واقعیت این است که مدلهای دینداری امروز ، معرف انواع دینداری و نه ابعاد آن هستند ، فردی ممکن است به مسجد برود ، نماز بخواند ، درمراسم دعا و عزاداری شرکت کند و در مفهوم سنتی (کلاسیک) ، دیندار نامیده شود. درحالی که مفهوم دینداری، امروزه نسبی است و سنجش آن هم دشوار است . به همین دلیل مدلهای دینداری با مشکل کمیسازی همه ابعاد دینداری ، حتی با جنبهی باطنی آن رو به رو هستند . به عنوان نمونه ؛ رفتارهای مناسکی (بُعد عمل) ممکن است صرفاً به دلایل تظاهر ، مشارکت اجتماعی ، منفعت اقتصادی و سایر انگیزههای فردی بروز پیدا کند .
با توجه به اینکه مدلهای دینداری که پس از دهه ۱۹۶۰ ظهور کردند ، به شدت تحت تأثیر مدل دینداری گلارک و استارک بودهاند ، اما برای سنجش دینداری براساس آموزههای اسلام ـ آنچه تحقیق حاضر به دنبال آن است ـ مدل گلاک و استارک نیازمند یک بُعد ضروری با عنوان «شرعیات» یا همان احکام عملی واجب است که مدلهای برگرفته شده از مدل گلاک و استارک نیز به دلیل سنجش دینداری در دین مسیحیت ، فاقد این بعد هستند. به همین خاطر مدل گلاک و استارک با کمی دخل و تصرف در این پایان نامه، مورد استفاده قرار خواهد گرفت .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مدلهای دینداری در ایران : طراحان مدلهای دینداری اغلب عقیده دارند که مدل پیشنهادی آنان ، منحصر به سنجش دینداری پیروان دین خاصی نیست . با این حال یکی از مهمترین ایرادهایی که در بیشتر موارد به این مدل وارد شده است ، محدود ماندن سنجهها و گویههای پرسشنامههای آنان ، در حد محتوای درونی یک دین خاص است. بر این اساس ، محققان مسلمان نیز در پی دستیابی به مدلی متناسب با قابلیتهای درونی اسلام بوده و هستند.
با کمی دقت در محتوا و قابلیتهای درونی ادیان بزرگ و از جمله اسلام ، آن ها را بسیار شبیه به هم است ، به همین دلیل مدلهای سنجش دینداری در بسیاری از ابعاد محتوای یکسانی پیدا میکنند و غالباً در سه سطح به سنجش دینداری افراد میپردازند : «اولین سطح مماس با زندگی افراد یا همان اعمال و شعائر است . سطح درونیتر ایدهها و عقاید و بالاخره درونیترین بخش تجربه دینی افراد است» (مجتهد شبستری، ۱۳۷۹ : ۱۱۸) .
در این پژوهش ابعاد دینداری اعتقادی ، مناسکی ، پیامدی و عاطفی ملحوظ شده است که سنجش این ابعاد با این پیش فرض که بر باروری موثر می باشد مورد توجه قرار گرفته است .
جامعه پذیری جنسیتی
امروزه با گسترش پدیده فمینستی با توجه به رواج بی حد و حصر رسانه های جمعی رویکرد متفاوتی در مقایسه با جوامع سنتی نسبت به زنان وجود دارد . در گذشته زنان را موجود صرفا مادر و با ویژگی زایش و مراقبت از فرزند و خانه دار می شناختند . اما اکنون زنان با فعالیت در عرصه های اجتماعی وضعیتی متفاوت پیدا کرده اند البته تغییر رویکرد مردان نیز نسبت به این قاعده غیر قابل انکار می باشد . با این توصیف نگاه مردان و زنان به وضعیت جنسیتی و یا به عبارتی چگونگی اجتماعی شدن جنسیتی نقش مهمی در فرزندآوری ایجاد می کند که در این تحقیق به عنوان متغییر مستقل قابل بررسی می ناشد لذا در اینجا به تئوریهای مرتبط اشاره خواهد شد .
