۴-۱- تعریف نکاح در مسیحیت
آیین مسیحیت نیز هر چند بر اساس عبارات انجیل و آیاتی از قرآن، همانند آیین یهود، که مخصوص قوم بنی اسرائیل بوده است، « وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ »،(آل عمران/ ۴۹).
ولی قدر مسلم از زمانی که کنستانتین، قیصر روم به آیین مسیحیت گروید، انحصاری بودن این آیین به فراموشی سپرده شد و آیین تبشیر در مسیحیت به صورت یک اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نیز چنین است ؛ ولذا مسیحیان، همانند مسلمانان در تبلیغ واشاعه آیین خود کوشا بوده وهستند. (ابراهیمی، ۱۳۸۲،ص۳۱)
گروه زیادی از مسیحیان اولیه با زهد، کنارگیری از دنیا و گوشه نشینی را اختیار کردند، از ازدواج وهمبستر شدن شرعی پرهیز می کردند. این پرهیز در میان روحانی های کاتولیک به یک تابو تبدیل شدتا کم کم در کلیسای آنها – که ازدواج مقام روحانی را جایز نمی شمرد- فساد های اخلاقی بروز کرد و از سوی دیگر، نگران کم شدن جمعیت مسیحیان بودند. به همین سبب آیین ازدواج در حلقه آیین های مقدس کلیسا ی کاتولیک رومی قرار گرفت. (صالحی مقدم، ۱۳۸۹، ص ۵۳۵).
در آیین مسیحیت، ازدواج ؛ پیمانی مقدس میان زن، مرد و خدا به شمار می آمد که هیچ یک از زن و شوهر حق پیمان شکنی را نداشتند. از قرن دوازدهم میلادی به بعد کلیسای کاتولیک ازدواج هایی را که بدون تأیید مقام های روحانی صورت می گرفت، قانونی ندانست وپس از شورای ترانت – در قرن شانزدهم – حضور یک نفر کشیش در مراسم ازدواج بین یک دختر وپسر، ضروری اعلام شد. کلیسا بنیاد عروسی را ترفیع بخشید، آن را یکی از آیین های مقدس، ومیثاقی مقدس میان زن، مرد و خدا برشمرد. کم کم حدود صلاحیت خود را – مرحله ی ازدواج ووظایف دو طرف «زن ومرد» در حجله عروسی تا آخرین وصیت نامه ی همسر رو به مرگ – افزایش داد.
کاتولیک ها عقیده دارند که اگر زن وشوهر کاتولیک باشند، اگر از هم جدا شدند، دیگر حق ازدواج دوباره «باهم» را ندارند. (صالحی مقدم، ۱۳۸۹، ص ۵۳۵).
مسیحیان ازدواج را امری طبیعی قلمداد نمی کنند، بلکه آن را نشانه محبت خداوند به بشریت می دانند، به وسیله این عمل زن ومرد اتحادی مقدس وغیر قابل انفصال برقرار می کنند. در این عمل مرد ملتزم می شود که محبت، اکرام وامانت را در حق زن انجام دهد و زن هم محبت، امانت واطاعت را ملتزم می گردد.
ازدواج مقدس از آداب رسمی آیین پروتستان نیست اما در آن مذهب نیز رسمی دینی ولی غیر مقدس وجود دارد. کلیسای کاتولیک روم هنوز بر این اعتقاد است که افرادی که یک بار طلاق گرفته اند، حق ازدواج مجدد ندارند.
« پیوس یازدهم، ضمن بخشنامه ای در سال ۱۹۳۰ میلادی طلاق، سقط جنین، جلوگیری از بارداری و هرگونه عملی که منجر به گسستن پیمان ازدواج شود را محکوم کرده است.»
هرچند ازدواج امری مقدس به حساب می آید، عزوبت ودوری از ازدواج امری پسندیده تر است، شخص عزب با تمام توان به خدمت خداوند نایل می شود وبا کم کردن مشغله های زندگی خودرا به حضرت عیسی (ع) ومریم(س) شبیه می سازد. این اعتقاد کلیسای کاتولیک با دیدگاه مسلمانان که عزوبت را امری نا پسند وزمینه ساز گناه می دانند وازدواج را محکم ترین بنای دینی وزمینه ساز تحکیم ودیانت واصلاح روابط اجتماعی می دانند، تفاوت آشکار دارد. (زیبایی نژاد، ۱۳۸۲ ص۳۲۳).
