۹۱۰ منصور بیگ افشار ۱سال
۹۱۱ امت بیگ سار شیخلو (خلیل سلطان) ۱۵سال
شرکت در لشکرکشی های مختلف به همراه شاه اسماعیل در لشکرکشی به خراسان در سال۹۱۹ه.ق به عنوان پیش قراول سپاه و شرکت در جنگ چالدران و کوتاهی در این جنگ
۹۲۶ علی سلطان چنچکلو توآچی (زین الدین) ۳ سال
۹۲۹ نواب اوغلی سلطان چند ماه
آخرین امیر ذوالقدری در دوره ی پادشاهی شاه اسماعیل
۹۲۹ علی سلطان ذوالقدر ۲ سال
۹۳۱ مراد سلطان برادر زاده علی سلطان چند ماه
۹۳۱ حمزه بیگ جامشلوی ذوالقدر چند ماه
شرکت در جنگ جام به همراه شاه طهماسب بر علیه اوزبکان و ملحق شدن به اردوی شاهی در قزوین
۹۳۱ نواب شجاع الدین غازی خان ذوالقدر توآچی ۱۶سال
سرکشی شاه طهماسب برای اولین بار به ایالت فارس شرکت غازی خان در گرد همایی نیروهای نظامی شاه طهماسب در شهر ری سرکوب شورش سلطان حسن ریشهری
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۹۴۷ ابراهیم بیگ تو آچی باشی ذوالقدر ۱۵ سال
سرکوبی شورش علاءالدین رعناشی حاکم دزفول در سال ۹۴۸ه.ق مشارکت در جنگ با عثمانی سرکوب شورش القاس میرزا
۹۶۲ علی سلطان تاتی اوغلوی ذوالقدر ۴ سال
شرکت در لشکر کشی های شاه طهماسب در خراسان و سیستان و محاصره قلعه قندهار
۹۶۶ شاه ولی سلطان ذوالقدر ۷سال
روابط گسترده و صمیمانه با امرای لارستان
۹۷۳ محمد خان بیگ ذوالقدر ۵ سال
خیانت به شاه طهماسب در جنگ با عثمانی و پیوستن به سپاه عثمانی
۹۷۸ ولی سلطان قلخانچی ذوالقدر ۷سال
اخرین والی فارس در دوره شاه طهماسب به عهده گرفتن للگی و اتابکی شاهزاده سلطان محمدو حمزه میرزا
۹۸۵ علی بیگ ذوالقدر ۴سال
تخلف و امتناع علی خان از سفر به آذربایجان
۹۸۹ امت بیگ سارو شیخلوی ذوالقدر ۴ سال
حمایت از شاه زاده و شکست در درگیری با سلطان محمد که در هنگام فرار به دست خاندار افشار کشته میشود
۹۹۳ علی خان تواجی باشی ذوالقدر ۱سال
شورش جماعت ذوالقدر به رهبری مهدی قلی خان
۹۹۴ مهدی قلی خان ذوالقدر ۱سال
فروانروایی وی مقارن با پادشاهی شاه عباس شد شرکت در لشکر کشی شاه عباس به خراسان قتل عام وی و دیگر ذوالقدران و قزلباشان
۹۹۵ علی خان ذوالقدر چند ماه
۹۹۶ یعقوب خان ذوالقدر ۲ سال
تمرد و نا فرمانی از حکومت مرکزی که باعث از بین رفتن خود و سرکوب خاندان ذوالقدر شد
۹۹۸ بنیاد خان ذوالقدر ۳ سال
شرکت در لشکر کشی و همراهی با شاه عباس
۱۰۰۱ یادگار علی سلطان ذوالقدر ۲سال
اخرین والی کل ایالت فارس
نکاتی درباره قلاع مهم دوره صفویه مقارن با حکومت ذوالقدرها
قلعه اصطخر فارس که روزگاری شاه اسماعیل وبرادرانش علی و ابراهیم و بعدها خان احمد گیلانی مدتی در آن زندانی بودند و از مراکز مهم طغیان علیه شاه عباس اول بود. امروز در انتهایشمال غربی جلگه مرودشت فارس قرارگرفته است.
دراین مکان سه کوه منفرد و مجزا از یکدیگر در وسط صحرا بدنبال هم واقع شدهاندکه نام آنها عضدالدوله دیلمی ایجاد گردیده استخر بزرگ آب درمحل مناسب آن ترتیب داده شده بود و اکنون درخت سرو چندین صد ساله در کنار بقایای استخر در میان ویرانه های ابنیه سنگی قلعه پایداراست. برای رفتن بدانجا بایددنباله راه فرعی را که از جانب نقش رستم روبه شمال غربی امتداد پیمود پس از گذشتن از آبادیهای سارویه و گرم آباد در کنار قریه کوچکی که بنی یکه نام دارد به سمت چپ متوجه گشته به جانب کوهسار میروند و به راهنمایی افرادی از قریه مزبور با راهپیمایی تقریبا دو ساعت در کوهستان به ویرانه های این قلعه شگرف میرسند[۴۳۴] .