جامعه پذیری فرایندی است که افراد نگرش ها ، ارزش ها و رفتارهای مناسبی را به عنون عضوی از یک فرهنگ ، درونی می کند ( شافر[۳۵]، ۱۹۹۲؛به نقل از صحرائیان،۱۳۸۹) . به عبارتی دیگر فرایند آموزش ارزش ها ، تشکیل طرز تلقی ها و فراگیری رفتارها ی متناسب با هنجار های پذیرفته یک جامعه ، جامعه پذیری نام دارد . با تحقق این فرایند فرد هویت یا من اجتماعی می یابد ( ساروخانی ،۷۴۲:۱۳۷۰) . در این باره ، می توان نقش های جنسیت را به عنوان رفتارهای مورد انتظار ، نگرش ها ، وظایف و رجحانهایی که که یک اجتماع به هر جنس نسبت می دهد ، تعریف کرد . بنابراین عوامل جامعه پذیری نقش مهمی در انتقال باورهای قالبی جنسیتی به عهده دارند (گرت[۳۶]، ۱۳۸۰ : ۴۹-۴۴ ) .
جامعه پذیری جنسیتی فرایند بازتولید نابرابریهای جنسیتی است زیرا گذار جوامع از وضعیت سنتی به مدرن و ضرورت تغییر ساختارها و ارزشهای کهن و باز تعریف هویت انسانی زنان و مردان باعث شده تا این مهم نیازمند بررسیهای جامعه شناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی به عنوان یک موضوع باشد . گذار جوامع از سنتی به مدرن، مستلزم تحولاتی در ساختارهای کهن جوامع است و عقاید و نگرشهای متفاوتی را نسبت به گذشته ایجاد میکند . این امر به بازتعریف هویت انسانی و اجتماعی زنان و مردان منتهی میشود . از پیامدهای این مسئله ، پرسش برانگیز شدن ساختارها و ارزشهایی است که تبعیض و نابرابری جنسیتی بین زنان و مردان را بدیهی میشمارد . نابرابریهایی که روزگاری ذاتی و طبیعی تلقی میشد ، پایگاه خود را در ذهن و فکر زنان از دست داده و مشروعیت آن، حتی در دور افتادهترین نقاط در حال فرو ریختن است . این پدیده با تاثیر متقابل ، به تحولی در الگوی جامعه پذیری نقشهای جنسیتی منجر میشود که تا امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده است . چرا که جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر میتواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود . طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب میشود ، زنان موجوداتی تابع و مطیع در ساختار مردسالار خانوادهاند و در حوزههای خصوصی خانواده محصورند و مردان در دنیای عمومی حضور و اشتغال دارند .
جامعه پذیری نقشهای جنسیتی ، که خود نوعی از جامعه پذیری است ، بدین معناست که چگونه دختران و پسران امتیازات و رفتارهای مناسب از نظر جنسیتی را که بر نگرش جنسیتی آن ها اثر میگذارند فرا میگیرند . جامعه شناسی جنسیتی از خانواده شروع میشود و با عوامل دیگری چون نظام آموزشی ، رسانهها و گروه همسالان بسط مییابد . نحوه برخورد والدین با فرزندان باعث میشود ویژگیهایی همچون پرخاشگری ، موفقیت ، رقابت ، اتکای به نفس و استقلال بیشتر از پسرها مورد انتظار باشد و همچنین بیشتر به آن ها توصیه میشود که برای احقاق حق خود ایستادگی کنند . در عوض از دخترها انتظار میرود که سازش کنند ، صلح جو باشند ، اختلافات را نه با جنگ و جدال بلکه با صحبت حل وفصل کنند، مهربان و مراقبت کننده باشند . با وجود تمام دگرگونیهای گسترده نهادی و فرهنگی در سبز فایل، خانواده هنوز از قدرت بالایی در اجتماعی کردن کوکان برخوردار است . این قدرت در سطوح مختلف جامعه شناسی جنسیتی نمود بیشتری مییابد . چرا که خانواده با محدود کردن نقش های جنسیتی دختران نه تنها باعث پذیرش جنس دوم بودن دختران میشود ، بلکه با محدود کردن خلاقیتها ، عرصهها و ابعاد زندگی ، عملا شکل گیری شخصیت دختران را مطابق با الگوهای مورد نظر طراحی میکند.
