رایج ترین اختلاف نظر در مورد مفهوم شادکامی در روان شناسی این است که آیا شادکامی مقیاس عاطفه است یا مقیاس شناخت یا شاید هردو (کروکر[۱۰] و نیر، ۱۹۹۸).
به عبارت دیگر آیا شادکامی مقیاسی از هیجان است یا مقیاسی از تفکر یا هر دو.در مطالعات مربوط به شادکامی مبحث عاطفی به چگونگی احساس فرداشاره دارد و مبحث شناختی تفاوت موجود بین آنچه که فرد دارد و آنچه که فرد می خواهد،را در بر می گیرد(ون هوون [۱۱]،۲۰۱۰ ).
آنهایی که معتقدند شادکامی مقیاسی از عاطفه است می گویند که شادکامی تحت تاثیر تغییرات ناگهانی خلق است .یعنی اگر شادکامی تحت تاثیر خلق است یا شبیه هیجانات است،دلیلش این است که شادی مقیاسی از عاطفه ما است. آنهایی که معتقدند شادکامی مقیاسی از شناخت است می گویند که شادکامی در دوران زندگی نقطه ای ثابت است و اگر شادکامی نقطه ثابت است پس رابطه نزدیکی با عوامل بیولوژیکی دارد (کروکروینر، ۱۹۹۸). پس آنهایی که می گویند شادکامی ترکیبی از عاطفه وشناخت است، معتقدند که شادکامی تحت تاثیر تغییرات ناگهانی خلق است،اما در طی زمان این تغییر به نقطه تعادل برمی گردد(ون هوون،۲۰۱۰).
تمایزبین شادکامی درونی و شادکامی روان شناختی را اولین بار ارسطو مطرح کرد از نظر ارسطو شادکامی را می توان به دو جزء شادکامی لذت جویانه و شادکامی اخلاق گرایانه تقسیم کرد.شادکامی لذت جویانه شامل تجربه لذت آنی است در حالیکه شادکامی اخلاق گرایانه شامل عمل کردن به شیوه ای است که سازنده واز نظر اجتماعی مفید باشد و منجر به رشد فردی شود.در مفاهیم جدید،شادی اخلاق گرا به عنوان شادکامی درونی مطرح شده و شامل تجربه مداوم خلق مثبت،تجربه خیلی کم خلق منفی و احساس رضایت از زندگی است (دنیر[۱۲]، ۱۹۸۴).
در مقابل شادکامی روان شناختی معمولا به عنوان در برگیرنده خودپذیری، روابط مثبت بادیگران، رشدفردی، هدفمندی زندگی و تسلط بر محیط و استقلال و خود مختاری به کار می رود (ریف،۱۹۸۹). بسیاری از پژوهش های تحلیل عاملی نشان داده است که شادکامی درونی و شادکامی روان شناختی با هم همبسته اند اما جنبه های متفاوت شادی اند که الگوهای ارتباطی متفاوتی دارند. شادکامی درونی زندگی که از نظر هیجانی مثبت است را مشخص می کند، در حالیکه شادکامی روان شناختی زندگی پراز معنا، فعالیت سازنده و رشد را مشخص می کند.(وود،ژوزف،مالتبی[۱۳]،۲۰۰۸).
۲-۴-۲- تعیین کننده های شادی و رضایت از زندگی
نوشته های زیادی پراکندگی و نامساوی بودن شادی و رضایت از زندگی را در بین گروه های جمعیتی مختلف و همین طور تعیین کننده های اجتماعی و روان شناختی شادی را مورد بحث قرار داده اند( استیونس و ولفرز[۱۴] ، ۲۰۰۸).
پژوهش ها در زمینه شادمانی نشان می دهد که عوامل و صنایع با ارزش اجتماعی با شادی همبستگی دارند. مثلا ازدواج، درآمد مناسب ، سلامت روانی بیشتر در زندگی طولانی با شادی همایند هستند (-لیوبومیرسکی و کینگ[۱۵]، ۲۰۰۵).