در آیین مسیحیت، ازدواج نشانه ی محبت خداوند به بشریت است وبه وسیله ی این عمل، زن ومرد اتحادی مقدس وغیر قابل انفصال برقرار می کنند.
در واقع، در مسیحیت ازدواج عبارت است از یکی شدن محبت دو شخص که با یکدیگر برای زندگی مشترک همراه با امانت داری متقابل وهمکاری متعهد می شوند.(آفی برون، ۱۹۲۰م، ص۲۸۶)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مسیحیان هنگام ازدواج متعهد می شوند که یکی شدن مرد وزن را نشانه ی آشکاری برای محبت خدا به بشر ومحبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام وتعهد در طول زندگی می شمارند وبا طلاق وتجدید فراش در زمان حیات همسر مخالفند. (میشل،۱۳۷۷: ص۹۵).
در مسیحیت دو عنصر ماهیت ازدواج را فراهم می آورد؛ قداست آسمانی والهی وناگسستنی بودن پیمان منعقد شده. پس ازدواج در مسیحیت یک نوع پیمان دایم وتعهد پایدار آسمانی است که نشان از محبت خداوند دارد. این تعهد آسمانی والزام آور، هرگز قابل گسستن ونقض نیست. ” ومن شما را می گویم که زن خود را جز به علت زنا طلاق دهد ودیگری را نکاح نماید زنا نموده است وهرکس که آن مطلقه را نکاح کند نیز زنا نموده است” (انجیل متی ۱۹: ۹) در انجیل، طلاق زن وازدواج مجدد زن، در حکم زنا به شمار می رود. در انجیل متی پیرامون طلاق چنین آمده است: هرکس زن خویش را بدون آن که خیانت از وی دیده شود، طلاق دهد وآن زن هم دوباره شوهر کند، آن مرد مقصر است، چون باعث شده، زنش زنا کند و مردی هم که با این زن ازدواج کرده، زناکار است (فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان،سال هفتم، ۱۳۸۴، شماره ۲۷،ص۲۱۶).
به عقیده برخی از مجامع کسی که اقدام به ازدواج می کند، طریق راحت وآسانی را که اغلب مردم برمی گزینند، انتخاب کرده است؛ اما کسی که عفت پیش می گیرد، راه برتر وسزاوارتری را برگزیده و همانند ملائکه شده است. کسی که ازدواج می کند سزاوار سرزنش نیست؛ لکن از آن نعمتی که با عفت به آن می رسد دور می ماند. راه عزوبت، کوتاه ترین راه رسیدن به ملکوت است. حتی در مجامع بیان شده که ازدواج مانع ورود به ملکوت خداوند است. (سکری سرور، بی تا: ص ۶۹).
با توجه به این سخن، مقدس شمردن ازدواج در مسیحیت هرگز به معنای ارزش ذاتی ازدواج نیست. ارزش ذاتی واساسی برای عزوبت است وچون با عزوبت می توان به ملکوت رسید نه با ازدواج، ازدواج وسیله ای است جهت فرار از آتش هوس نه تأمین اهداف عالی ولذا عزوبت انتخاب خواص وبرگزیدگان است وعموم مردم چون از عزوبت عاجزند به ازدواج روی می آورند.
(فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان،سال هفتم، ۱۳۸۴، شماره ۲۷،ص۲۱۸).
برداشت مسیحیان آن است که خداوند ازدواج را برای تنظیم رابطه ای مناسب میان ذکور واناث، جهت ایجاد بهترین محیط برای پرورش فرزند وثبات جامعه قرار داده است. و همچنین بر تجرد، به مثابه آرمانی والا، بخصوص از آن جهت که عیسی خود ازدواج نکرد، تأکید دارند. راهب ها، راهبه ها و کشیشان مذهب کاتولیک نذر می کنند که همیشه مجرد بمانند. ازدواج در مسیحیت پدیده ای منحصر به فرد نیست، ودر ماهیت ازدواج با بیشتر ادیان مشترک است. ازدواج متضمن عقدی قانونی میان زوجین است.در مذاهبی که در آنها ازدواج یک شعیره «یعنی یک منسک دینی برخوردار از تأییدالهی – در مذاهب کاتولیک وارتودکسشرقی» است زوجین- ونه کشیش- قسوس شعیره هستند، کشیش فقط برای انتقال برکت خداست. (وقار، ۱۳۷۸، ص۳۴۴).