اصولاً جامعه شناسان ، عوامل جامعه پذیری را به چند بخش عمده تقسیم می کنند : خانواده ، مدارس و رسانه ها . این عوامل ، معمولا از زنان تصویری مطیع ، منفعل ، عاطفی ، وابسته و از مردان تصویری مستقل ، استوار ، شایسته ، توانا و مصمم تصویر کردند. تا جایی که تحقیقات نشان داده ، زنانی که در خانواده پدری مطیع و فرمان بردار بوده اند در خانواده شوهر نیز مطیع اند . لذا جامعه پذیری عاملی است که نگرش افراد را درباره رفتار جنسی تحت تاثیر قرار می دهد. در این ارتباط ، دیدگاه های جامعه پذیری و گرایش های نقش ، معتقدند که رفتار و نقش مناسب برای مردن و زنان تا حدی به آموزه هایی بر می گردد که در طول جامعه پذیری داشته اند. بخشی از قدرت تصمیم گیری در خانواده به کارکرد نقش های سنتی جنس مذکر و مؤنث برمی گردد . به اعتقاد ریتزر در چنین جامعه ای ، از زنان انتظار می رود که نسبت به مردان نقش مطیع را بازی کنند . البته تا حدی در چنین شرایطی زنان نقش جنسی سنتی پایگاه مطیع بودن را می پذیرند . این امر حتی در قلمرو انتخاب تعدد فرزند توسط مردان بدون در نظر گرفتن توانایی زنان وجود دارد . بر اساس تحقیقاتی که در گروه های کاری انجام پذیرفته ، نشان داده شده که همان گونه که مردان به طور مستقل جامعه پذیر می شوند ، به همان نسبت از نفوذ بیشتری نسبت بر زنان برخوردارند و درمقابل ، زنان اعتماد به نفس کمتری دارند . در این ارتباط، زنان احساس وابستگی و انفعال بیشتری در حضور مردان می کنند. البته ریترز اضافه می کند که در شرایط کنونی این پایگاه مطیع بودن در اکثر زوج ها در حال تغییر است و ایده ی برابر طلبانه در امر ازدواج در حال رایج شدن است. ورود زنان به عرصه کار با پذیرش نقش های جنسی سنتی توام است. به اعتقاد لسلی از دهه ۱۹۷۰ به بعد ، خود آگاهی درباره نقش های زناشویی بوجود آمده که انتظارات نقش های زناشویی نیز در این امور تغییر یافته است که این آگاهیها بر باروری و تعدد فرزند موثر می باشد .(ویتن،۱۹۹۴؛ساث و اسپتز،۱۹۹۴؛ریتزر،۱۹۷۹؛پو و همکاران ،۱۹۸۳؛لسلی،۱۹۸۰؛به نقل از صحرائیان ،۱۳۸۹ :۴۵-۴۶).
