همیشه مالک این ملّت است که داد
مگوی کشور جم، جم چکاره بود و چه کرد
به زور بازوی جمهور بود کز ضحاک
سند به دست فریدون قباله به دست قباد
مگوی ملک کیان،کی گرفت، کی به که داد؟
گرفت دل خلق کاوه حداد
(کلیات دیوان عارف،۱۳۶۱:۲۸۳)
می بینیم که در غزل بالا، عارف اساس کشور را ملّت می داند و واژه جمهوری را به مردم تعبیر می کند، اما در حقیقت عارف در تصنیف (( مارش جمهوری)) نیز نفرت خود را از حکومت شاهی و سلطنت و استبداد بیان می کند:
نیست دوران قجر باد
تا قیامت دادگر باد
کار ایران روبه ره باد
توده ملّت نمیراد
این شجر بی بار وبر باد
بازوی پر زور جمهوری
نام شاهی رو سیه باد
دامن غفلت نگیراد
(همان:۴۱۷)
می توان گفت که حمایت از جمهوری خواهی عارف، طرفداری از شخص رضاخان نبود بلکه در حقیقت او با حمایت از این طرح نفرت و کینه شدید خود را از قاجاریه نشان می داد، همچنین او با ساده دلی باور کرده بود که جمهوری واقعی مستقر خواهد شد،زندگی عارف بعد از سلطنت رسیدن رضا شاه،خود مبیّن این واقعیت است که او با خوش باوری تمام و اعتقاد قلبی در خدمت جمهوری خواهی قرار گرفته بود،اگر غیر از این بود باید شاعر با انقراض قاجار که یکی از آرزوهای دیرین او بود، مثل همیشه غزل سرایی می کرد و یا تصنیف می خواند امّا او حتی به رضاخان تبریک هم نمی گوید و با چشم خود می بیند که یک بار دیگر تاریخ و حوادث انقلاب مشروطه تکرار شد و این بار استبدادی خطرناک تر بر جان مردم حکمروا گشت بنابراین تبعیدی اختیاری بر می گزیند و از پایتخت دور می شود و چند ساله آخر عمر خود را در انزوا می گذراند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همانگونه که دیدیم اندیشه جمهوری خواهی یکی از مهمترین مسائل سیاسی بود که شاعران در مقابل آن حساسیت نشان داده و با محور قرار دادن این موضوع بسیاری از مسائل روز و جامعه را بیان کردند، هر چند که درست است که در این دوره مسأله فشار بر مطبوعات آن آزادی کامل را از محیط آن روزگار گرفته بود، اما هرج و مرج سیاسی فرصت انتشار اشعار و مقالات شاعران و نویسندگان را مهیا می کرد،ارتباط مردم با این گروه نیز نسبت به سایر دوره ها بیشتر است و به تبع آن، اندیشه ها و سرود ه های سرایندگان از قدرت تأثیر گذاری بیشتری برخوردار می بود.
۲-۳-اوضاع اجتماعی:
عناوینی که تحت عنوان شعر اعتراض مطرح شد، اکثرا” مربوط به اوضاع سیاسی جامعه بود و نشان دهنده اعتراض و پرخاش گویندگان در آثار خود نسبت به مسائل سیاسی جامعه بود، نه اینکه بخواهیم سیاست را از اجتماع جدا کنیم بلکه برعکس این مضامین کاملا” مربوط به جامعه می باشد و هر مفهوم سیاسی در ارتباط با مردم و جامعه معنا پیدا می کند امّا تمام مفاهیم اجتماعی لزوما سیاسی نیستند، پرداختن به رنج ها، فقر و محرومیت اکثریّت جامعه یکی از برجسته ترین درون مایه های شعر اجتماعی است، می توان این گونه ادعا کرد که در این دوره به آن دلیل که اکثر شاعران مضامین خود را از جریان ها و حوادث روز جامعه می گرفتند، این نوع شعر تقریبا” به فراموشی سپرده شد،البته به این معنا نیست که در آثار این دوره شاعرانی همانند بهار، عشقی، فرخی و … به بعد اجتماعی و طبقه اکثریت جامعه پرداخته نمی شد بلکه سخنان آنان سراسر در مورد همین مردم بود، منتها رنگ صبغه سیاسی آن، مسائل اجتماعی را تحت و الشعاع قرار می داد و کمرنگ می کرد، البته در اشعار هریک از شاعران این دوره می توان نمونه هایی پیدا کرد که تماما” توصیف حال جامعه و فقر و محرومیت مردم و مشکلات آنهاست.
یکی از عالی ترین اینگونه اشعار، قصیده (( دختر گدا)) اثر طبع ملک الشعرای بهار است، که در سراسر این قصیده ضمن برشمردن فقر و محرومیت مردم در انتقاد از اوضاع اجتماعی روز و عدم استقرار عدالت اجتماعی سخن می گوید:
گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد
از پیش ما گذشت خداوند و چیز
جان پدر بگوی بدانم خدا نبود
گر او خدا نبود چرا اعتنا نکرد
شخصی خیال که چیزی دهد ولی
گفتم که مرده مادر و بابام ناخوش است
جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟
دیشب ، که نان نسیه به ما نانوا نداد
آن شخص خوش لباس که چیزی به ما نداد
بر ما و هیچ چیز به طفل گدا نداد؟
آژان میان فتاد و ردم کرد و جا نداد
کس شاهیی برای غذا و دوا نداد