در آیه فوق اطاعت از خداوند به عنوان یکی از شئون عبودیت و بندگی شمرده شده، لاکن کافران سخنان حق را نمیشنوند و از دیدن حقایق هم بیبهرهاند، و به سوی گمراهی میروند زیرا مُهری که خداوند بر دل کافران گمارده است به دلیل داشتن صفات زشت و پیروی از هواهای نفسانی و سرکشی آنها در برابر پروردگار است. مهمتر اینکه آنهایی که غیر خداوند را معبود خود قرار میدهند آگاه باشند این معبودها موجوداتی دروغین هستند، و هیچ گونه امتیازی ندارند تا معبود کافران باشند زیرا آنها هوی نفس را معبود خود قرار دادند که منشأ همه تباهیها و خسرآنها برای انسان (کافران) است. در مقابل مؤمنان کسی را معبود خویش قرار میدهند که خالق هستی و یاری رسان آنهاست.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« شبی ابوجهل به همراه ولیدبن مغیره در کنار کعبه درباره پیامبر اسلام کفتگو میکردند اوبجهل گفت : به خدا سوگند من میدانم که او راستگوست؛ در این مورد به سوابق امانت داری و راستگویی پیامبر استناد کرد، ولید به ابوجهل گفت چرا ایمان نمیآوری؟ ابوجهل گفت: میخواهی دختران قریش بگویند: از ترس شکست، تسلیم برادرزاده ابوطالب شده، سوگند به بتهای لات و عُزی از او پیروی نخواهم کرد، پس از این واقعه بود که آیه فوق فرود آمد و خبر داد که برگوش و قلب او مُهر نهاده شده است.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۵۲۹)
با توجه به آیه فوق به این نکته میرسیم که پروردگار علم به اعمال کافران و دشمنان اسلام دارد و به این دلیل که در اینها لیاقت هدایت را نمیبیند و در واقع خود کافران خواستهشان براین است، و در هدایت را بر روی خود میبنددند لذا خداوند آنها را در گمراهی و غفلت وامیگذارد.
«قالَ فَبِعزَّتُکَ لَأُغْوِیَنَهُمْ أَجْمَعینَ، شیطان گفت : پس به عزت تو سوگند که همگی را جدا از راه به در میبرم.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الص/۸۲)
« خدا به گناهکاران نیز مهلت میدهد تا مایه آزمایش برای خودشان و دیگران باشند. ۲. همه نجات یابید و خالص شوید که خالص شدهگان از دام شیطان دراماناند.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۷۸)
« سوگند به عزت برای تکیه بر قدرت و اظهار توانایی است و این تأکیدها پی در پی نشان میدهد او نهایت پافشاری را در تصمیم خویش داشته و دارد و تا آخرین نفس بر سر گفتار خویش ایستاده است.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۳۶۵)
نکته قابل درک از آیه فوق این است که : شیطان هیچگاه نمیتواند در دل مؤمنان مخلص خداوند نفوذ پیدا کند، کسانی که با اخلاص کامل به عبادت و فرمانبرداری خداوند مشغول هستند، اینها به پاکی و طهارت درون آراستهاند، و میدانند همه وعدههای شیطان نوعی فریب کاری بوده و آنها بندگان خدا هستند و بر او تکیه میکنند بنابراین شیطان برآنها مسلط نمیشود و از هوای نفس هم پیروی نمیکنند.
« اِنَّ عِبَادی لَیْسَ لَک عَلَیهِم سُلْطانٌ و کَفی بِرَبُکَ وَ کِیلا، در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطی نیست و حمایت گری چون پروردگارت بس است.» (بحرانی، ۱۳۹۰: ۶۵ اسراء)
در این آیه نافرمانی شیطان نسبت به فرمان خداوند بیان شده است و به انسان گوشزد میکند که اگر کسی از شیطان تبعیت کند، تبعیت از هواهای نفسانی و تمایلات و خواستههای خود کرده و زنگار گناه و وسوسه شیطان در درون دلشان میماند و همیشه اسیر تمایلات نفسانی خودشان هستند و آنها که بنده واقعی خدا و مطیع او شوند خداوند هم آنها را در برابر همه وسوسههای شیطانی نگهبانی و حفظ میکند و بنابراین کارسازی و حمایت خداوند برای بندگانش کافی است.