زنان و مردان در تمام جوامع نقش های متفاوتی را بر عهده دارند اکثر این تفاوت نقش ها و نه همه آنها نتیجه انتظاراتی است که جامعه به دلیل نگرش خاص فرهنگی خود نسبت به این دو قشر دارد . بی تردید بعضی از نقش ها به دلیل ویژگی های بیولوژیکی زن ، به او اختصاص دارد . بنابر این می توان گفت نقش هائی که ، یک زن در جامعه ایفا می کند برخی جنسی است ، مثل بارداری ، شیردادن به نوزاد ، و … برخی جنسیتی است ، و از طریق جامعه به زن تحمیل می شود در حالی که مردان نیز می توانند از عهده انجام آن بر آیند ، مثل آشپزی ، تربیت کودک ، و … . همه افراد از سنین کودکی و قبل از آن که معنی دختر یا پسر بودن را بفهمند از طریق فرایند جامعه پذیری شروع به یادگیری این نقش ها می کنند ( چابکی ،۲۱:۱۳۷۶) . هر چند فرزندآوری ویژگی بیولوژیکی زنان می باشد اما تعدد زایش بستگی به شناخت جایگاه خود و فعالیت در عرصه اجتماعی دارد .
افراد معمولا بر اساس جنسیت خود در فرآیندی خاص اجتماعی می شوند . مسلما اجتماعی شدن بر مبنای جنسیت ، تبعیض جنسیتی را نیز با خود منتقل می کند( بلوتی ،۸۵:۱۳۸۱) . اصولا جامعه شناسان عوامل یا کد گذاران جامعه پذیری را به چند دسته عمده همانند خانواده، مدارس و رسانه های گروهی تقسیم می کنند ( سارو خانی ، ۷۴۴:۱۳۷۰) . از طریق این عوامل پسران ویژگی ها شخصیتی استقلال ، مدیریت ، شجاعت ، و … می آموزند و یاد می گیرند ، که چگونه دارای نقش مسلطی باشند و برای استقلال و خودمختاری خود بکوشند ، در حالی که دختران ویژگی هایی چون منفعل ، مطیع ، عاطفی بودن را یاد می گیرند و می آموزند که چگونه به عنوان جنس دوم عمل کنند و زندگی حمایت شده ای داشته باشند .
بر این اساس تغییر نگاه به وضعیت زنان در جامعه چه از سوی مردان و چه از سوی زنان شاید یکی از اساسیترین محور کاهش موالید باشد. زیرا با ورود زنان به عرصه اجتماعی و تغییر جایگاهشان به لحاظ فرهنگی، تحصیلی و اقتصادی و بعضا سیاسی در جامعه ایران زایش متعدد و خارج از عقلانیت موثر واقع شده است . این نوع جامعه پذیری بر تصمیمات فرزندآوری نقش مهمی دارد زیرا امروزه تصمیم برای امر فرزندآوری علاوه بر قاعده فیزیولوژیک در یک فرایند عقلانی و گفتمانی، والدین تصمیم به داشتن فرزند خواهند کرد .
مد گرایی
بدون تردید مد پدیده جهانی و موجود در طول تاریخ است و جامعه امروز ایران نیز ناگزیر از پذیرش این پدیده می باشد . اینکه چگونه پدیده مد بر فرزندآوری اثر دارد موضوعی قابل بحث می باشد . از آنجا دختران جوان امروزی که با بدنی به اصطلاح باربی و با انواعی از رژیم های غذایی و لاغری و انواعی از جراحیهای زیبایی ، سعی در حفظ ظاهری زیبا و جذاب دارند قاعدتا بارداری و تغییرات حاصل از آن چه در حین بارداری و چه پس از آن برای آنها نگران کننده می باشد . به همین منظور اغلب نسل جوان که انتظار داشتن فرزند از آنها می رود این امر را به زمان های بعد یا انصراف از این مقوله می دهند . مضافا اینکه نوع پوششهای مد امروز نیز در رواج عدم تمایل به باروری نیز مزید خواهد بود بنابراین در این پژوهش متغییر مد گرایی لحاظ شده تا نقش آن را در تمایل به باروری شناخته شود و تبعا در اینجا به بعضی از تئوریهای مدگرایی اشاره می شود .
