نثر فنی نثری است که می خواهد به شعر نزدیک شود و به این جهت هم از نظر زبان و هم از نظر فکر و هم از نظر ویژگی های ادبی نمی توان آن را نثر دانست بلکه نثری است شعروار که دارای زبان تصویری و سرشار از آرایه های ادبی است. آغازگر این سبک نصرالله منشی است. در این نوع نثر از آیات و احادیث و ضرب المثل های عربی زیاد استفاده می شود و توصیف بر خبر برتری دارد. شعر و نثر با هم آمیخته می شود. کلیله و دمنه نمونه ای از این نوع نثر است.
نثر مصنوع و متکّلف نثری است که لبریز از تکلّف و کاربرد آرایه های ادبی است به نحوی که گاه معنا تحت تأثیر لفظ قرار می گیرد. تاریخ جهان گشای جوینی، مقامات حمیدی و حبیب السیر خواندمیر نمونه هایی از این نوع نثر هستند. درجهانگشای جوینی موازنه سجع، تجنیس و اشتقاق بسیار به کار رفته است، جوینی از آرایه های لفظی و معنوی، مجاز، کنایه ،استعاره و آوردن اشعار عربی و فارسی، آیات، احادیث و امثال بهره برده است.در شعر فارسی بیشتر از شاهنامه فردوسی سود برده، اشعاری از مسعود سعد ،ظهیر فاریابی، انوری، وطواط و کمال اسماعیل و درشعر عربی از شاعران مشهور دوره جاهلی و عباسی ابیاتی را مناسب حال و مقال آورده است،یک رباعی هم از خیام آورده که اصالت دارد:
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست بشکـستن آن روا نمیدارد دســت
چندین سر و پای نازنینان جهان در مهر که پیوست و به کین که شکست
(خیام، ۱۳۲۱ :۳۱ )
نثرکتاب یک دست نیست ،گاهی عبارات سلیس ولطیف دارد وگاه عبارات خشن ومتکلّفانه و مصنوع عقیدهبرخی ازمحقّقان برآن است که عطاملک برای بیان فجایع مغول مخصوصاً عبارات مغلق تازی را به کار برده است تا فهم آن برای کافه مردم خاصه خوانین تاتار دشوار باشد،اما درجلّد دوم که مربوط به تاریخ خوارزمشاهیان است وی نثر روانتری دارد. تعابیر ساده و شاعرآنه ای به کار میبرد.دربخش هایی که به حوادث مغول مربوط است به طبع استعمال لغات مغولی نیز زیاد است. به طورخلاصه متن جهانگشای بر سه قسم است ، قسمی به کلی مصنوع و بخشی نسبتاً ساده،وبخشی نقل شده از نوشته دیگران ، و این قسمت آخر ساده تر از متن خود کتابست که خود مؤلف نوشته،وبه نظر می رسد که جلد دوم احوال خوارزمشاهیان ازین مقوله باشد و نقل عبارات دیگران در آن زیاد است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۲-۲-۱۴- نثر مرسل جهانگشا
«در ابتدای ملت اسلام ، بعد از ایام خلفای راشدین-رضوان اللّه علیهم اجمعین- در میان اسلام جماعتی پیدا شدند که ضمایر ایشان را با دین اسلام الفتی نبود و عصبیت مجوس در دلهای این طایفه رسوخی داشت ، از جهت تشکیک و تضلیل در میان خلایق سخنی انداختند که ظاهر شریعت را باطنی هست که بر اکثر مردم پوشیده است و کلماتی که از فلاسفه ی یونانیان بدیشان رسیده بود و در تصرف آن اباطیل ایراد میکردند.»(جوینی:۳/ ۱۴۲)
« چون حق تعالی بواسطۀ عزیمت وحرکت پادشاه زادۀ گیتی هولاکو قلاع ورباع آن ملاعین قلع کرد وشر ایشان دفع وقت فتح الموت فرمان نفاذ یافت که مؤلف این کتاب بر مستودعات خزانه ومستجمعات کتابخانه مطلع گردد….»(همان : ۳/ ۱۸۶)
« وخضر که موسی را علم لدنی خواست آموخت امام بود ….»(همان :۳/ ۹۲)
۳-۲-۲-۱۵- نثر متکلّف جهانگشا
« اگر صاحب نظری پاکیزه گوهری که منصف و مقتصد باشد درین معانی به چشم حقد وحسد که مظهر ومبدی معایب است ومنشی مساوی ومثالب وتولد آن از نتیجۀ دنائت همت وخساست طینت ننگرد وبعینم رضا ووفا که مقابح را در صورت زیبا بیند وپلاس را دیبا پندارد نظر نکند…..» (همان : ۱/ ۸)
عطاملک درتضمین ابیات شاعران آن چنان مهارتی به خرج نداده که تشخیص مصراع یا بیت دشوار گردیده است:
« ذکر حاتم طی در روزگار اوطی شد ، وحلم احنف بنسبت حلم او لاشی ، درعهد دولت او جهان آرام گرفت وصعاب فلک ناسازگار رام شد ، و در زمان خانیّت او گردون تند توسن منقاد ناشده در زین این طاعت او خوش خرام شد.»َ(همان :۱/ ۱۵۹)
در این عبارت یک بیت تمام شعر را طوری در نثر حل کرده وتضمین نموده است که در ابتدا برای اهل فن هم تشخیص دادن آن دشوار است.