« قالَ النبیُ (ع) : اَخْوفُ ما أخافُ علی اُمَتی اتباعُ الْهوی و طُولُ الأمَلِ، حضرت علی (ع) حدیثی با همین مضمون بیان کرده است که : « ان اخوفَ ما اخافَ عَلَیْکُم اِثنانَ اتباعَ اَلْهَوی و طولَ اَلأَمَلِ، طول عمل عبارت است از آرزوهای بسیار و امیدهای دور و دراز و توقع زندگانی در دنیا و سبب آن دو چیز است یکی جهل و غرور چه جاهل اعتماد میکند بر جوانی یا صحت مزاج خود و بعید میداند مرگ را درعهد شباب و در حال صحت مزاج و غافل است از مردن اطفال و جوآنهای بیشمار و عروض مرضهای ناگهانی و مرگهای مفاجات و دوم محبت دنیای دنی و انس به لذات فانیه است چه انسان مادامی که گرفتار این محبت و انس شد و مفارقت از آنها بر او گران است لهذا دل به زیر بار فکر مردن نمیرود.» (کراجکی، بیتا: ۱۳۹۶)
نگارنده بر این عقیده است که : بسیاری از افراد وقتی فکر رفتن از این جهان به ذهنشان میرسد، شیطان با زیرکی آنها را فریب میدهد، با این حیله که بگذارید وقتی به سن پیری رسیدید آن وقت به این گونه افکار بیندیشید، لاکن آنها غافلند از اینکه انسان حتی نمیتواند لحظهای آینده خود را پیشبینی کند و ممکن است هر لحظه اتفاقی ناخوشایند برایش بیفتد، و از همه دنیا، اقوام و خواستههای خود دل بکند، آن وقت حسرت و افسوس لحظات زندگی خود را در دنیا میخورد، که چرا به فکر این روز نبوده و هیچگاه به مسأله مرگ به دلیل زیاده خواهیها و آرزوهای دور و دراز فکر نمیکرده است.
پیامبر (ص) :
« اَلْهَوی وَ الْشَهْوَهُ مَعْجُونَهٌ بِطینَهٍ ابنِ آدَمَ،هوا و شهوت با گل فرزندان آدم سرشته شده است. کسی که به ترک هوای نفس قدرت پیدا میکند خداوند حقایق را به او نشان میدهد و آنها را به قضای الهی راضی میکند، و رفتار، کردار و گفتارشان رنگ خدایی به خود میگیرد. و سبب شده به خوبیها روی میآورند و از بدیها دوری جویند و با اظهار فقر و نیاز و بندگی به پروردگار متعال و خضوع در مقابل عظمت او و بندگی خود در مقابل خدا اقرار میکنند، و با ریاضت و مجاهدت و تضعیف نیروهای نفسانی و سرکوب کردن هوای نفس قدمهای بیشتری در مسیر کمال برمیدارند.
« طرق و نفوذ شیطان و لشکریان او یک راه و دو راه نیست اینجاست که بندگان راستین خدا، با دلگرمی که از وعده قطعی او در این آیات به دست میآورند به جنگ با این شیاطین برمیخیزند و کمترین وحشتی به خود راه نمیدهند و میدانند سر و صدای شیاطین هرچه قدر زیاد باشد بیمحتوا و توخالی است، با قدرت ایمان و توکل بر خدا بر همه آنهامیتوان پیروز شد و نقشههایشان را برآب کرد.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۲۱۰)
۳-۱۴- ولایت
پیرامون ولایت در فصل دو پایان نامه مطالبی نوشتیم لذا نیازی به تکرار مجدد نیست، فقط به ذکر آیات قرآنی مورد استناد هجویری پیرامون آن میپردازیم.
«هُنالِکَ الوَلایَهُ لله الحَقَّ، هُوَ خَیرُ ثَواباً و خَیرٌ عُقْباً، در آن جا (آشکار شد) که یاری به خدای حق تعلق دارد، اوست بهترین پاداش و اوست بهترین فرجام.» (بحرانی، ۱۳۹۰: ۴۴ کهف)
« ولایت و سرپرستی و قدرت از آن خدا است، خداوند که عین حق است، آری در اینجا کاملاً روشن گشت که همه نعمتها از اوست و هرچه اراده او باشد آن میشود و جز به اتکاء به لطف او کاری ساخته نیست اوست که برترین پاداش را دارد و اوست که بهترین عاقبت را برای مطیعان فراهم میسازد پس اگر انسان میخواهد به کسی دل ببندد و بر چیزی تکیه کند و امید به پاداش کسی داشته باشد، چه بهتر که تکیه گاهش خدا باشد.»(مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۴۷۹)
نگارنده بر این عقیده است که : تکیه بر ولایت خداوند، و اهل بیت، بهترین تکیهگاه برای انسان بوده و همهی دلبستگی و امیدش به لطف و احسان پروردگارش میباشد و باید انسان به عظمت و کبریایی خداوند توجه داشته، و بداند در محضر خدای بزرگ، بنده بی مقدار و ناچیز حتی اختیار تنفس خود را هم ندارد. و بهترین ثوابها و فرجامها هم نزد خداوند است، بنابراین اوست که بهترین پاداشها را به بندگان خود عطا میکند، از این رو ولایت فقط مختص به خدا و از آن وی است.