بوردیو: از دیدگاه بوردیو جامعه شناس معاصر، جامعه به منزله فضای اجتماعی بازنمای می شود . وی فضای اجتماعی را جایگاه رقابتی شدید و بی پایان می داند که در جریان این رقابت ها تفاوت های ظهور می کند که ماده و چهارچوب لازم برای هستی اجتماعی را فراهم می کند . بوردیو فضای اجتماعی را به میدان هایی تشبیه می کند مانند میدان سیاسی، میدان علمی و معتقد است میدان ، فضای روابط میان کنشگران است . میدان ها به واسطه اعمالی که در آنها پی گرفته می شود شناسایی شده و از بقیه میدان ها متمایز می شوند . او میدان را اصولا به عنوان پایه نبرد در نظر می گیرد و معتقد است که میدان ، میدان کشمکش هاست . او می گوید میدان قدرتی است که تصمیمات شخصی خود را بر کسانی که وارد آن می شوند تحمیل می کند . در مرحله دوم صحنه کشاکشی است که کنشگران و نهادها از طریق آن در پی حفظ یا بر اندازی نظام موجود توزیع سرمایه هستند( واکووانت ،۱۳۷۹) .
با بررسی و تعمق در نظریه بوردیو می توان اینگونه تصور کرد که مد و مدگرایی می تواند به عنوان یک نوع سرمایه نمادین در عرصه فعالیت ای اجتماعی مطرح باشد. به عبارتی از دیدگاه بوردیو پرستیژ ، غرور و افتخار، جزو گونه های سرمایه نمادین قرار دارند که از منظری می توانند با مد گرایی ارتباط تنگا تنگی داشته باشند و به صورت متقابل بر یکدیگر تاثیر بگذارند. چرا که در نوع تفکر امروزی مد ، مدل های روز می توانند باعث پرستیژ ، غرور و افتخار اشخاص میشود و به دنبال آن در متمایز کردن جایگاه اجتماعی آنها نقش بسزایی داشته باشد . اما بوردیو مفهومی دیگر را نیز در عرصه اجتماعی به چالش می کشد که می تواند ارتباط ویژه ای با مد و مدگرای داشته باشد و آن سلیقه است . بوردیو معتقد است که سلیقه یک عملکرد است که یکی از کارکردهایش این است که به افراد ادراکی از پایگاهشان در نظام اجتماعی می دهد . به عبارتی سلیقه آنهایی را که ترجیح های همسانی دارند به هم نزدیک می سازد و این افراد را از افراد دیگری که سلیقه های متفاوت با آنها دارند متمایز می سازد . بدین سان انسانها از طریق کاربرد ها و دلالت های علمی سلیقه چیزها را طبقه بندی می کنند و در این فراگرد خودشان را نیز طبقهبندی می کنند(ریتزر،۱۳۷۹) .
بوردیو معتقد است که سلیقه امری اجتماعی است و معتقد است که سلیقه به حیثیت اجتماعی و جایگاه افراد در جامعه بستگی دارد (دوریته ،۱۳۸۳) . او معتقد است که جدایی از برخی حس پذیری ها ی درونی منحصر به فرد و مشخص است . سلیقه یک توانایی اجتماعی است که از تربیت و پرورش طبقاتی ناشی می شود . وی معتقد است که سلیقه نشان دهنده پیوند میان بعضی محصولات و مصرف کنندگان آنها در یک فضای اجتماعی طبقه بندی شده را نشان می دهد( جنکینز،۹:۱۳۸۵) . پس به عبارتی با بررسی نظریه بوردیو در مورد سلیقه که آن را امری اجتماعی و مربوط به طبقه بندی اجتماعی می داند می توان به نگاه طراحان مد به ذائقه طبقات بالای جامعه معتقد تر شد . چرا که از منظر دیگر طبقات جامعه ذائقه یا سلیقه افراد طبقه بالا از مطلوبیت بیشتری بر خوردار است و به همین جهت نگاه طراحان مد و مدگرایی بیشتر به سلیقه طبقات بالا و مرفه جامعه معطوف خواهد بود و کاهش فرزند آوری نه تنها خود می تواند به عنوان مدی در زمانی مطرح شود این امر با توجه به طبقات اجتماعی مورد توجه می باشد .
