روان شناسان برای اشاره به فرایند آگاهی داشتن از فکر از عبادت فراشناخت استفاده می کنند و عبادت فراخلق را به معنای آگاهی نسبت به عواطف خود به کار می برند. گلمن (۱۳۸۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲) جهت تشخیص توجه مداوم فرد به حالات درونی خود از خودآگاهی استفاده می کند که در بهترین حالت، این امکان را می دهد که فرد آگاهی بی طرفانه ای نسبت به احساسات تند یا طوفانی پیدا کند. مایر[۱۸] (۱۹۹۳ ، به نقل از گلمن، ۱۳۸۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲) معتقد است که خودآگاهی به معنای آگاه بودن از حالات روانی خود و نیز تفکر درباره آن حالت است. هر چند میان آگاه بودن از احساسات و اقدام برای تغییر آنها تمایزی منطقی وجود دارد، مایر دریافته است که معمولاً در تمام موارد عملی، این دو وجه به همراه یکدیگر حرکت می کنند به این معنا که تشخیص یک حالت روانی خطا، به معنای تمایل به خارج شدن از آن حالت است، هر چند این شناخت، از شناخت های ما برای اجتناب از عمل کردن بر اساس تکافوی هیجانی متفاوت است. افرادی که نسبت به حالت روانی خود آگاه هستند، به زندگی عاطفی خود حساساند، روشن بودن آنها نسبت به احساسات خود ممکن است دیگر ویژگیهای شخصیتی آنان را تقویت کند. آنان مستقل اند و حدود خود را به روشنی می شناسند، از سلامت روانی برخوردارند و مایل اند نگرش مثبت به زندگی داشته باشند. درک عواطف دیگران نیز که بیشتر از طریق نشانههای غیر از بیان مستقیم ابراز می شود، بر خود آگاهی عاطفی متکر است (گلمن، ۱۳۸۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همدلی اولین بار در دهه ۱۹۲۰ توسط ای.بی. تیچنر[۱۹] ، روان شناس امریکایی، مورد استفاده قرار گرفت. اودری یافتن لغتی بود که از همدردی متمایز باشد، که به معنای احساس کلی مصیبت و گرفتاری فردی دیگر، بدون شریک شدن در احساس آن شخص است (گلمن، ۱۳۸۰).
کنترل عواطف: قدرت تنظیم احساسات خود، تواناییای است که بر حس خودآگاهی متکی است. این توانایی به ظرفیت شخصی برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب ها، افسردگی و بی حوصلگیهای متداول و پیامد شکست اشاره دارد (گلمن، ۱۳۸۰)
به عبارت دیگر می توان گفت که این مهارتها ظرفیت فرد برای مقابلهی سازگارانه با هیجانات تنفرآور یا درمانده کننده را از طریق استفاده از راهبردهای خود تنظیمی در بر می گیرد که شدت یا دوام چنین حالات هیجانی را اصلاح می کنند (سارنی[۲۰] ، ۱۹۹۹ ، به نقل از سیاروچی ، ۲۰۰۱، به نقل از نوری ۱۳۸۳)
افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیف اند با احساسات ناامیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارند (گلمن، ۱۳۸۰).
مهارتهای اجتماعی: این توانایی، مهارتهای مرتبط با افراد را شامل می شود، مهارتهایی که در کنار آمدن با دیگران موثر واقع می شوند. کاستی در این زمینه به ناشایستگی در دنیای اجتماعی یا بروز مصایب مکرر در ارتباط های بین فردی می انجامد. در واقع فقدان این مهارتها می تواند باعث شود که حتی باهوش ترین افراد در ارتباط های خود احساس عجز کنند و خودبین، زیانکار یا بدون احساس به نظر آیند. مهارتهای اجتماعی به فرد امکان می دهند که ارتباطی با دیگران برقرار کند، احساسات دیگران را برانگیزد و الهام بخش آنان واقع شود، در مهارتهای صمیمانه پیشرفت کند، افراد را قانع کند و بر آنان تأثیر بگذارد و به دیگران اطمینان خاطر دهد (گلمن، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲).