۴-۲- اهمیت نکاح در عهد جدید
در عهد جدید، بر خلاف عهد قدیم، مسئله ی ازدواج اهمیت چندانی ندارد. در واقع،تجرد مقامی برتر از تأهل دارد و پیشوایان دین مسیح (ع) مردم را به مجرد زیستن دعوت می کنند که البته به عقیده ی آنان هر کسی هم نمی تواند مجرد بماند.بنابر آنچه که در انجیل متی به حضرت عیسی (ع) نسبت داده شده است:تنها کسانی می توانند مجرد بمانند که از خداوند کمک خاصی یافته باشند.(متی،.۱۱:۱۹).اما تشویق مردم به مجرد زیستن در نامه ای که پولس به قرنتیان می نویسد کاملا مشهود است. او در این نامه می نویسد: کاش همه می توانستند مانند من مجرد بمانند به آنان که هنوز ازدواج نکرده اند و نیز بیوه زنان می گویم که بهتر است که، اگر می توانند،مثل من مجرد بمانند اما اگر نمی توانند بر امیال خود مسلط باشند بهتر است که ازدواج کنند زیرا ازدواج کردن بهتر است از سوختن در آتش شهوت.(نامه ی اول پولس به قرنتیان ۷:۷-۹). او در ادامه می نویسد:با توجه به مشکلات و سختی هایی که برای ما مسیحیان در زمان حاضر وجود دارد فکر می کنم بهتر است شخص ازدواج نکند. بدانید که ازدواج مشکلات شما را بیش تر می کند. دلم نمی خواهد که شما را در مشکلات ببینم.(نامه ی اول پولس به قرنتیان، ۷: ۲۶-۲۹). از دیدگاه پولس«پولس یکی از حواریون حضرت عیسی (ع) بود که قاموس کتاب مقدس به تفصیل به او پرداخته است که به بخشی از آن اشاره می شود:پولس حواری ممتاز قبایل بود وفی الحقیقه یکی از اشخاص بی نظیر است،سجیه ی پولس در نامه هایش به طور کمال مصور است و چنان که کرسس توم می گوید:در دهان مردم در تمام جهان هنوز زنده است که به توسط او نه تنها مریدان او بلکه تمام مومنین تا امروز هم تمام مقدساتی که هنوز از عدم به وجود نیامده اند تا باز آمدن مسیح برکت یافته و خواهند یافت،در آن ها می بینیم که قوی تبدیل،ترفیع و توفیق شخصی را که اولاً مایه ی فتنه و اغتشاش می شد و تند مزاج بود چگونه تبدیل یافته و سر مشق فضایل انسانیت و سجیه ی مسیحیت گردانیده است و با وجود جرأت و ثبات ملاحظه و مؤدب و نجیب و بشاش و وطن پرست بوده،از عذاب خود صرف نظر کرد و در تمام تصورات و تأثیرات خود بی نظیر بود (هاکس،۱۳۷۷، ص ۲۳۲).کسی که ازدواج می کند به راحتی نمی تواند به خداوند خدمت کند،زیرا مجبور است در فکر مادیات هم باشد اما کسی که ازدواج نمی کند تمام وقت خود را صرف خدمت به خداوند می کند و تمام فکرش این است که او را خشنود سازد. در پایان این نامه او نتیجه می گیرد پس کسی که ازدواج می کند کار خوبی می کند ولی کسی که ازدواج نمی نماید کار بهتری می کند زنی که شوهرش فوت نموده،به نظر من،اگر ازدواج نکند خوشحال تر خواهد بود و من فکر می کنم که آنچه می گویم از جانب روح خداست (.