اما بوردیو نظریه ای را در مورد پدیده مصرف مطرح می کند و در کتاب تمایز می گوید: اقتصاد جدید طالب دنیای اجتماعی است که در آن مردم به همان اندازه که بر اساس ظرفیتشان در تولید ارزیابی می شوند بر حسب ظرفیتشان در مصرف نیز ارزیابی خواهند شد ( فاضلی،۱۳۸۲) . اگر مفهوم مدگرایی را با مصرف گرایی مترادف فرض کنیم به نظریه بوردیو درباره مصرف گرایی بیشتر نزدیک خواهیم شد چرا که بوردیو می خواست مفهوم منزلت اجتماعی و استفاده ای که گروه های منزلتی از الگوهای خاص مصرف به مثابه راهی برای مجزا کردن روش زندگی یکی از دیگری کنند را با این ایده ترکیب کند که مصرف متضمن نشانه ها ، نمادها، و ارزش هاست . بوردیو معتقد است که مصرف را نباید به عنوان اعضای یک دسته از نیازها یی که از نظر زیستی ریشه دارد تحلیل کرد ( باکاک ،۱۳۸۱) .
با توجه به نظریه بوردیو تمایل به فرزندآوری بر اساس مد و سلیقه قابل تبیین می باشد . امروزه مدگرایی بویژه بین زنان در کاهش فرزندآوری می تواند به عنوان یک عامل مطرح شود زیرا مد ارتباط مستقیمی با نگاه زنان دارد .
زیمل: زیمل در مقاله ای تحت عنوان ( مد پدیده ای برای طبقه متوسط جامعه ) اشاره می کند که طبقات بالای جامعه به جهت اینکه آگاهانه محافظه کار هستند و همچنین طبقات بالای پایین به خاطر محافظه کاری آگاهانه اشان بسیار کمتر تابع تغییرات سریع در جریان مد هستند . این به آن معناست که طبقه متوسط جامعه نسبت به دیگر طبقات پیروی بیشتری از مد دارند . زیمل معتقد است قشر کارگر جامعه به محض اینکه سطح زندگی خود را از سطح تامین ضروریات زندگی بالاتر ببیند ، مد مخصوص به خودشان را ایجاد می کند و این علامت تحرک اجتماعی است .
مد و زن از دیدگاه زیمل: زیمل معتقد است که مد رابطه مستقیمی با زنان دارد . از دیدگاه او در تغییر به سوی مدرنیته ، شکوفایی و تحرک از زنان سلب شد و این امر باعث شد تا این تنوع ، شکوفایی را در پدیده مد جست و جو کنند و به همین خاطر هم هست که سرعت تغییرات مد در کالاهای مربوط به زنان بیش از کالاهای مربوط به مردان است .
مد و تکرار از دیدگاه زیمل: در جریان تغییرات مد می توان شاهد یک دوره تسلسل وار بود و مشاهده می شود که معمولا هرچند سال یک بار مدی تکرار می شود و به محض اینکه مد قدیمی تا حدی فراموش شود دوباره این مکان وجود دارد که تکرار شده و رواج پیدا کند . همین گسترش مد های در حال تغییر باعث تشویق به تولید جنس ارزانتر می شود و در اغلب موارد کالاها و اجناسی که مد می شوند یا اصلا فایده ابزاری ندارند یا از فایده خیلی کمی بر خوردارند .
مد پیامد مدرنیته: زیمل علاوه بر مدهای کالایی به مد های زبانی و لغوی نیز اشاره میکند و نهایتا معتقد است که مد از پیامدهای مدرنیته است و در واقع مدرنیته باعث دگرگونی و تغییرات سریع در مد شده است و این مدرنیته است که سرعت و تنوع را در دل خود برای ما به ارمغان آورده است .
