۴-۸-۳-۲- « فال چشم وگوش»
دلم چودیده و تو چون خیال در دیـــده زهـــــــی مبارک و زیبا بفال دردیده
( مولانا، ۱۳۶۶: ۸۹۶ )
از ابر خط برون آ و ز خال و عم جدا شو تـــا مــه ز طلعت تو هر شـام فـالگیرد
(همان،۳۴۸)
چشمم به روی ساقی و گوشم بقول چنگ فالی بچشم وگوش در این باب می زدم
(حافظ، ۱۳۸۴ :۲۴۸)
در سایهای ابرو نگهت مست و خرابست چــــون تیغ ز سر درگذرد عالم آبست
چون تیغ ز سر درگذرد عالـــــم آبست عاشق به چه امید زند فــــال تماشـــا
( بیدل دهلوی، ۱۳۷۱: ۲۵۲)
ای نگه درخون نشین و فالگستاخی مزن رنگش ازگلکردن موج حیا خواهد شکست
گر جنون از اضطراب دل براندازد نقاب شورش تمثال من آیینهها خواهد شکست
( همان، ۸۶۴)
۴-۸-۳-۳-«فال اشک»
درد بیاثری فــــــال اشک زد آهم شراب ساغر شبنمگداز سعی هــواست
جفاکشان همه دم صرفکار یکدگرنـــد ز پا فتادن اشک از برای نالــــه عصاست (بیدل دهلوی، ۱۳۷۹: ۳۲۲)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
خالیست بزم صحبت ما ورنه در میان فرصتکجاست اشک ز مژگان چکیده را
اندیشه فـــال وهم زد و عمر نامکرد گرد رم به دام نفس واتپیـــــــــــده را
(همان، ۱۱۱)
همچو داغ از جگر سوختگان میجوشم شعله هرجا مژهای گرمکند جای مناست
نتوان با همه وحشت ز سر دردگذشت فال اشکیکه زند آبله در پای من است
( همان، ۲۴۵ )
۴-۸-۴- « فال کف دست (کف بینی)
کف بین، کسی است که که «ازروی خطوط کفِدست کسان، اخلاق آن را باز گوید و از گذشته و آیندۀ ایشان خبر دهد.» ( معین، ۱۳۵۷ ،ج۳ : ۳۰۰۱)
نبشتۀ بر دف مطرب که زهر بندۀ تو نبشته بر کف ساقی که طالعت مسعود
( مولانا، ۱۳۶۶ : ۳۷۲ )
همچنین، نادرپور درچهارپاره باعنوان « فالگیر » که قالب شعر کلاسیک فارسی تازه است. یکی از انواع فال رایج زمان خود « فال کف بینی» رابا سرودهایش به تصویر کشیده است :
کفبین پیر با درد، آمـــــــد زراه دور پیچیده شال زرد خزان را به گــردنــــــش
آن روز، میهمان درختان کــــــوچه بود تا بشنود راز خود از فـــال روشنـــــش
***
در هر قدم که رفـــت درختی سلام گفت هرشــاخه دست خویش به سویش دراز کرد
اودست های یــــک یکشان را کنــــار زد چـــــــون کولیان نوای غریبانه ساز کرد
***
آن قدر خــــــوانــــد که زاغان شامــگاه شب را از لابلای درختــــــــــان صدازدند
ازبیم آن صدا به زمین ریخت بــــــرگ ها گویـــــــی هزار چلچله رادر هـــــــوازدند
***
شب همچوآبی از سر این برگ ها گـــذشت هربــــــرگ همچو نیمه دستی بریده بود
هرچند نقشی از کف این دست ها نخواند کــــف بین بــــاد طالع هربرگ دیده بود
(نادرپور، ۱۳۴۸ :۱۰۹-۱۱۰)
۴-۸-۵- طالع بینی (فال ستارگان)
طالع بینی، یکی از پُرکاربردترین، فالها در اشعارپارسی است. باور به بدی و نیکی روز، ماه، سال و تاثیر کواکب درجهان و سرنوشت اشخاص در فرهنگ ایرانیان باستان جایگاه ویژهایی دارد .
زمانی که منوچهر شاه ایران، ازآمدن زال به نزد سام مطلع می شود، نخستین عملی که ازآشفتگی این حادثه انجام می دهد، احضار موبدان و ستاره شناسان جهت پیش بینی شخصیّت زال و دیدن آیندۀ ایران به واسطۀ حضور این پهلوان است:
بــفرمـــود پس شــاه تـــا : مــوبـــدان ستــــاره شنــاســـان و هـم بــخـــردان
بــجوینـــد تــا اختــر زال چیـــــست؛ بـــرآن اختـــر بــخت ، ســالار کیـــست
ستـــاره شنــاسـان، هــم انـدر زمـان از اختـــــر گرفتنـــد یـک یـک نشــــــان
بــگـــفتند بــا شــاه دیــهیــــم دار کـــه شـــادان بــزی تـا بـُود روزگــــــار !
کـــه او پــهلوانــی بـــود نـــامــدار ســـــرافــراز وهشیـــار وگـــرد وســـــوار