«انَّ وَلِیَّی اللهُ الَّذی نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَیَتَوَلَّی الصَّالحِینَ، به راستی که سرپرست من، خدایی است که کتاب قرآن را فرو فرستاده و او شایستگان را سرپرستی میکند.» (قرآن کریم، ترجمه رضایی اصفهانی، اعراف/۱۹۶)
در این آیه به ولایت و سرپرستی پروردگار بر بندگان اشاره شده است « معبود واقعی کسی است که برنامه زندگی و کتابی هم چون قرآن میفرستد و بندگان خویش را سرپرستی و راهبری میکند. آری؛ شایسته کرداری و استفاده از رهنمونهای قرآن زمینهساز بهرهمندی از ولایت الهی است و ولایت و حمایت الهی نسبت به شایستگان ادامه خواهد داشت.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۲۷-۴۲۶)
در آیه فوق به سرپرستی، و سروری خداوند اشاره شده است، و از آنجا که خداوند سرپرست انسانهای شریف، با ظرفیت، شایستگان امت خود میباشد، و لذا با بهره گرفتن از مفاهیم والای معارف قرآنی آنها را در پرتو ولایت الهی راهنمایی میکند. مؤمنان آگاهند که خداوند انسانهای شایسته را دوست دارد و همان گونه هم آنها خدای خود را مورد محبت و دوستی قرار میدهند، بنابراین از آیات الهی خداوند روی بر نمیتابند چرا که به خوبی میدانند مانع فهم حقایق و هدایت آنها میشود.
« ذالِکَ بِاَّنَّ اللهَ مَوْلی الَّذِینَ آمَنُوا و أَنَّ الکافِرینَّ لامَولی لَهُمْ، چرا که خدا سرپرست کسانی است که ایمان آوردند ولی کافران را سرپرست و یاری نیست.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، محمد/۱۱)
« مولی» به معنای سرپرست و یاور است و خدا دو مقام ولایت دارد: الف) ولایت عام که همان خالقیت و تدبیر مردم است که همگان را در برمیگیرد. ب) ولایت خاص که الطاف و عنایات و حمایت ویژه خداست که تنها شامل حال مؤمنان میشود.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۲)
نکته قابل فهم از آیه فوق براین اساس است که : اگر شخصی در پرتو ولایت الهی قرار گیرد به موجب آن به سعادت و خوشبختی رسیده و در غیر این صورت به تباهی و هلاک دچار میشود، همچنین به نقش ولایت الهی و پایان کار کافران اشاره شده است، و مؤمنانی که تابع هدایت الهی هستند فرجامی جز سعادت ندارند، این گونه است که رابطه با پروردگار، ولایتی است که همه مؤمنان در تمام مراحل زندگی خود و به خصوص هنگام سختیها و مشکلات احساس و شهود میکنند.
« ألا إنَّ أولیاءَ اللهِ لاخَوْفٌ عَلَیهِمْ و لاهُمْ یَحْزَنُونَ، آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.» (بحرانی، ۱۳۹۰: ۶۲ یونس)
« خدای تعالی میفرماید : آگاه باشید که دوستان خدا ترس و بیمی ندارند و افسرده خاطر نمیشوند و دوستی خدا شناختن خدا و پیغمبرش و شناختن امامان و پیشوایان از اهل بیت پیغمبر (ع) و دوستی آنان دوستی تمام دوستان خدا باشد و دشمنی دشمنان خدا و دشمنان رسولش و دشمنان اهل بیت رسول و بیزاری جستن از هر کس که دین خدا را دین اسلام نداند و بزرگترین دستگیره ایمان دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست و راهی نیست به سوی اینها که گفته شد مگر بعد از معرفت و شناختن.» (دیلمی، ۱۳۷۷۷: ۳۴۱)
با دقت در آیه فوق متوجه میشویم که : دوستان خدا یعنی کسانی که تقوا و پرهیزگاری پیشه میکنند به برکت رحمت الهی، هیچگاه آنها را حزن و اندوه فرا نمیگیرد چرا که آنها بهترین تکیهگاه را داشتهاند، و از ترس، هول، سختیها و ترسهای روز قیامت و آتش دوزخ در امان هستند، خدا نسبت به کارهای شایسته مؤمنان نهایت لطف و محبت خود را نشان میدهد، و از بندگان سپاسگذاری و به آنان پاداش میدهد، پس اگر پاداش میخواهید ایمان بیاورید و کار شایسته انجام دهید و هیچگونه ترسی هم نداشته باشید.