وضعیت شغلی هم به عنوان یک وضعیت تأثیری گذار بر شادکامی و رضایت از زندگی مورد مطالعه قرار گرفته است افرادی که شاغل هستند شاد تر از آنهایی هستند که بیکار یا بازنشسته اند (استیونسون و ولفرز[۱۶]، ۲۰۰۸).
احتمالاً بیکاری موقت تأثیر بیشتری بر شادی دارد در حالیکه احتمالا بازنشستگی بیشتر بر رضایت از زندگی تاثیر می گذارد (سلیگمن،۲۰۰۲).
بیکاری موقتی تأثیر بیشتری بر شادکامی دارد چون این وضعیت تأثیر فوری بر عاطفه دارد ولی بازنشستگی را بیشتر به عنوان مرحله ای از زندگی در نظر می گیرند و تأثیرکمتری بر شادکامی افراد دارد با این حال تحقیقات کمی در مورد چگونگی تأثیر کار بر شادکامی انجام شده است بعضی پژوهش ها نشان می دهد که سطوح بالای استقلال و موفقیت حاصل از کار باعث سطوح بالای رضایت از زندگی می شود (جورج[۱۷]،۲۰۰۶).
نتایج پژوهش ها نشان می دهد که ارتباط شادکامی و سن مثبت،منفی، U شکل و پایدار است. مطالعه یانگ نشان می دهد که شادی هر ۱۰ سال ۵۰ درصد افزایش می یابد و تأثیر روابط جنسی، نژاد و تحصیلات بر شادکامی با تغییر سن تغییر می کند (اسپورت[۱۸] ، ۲۰۰۵).
پژوهش های روان شناختی زیادی نشان می دهد که رابطه ای منحنی شکل بین سن و شادکامی وجود دارد و نوک این منحنی هم درسن ۶۵ سالگی است (آبراهام[۱۹] ،۲۰۰۰).
اما پژوهش اخیر اقتصاددانان نشان می دهد که این ارتباط U شکل به گونه ای است که در میانسالی شادکامی به حداقل می رسد و و پایین ترین میزان شادکامی مربوط به سن ۴۰ تا ۴۹ سال است. با این حال سطوح متفاوت رضایت از زندگی طی دوران زندگی ممکن است به خاطر تغییر اولویت های افراد مثلاً با کاهش اهمیت شغل و افزایش اهیمت مذهب و کاهش نامطلوب بدون تنهایی و یا تغییر شرایط محیطی آنها باشد (آبراهام،۲۰۰۰).
در حالیکه به نظر می رسد بزرگسالان هیجانات و خلق مثبت بالاتری دارند اما گروه های مسن تر سطوح هیجانی مثبت پایینتری دارند. همچنین تفاوت مشخصی در سطوح هیجانات منفی بین جوانترها و میانسالان و جود دارد و در سنین میانسالی خلق منفی کاهش می یابد،علائم افسردگی در سنین میانسالی نسبت به جوانی کمتر است (ارلیخ و ایزاکوویج[۲۰]، ۲۰۰۲).
پژوهش ها نشان می دهد که معنای و مفهوم شادی هم در گروه های سنی مختلف متفاوت است.گروه های جوانتر شادی را با هیجان بیشتر همایند می دانند در حالیکه گروه های مسن تر شادی را همایند با احساس آرامش می دانند این تغییر دیدگاه حاصل افزایش احساسات نسبت به دلبستگی به دیگران و به زمان حال است (کاموار و همکاران[۲۱] ، ۲۰۰۹).