مد همرنگی و تمایز: از نظر زیمل، مد یک کشش هیجانی خاص اساسی نسبت به شرایط اجتماعی وجود و از هستی انسانی سرچشمه می گیرد ، از یک طرف هرفردی به تقلید کردن از دیگران تمایل دارد و از طرف دیگر همچنان به متمایز شدن از دیگران متمایل است . بدون شک بعضی از افراد بیشتر به تقلید و بنابراین تطابق گرایی مایلند در حالی که دیگران به تمایز و بنابر این نامتعارف بودن و اختلاف داشتن علاقه دارند اما جریان و تغییرات پی در پی مد به هر دو تمایل متناقض نیاز دارد . نظرات زیمل در رابطه با نقش تقلید در مد به صورت جزئی از فرایند تشخیص اجتماعی با نظرات بیشتر پروژه هایی که معتقد به خصوصیات مد هستند مطابقت دارد . مد صورتی از تقلید و بنابراین صورتی از تشخیص اجتماعی است . ولی در عین حال ضمن دگرگونی مستمر خود یک زمان را از زمان دیگر و یک قشر را از قشر اجتماعی دیگر متمایز می کند . مواردی که مربوط به طبقه اجتماعی است متحد کرده و آنها را از دیگران منفک می سازد . در نتیجه این انتخاب است که مد به وجود می آید و هنگامی که توده مردم در تلاش خود برای از بین بردن تفاوتهای ظاهری مربوط به طبقه اجتماعی از آن تقلید می کند و این مد را به خاطر یک شیوه مردم پسند جدید رها می سازد . خصوصیات واقعی مد ایجاب می کند که در یک موقع به وسیله بخشی از یک گروه معین یعنی اکثریت که صرفا در مسیر پذیرش آن هستند به مرحله اجرا در می آید به مجرد آنکه یک نمونه از مد مورد قبول عام قرار گرفت دیگر از آن به صورت مد سخن نمی گویند.
بر طبق این نظریه مد ابتدا به وسیله طبقات بالا ایجاد می شود و به طبقات پایین القا می کند و طبقات بالاتر برای اینکه همیشه تمایز و تفکیک خود را از طبقات پایین تر نشان دهند همیشه به دنبال مدهای جدید می باشند(دهقانی،۴۵:۱۳۹۱) . هرم جامعه با تعداد کم مردم در طبقات بالا و افزایش تعداد جمعیت در طبقات متوسط و پایین تصور شده است . در هر جامعه جدیدترین اطلاعات مد فقط برای طبقات بالا قابل دسترسی است . بنابراین مد از نظر زیمل به طور کلی دارای دو جنبه تفکیک پذیری و تقلید پذیری است . گروهی برای اینکه خود را از دیگران بالاتر بدانند به ایجاد مد طبقات بالا می پردازند و به نوعی تفکیک و تمایز خود را از دیگر طبقات نمایان می سازند . اما گروهی که طبقات پایین تر هستند برای اینکه خود را با طبقه بالاتر همانند سازند به تقلید از شیوه های رفتاری طبقه بالاتر پرادخته و نوعی تقلید انجام می دهند .
بدون تردید مدگرایی بین جوانان امروز کشور که قطعا زوجین صباحی دیگر را تشکیل می دهند رواج یافته است. مدگرایی در حوزه شخصی اعم از آرایش و پیرایش ، وضعیت بدن ، نوع پوشش ، نوع استفاده از امکانات و لوازم منزل همگی بیانگر گرایشی در جوانان است که بطور قطع بر میزان زایش و تعدد فرزندان اثر گذار خواهد بود . شاید این قضیه را بتوان به دو صورت تحلیل کرد یکی حفظ وضعیت ظاهر و دومی دستیابی به آرمانهای مد که هر روزه تغییر می یابد.
