۱۵۰ - وصــف خُلقـش بــه جــان درآویـــزد
دســت جــودش بـــه کـــان درآویـــزد
معنی و مفهوم: وصف خلق و خوی نیک شاه، به جان چنگ میزند و خواهان آن است که بیان شود و بخشش و کرم او به معادن چنگ میزند تا آن ها را ببخشد و پراکنده کند.
آرایههای ادبی: دست جود اضافهی استعاری است. بیت دارای آرایهی موازنه است.
۱۵۱ - عـدلــش ار ز آســمان نـــدارد عـــار
سلســــله ز آســـــمان درآویـــــــزد
معنی و مفهوم: اگر عدل بلندهمتِ شاه، از آسمان عار و ننگ نداشت، زنجیری مانند زنجیر عدل انوشیروان، از آن آویزان میکرد.
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به زنجیر عدل انوشیروان دارد. عدل با استعارهی مکنیّه، به انوشیروان مانند شده است که میخواهد زنجیری به آسمان بیاویزد. تکرار آسمان در بیت، آرایهی رد صدر الی العجز ساخته است.
۱۵۲ - آســمان را بــه مــویــی از سـر قـهر
بــــر ســــر دشــــمنان درآویـــــزد
معنی و مفهوم: هنگامی که شاه اخستان از دشمنان خشمگین میشود، آن ها را به شدّت در تنگنا قرار میدهد، به گونهای که آسمان را به مویی بالای سر آن ها نگه داشته است و هر لحظه ممکن است آن را فرو ریزد.
آرایههای ادبی: آسمان را به مویی بالای سر نگه داشتن کنایه از در تنگنا و ترس و وحشت قرار دادن است.
۱۵۳ - دســت ظــلم جـــهان ببــرّد شـــاه
وز گلـــــوی جـــــهان درآویـــــــزد
معنی و مفهوم : شاه دست جهان ظالم را میبرد و او را از گلویش حلق آویز میکند (ظلم را ریشه کن میکند).
آرایههای ادبی: دست ظلم و گلوی جهان اضافهی استعاری است.
۱۵۴ - بکشـــد شــخص بخــل را کــرمــش
ســرنـگــون ز آســـتان درآویــــــزد
واژگان: بخل: زفتی، ضد جوانمردی و جود. (ناظم) آستان: درگاه، آستانه. (دهخدا)
معنی و مفهوم: جود و کرم شاه، بخل را نابود و بر آستانهی شاه آویزان میکند.
آرایههای ادبی: شخص بخل اضافهی تشبیهی است. بخل و کرم با هم تضّاد دارند. کرم شاه به شخصی مانند شده است که بخل را میکشد و آویزان میکند. بیت دارای آرایهی تشخیص است.
۱۵۵ - چــون شــود بحــر آتشـین از تیـــغ
بـــا نهنــــگ دمـــــان درآویــــــزد
واژگان: دمان: جوشنده و دمنده، کنایه از مست و خشمناک و از غضب مفرط، فریاد کننده. (دهخدا)
معنی و مفهوم: هنگام جنگ، وقتی که ممدوح به وسیلهی شمشیرش به دریای آتشینی تبدیل میشود، دشمن حتّی اگر نهنگی خشمگین هم باشد، با او مبارزه میکند.
آرایههای ادبی: نهنگ و بحر با هم تناسب دارند. بحر آتشین اضافهی تشبیهی است.
۱۵۶ - خصـم شــاه ار کــمان کــشد، حلقــش
بــــــه زه آن کمـــــان درآویـــــــزد
واژگان: زه: چلهی کمان، وتر. (معین)
معنی و مفهوم: اگر دشمن شاه، به سوی او کمان بکشد، شاه او را با زه همان کمان حلق آویز میکند و از بین میبرد.
۱۵۷ - از کِــیان اســـت چــرخ ســر پنــجه
کــه بــــه شــاه کَیـــان درآویـــــزد؟
واژگان: سرپنجه: قدرت، زور. (معین) کَیان: پادشاهان. (برهان)
معنی و مفهوم: این آسمان ظالم چه کسی است که بخواهد با شاه اخستان، شاه کَیانیان، مبارزه کند.
آرایههای ادبی: سرپنجه کنایه از قدرتمند و در این جا ظالم است. کِیان و کَیان جناس ناقص ساختهاند. شاه کیانیان استعاره از جلال الدّین اخستان شروان شاه است.
۱۵۸ - مــرد شـهباز گـوشـت خـوار کجـاسـت
زاغ کـــــز اســـــتخوان درآویــــــزد
معنی و مفهوم: شاهباز قوی پنجهی گوشت خوار، کجا مانند زاغ است که به یک استخوان چنگ میزند.
آرایههای ادبی: بیت تمثیلی برای بیت پیش است، شاه به شاهباز و آسمان به زاغ مانند شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱۵۹ - رای بــاریــک اوســت قــائــد حــلم
کــه ســماک از ســــنان درآویـــــــزد
واژگان: قائد: پیشوا، رهبر، پیشرو. (معین) سماک: نام ستارهای و آن منزل چهاردهم قمر است. (دهخدا)
معنی و مفهوم: تدبیر و باریک اندیشی شاه، راهنمای صبر و بردباری است و با این رأی و تدبیر میتواند صورت فلکی سماک را از سرنیزهی خود آیزان کند.
آرایههای ادبی: قائد حلم اضافهی استعاری است. حلم به فردی مانند شده است که رأی شاه راهنمای اوست.
۱۶۰ - رای او چـــون میــان معشــوق اســت
کــوهــی از مــــوی از آن درآویـــــــزد
معنی و مفهوم: رای و تدبیر ممدوح، مانند میان معشوق باریک و ظریف است و همانگونه که کفل معشوق مانند کوهی از میان موی مانند او، آویزان شده، افکار و کارهای بزرگ، مانند کوهی سنگین به رای باریک ممدوح آویخته شده است.
آرایههای ادبی: رای ممدوح در باریکی به میان معشوق مانند شده است. کوه استعاره از افکار و کارهای بزرگ است.
۱۶۱ - شــعر مــن معــجزیسـت در مــدحـش
کـه چــو قــرآن بــه جــــان درآویـــزد
معنی و مفهوم: اشعاری که در ستایش شاه اخستان میسرایم، همگی معجزه و مایهی شگفتی است و به همین دلیل، مانند قرآن به جان چنگ میزند و دلنواز و دلنشین است .
آرایههای ادبی: خاقانی اشعاری را که در مدح شاه اخستان سروده است به قرآن مانند کرده و معجزه آسا دانسته است و دلیل دلنشینی آن را همین قدرت اعجاز آن میداند .