نامه ی اول پولس به قرنتیان ۷: ۳۸-۴۰٫) چنان که از نامه ی پولس پیداست،مردم به مجرد زیستن تشویق می شوند و همین تفکر است که کم کم رهبانیت را شکل می دهد،به طوری که جان بی ناس در این باره می گوید:ابتدا بعضی اشخاص به پیشنهاد پولس توجه کردند و به این روش گراییدند اما ظهور رهبانیت به صورت یک نهضت خاص مبتنی بر قطع علاقه از اجتماع در اواخر قرن سوم میلادی به وقوع پیوست و اولین کسی که این روش را اختیار کرد قدیس آنتو نیوس،از اهالی مصر است،که سر به صحرا نهاده و به عزلت و تجرد می پردازد.(ناس،۱۳۷۲ ص ۶۳۹).بعد ها قدیس بنویکتوس اصل عفاف را در کنار دو اصل فقر و اطا عت برای راهبان معین کرد که راهبان بر اساس این اصل مجبور بودن زن نگیرند.(رابینسون، ۱۳۷۰،ص۷۷۸).به طوری،پیشوایان دین مسیح (ع) به تعبیر استاد مطهری ازدواج را از باب دفع افسد به فاسد مجاز می دانستند، بدین معنی که می گفتند اکثر مردم نمی توانند مجرد بمانند و اگر ما به آن ها بگوییم که مجرد زندگی کنند این ها مرتکب عمل زنا می شوند که پلیدتر است و بیش تر عمل جنسی انجام می دهند. بنابرین از باب دفع افسد به فاسد،ازدواج را مجاز می دانستند. (مطهری،آشنایی با قران،۱۳۷۲،۴/ ۱۸).برخی از فرق مسیحی نظیر ابی یونی ها «Ebionits» که در قرن اول میلادی ظهور کرد،عقیده داشتند که زن به علت پستی فطری قابل زناشویی نیست و ذاتاً ناپاک است. آن ها بسیار کوشیدند کلیسا را وادار به تحریم ازدواج کند.(نوری،۱۳۴۷،ص ۱۵). به هر صورت، در عهد جدید و درجوامع مسیحی قرون اولیه ازدواج اهمیتی نداشته است. بدین لحاظ،می بینیم که در عهد جدید به مسائل مربوط به ازدواج چندان توجهی نشده است و ما برای بررسی این مسائل ناچار به سیره ی مسیحیان مراجعه کردیم. البته باید گفت که نظر آنان در زمینه ی ازدواج کاملاً خلاف کتاب مقدس است. هم چنان که می دانیم کتاب مقدس شامل عهد قدیم و عهد جدید است که مسیحیان بنابر آنچه که در انجیل (متی۵: ۱۷-۲۰)آمده است تمام مطالب عهد قدیم را قبول دارند و چنان که ذکر شد در این کتب اهمیت فراوانی به مسئله ی ازدواج داده شده است به طوری که در سفر پیدایش خداوند می فرماید:شایسته نیست که آدم تنها بماند باید برای او یار مناسبی به وجود آورم.(پیدایش.۱۸:۲). حال همچون «پدر آنتو نیو» باید گفت: هر گاه تنها بودن موافق خواهش الهی نیست، پس چرا ببلوس (پولس) گمراه کننده و پیشوای دین با طل ایشان، مردم را به تنها بودن امر می نمود و چرا مردم از او اطاعت می کنند. (دوژزو پرتغالی،۱۳۷۵، ص ۱۰۵). و اما به گفته ی ویل دورانت، مدتی طول کشید تا ارباب کلیسا، که همین رویه را دنبال می کردند، تشخیص دهند که هیچ جامعه ای با اصول نازایی دوام پیدا نمی کنند. از آن پس، با قبول ازدواج،مراسم آن را با تشریفات پر شکوه مذهبی همراه ساختند و آن را از قراردادی ساده به عقدی مقدس تبدیل کردند و یکی از آیین های مقدس دانستند و به صورت میثاق مقدسی میان زن و مرد و خدا در آوردند.