هوش هیجانی و بیماریهای روانی
بیماری روانی اصطلاحی کلی برای مشکلات روانی جوی با ماهیت جسمی و روانزاد است. اختلال روانی امروزه اصطلاح قابل قبول تری از واژهی بیماری می باشد چون واژهی اخیر بیشتر با شرایط جسمانی در ارتباط است (بهرامی، ۱۳۸۱)
امروزه اعتقاد بر این است که اگر فرد از هوش هیجانی مطلوبی برخوردار باشد بهتر می تواند با چالش های زندگی مقابله کند. هیجاناتش را به طرز موثری کنترل نماید و در نتیجه از سلامت روانی بهتری برخوردار باشد (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از نوری ۱۳۸۳)، از سویی دیگر هوش هیجانی پایین عاملی خطر بار در ابتلا به بیماری روانی است. اگرچه هوش هیجانی ایدهای نسبتاً جدید است، شواهدی وجود ندارند که رابطه هوش هیجانی را با سبک های مقابله و سلامت روانی وارسی کرده باشند. از زمانی که پیتر سالوی و جان مایر تعریف هوش هیجانی را در اوایل سالهای ۱۹۹۰ صورت بندی نمودند، مدلهای چندگانه ای از هوش هیجانی مطرح شدند. در زمینه های روانپزشکی و طب روان- تنی متخصصان بالینی و پژوهشگران یک سازهی تقریباً مرتبط را به مدت تقریباً سی سال به کار برده اند که از آن تحت عنوان الکسی تایمی[۲۱] (شکل در شناسایی و بیان هیجانات) یاد شده است.
الکسی تایی در مقایسه با هوش هیجانی به نحو معتبرتری تعریف شده و داده های بیشتری از مطالعات وجود دارد که حکایت از تأثیر الکسی تایمی بر زندگی روزمره ای انسان ها داشته باشد (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱). آنان بر پایه مطالعات صورت گرفته در زمینهی آلکسی تایمی (برای مثال: پژوهشهای نمیا و همکاران، ۱۹۹۷ ، پارکر و همکاران، ۱۹۹۸ و تایلور و همکاران، ۲۰۰۰) این مسأله را مطرح ساختهاند که افراد دارای الکسی تایمی نمی توانند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنند یا به خوبی با موقعیت ها مقابل کنند و نیز بیماریهای روانی مختلفی که همه حاصل آشفتگی های موجود در تنظیم هیجانات است، آنها را تهدید می کنند از این شواهدی می توان استنابط کرد که خود آلکسی تایمی جلوه ای از نارسایی در هوش هیجانی است.
آلکسی تایمی به منزلهی یک اختلال هیجانی به مشکلاتی اشاره دارد که فرد مبتلا در شناسایی و توصیف احساسات ذهنی خود دارد (همچنان که مشکلات مطرح شده در بیماران دارای بیماریهای کلاسیک روان – تنی نیز وجود دارند).
در تعریف دیگر آلکسی تایمی با چهار ویژگی مهم مشخص میشود:
- اشکال در شناسایی احساسات
- اشکال در تمایز قایل شدن میان احساسات روانی (ذهنی) و احساسات بدنی حاصل از برانگیختگی هیجانی
- اشکال در توصیف احساسات برای دیگران
- تخیلات محدود و سبک شناختی ای که بر جزئیات رویدادهای بیرونی تمرکز دارد.
یکی از ابعاد هوش هیجانی، خودآگاهی هیجانی است. خودآگاهی هیجانی همان گونه که مایر و سالوی[۲۲] (۱۹۹۷ به نقل از سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از نوری، ۱۳۸۳) اظهار می دارند با دو ویژگی مهم آلکسی تایمی به لحاظ مفهومی همپوشی دارد، این ویژگی ها اشکال در شناسایی احساسات و توصیف آنها برای دیگران است. لذا نقص در خودآگاهی هیجانی به ظرفیت محدود توانایی فرد در شناخت هیجانات خود و نظارت بر آنها می انجامد و از سویی عدم فهم هیجانات خود که یک بعد دیگر هوش هیجانی است باعث می شود که فرد نتواند احساسات ذهنی خود را تشخیص داده و آن را برای دیگران توصیف کند. با توجه به ارتباط بین ویژگی های موجود در الکسی تایمی و ابعاد تشکیل دهندهی هوش هیجانی پژوهشگران این گونه استدلال می کنند که الکسی تایمی شکل از نقص در اندازه و ماهیت هوش هیجانی فرد است. (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از نوری، ۱۳۸۳).