« اللهُ ولیُ الذینَ آمنوایُخرجُهُمْ مِنَّ الظُلماتِ الی النُّور و الَّذینَ کَفَروا أَولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخْرجونَهُمْ مِنَّ النور الی الظُلماتِ اُولئکَ أصحَابُ النَّارِهم فیها خَالِدونَ، خداوند سرور کسانی هستند که ایمان آوردند، آنان از تاریکیها به سوی روشنایی به در میبرد کسانی که کفر ورزیدند سرورا نشان طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکیها به در میبرند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند.» (بحرانی، ۱۳۹۰: بقره ۲۵۷)
آیه فوق به زیبایی به سرانجام روشن زندگی انسانهای مؤمن، و پایان زندگی کافران، و راه تاریک آنها ا شاره کرده است و به کافران هشدار میدهد، که سرنوشتی نامیمون و شوم در انتظار آنهاست ولی مؤمنان آیندهای روشن دارند و تحت سرپرستی و تربیت الهی قرار میگیرند.
«آیه فوق با به تصویر کشیدن آیندهای روشن و نورانی برای مؤمنان، آنان را تحت سرپرستی و تربیت الهی معرفی میکندو این مطلب، احساس شیرین، امید آفرین و آرامش بخش و همراه اعتماد به آینده برای مؤمنان پدید میآورد ولی برای کافران آیندهای تاریک و ظلمانی به تصویر میکشد که با پذیرش سرپرستی طاغوتها حاصل میشود و به آنان هشدار میدهد که آیندهای تاریک در انتظارشان است.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۵۹۹)
نکته مهمی که در این آیه به تصویر کشیده شده است خطاب به افراد بشر میگوید: اگر تمایل و رغبت دارید که به سمت نور و روشنی هدایت شوید راه خدا را انتخاب و به سوی او بروید، چرا که آینده بشر را گام برداشتن در مسیر الهی نورانی میسازد و همچنین به نقش پر رنگ مروجان، و مبلغان دین (رهبران) اشاره شده است. « خدا مردم با ایمان را در پرتو دلیل و برهان و آیات روشن گرش به سوی حقیقت راه می کند و از تاریکی و جهل و ستم و کفر و ارتجاع دور میسازد. و خدا کارساز کسانی است که ایمان آوردهاند و آنان را از تاریکی ستم و کفر به سوی نور و عدالت راه می کند.» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۱۹)
۳-۱۵- کرامات:
« بدان که ظهور کرامات جایز است برولی اندر حال صحت تکلیف بروی و فریقین از اهل سنت و جماعت بر این متفقند و اندر عقل نیز مستحیل نیست؛ از آنچه این نوع مقدور خداوند است و اظهار آن منافی هیچ اصل نیست از اصول شرع، و کرامات علامت صدیق ولی بود، ظهور آن بر کاذب روا نبود، بجز کذب بر دعوی وی، و آن فعلی بود ناقض عادت اندر حال بقای تکلیف، و آنکه به تعریف حق بروجه استدلال، صدق از کذب بداند نیزولی باشد» (هجویری، ۱۳۸۷: ۳۲۷)
هجویری در کشف المحجوب ذیل تفاوت معجزه و کرامات آورده است که :« شرط معجزات اظهار است و شرط کرامات کتمان، ثمره معجزه به غیر باز گردد و کرامت مرخاص صاحب کرامت را بود و نیز صاحب معجزه قطع کند که این معجزه است و ولی قطع نتواند کرد که این کرامت است یا استدراج و صاحب معجزه اندر شرع تصرف کند و اندر ترتیب نفی و اثبات آن به فرمان خدای بگوید و بکند و صاحب کرامات را اندر این، بجز تسلیم و قبول احکام روی نیست، از آنچه به هیچ وجه کرامت ولی مرحکم شرع نبی را منافات نکند» (همان، ۱۳۸۷: ۳۳۰)
به مطالبی که تاکنون در زمینه معجزه آشنا شدیم و به این نتیجه رسیدیم معجزه عملی است خارق العاده، که خاص پیامبران و امامان است، در حالی که انسانهای معمولی و عادی هرگز نمیتوانند ادعای چنین کاری داشته باشند، کرامت به معنی بزرگواریهاست و همچنین امور خارق العاده ای که با توجه به عنایت خداوند، از انسان کامل و واصل صادر
میشود مانند رام کردن درندگان، جالب تر این که: صوفیان نسبت به کرامات و خوارق عادت قطب، پیرو ولی، اعتقاد شدید دارند و بسیاری از امور عجیب را میپذیرند، زیرا صدور کرامات از بشر در حد اطلاع از امور غریبه میباشد به طوری که از حدود عقل خارج نشود.