(دورانت،۱۳۷۳، ۴ / ۱۱۰۹و۹۶٫)تا جایی که در میان پیروان مذاهب مهم مسیحی، فرقه ای ارتودکس، ازدواج را یکی از فرایض دینی می دانند و کشیشان این فرقه همچون فرقه ی پروتستان ازدواج می کنند و در فرقه ی کا تولیک نیز مراسم ازدواج زن و مرد مسیحی باید طبق تشریفات در کلیسا و با حضور کشیش انجام گیرد. (مبلغی آبادانی،۱۳۷۳، ۲،/ ۷۸۸، ۷۹۰و ۷۹۲) مسیحیان ازدواج را یک امر دنیوی نمی دانند؛ زیرا ازدواج نشانه محبت خدا به بشریت است. ازدواج عبارت است از یکی شدن محبت دو شخص که با یکدیگر برای زندگی مشترک، همراه با امانت داری متقابل وهمکاری، متعهد می گردندو برای تولید مثل وتربیت فرزندان ورشد آنان در فضای ایمان و محبت به خدا می کوشند. از این رو، مسیحیان ازدواج را رمزی ونشانه ای بشری برای شیوه رفتار خدا با انسان به شمار می آورند، همان خدای پاک که انسانها را دوست می دارد، به امور آنان اهتمام می ورزد وبه وعده های خود به آنان پایبند است. مسیحیان هنگام ازدواج متعهد می گردند، یکی شدن مرد و زن را نشانه آشکاری برای محبت خدا به بشر ومحبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام وتعهد در طول زندگی می شمارند وبا طلاق وتجدید فراش در زمان حیات همسر مخالفند.(میشل، ۱۳۷۷، ص ۹۴)مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس ازدواج را یکی از هفت آیین مقدس می شمارند وبه آن صبغه عبادی می دهند. ودر طی تشریفاتی صورت می گیرد مانند گذاشتن نیم تاج بر سر عروس و داماد در آیین ارتدوکس. (توفیقی،۱۳۷۴، ص۲۸۳). ازدواج برای یک عمر است، یعنی” تا مرگ ما را از هم جدا سازد". بنا براین، مسیحیان همواره پذیرفته اند که پس از فوت یکی از دو طرف ازدواج، طرف دیگر می تواند مجدداً ازدواج کند. مذاهب شرقی مسیحیت «مسیحیت رایج در بالکان و خاورمیانه وروسیه » به طور سنتی به اتساع این معنی پرداخته تا اندیشه “مرگ اخلاقی” را نیز شامل باشد، که منظور از آن رفتاری مانند زنا یا دوهمسری است. در سالهای اخیر، بعضی مسیحیان “مرگ” یا انحلال نکاح را موجب فسخ عقد وجواز ازدواج مجدد تلقی نموده اند. (وقار،۱۳۷۸،ص۳۵۰).
۴-۲-۱ تجرد در عهد جدید
اگر چه ازدواج در مسیحیت پدیده ای مقدس محسوب شده وسر عظیم نامیده می شود، اما در برابر آن عزوبت وتجرد ودوری گزیدن از ازدواج امری پسندیده تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند می رسد وباکم کردن مشغله های دنیوی وزندگی، خود را شبیه عیسی (ع) ومریم مقدس(ع) می سازد. (پطرس،۱۸۸۲م،ص۳۴۵).
بنابر دیدگاه انجیل، ازدواج تنها وسیله ای جهت دفع شهوت وجلوگیری از معصیت است و خود ارزشمند نیست. اگر چه ازدواج به عنوان آیین مقدس یاد می شود، ولی این قداست ذاتی ازدواج نیست؛ بلکه نگاه به ازدواج به عنوان وسیله ای جهت حفظ پاکی وتأمین نیاز های جسمی است. لذا در صورت آلودگی به حرام، ازدواج مستحب می شود وگرنه اگر کسی بتواند شهوت خود را کنترل کند، بهترین عمل عزوبت، و عدم ازدواج است. چون عزوبت نزد خداوند، از ازدواج بهتر است. پس برای افرادی که نمی توانند پاکی وطهارت خودرا حفظ کنند وآلوده می شوند، ازدواج خوب است؛ ولی اگر ازدواج نکنند، خوب تر است؛ چون در ازدواج، انسان به فکر ارضا و تحصیل رضای همسر است؛ در حالی که شخص غیر متنزج پیوسته در پی تحصیل رضای پروردگار است. (سکری سرور، بی تا: ص ۶۸).