الکسی تایمی و مقابلهی سازش نایافته
افرادی که ویژگی های الکسی تایمی دارد در حد بالایی دارا هستند معمولاً می توانند از راهبردهای مقابله ای سازش یافته نظیر محبت کردن و جستجوی حمایت عاطفی از اعضای خانواده با دوستان نزدیک استفاده کنند. بار – اُن (۲۰۰۰ به نقل از سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱)معتقد است که این توانایی یکی از ابعاد هوش هیجانی است. شواهد پژوهشی اظهار می دارند که افراد دارای الکسی تایمی بالا راهبردهای مقابلهی هیجان مدار را بیشتر از راهبردهای مسأله مدار و اجتنابی مورد استفاده قرار می دهند. در مقابل افرادی که از الکسی تایمی پایینی برخوردارند از راهبردهای مقابلهی مسأله دار استفاده میکنند (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از نوری، ۱۳۸۳).
ابراز هیجان و پیامدهای آن در قلمرو سلامت
بحث تأثیر استرس بیش از حد بر اعضای بدن نظیر دستگاه های گردش خون، دستگاه های قلبی – عروقی، اسکلتی – ماهیچه ای و در نتیجه به کار کردن در این اعضا از مباحث دیرپا و دارای سابقه ای طولانی در روان شناسی سلامت است.
افراد بدگمان، خصومت ورز و تحریک پذیر در مواجهه با رویداهای برانگیزانندهی خشم، تنفر، خصومت و سایر هیجانات منفی مستعد آن هستند که به شیوهی نامعقول به این رویدادها پاسخ داده و در نتیجه هیجانات بیش از حدی را تجربه نمایند. خصومت، عوارض زیان باری را به صورت بالقوه می تواند بر دستگاه های قلبی – عروقی وارد کند. این خصیصه در وهلهی اول واکنش قلبی – عروقی مفروط ایجاد میکند. دستگاه قبلی و عروقی به رویدادهای استرس زای خفیف نیز واکنش بیش از حد نشان می دهد. این مسأله به ویژه در موقعیت هایی که مستلزم درگیری و مواجهه رویارویی با سایر افراد است مصداق دارد. رگهای خونی که در حالت عادی ماهیچه های قلبی را تغذیه میکنند در افراد خصومت ورز هنگام رویارویی با وقایع و رویدادهای پراسترس تنگ تر می شوند، این رویداد فیزیولوژیکی فشار جدی بر دستگاه کرونوی قلب وارد می کند. برانگیختگی هیجانی که غالباً توسط افراد خصومت ورز تجربه می شود با چربی هایی که به جریان گردش خون وارد می شوند ارتباط دارند. افزایش در میزان کلسترول و تری گلیسیریدهای خون خطر ایجاد رسوبات معروف به پلاکت را ایجاد میکند که می تواند کارکرد رگهای خونی را که وظیفهی تغذیهی ماهیچه های قلب را به عهده دارند متوقف کرده و منجر به حملهی قلبی شوند. هنگامی که افراد خشم و خصومت را تجربه می کنند ممکن است در مواجهه با این هیجانات از طریق استعمال دخانیات، نوشیدن الکل و خوردن غذاهای پرچربی با آنها مقابله کنند، که خود می تواند به آسیبهای درازمدت در زمینهی سلامت بیانجامند. ابراز هیجان در این موقعیت ها می تواند مکانیز های تسهیل کننده ای را ایجاد کند که ارگانیسم را در مقابل آسیب های مطرح شده مصون نگه دارد. از این رو بازداری هیجان در این موقعیت ها به ویژه در افراد خصومت ورز پیامدهای آسیب زدایی را برای سلامت آنها در پی خواهد داشت (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱).