« شیطان حتی بعضی زاهدان ضعیف النفس را با نوعی کرامت نمایی فریفته و به ادعای پیغمبری انگیخته است، حارث از اهل دمشق و مولای ابوالجلاس بود و پدرش در غوطه، سکونت داشت،
« و حارث چنان عبادت پیشه بود که اگر جامه زرین هم میپوشید زهدش از ورای آن هم آشکار بود و چون شروع به حمد خدا مینمود چنان سخن میگفت که سابقه نداشت، مثلاً به مرمر مسجد با دست ضربه ای میزد و آن مر مر تسبیح میگفت و نیز در زمستان میوه تابستانی به ایشان میخورانید و میگفت بیایید برویم فرشتگان را به شما نشان بدهم و آنان را به دیرمران میبرد و مردانی اسب سوار به ایشان نشان میداد»(ابن جوزی، ۱۳۶۸: ۲۶۶-۲۶۵)
آری کرامات از عطایای الهی بوده، و این گونه نیست که بنده خودش آن را کسب کند. آیات قرآنی که هجویری در ارتباط با این موضوع مورد استناد قرار داده به شرح زیر
میباشد که :
« و ظَلَّلنا عَلَیکُمُ الغَمامُ و أَنزَلنا عَلَیکُمُ المَّنَّ و اَلسَّلوی، کُلُوا مِن طَیباتِ مَا رَزَقناکُم و مَاظَلَمُونَا ولَکِن کانُوا أَنفُسِهم، و بر شما ابر را سایه گستر کردیم و بر شما انگبین و بلدرچین فرو فرستادیم و گفتیم از خوراکیهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید؛ ولی انان بر ما ستم نکردند» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/۵۷)
هجویری با اشاره به این که کتاب خدا، و سنت پیامبر بر صحت کرامات و افعال ناقض عادت بر دست اهل ولایت ناطق است به این آیه استناد کرده است.
طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه آورده است که: « ابن جریریکی از قرآن پژوهان میگوید : اگر نعمت «منّ» و «سلوی» را بیش از اندازه یک روز خویش بر میگرفتند تباه میشد؛ بنی اسراعیل از آن دو نعمت قرصهایی بسان قرص نان فراهم میآوردند که طعمی نظیر «شهد» آمیخته با روغن داشت، خدا آنان را مورد لطف قرار داده بود، روزهای گرم، ابرها را سایبان آنان میساخت تا حرارت خورشید آنان را نیازارد، و شبها نوری روشنی بخش از آسمان درخشیدن میگرفت، تا به سان مشعل بر آنان روشنی بخشد»(طبرسی، ۱۳۷۹: ۲۶۵)
تحلیل نگارنده بر این اساس است که:خداوند به بندگان راستین خود از بهترین غذاهای نیکو عطا میکند، باکی نداشته باشید و در راه فرمانبرداری از دستورات الهی گام بردارید مانند بنی اسراعیل، که در آیه فوق خداوند آنها را مشمول انواع الطاف و کرامات خویش قرار داد، نکته دیگر اینکه ابری که بر بنی اسرائیل سایه افکند از کرامات خدا و نعمت الهی او نسبت به بندگانش بوده تا در سایه آن به آرامش رسند. لهذا خداوند از «من» و «سلوی»، به عنوان یک نمونه از کرامات خود به بندگان بر حقش اشاره کرده است.