در این رابطه به دو جمله از بیانات «پولس» اشاره می شود:
الف- «…، مرد را نیکو آن است که زن را لمس نکند؛ لکن به سبب زنا هر مرد زوجه خود را بدارد،… به مجردین وبیوه زنان می گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند، اگر پرهیز ندارند، نکاح کنند؛ زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است». (رساله اول پولس به قرنتیان، ۷/۱۰-۱).
ب- « شخص مجرد در امور خداوند می اندیشد که چگونه رضامندی خداوند را بجوید و صاحب زن دراموردنیا می اندیشدکه چگونه زن خود را خوش سازد». (رساله اول پولس به قرنتیان، ۴۰-۷/۳۲).
به بیان دیگر، اصل اساسی آن است که آدمی رهبانیت پیشه کند« چه مرد و چه زن»؛ ولی از آنجا که این کار غیر ممکن است، ازدواج اجازه داده شده است. از باب جمع بین ارزش بودن رهبانیت وضرورت حفظ خود از گناه، ازدواج با یک نفر مباح دانسته شد؛ یعنی روی آوری به ازدواج فقط برای پاسخ به ضرورتی است که از راه عزوبت نمی توان آن را فراهم نمود؛ چه گزینه ی اول عزوبت است ؛ لذا در بهره مندی از ازدواج باید به قدر ضرورت اکتفا نمود؛ چرا که ازدواج راه فرار از آتش هوس دانسته شده است،(رساله اول پولس به قرنتیان، ۷/۱۰-۱).
مسیر رسیدن به ملکوت وآدمی برای فرار از آتش خلق نشده، بلکه برای رسیدن به کمال – ملکوت- به دنیا آمده است. بر این اساس، در این مسیر فرعی یعنی ازدواج دیگر تعدد وتجدید راه ندارد وبرای هیچ یک از زن ومرد ازدواج مجدد ممکن نیست؛ مگر آنکه یکی ازدو زوج بمیرد وطلاق در صورتی ممکن می شود که یکی از دو زوج از مسیحیت خارج شود. (شبلی، ۱۹۹۳م: ۲/ص۱۹۸).
۴-۳- اهداف نکاح در مسیحیت
در اشکال قدیمی مراسم ازدواج، سه دلیل برای ازدواج ذکر می شود:
-
- داشتن فرزند.
-
- معاشرت،مساعدت وآرامش متقابل.
-
- اجتناب از گناه.
دلایل ارائه شده در اشکال جدید مراسم ازدواج، عبارت است از:
-
- مساعدت وآرامش متقابل.
-
- خوشی حاصل از اتحاد جسمانی وتقویت اتحاد دلها وجانها.
-
- داشتن فرزند.
بر پایه تعالیم کتاب مقدس، سنت کلیسا وعرف اجتماعی، مسیحیان معتقداند که ازدواج دائمی است. عیسی می گوید که شوهر وزن، در شرایط آرمانی،«یک تن» می شوند(مرقس۱۲-۱:۱۰)، وعلقه ای که ایجاد شده، قابل انقطاع نیست. عیسی این حقیقت را نادیده نمی گرفت که در ایام او طلاق واقع می شد، اما او طلاق را انحراف از آرمان تلقی می کرد. واضح است که ثبات وامنیت یک ازدواج دائمی برای جامعه وفرزندان حاصل از ازدواج، مطلوب است. اما این نکته نیز مفروض است، که ازدواج باید زوجین را مقدمتاً از مصاحبت متقابل محفوظ سازد. اگر چه رابطه جنسی مهم است، اما از آن مهم تر، شوهر وزن باید امین، منتقد وبهترین دوست یکدیگر باشند.
اشکال امروزی مراسم ازدواج، این امکان را فراهم می آورد که ازدواج قراردادی میان دو فرد برابر باشد. در گذشته مرد هم از نظر قانون وهم از نظر عرف اجتماعی، غالب بود. اما امروز چنین نیست وزوجین سوگند های یکسانی یاد می کنند وقولهای یکسانی می دهند. (وقار، ۱۳۷۸، ص۳۴۵).