هورمون هایی که در اثر فشار روحی در بدن ترشح می شوند، وسیله ای دیگر برای نشان دادن ارتباط میان هیجان ها و دستگاه ایمنی بدن هستند. کاته کولامین ها (آدرنالین و نورآدرنالین)، کورتیزول و پرولاکتین، و مخدرهای طبیعی بتا آندروفین و آنکفالین همگی در جریان انگیختگی ناشی از فشار روحی، آزاد می شوند. هر کدام از این هورمون ها بر دستگاه های ایمنی تأثیری عمیق بر جا می گذارند. اگرچه ارتباط های این دو نظام پیچیده اند، تأثیر اصلی آنها این است که هنگامی که این هورمون ها در خون ترشح می شوند، کارکرد یافته های ایمنی درون بدن با مشکل مواجه می شوند، فشار روانی، مقاومت دستگاه ایمنی را حداقل به طور موقت سرکوب می کند، احتمالاً به این شکل که ذخیره ای انرژی را به ضرورت های فوری تر اختصاص میدهد، ضرورت هایی که برای ادامهی حیات لازمند، اما در صورتی که فشار روحی مداوم و شدید باشد، ممکن است این سرکوب طولانی شود (رابین[۲۳] و همکاران، ۱۹۸۹ ، به نقل از گلمن، ۱۳۸۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲)
افرادی که دچار اضطراب مزمن، دوره های طولانی اندوه و بدبینی، تنش مداوم یا خصومت دایمی، بدگمانی سخت دلانه یا سوءظن هستند، دو برابر سایرین در معرض ابتلا به بیماری قرار دارند (بیماریهایی از قبیل آسم، آرتروز، سردرد، زخم های گوارشی و بیماریهای قلبی، بیماریهایی که هر کدام نمایانگر مقوله های گسترده ای از بیماریهای جدی است). این دامنهی تأثیرگذاری وسیع، هیجانهای درمانده کننده را نیز مانند عوامل خطرسازی چون سیگار کشیدن یا کلسترول بالا که برای بیماریهای قلبی خطرسازند، به عاملی خطرناک تبدیل می کند. به بیان دیگر این گونه هیجانها، تهدیدی جدی برای سلامتی به شمار میروند (فریدمن[۲۴] ، ۱۹۸۷ به نقل از گلمن، ۱۳۸۰).
یادگیری تنظیم هیجانات برای برخورداری از سلامت بهتر روان و بدن
گلمن، کرامر و سالووی (۱۹۹۶ ، به نقل از سیاروچی و همکاران ۲۰۰۱) طی یک پژوهش آینده نگر این مسأله را مورد بررسی قرار دادند که آیا باورهای شخص در مورد خلقیات خود به ویژه باور به این که شخص می تواند خلقیات منفی خود را بازسازی کند، با سلامت جسمانی ارتباط دارد؟ آنها دریافتند افرادی که نمی توانند احساسات خود را متناسب با موقعیت تنظیم کنند، از پیامدهای سلامتی بیشتری رنج می برند، به این معنی که آنها احساس استرس بیش از اندازه میکنند و بیشتر در جستجوی کمک آموزشی و پزشکی بر می آیند.
گلمن و همکاران او استدلال می کنند که آنها به این دلیل که نمیتوانند این احساسات را تنظیم کنند در جستجوی کمک بر می آیند. این افراد به سادگی ممکن است از نظام های مراقبت بهداشتی به منزلهی یک راهبر و تنظیم خلق استفاده کنند. بنابراین سازش یافتگی پراسترس تا اندازه ای به این باور بستگی دارد که شخص در مورد ظرفیت تنظیم احساسات خود دارد. کوتاه سخن اینکه تنظیم خلق به ویژه تنظیم خلقیات منفی به تناسب مقتضیات موقعیتی یک بعد مه سازهی هوش هیجانی است (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از نوری، ۱۳۸۳).
خود تنظیمی موثر به نظر می رسد که مربوط ترین بعد هوش هیجانی با سلامت جسمانی باشد. همچنان که گفته شد افرادی که قادر نیستند خشم و خصومت خود را مهار کنند مستعد ابتلا به بیماریهای قلبی هستند. داده های مربوط به خصومت و ارتباط آن با مشکلات قلبی – عروقی از قوت فوق العاده ای برخوردارند. به طور خلاصه نظریه پردازان هوش هیجانی معتقدند که یادگیری تنظیم هیجانات در موقعیت های مختلف می تواند یکی از راهبردهایی باشد که متخصصان خدمات مراقبت بهداشتی جهت تأمین سلامت بهینهی آنها در موردشان اعمال کنند (سیاروچی و همکاران ۲۰۰۱).
افزایش هوش هیجانی
شکل گیری هوش هیجانی ابتدا در سال های اولیه زندگی کودک انجام می گیرد، اگرچه شکل گیری این ظرفیت ها در خلال سال های مدرسه نیز ادامه پیدا می کند، تواناییهایی که کودکان بعدها در زندگی کسب می کنند بر پایهی آموخته های سال های اول قرار دارند (گلمن، ۱۳۸۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲).
میزان آمادگی کودک برای رفتن به مدرسه، بر پایه ای ترین معلومات بستگی دارد، یعنی اینکه چگونه باید یاد بگیریم، بریزیلتون (به نقل از گلمن، ۱۳۸۰) هفت عنصر اصلی از این توانایی های اساسی را بر می شمارد که همگی به هوش هیجانی مربوط می شوند.