۲-۴-۳- وضعیت تأهل و شادکامی
وضعیت تأهل یکی از مقیاس های اصلی تعیین شادی و رضایت از زندگی است. افراد متأهل شادتر از افراد مجردند (هم آنها که کلا مجردند وهم مطلقه ها) رابطه بین ازدواج و شادی از طریق دو فرایند توجیه می شود:انتخاب اجتماعی،علیت اجتماعی. افرادی که شادترند سلامت روانی بیشتری دارند، احتمال دارد که ازدواج کنندو متاهل بمانند تا آنهایی که کمتر شادند.براساس دیدگاه دوم ارتباط زناشویی سطوح بالای شادی را ایجاد می کند زیرا برای افراد لذت ، حمایت اجتماعی و کنترل اجتماعی به ارمغان می آورد (علی محمدی و جان بزرگی،۱۳۸۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
چندین پژوهشگر نشان داده اند که ازدواج نوعی حمایت اجتماعی برای افراد فراهم می کند که از آنها در مقابل فشارهای زندگی وافسردگی حمایت می کند (گووه و همکاران[۲۲] ، ۱۹۹۰).
ازدواج هم جنبه های مثبت داردو هم جنبه های منفی،ولی تفاوت سطوح این دو بعد تأثیر بیشتری بر سلامت روانی دارد تا میزان کلی حمایت ها یا مشکلات موجود در روابط زناشویی(هورتیز،مک لولین و وایت[۲۳] ، ۱۹۹۷).
تأثیر مثبت تاهل قابل توجه است و تأثیر این مسئله هم بر زن و هم بر مرد از تأثیر احتمالی همه متغیرهای پیش بینی کننده شادمانی مثل درآمد خانواده سطح تحصیلات ، اشتغال و وجهه کاری قوی ترو بیشتر است (سامپسون[۲۴]،۲۰۰۳).
۲-۴-۴- محیط و شادی
محیط شامل عوامل موقعیتی تأثیر گذار و مرتبط با شادی است یعنی عوامل تصادفی ولی نسبتاً با ثبات زندگی فرد. موقعیت های محیطی مرتبط با شادی شامل ملیت و منطقه جغرافیایی و جایگاه فرهنگی محل زندگی فرد می باشد.همچنین عوامل محیطی شامل تاریخچه فردی هم هست یعنی رویدادهای زندگی که می توانند بر شادی افراد تاثیر بگذارند هم مدنظر می باشند.مثل تجربیات دردناک کودکی یا تجارب خوشایند کودکی. شواهد تجربی نشان می دهند که موقعیت های محیطی ۸ تا ۱۵ درصد واریانس سطوح شادی را در بر می گیرند این میزان اثر گذاری خیلی بالانیست و این احتمالا به این دلیل است که انسانها سریعاٌ با موقعیت ها و رویدادهای جدید زندگی خو می گیرند (لیوبومیر سکی و همکاران [۲۵]، ۲۰۰۵).
۲-۴-۵- روابط اجتماعی و شادکامی
پژوهش های زیادی از این مسئله حمایت می کنند که روابط اجتماعی اساس شادی و خوشی است . در یک مطالعه دریافتیم که هر فردی که در گروه شاد قرار گرفته است روابط اجتماعی عالی دارد (دنیروسلیگمن ، ۲۰۰۲).
انسانها زمانی که با دیگران هستند هیجان های مثبت بیشتری را تجربه می کنند تا وقتی که تنها هستند( فوجتیا[۲۶]،۱۹۹۰).
افراد بزرگسالی که در خدمات اجتماعی یا دیگر فعالیت های اجتماعی فعالترند رضایت از زندگی بیشتری دارند (والر،۲۰۰۱).
۲-۴-۱۰- وضعیت سلامتی و شادکامی
شرایط جسمانی ناسازگار باعث سطوح پائین تر شادی و رضایت از زندگی می شود (جورج ، ۲۰۰۶).
تغییرات جسمانی بدتر و بیشتر ، باعث تغییرات منفی وسیعتر در شادکامی فرد می شود (استرلین ، ۲۰۰۲).