« قالَ عفریتُ مِن الجنِّ أَنَاءَ اتِیکَ بِهِ قَبلَ ان تَقُومَ مِن مَقَامِکَ و إنّی عَلیه لقَوی أمینُ، عفریت جن گفت من چنان برآوردن تخت او قادر وامینم که پیش از آنکه از جایگاه خود برخیزی آن را به حضور آرم » (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، النمل/۳۹)
هجویری با توجه به کرامات خدا نسبت به عاصف برخیا در آوردن تخت بلقیس به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که:
« سلیمان میخواست ضرب شستی نشان دهد و کار فوق العاده مهمی انجام گیرد تا راه را برای تسلیم بی قید و شرط آنها و ایمانشان به قدرت الله هموار سازد و نیاز به حضور در میدان نبرد و خونریزی نباشد او میخواست ایمان به اعماق وجود ملکه سبا و اطرافیانش راه یابد تا سایرین رانیز دعوت به تسلیم وپذیرش ایمان کنند در اینجا دو نفر اعلام آمادگی کردند که یکی از آنها عجیب و دیگری عجیب تر بود نخست عفریتی از جن رو به سوی سلیمان کرد و گفت من تخت را پیش از آنکه مجلس تو پایان گیرد و از جای برخیزی نزد تو میآورم و من این کار را با زحمت انجام نمیدهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانتی نمیکنیم؛ چرا که من نسبت به ان توانا وامینم» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۴۹۷-۴۹۶)
نگارنده بر این عقیده است که : به قدرت اطرافیان سلیمان درآوردن تخت اشاره شده واینکه عفریت قدرت محدودی داشت، و از سلیمان خواست فرصت بیشتری به او دهد تا تخت را جا بجا کند، ولی عاصف برخیا به دلیل اینکه از کتاب های آسمانی آگاهی بهتر و عمیق تری داشت تخت را در لحظه ای جابجا کرد و این نوعی کار خارق العاده و معجزه مانند بود. بدون شک قدرت عاصف برخیا نوعی کرامت بود که خداوند برای اینکه شرف و قدرت وی را به خلق نشان دهد کرامت وی را ظاهر کرد.
« قالَ الَّذی عِندَهُ علِمُ مِن اَلکِتابِ أنا آتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یرتدَّ إلَیکَ…، و آن کس که به علم کتاب الهی دانا بود گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آرم پس سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که نعمتش را شکر میگویم یا کفران میکنم و هر که شکر نعمت حق میکند شکر به نفع خویش کرده همانا خدا بی نیاز، کریم و مهربانست» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، النمل/۴۰)
هجویری با اشاره به کرامت خدا نسبت به عاصف برخیا به این آیه استناد کرده است، طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است که :
« دومین نفر مرد صالحی بود که قران در حق او میگوید : کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت : من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم بزنی نزد تو خواهم آورد و هنگامی که سلیمان با این امر موافقت کرد او با بهره گرفتن از نیروی معنوی خود تخت ملکه سبأ رادر یک طرفه العین نزد او حاضر کرد»(طباطبایی، ۱۳۸۸: ۴۹۸)
با توجه به این که عواقب سپاسگذاری از نعمتهای الهی، و ناسپاسی در مقابل آن به خود انسان بر میگردد، و رب انسان قدرتش نامحدود بوده، حتی به انسانهایی که کفران نعمت میکنند هم نعمت عطا میکند، و این انسان است که با اعمال خود سرانجام تیره و تاری برای خود رقم میزند، و از آن جا که سپاس نعمت هم با گفتار و هم با عمل انجام
میگیرد و سود و منفعت آن هم نصیب انسان میشود لهذا خداوند کرامات خویش را فقط به انسان های سپاسگذار عطا میکند.
« فَتَقَبَلَها رَبُها بِِقَبُولٍ حَسَنٍ و أَنبَتَها نَبَاتاً حَسَناً و کَفَلَها زَکَریا کُلَّما دَخَلَ علیها زَکَریا…، پس پروردگارش وی را با حسن قبول پذیرا شد و او را نیکو بار آورد و زکریا را سرپرست وی قرار داد و زکریا هر بار که در محراب بر او وارد میشد نزد او نوعی خوراکی مییافت میگفت ای مریم! این از کجا برای تو آمده است او در پاسخ میگفت : این از جانب خداست که خدا به هر کس بخواهد بی شمار روزی میدهد » (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، آل عمران/ ۳۷)
هجویری با اشاره به این که پروردگار میوه تمامی فصول را به واسطه کرامات خویش به مریم (ع) عطا کرده بود به این آیه استناد کرده است.