۱- اطمینان: داشتن احساس کنترل و تسلط بر بدن، رفتار و دنیای خود، وجود این حس در کودک که احتمال موفقیت او در هر مسئولیتی که بر عهده بگیرد بسیار زیاد است و بزرگسالان او را یاری خواهند کرد.
۲- کنجکاوی: این کودک که کشف قانونمندی چیزها، مثبت و لذتبخش است.
۳- قصدمندی: میل و قابلیت تأثیرگذاری و عمل کردن بر اساس آن با پشتکار و ثبات قدم، این امر با احساس توانایی، یعنی حس اثربخش بودن مرتبط است.
۴- خویشتن داری: توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به طریقی متناسب با سن کودک، حس کنترل درونی.
۵- مرتبط بودن: توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک می کند و دیگران نیز او را درک میکنند.
۶- توانایی برقراری ارتباط: میل و توانایی تبادل کلامی افکار، احساسات و مفاهیم با دیگران. این امر با حس اطمینان به دیگران و لذت بردن از آمیزش با دیگران و بخصوص بزرگسالان مرتبط است.
۷- تشریک مساعی: توانایی متعادل کردن نیازهای خود با دیگران در فعالیت های گروهی.
اینکه آیا کودک در نخستین روز مدرسه با این تواناییها پا به مدرسه می گذارد یا نه، تا حد زیادی به این امر بستگی دارد که والدین – و معلمان پیش دبستان – او تا چه اندازه از او مراقبتی به عمل آورده اند که برای «آمادگی هیجانی» لازم است، یعنی آنچه که معادل عاطفی برنامههای «آمادگی عقلانی» است بنابراین آموزشهای عاطفی در نخستین لحظه های زندگی آغاز می شوند و در تمام دوران کودکی ادامه پیدا می کنند. تمام مبادلات کوچک میان والد و فرزند، دارای زیر مجموعه های عاطفی است و تکرار این پیام ها در طی سالیان به شکلگیری دیدگاه ها و توانایی های عاطفی اساسی در کودکان می انجامد.
هوش هیجانی را می توان با تمرین مهارتها و توانایی هایی که هوش هیجانی را می سازند افزایش داد و استحکام بخشید. مهارتهایی که شامل خودآگاهی، مدیریت هیجانی و خودانگیزی می باشند (بلاک[۲۵] ۲۰۰۰ به نقل از میلانی فر، ۱۳۷۶) معتقد است که برای افزایش هوش هیجانی در حیطه های مختلف می توان از راهکارهای زیر استفاده کرد:
الف – خودآگاهی: مشاهده و شناخت احساسات خود، یافتن واژگانی برای بیان احساسات، آگاه شدن از ارتباط میان افکار، احساسات و واکنش ها.
جهت افزایش خودآگاهی:
به دنبال بازخورد مداوم و بازنگری از طرف دوستان باشید. از دیگران بخواهید پیشنهاداتی را در خصوص اینکه چگونه شما ممکن است توانایی های خود را بهتر کنید به شما بدهند.
از اینکه موقعیت ها و شانس های جدید را تجربه می کنید بیم نداشته باشید. انتقاد را بپذیرید و به خودتان بخندید.
ب – شهود:
* به درون خود بنگرید و ببینید نسبت به موقعیت چه احساسی دارید.
* تلاش کنید با مشاهدهی رفتار و تفکر دربارهی آنچه که دیگران می گویند، بفهمید افراد چه احساسی دارند.
* با آنچه در اطرافتان می گذرد به وسیلهی محبت با افراد درباره نقطه نظراتشان، افکار و تمایلات آنها در تماس باشید.
* دقت کنید کلید روشن نمودن ارتباط کجاست و روی کدام کلید شبکهی اجتماعی می توانید دست بگذارید.
* قبل از اینکه تصمیم بگیرید، فکر کنید که آیا درست به نظر میرسد، و اگر دیدید دربارهی آن تمایلی دارید یا گمان درستی دربارهی آن دارید، از انجام آن خودداری کنید.
پ – همدلی: همدلی در بردارندهی درجه ای است که افراد به احساسات و نگرانیهای دیگران توجه نشان می دهند.
* فرصت کافی برای با دیگران بودن فراهم کنید، خودپسند نباشید.
نقش هیجانات در رفتارهای مرتبط با سلامت- فایل ۲