احساسات و عواطف مثبت یا به عبارت دیگر شادکامی و خوشحالی باعث تقویت سیستم ایمنی بدن می شود و افرادکمتر دچار بیماری های جسمانی می شوند.افراد شاد نسبت به افرادافسرده ازطول عمربیشتری بر خوردارند در یک مطالعه این اختلاف بین شادترین گروه و ناشادترین آنها ۹ سال بوده است (آل علی ، ۱۳۸۸).
یک پژوهش نشان داد که بیمارانی که در مراحل پایانی ناراسایی کلیه بودند اگر شاد بودند ۴ سال بیشتر از افراد ناشاد زندگی می کردند (دینر وهمکاران ، ۱۹۹۹).
۲-۴-۶- شادکامی و امید
فقدان امید و فرصت، همبستگی زیادی با فقدان شادکامی دارد.اگر به دنبال یافتن فرد اروپایی شاد باشید باید فردی را در نظر بگیرید که فکر می کند موقعیت کنونی اش از ۵ سال گذشته بهتر است و حتی بالاتر از آن فردی که فکر می کند موقعیتش در ۵ سال آینده بهتر از حالا خواهد شد و اگر می خواهید یک استرالیایی شاد را ملاقات کنید به سرغ فردی بروید که فکر می کند افرادی مثل او فرصت خوبی برای بهبود استانداردهای زندگیشان دارند. در کشور های فقیر و دارای مدیریت بدو ضعیف کل جامعه از ناامیدی در عذابند، اگر فردی متوسط باشید فرصت های اندکی دارید، باور ندارید که تلاشتان بر موقعیتتان تاثیر گذار باشد و امیدی بر بهبود فردای خود ندارید پس انتظار کاهش می یابد و در نتیجه همین چیزهای کوچک را بدست می آورید (نوربرگ[۲۷] ، ۲۰۰۵).
مطالعات زیادی نشان می دهد که رابطه مثبتی بین دینداری و دیگر عوامل همایند با شادکامی مثل خوشبینی، امید، عزت نفس، احساس معناداری و هدفمندی زندگی منبع کنترل درونی حمایت اجتماعی، ازدواج و رضایت از روابط زناشویی وجود دارد و احتمالا اینها همه عوامل میانجی بین دینداری و شادمانی هستند (امورسیرا و همکاران ، ۲۰۰۶).
داشتن باوررهای مذهبی افراد را در مقابل فشارهای محیطی مثل بیکاری درآمد کم از دست دادن همسر محافظت می کند (لیکمس ، ۲۰۰۳، ص ۹۸).
۲-۴-۷- جنسیت و شادکامی
زنان نسبت به مردان شادترند (استیونس و ولفرز ، ۲۰۰۸) توضیح جامعه شناختی زیادی در مورد دلیل شادی بیشتر زنان نسبت به مردان وجود ندارد. بیشتر مطالب نوشته شده در مورد این تفاوت نشان می دهند که زنان در مقایسه با مردان از مزایای اجتماعی واقتصادی کمتری برخوردارند پس قاعدتاُ باید مردان شادتر از زنان باشند با این حال زنان نسبت به مردان رضایت از زندگی کمتری دارند و این به دلیل جامعه شناختی و روانشناختی است (فرست ، ۱۹۹۶).
مطالعات روان شناختی نشان می دهد که احتمالا دلیل سطوح بالاتر شادکامی زنان به خاطر میزان احساسات بالای آنها می باشد( فوجینا، دینر و سادویک ، ۱۹۹۱).
فعالیت جنسی تأثیر مثبت و قوی در شادمانی افراد دارد و به نظر می رسد که تأثیر این عامل در افراد دارای تحصیلات بالا بیشتر از افراد دارای سطوح تحصیلی پایین است (بلنچ فلاور و راونر، ۲۰۰۳).
۲-۵- پیشینه تحقیق
از آنجا که پژوهش های چندان مرتبطی با موضوع مورد نظر صورت نگرفته است بنابراین دراین جا به ذکر محدود نمونه ای از پژوهش های داخلی در رابطه با موضوع پژوهش حاضر پرداخته شده است .