۴-۴- نکاح با بیگانگان در عهد جدید
در عهد جدید نیز ملاک اصلی انتخاب همسر چنان که از نامه ی پولس به قرنتیان پیداست مسیحی بودن است."زن بسته می شود به شریعت مادامی که شوهرش زنده است واگر شوهرش مرده باشد اختیار دارد به هرکه تزویج کندلیکن در خداوند باشد. (نامه ی اول پولس به قرنتیان، ۷: ۳۹) زن تا زمانی که شوهرش زنده است قسمتی از وجود اوست ولی اگر شوهرش فوت شد می تواند ازدواج کند اما فقط با یک مسیحی، اما درعین حال، ازدواج مسیحیان با غیر مسیحی بی اشکال بوده است به طوری که در نامه ی پولس به قرنتیان می خوانیم” اگر یک مرد مسیحی همسری غیر مسیحی دارد و آن زن حاضر است با او زندگی کند او نباید زن خود را طلاق دهد، همچنین اگر یک زن مسیحی شوهری غیر مسیحی دارد و شوهرش از او می خواهد که با او زندگی کند، آن زن نباید از شوهرش جدا شود زیرا شوهر غیر مسیحی به وسیله ی زن خود مورد قبول واقع می شود و زن غیر مسیحی نیز به وسیله ی شوهر خود، در غیر اینصورت، فرزندان ایشان مسیحی محسوب نمی شدند” اما به طوری که می بینیم ایشان مقدس به شمار می آیند. (نامه ی اول پولس به قرنتیان، ۷: ۱۲ – ۱۴) چنان که ملاحظه می شود، تعصب یهودیان در مورد جداسازی یهودی از غیر یهودی در میان مسیحیان به چشم نمی خورد. (نورحسن فتیده، ۱۳۷۹،ص۶۸).
۴-۵- فلسفه ممنوعیت نکاح با بیگانگان در مسیحیت
آدام متز می نویسد: « بزرگ ترین تفاوت اروپا- که در قرون وسطی یکپارچه مسیحی بود- با امپراتوری اسلام، وجود شمار بسیار زیادی غیر مسلمان بین مسلمانان بود، که هم از آغاز مانع وحدت سیاسی کامل بین ملل اسلامی بوده اند….. در جامعه ی اسلامی تغییر دین مجاز بود، مگر آنکه کسی بخواهد مسلمان شود. از این رو پیروان ادیان گوناگون کاملا جدای از یکدیگر می زیستند، اما مسلمان اگر دینش را عوض می کرد، مجازاتش قتل بود، همچنان که در بیزانس مسیحیان مرتد را می کشتند. همچین ازدواج بین مسلمان و غیر مسلمان جایز (ظاهرا مقصود نویسنده این است که زن مسیحی حاضر نبود به ازدواج مرد مسلمان در آید، هرچند مرد مسلمان از نظر بسیاری از فقهای اسلام می توانست زن مسیحی یا یهودی بگیرد.) نبود. چه طبق قانون مسیحی، زن نصرانی نمی توانست به عقد غیر نصرانی در آید، تا مبادا در نتیجه اولاد او از مسیحیت خارج شوند. باز طبق کلیسا مرد نصرانی نیز نمی توانست غیر از زن نصرانی بگیرد، مگر احتمال دهد آن زن و فرزندان اورا بدین خود در خواهد آورد، ولی در عمل محال بود مرد نصرانی زن مسلمان بگیرد. » (ابراهیمی، ۱۳۷۷،ص۲۸)
همچنین بدران ابوالعینین بدران در کتاب العلا قات الا جتماعیه بین المسلمین وغیر المسلمین می نویسد: « یکی از دانشمندان مسیحی به نام «ابن العسال» در مجموعه خود چنین نقل کرده: ترجمه«برای مرد هست که ازدواج کند با غیر زن مؤمن به شرط این که زن ایمان بیاورد، پس زنان مؤمن ازدواج نکنند با مردانی که ایمان ندارند تا آن زنان انتقال پیدا نکنند به مذهب آن مردان »[۱۴]
همچنین در همین کتاب آمده: ترجمه « هر زن مؤمنه ای که با مرد غیر مؤمنی ازدواج کند از جماعت خارج می شود»[۱۵]