این تحول زبانی درشعر نیما و شاعران بعد از نیما به وفور اتفاق افتاده است. شعر شاعران انقلاب اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست.
به نمونههای زیر توجه فرمایید:
«میخواستم/ شعری برای جنگ بگویم/ شعری برای شهر خودم دزفول/ دیدم که لفظ ناخوش«موشک» را باید به کار برد/ اما موشک/ زیبایی کلام مرا میکاست(امینپور، ۱۳۸۶، ۸ص).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«نامش حبیبه بود/ حبیبه خانوم/ با لهجه شمالی/ شاید رشتی/ و نام شوهرش/ از فامیلهای دور عموجان بود….»(قزوه، ۱۳۸۷، ص۲۹۷).
تحول در زبان به موارد دیگر در شعر بعد از نیما به خصوص شعر انقلاب نیز به صورت گسترده، سرایت کرد؛ از جمله تحول اساسی در کاربرد واژگان و افعال، اصطلاحات سیاسی و اصطلاحات دستوری، ضمیرها، صفت وموصوف، قیدها، ترکیبها و…
«جامهی خاک به تن کردی و یادم آمد
از شب خون، شب آتش، شب سنگر، قیصر!»(قزوه، ۱۳۸۷، ص۲۴).
ترکیبهای «شب خون»، «شب آتش» از جملهی تحول در حوزه زبان در شعر انقلاب است.
«به پشت پنجره در انتظار پوسیدم
شبیه عکس، دچار حصار قاب شدم»(امیری اسفندقه، ۱۳۸۷، ص۱۶).
«دچار حصار قاب» در بیت فوق، عباراتی است که پس از تحول زبانی در شعر، به زبان شاعران راه یافته است.
غلامرضا کافی در مطلع غزلی میگوید:
«بوی مرد و غبار و سفر داشت بافهی برفی یالهایش
مثل آشوب بوران شب بود تندر شیهه شیهه صدایش»(کافی، ۱۳۸۷، صص۶۷).
که ترکیبات و عبارات «بوی مرد و غبار و سفر»، «بافهی برفی یالها»و «آشوب بوران شب» هیچ کدام در غزل کلاسیک قبل از نیما یافت نمیشود و همهی آنها مدیون تحولاتی است که در حوزهی زبان دراین دوره اتفاق افتاده است.
محمد کاظم کاظمی، از پیش تازان عرصهی تحول زبانی در شعر انقلاب اسلامی است؛ ابیاتی از وی را از نظر میگذرانیم:
«گفت مائیم زسر تا به شکم محو هدف
خنجری داریم بیتیغه و بیدسته به کف»(کاظمی، ۱۳۸۷، ص۶۱).
«هرکه را دیدیم یا جرأت نداشت
یا گرفتار زن و فرزند بود»(همان، ص۵۰).
«گفتید: لب ببند که با هم برادریم
من یوسفم، که است که با من برادر است(همان، ص۶۵).
در ابیات فوق میبینیم که زبان، هم از دست فخامت و سنگینی و استواری، رهایی یافته و هم آن چنان تحول پذیری را در خود هضم کرده است که گویی شعر کلاسیک نیست؛ اما شعر کلاسیک است.
۳-۳- دگردیسی شعر در حوزهی فرم و ساختار
واژهها، ترکیبها و چگونگی در هم ریختن و به هم ریختن آن ها، همه و همه در حوزه زبان میگنجند؛ اما همینها نقش کلیدی خود را در «شکل» شعر ایفا میکنند.
«صاحبنظران نقد نو، امروز ساختار شکل را همچون قالب و ظرفی نمیپندارند که محتوا در آن ریخته شده باشد؛ بلکه آن را پدیدهای میدانند که همراه با روند پدید آمدن شعر، صورت میپذیرد و شکل میگیرد. به همین دلیل است که بررسی صورت شعر جدای از محتوا، بررسی شایستهای به نظر نمیرسد»(حسنلی، ۱۳۸۳، ص۱۹۹).
اتفاقی که در هنگام نوشتن یا سرودن شعر در ذهن شاعر میافتد، به تناسبِ سطح توانِ هنری و فکری شاعر، متفاوت است؛ یعنی همان تحولی که شاعر در پرداخت مضمونی در سطح کلمات به وجود میآورد به همان قدر؛ در شکل شعر، مؤثر است.
«یکی از ابزارهای شایسته برای ساختارهای منسجم شعر به ویژه در شعر امروز، بیان روایی و دراماتیک است شعرهای روایی معمولاً ساختاری منسجمتر از اشعار غیر روایی مییابند به بیانی دیگر انسجام ساختاری در سروده های روایی آسانتر پدید میآید»(همان، ص۲۱۲).
از جمله شگردهای تحول در حوزه شکل، فرم و ساختار تغییر در «شکل نوشتن» شعرها بر روی کاغذ و سپس تغییر در «شکل قرائت» آنها در مواجهه با مخاطب است. شاعران انقلاب بندها، پارهها، سطرها، گاهی کلمات و حروف را تکه تکه میکنند و به تبع آن احساس شاعری هم تکه تکه میشود، حتی گاهی این اتفاق در غزل هم میافتد که در اصطلاح خود نامیده به آن «غزل فرم» میگویند؛ البته این تحول در ادبیاتِ کلاسیک به دلیل مساوی بودن مصرعها، اتفاق نمیافتاد؛ اما امروزه در موجهای شعری نو، رسمی تقریباً متداول است.
«شمایان
یاوه
یاوه
یاوه
بافتید زلف دخترکان نابالغ شعرتان را
و ما
کاوه
کاوه
کاوه
در ملتفای آتش و خون
دختران شمارا پاس داشتیم»(کافی، ۱۳۸۳، ص۲۱۸).
یا در شعری دیگر:
افتاد
آن سان که برگ
آن اتفاق زرد
میافتد