۲-۵-۱- پیشینه داخلی
طبق نتایج اکبرزاده آرانی وهمکاران (۱۳۹۱)، در پژوهش تحت عنوان « تأثیر آموزش بر سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر بر اساس تئوری سازگاری روی» میانگین نمرات سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در بعد فیزیولوژیک، درک از خود، وابستگی و استقلال، ایفای نقش و سازگاری اجتماعی کل، قبل و بعد از آموزش اختلاف معنی داری را نشان داد. نتایج مطالعه حاضر نشان داد که آموزش بر اساس تئوری روی بر سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی مؤثر است.
صالحی و همکارانش(۱۳۹۰)، در پژوهشی «مقایسه سلامت عمومی، سبکهای مقابله ای و شادکامی مادران کودکان معلول جسمی حرکتی و سالم» را بررسی نموده اند و نتایج پژوهش نشان می دهد تفاوت معناداری بین میزان سلامت عمومی و شادکامی دوگروه از مادران وجود داردو بین استفاده از سبکهای مقابله با بحران در دو گروه مادران تفاوت معنا داری وجود دارد و مادران کودکان سالم بیشتر از واکنش مسئله مدار و مادران کودکان معلول بیشتر از واکنش هیجا ن مدار واجتنابی استفاده می کنند.همچنین، ارتباط معنا داری بین شیوه مقابله مسئله مدار با شادکامی وسلامت عمومی بدست آمد، بدین معنی که با افزایش مقابله مسئله مدار، سلامت عمومی و شادکامی افزایش می یابد. مادران کودکان معلول جسمی حرکتی از میزان سلامت عمومی و شادکامی کمتری برخوردار هستند و در مقایسه با مادران کودکان سالم به منظور مقابله با استرس ها، بیشتر از واکنش هیجان مدار واجتنابی استفاده می کنند.
نتایج عظیم زاده پارسی و همکاران(۱۳۹۰)، در پژوهش خود تحت عنوان « بررسی ارتباط بین مؤلفه های مدل پنج عاملی شخصیت و شادکامی در دانشجویان» نشان داده است که شادکامی با مسئولیت پذیری همبستگی مثبت و معنادار، و با روان رنجوری همبستگی منفی ومعنادار دارد.
حاتملوی سعدآبادی و همکاران(۱۳۹۰)، در تحقیق خود با عنوان « مقایسه بهزیستی روانشناختی و رضامندی زناشویی در گروهی از زنان بارور و نابارور شهر تبریز» با این نتیجه دست یافت که زنان بارور اغلب درویژگی های روانی بالاترند دارند بهزیستی روانشناختی و مؤلفههای آن چون پذیرش خود، رابطۀ مثبت با دیگران، خودمختاری، زندگی هدفمند، تسلط بر محیط و رشد شخصی، بالاتر از زنان نابارور بودهاند.
عسگری و همکاران (۱۳۸۹)، نتایج پژوهش خود «رابطه پذیرش اجتماعى و نقش جنسیتى (آندروژنى) با بهزیستى روانشناختى دردانشجویان دختر» را این گونه نشان دادند که نشان داد که بین پذیرش اجتماعى با بهزیستی روانشناختی دانشجویان دختررابطه مثبت معناداری وجود دارد و بین آندروژنى با بهزیستی روانشناختی در دانشجویان دختررابطه مثبت معناداری وجود دارد. همچنین یافته ها نشان داد که پذیرش اجتماعى وآندروژنی به ترتیب پیش بینى کننده بهزیستى روانشناختى مى باشند.
نتایج پژوهش علی محمدی و آذربایجانی (۱۳۸۸)، تحت عنوان «بررسی رابطه بین شادکامی اسلامی و شادکامی روانشناختی در دانشجویان دانشگاه قم» نشان می دهد که بین شادکامی اسلامی و شادکامی روانشناختی رابطه معنادار مثبت وجود دارد. بنابراین، این نتایج، میتوان بر اساس منابع معتبر اسلامی ابزاری ساخت که شادکامی افراد مذهبی و غیرمذهبی را بسنجد.