تقدیرگرایی
همواره جوامع بشری حوادث و رخدادهای زندگی خصوصی و اجتماعی خود را به عوامل ماوراء نسبت دادهاند. شاید بارها از زنان و مردان متعدد شنیده شده که صاحب فرزند شدن با تقدیر و سرنوشت همراه بوده است. و همیشه تعداد فرزندان خود را با این رویکرد که هر که را دندان دهد نان دهد. بدون تردید گرایشات تقدیری بر تمایل به فرزند آوری نقش دارد. لذا در اینجا به تئوری اسکارلوئیس به عنوان اندیشمندی که تئوری فقر را با نماد واضح تقدیر گرایی بررسی میکند، اشاره میشود .
دیدگاه اسکارلوئیس[۳۷] : اسکارلوئیس مردم شناسی است که کوشید فقر و ویژگی های آنرا بصورت یک فرهنگ یا دقیق تر خرده فرهنگ بشناسد . خرده فرهنگی که ساخت و جهتی برای خود دارد و به صورت یک روش زندگی در خانواده از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد . این خرده فرهنگ مختص به منطقه خاصی نیست بلکه در هر جا که این روش زندگی حاکم باشد همانند یهای آشکار میان ساخت خانواده ، روابط میان افراد نظام ارزشها به چشم میخورد (پیلتن ، ۱۳۷۹: ۴۶) . اسکارلوئیس معتقد است که فرهنگ فقر و موقعیت های متفاوتی می تواند بوجود آید ولی بیشتر در جوامعی رشد می یابد که دارای شرایط زیر باشد :
جوامعی که دچار نوعی دگرگونی و تحول در ساختار اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی را تجربه کرده اند .
جامعه در نوعی تقابل فرهنگی قرار گرفته باشد ، تقابل در اثر مهاجرت و یا در اثر تصادم دو پاره فرهنگ در یک جامعه ، گروه ها و طبقات در جریان والانسهای مثبت و منفی دو فرهنگ ( خودی – میزبان) قرار دارند .
فرهنگ فقر خاص کسانی است که در طبقات فرودست جامعه قرار دارند و از موقعیتی پست در ساخت طبقاتی جامعه برخوردارند .
احساس بیگانگی اجتماعی در آنها
غالبا بی سواد و کم سواند
تحرک طبقاتی و مکانی کمتری دارند.
از ارزشهای طبقه متوسط کم و بیش آگاه ولی بر اساس این ارزشها زندگی نمی کند .
از سوی گروه های اجتماعی دیگر ( بویژه طبقات بالای جامعه میزبان) مورد تبعیض قرار می گیرند .
در گروه های شغلی پائین با دستمزد کم قرار دارند و معمولا کار ثابت و دائمی ندارند .
از بنیه مالی و اقتصادی ضعیفی برخوردار بوده و منابع درآمدی محدود داشته و با کمبود دائمی پول روبرو هستند و پس اندازی ندارند .
فقدان توانایی و امکانات و منابع مادی و اقتصادی از شرکت موثر آنان در نظام اقتصادی می کاهد .
عادت به گرو گذاشتن اشیاء شخصی و وام گرفتن از ربا خواران محلی دارند .
معمولا اسباب و اثاثیه و لوازم زندگی مستعمل و دست دوم خریداری می کنند .
مواد غذایی را به اندازه مصرف روزانه و به مقدار اندک و چندین نوبت در روز خریداری و عادت به ذخیره مواد غذایی در منزل ندارند .
منازل مسکونی خراب و فاقد امکانات زندگی دارند .
ازدحام و در هم جوشی مردم در محلات خصوصا گردهم آیی های همسایگی زنانه و سرکوچه توسط مردان و جوانان .
مرکزیت خانواده به عنوان عمده ترین نهاد و سازمان اجتماعی پیرامون افراد .
کوتاهی دوران کودکی
محروم بودن فرزندان از حمایت ها و سرپرستیهای عاطفی ، مالی ، تحصیلی و ….
فایل های پایان نامه در رابطه با شناخت عوامل ...