شگفتی این قلعه را به روزگار آبادانی آن از لابه لای پارهای از نوشتههای مورخین و جغرافیادانان قدیم بهتر میتوان حس کرد. در تمام این نوشته ها ساختمان قلعه به عهد باستان به خصوص بزمان جمشید جم و کیومرث نسبت داده شده است. این حوقل جغرافیادان بزرگ قرن چهارم هجری مینویسد: «بیشتر شهرهای فارس دارای قلعههای محکم و حصارهایی استوار و بلند است و از این جمله است قلعههای اندرون شهرها و قهندزها که در اطرافش دیوارها است و همچنین قلعههایی استوار که در کوهها بطور جداگانه و مشخص در حالی که به پای خود ایستاده ساخته شده است از شهرهای استوار اصطخر است که قلعهای دارد و پیرامون آن باروست و در محل قلعه اصطخر از قلعهای نام میبرد بنام اشکنوان و مینویسد: در روستای پائین است و بالا رفتن بدان دشوار است و قلعهای بسیار استوار و چشمهای جاری دارد[۴۳۵]. این قلعه اشکنوان را با قلاع اصطخریار و قلعه شکسته سه گنبدان میگفتند. لسترنج به نقل از بلاذریو مقدسی و فارسنامه ابن بلخی و نزههالقلوب حمدالله مستوفی درباره آقار این قلعه مینویسد:
برفراز کوههای شمال باختری اصطخر سه قلعه بود، یکی اصطخریار دیگر قلعه شکسته و سوم قلعه شکنوان این سه قلعه را رویهم سه گنبدان میکفتند. آب قلعه اولی ازدرهای عمیق جلوی آنرا سدی بسته بودند میآمد ودر این قلعه عضدالدوله دیلمی آب انبارهای بزرگ ساخته بودکه سقف آن برفراز بیست ستون قرار داشت و هنگامی که دشمن قلعه را محاصره میکرد آب آن آب انبارها برای مصرف هزار مرد که درون قلعه بودند به مدت یکسال کفایت مینمود نزدیک آن قلاع بر فراز کوه میدانی بود بود برای تمرین سپاهیان که آنرا هم عضدالدوله دیلمی ساخته بود[۴۳۶].
در فارسنامه ابن بلخی آمده است:«قلعه اصطخر قلعه ایست سخت عظیم و از این جهت آنرا اصطخریار نام نهاده اند که یعنی یار اصطخر: هوای آن معتدل است وآب چشمه دارد[۴۳۷]. و مولف کتاب نزهه القلوب اضافه میکندکه هیچ قلعهای از آن قدیمیترنیست وهر استحکامی که جهت قلاع ممکن بوده در آنجا انجام دادهاند. در قدیم آنرا سه گنبدان خوانده اند زیرا قلاع شکسته و شکنوان در حول آنست و برآن قلعه زمین عمیقی بود که آب باران بر آن رفتی و از یکطرفش بصحرا افتادی عضدالدوله بر آن طرف بندی بست و آن زمین را به ساروج و سنگ وگچ حوضی ساخت که به هفده پایه نردبان درآوردند و بکرباس و قیر و موم و ساروج چنان محکم گردانید که قطعا آب نمیتراوید و چندان آب درو جمع میشود که اگر هزار مرد یکسال از آن بکار برند یک پایه فرو ننشیند و آن حوضها را ستونها در میان ساختهاند و سقف گردانیده تا از تغیر هوا و آب سالم ماند و قلعه اصطخر قلعه محکم است و بدین سبب آنرا بدین نام خوانند که در استحکام مانند اصطخر است[۴۳۸].