عطاملک یک بیت از مسعود سعد سلمان را به وزن دیگر ضبط کرده است :
در آتش بلایم چون گل فرو چکانی بر سنگ امتحانم چون زر بر آزمایی
که اصل شعر بدین گونه بوده است:
در آتش بلایم چون گل فرو چکان بر سنگ امتحانم چون زر بر آزمای
۳-۲-۲-۱۶- نثر مصنوع جهانگشا
« چون خبرقدوم به ربع مسکون و رباع عالم رسید سبزه چون دل مغمومان از جاى برخاست و هنگام اسحار
بر اغصان اشجار ، بلبلان بر موافقت فاختگان و قمارى شیون و نوحهگرى آغاز کردند و بر یاد جوانانى که هر بهار برچهره ی انوار و ازهار دربساتین و منتزّهات مىکش وغمگسار بودندی، سحاب از دیدها اشک مىبارید و مىگفت باران است و غنچه در حسرت غنجان از دلتنگى خون در شیشه مىکرد و فرا مىنمود که خنده است.گل برتأسف گل رخان بنفشه عذار جامه چاک مىکرد و مىگفت شکفتهام ، سوسن درکسوت سوگواران ازرق مىپوشید و اغلوطه مىداد که آسمان رنگم ، سروآزاد از تلهف هر سر و قامتى خوشرفتار به مدد آه سردى که صباح هر سحرگاه برمىکشید پشت دو تا مىکرد و آن را تبخترى نام نهاده بود و بر وفاق او خلاف از پریشانى سربرخاک تیره مىنهاد وازغصه ی روزگار خاک بر سر مىکرد که فراش چمنم ، صراحى غرغره در گلو انداخته و چنگ و رباب را آواز در برگرفته (کذا فىالاصل و درین عبارت خللى است چه آواز در برگرفته بىمعنى است.
نگه کن سحرگاه تا بشنوى همى نالد از مرگ اسفندیار |
ز بلبل سخن گفتن پهلوى ندارد جز از ناله زو یادگار |
||
کس لب به طرب به خنده نگشود امسال در خون گلم که چهره بنمود امسال | وز فتنه دمى جهان نیاسود امسال باوقت چنین چه وقت گل بود امسال |
(همان : ۱/ ۱۱۰)
« بر رأى ارباب فصاحت و فطانت و اصحاب درایت و کفایت پوشیده نماند که غضارت و نضارت چهرهٔ آداب و رونق و طراوت اولوالالباب، به واسطهٔ مربیان این صنعت و پرورندگان این حرفت تواند بود.
اَلا لَیْتَ شِعرى هَلْ ارَیَ الدَهُر وَاحدِاً فَاَشْکوُ وَ یَشْکوُ مَا بِقَلْبِى وَ قَلْبِهِ |
قَریناً لَهُ حُسْنُ الثَناء قَرِینٌ کِلاَ عَلَى شَکْوى اَخیِهِ اَمِینٌ |