مرادی (۱۳۸۸)، در «بررسی ارتباط خوشبینی با بهزیستی روان شناختی و سبک های مقابله ای در دانشجویان» به این نتیجه رسیده است که خوش بینی با بهره گرفتن از سبک های مقابله ای مساله مدار حل مدبرانه مساله و ارزیابی مجدد مثبت رابطه مثبت و با سبک مقابله ای هیجان مدار گریز- اجتناب همبستگی منفی معنا داری دارد. بهزیستی روانشناختی نیز با بهره گرفتن از سبکهای مقابله ای مساله مدار ارتباط مثبتی دارد. همچنین راهبردهای مقابله ای ارزیابی مجدد مثبت و گریز- اجتناب و مؤلفه های شادی و ارتباط مثبت با دیگران از بهزیستی روانشناختی به عنوان عوامل پیش بینی کننده خوش بینی مشخص شدند. از دیگر نتایج بدست آمده در این پژوهش اینست که بین میزان خوشبختی دانشجویان دختر و پسر در گروه های تحصیلی مختلف تفاوت معنا داری وجود ندارد.
بهاری فرکیش (۱۳۸۸)، پژوهشی با عنوان رابطه بین هویت فردی، سبک های دلبستگی با بهزیستی روان شناختی در جوانان را در سال ۱۳۸۸ با هدف شناسایی رابطه بین هویت فردی، سبک های دلبستگی با بهزیستی روان شناختی جوانان دانشجوی شاغل به تحصیل در دانشگاه آزاد و همچنین میزان تأثیر محل اقامت بر هویت یابی و بهزیستی روانشناختی آنان انجام داده اند. در تبیین نتیجه ی این پژوهش می توان گفت که خوشبختی و خوشی از طریق رویارویی و مواجهه با چالش های زندگی، مشکلات و نیازها به دست می آید نه از طریق تفریح کردن و عدم داشتن هرگونه کشمکش و تعارض ونه با داشتن یک زندگی یکنواخت و بدون تغییر پستی و بلندی، در حقیقت بهزیستی انسان در گرو تعامل و همراهی مقولات متضاد مثل درد و لذت، بلندپروازی و امیدواری در مقابل رنج و نا امیدی است. در این میان همانگونه که از نتایج این پژوهش بدست آمده محل زندگی، خود دارای رابطه مثبت معنادار بالایی با میزان احساس بهزیستیش است. زیرا احساس تعلق به محیط و توانایی اداره ی زندگی در محیط بر احساس بهزیستیش تأثیر گذار است.
در پژوهش کوهسالی و همکارانش(۱۳۸۶)، در بررسی«مقایسه سازگاری اجتماعی مادران دختران عقبمانده ذهنی آموزشپذیر با مادران دختران عادی شهر کاشان» نتایج نشان داد که بین سازگاری اجتماعی مادران دختران عقبمانده ذهنی با سازگاری اجتماعی مادران دختران عادی تفاوت معنیداری وجود دارد. آنالیز واریانس و همبستگی نشان داد که بین سازگاری اجتماعی مادران دختران عقبمانده ذهنی با متغیرهای دموگرافیک سن کودک، سن مادر، میزان تحصیلات، طول مدت ازدواج، تعداد فرزندان وترتیب تولد فرزند عقبمانده ذهنی ارتباط معنیداری وجود ندارد. در مجموع مادران دارای دختر عقبمانده ذهنی نسبت به مادران دختران عادی سازگاری اجتماعی کمتری دارند.
مهرابی زاده و همکاران (۱۳۸۰) ، در پژوهشی تحت عنوان مقایسه سلامت روانی والدین کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی به نتایج دست یافتند که بین سلامت روانی والدین کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی تفاوت معنا داری وجود دارد.