آنچه مسلم است این قلعه مستحکم تا روزگار شاه عباس بزرگ اهمیت و عظمت خود را حفظ کرده بود. شاه اسماعیل اول بنیانگذار دولت صفوی و برادرانش به فرمان یعقوب بیگ آق قیوینلو مدتی در این قلعه زندانی شدند و رستم میرزا آق قوینلو جانشین یعقوب برای مبارزه با دشمنان خود اسماعیل و برادران را از قلعه خارج کرد و همین امر به اسماعیل امکان داد پس از مرگ برادرش علی مریدان پدر را گرد آورده قیام تاریخی خودرا به سال ۹۰۶ ه.ق آغاز کند. خان احمد گیلانی فرمانروای مقتدرگیلان در دوران شاه طهماسب از شخصیتهای دیگری بود که مدتی به فرمان این پادشاه در اصطخر زندانی شد اما آخرین قربانی این دژ بلند آوازه یعقوب خان ذوالقدر حاکم فارس بود. یعقوب خان ذوالقدردر هنگام حکومت شاه عباس در خراسان جزء ملازمان وی بود و اعتباری چندان نداشت لکن پس از آنکه شاه عباس به کمک مرشد قلی خان استاجلو قزوین پایتخت صفویه را تصرف کرد و به اشاره او یعقوب خان، مهدی قلیخان ذوالقدرحاکم یاغی فارس را به قتل رسانید. پادشاه صفوی بپاداش این عمل حکومت فارس را به یعقوب سپرد اما یعقوب خان پس از استقرار در شیراز دست به ظلم و تعدی گشود و روزگاری چند با خودسری حکومت راند تا آنکه شاه عباس تصمیم به تنبیه اوگرفت خان ذوالقدرکه از عقوبت پادشاه صفوی مطلع بود خود را به قلعه اصطخر انداخت و با پشت گرمی به استحکام قلعه و لشگریان و ذخایر خود لوای عصیان بر افراخت اما سرانجام پادشاه صفوی با تدبیر و سیاست یعقوب خان را از قلعه بیرون آورده او و همه کسانش را نابود کرد و سپس قلعه اصطخر را با خاک یکسان کرد. مورخین آن زمان فتح این قلعه را جزء کارهای شگفتانگیز دانستند. محمود بن هدایت الله صاحب نقارهالآثار فی ذکرالخیار مینویسد:«چون خبراین فتح مبین دراطراف و اکناف بلاد ایران زمین منتشر گردید اصحاب خبرت را موجب حیرت گشته وقوع این امرغریب راازمقوله خرقعادت شمرده گوش زمان ندای حیرت فزای «هذالشئی عجیب» شنید زیرا که قلعه اصطخر درحصانت ورصانت موجب فخرسلاطین عجم بوده واز عهد جمشید که بانی مبانی آن قصر مشید است تا این روزگارهیچ یک ازپادشاهان ذویالاقتداررا تصرف در آن دست نداده وکمند تسلط هیچ صاحب شوکتی بر کنگره برجی از این حصاررفیع منیع که مشاکلمسماءذات البروجاست نیفتاده[۴۳۹].اسکندربیگ ترکمان نویسندهعالمآرای عباسی مینویسد: «تسخیرقلعه اصطخر که به متانت واستحکام شهره عالم وبنا کردهفریدون و جم است به قهر و غلبه دشوار مینمود.»[۴۴۰]
وقاضی احمددر خلاصهالتواریخ آورده است که : «ارباب سیر و تاریخ نوشتهاند که قریب پنجهزار سال از بنای آن قلعه گذشته و در هیچ زمانی احدی از سلاطین آن قلعه را نگرفتهاند.»[۴۴۱]
شاه عباس چند روز پس از قتل یعقوب خان و تسخیر قلعه اصطخر بتماشای آن قلعه رفت و از برار آن وقتی به افق اطراف نگریست در ارتفاع قلعه و استحکام آن متحیر ماند و پس از آنکه بپائین آمد فرمان داد قلعه را ویران کنند: «شاه کامیاب امربه تخریب آن قلعه فرموده سنگتراشان نادرو کوهکنان قادر اطراف وجوانب آن قلعه را که سد راه آمد و شد بود کنده درو عمارت و آب انبارهای آنرا بالتمام ویران کردند و مبلغ یکهزار تومان که قبل از آن جهت گرفتاری آن حق ناشناس نذر فرموده بودند تصدق فرمایند تسلیم توفیق آثاری عباس علی سلطان نمودند که به ارباب استحقاق رسانید[۴۴۲] چگونگی تسخیر این قلعه بوسیله شاه عباس خود واقعهای شنیدنی است و از دریچه چشم یک واقعه پرداز بیطرف کهشغلی نیزدردستگاه حکومت صفوی نداشته است نشان دوراندیشی وسیاست شاه عباس است صاحب نقارهالآثار مینویسد:
«پادشاه میخواست کهآنرمیده معموره فراغت و بدام آمدن آن وحشی مغموره خوف و خشیت (یعقوب خان ذوالقدر) از مکمن قوت به حیز فعل آید و طایز زندگی و مرغ حیات و کامرانی آن متمکن حصار سرکشی و آن ساکن قرارگاه ناخوشیرا به چنگ عقاب قهر افعی زهر بدتیر هلاک سازد بنابراین در ایام صید و شکار بهر جایی و مقامی که رسیدی که ماده شوقی وانتعاش طبیعی اتفاق افتادی نواب سلیمان القاب از روی تأسف و تحسر؛بن زبان آوردی که آیا یعقوب خان من در این موضوع شکاری کرده یا جامی بیاد ما خورده باشد؟ کی باشد که نوعی شود که با یکدیگر در محلهای عشرت اثرجامی بروی هم بکشیم وباتفاق شکاری بدام آوریم! واین مقدمه راالتزام نموده هر جایی و مأوایی که اوضاع و خصوصیات آن مقام بطبع شریفش خوش آمدی آن عبارت را تکرار نمودی و نوعی فرمودی که آن کلمات در میان جمع بسمع خان رسیدی …. تا آنکه یکروز یکی از محارم خود را بنزد یعقوب فرستاد و به اوپیغام دادکه منظور اصلی وی از آمدن آن بوده است که خلاف قول بعضی از ارکان دولت را در مورد عصیان او به ثبوت رساند و چون خود به این امر واقفست بهتر آنست که خان از قلعه فرود آید و شرط مهمان نوازی به جای آورد. پس از چند بار پیغام سرانجام با وساطت تنی چند از محرمان و معتمدان بنیان عهد و میثاق استوار گردید و خان در آن قلعه شکوهمند فکرهای بلند و اندیشههای ناسودمند کرده عاقبت از اوضاع و اطوار ناشایست نادم و پشیمان گردیده کمند جاذبه اقبال شاهی و قید سلسله نامتناهی دست وگردن اقتدارش بسته بی اختیارش از آن منزل غرور و استکبار فرود آورد و خری را که شیطان به چندین حیله و مکر و اندیشه بسیار و فکر بر بام برده بود عنانش گرفته و به پائین آورده بدست صاحب سپرد[۴۴۳] .
قلعه قهقهه
اما درباره قلعه قهقهه دردوران صفویه سخن بسیار است و نام آن که حادثه ساز سیاسی دوران پرجذر و مد اوایل دولت صفویه بوده همواره با رعب و وحشت خاصی در دهانها میگردیده و در گوشها میپیچیده است شاه اسماعیل دوم و القاس میرزا و سام میرزا از جمله شاهزادگان صفوی بودند که سالها بفرمان شاه طهماسب در این قلعه مخوف زندانی شدندوتنها اسماعیل میرزا پس از وفات شاه طهماسب نجات یافت عدهای از امرا و بزرگان نظیر خان احمد گیلانی حاکم گیلان و امیر خان ترکمان امیرالمرای آذربایجان وحاکم گرجستان نیز مدتی دراین قلعه گرفتار بودند و بعضی به سرنوشت شومی دچار شدند. درباره ساختمان این قلعه وچگونگی ایجاد آن مطلب مهمی درکتابهای گذشته نیامده است و آن چه که بر شهرت این قلعه در روزگار صفویه افزوده این بوده است که شاهان صفوی از آن بعنوان زندانی سیاسی استفاده میکردند. درزمانیکه شاه اسماعیل در تبریز بتخت نشست قلعه قهقهه بعلت نزدیکی به پایتخت و استحکام طبیعی مورد توجه قرار گرفت. این قلعه درکوههای قراجه داغ واقع بوده است و آن کوهستانی است درشمال آذربایجان که از یک سو به کوههای قراباغ وازسوی دیگر به کوههای طالش ختم میشود. درعالم آرای عباسی درباره قلعه قهقهه چنین آمده است:
قلعه عالی اساس سپهر حماس قهقهه در الکاء یافت از اعمال قراجه داغ بر فراز قله کوهی رفیع آسمان پیوند واقع شده از سنگ یک پارچه که ساکنانش با سکنه فلک الافلاک دمساز و پاسبانانش با شب زنده داران فلک ثوابت همرازند. از درگاه قلعه که دامنه آن کوه است تا فراز قلعه راهی است سر بالا تا نیم فرسخ در غایت تنگی که عبور یک سوار از آنجا در نهایت دشواریست که یک نفر تفنگچی مانع خروج کثیر میتواند باشد. درزمان شاه جنت مکان (شاه طهماسب) که چند مرتبه خواندگار (سلطان عثمانی) به آذربایجان آمد و در آن ولایت فترت بود بنابر استحکام قلعه خزاین پادشاهی به آنجا نقل شده بود اسماعیل میرزا و القاس میرزا و سام میرزا نیز با اولاد در آن قلعه محبوس بودند. هیچ پادشاه ذی شوکت کمند همت بر کنگره تسخیر آن حصن حصین بلند ارکان نینداخته و آرزوی گرفتن آن عالی بنیاد در مخیله هیچ یک از سلاطین کشور گیر صورت نبسته همیشه یکی از امراء معتمد عالی قدر بحراست و کوتوالی آن قیام داشتهاند[۴۴۴] .