نمونه این برخورد را می توان، ذیل آیه Cوَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لَا تَقُم عَلَی قَبرِهِ…B[1180] یافت که ایشان به شأن نزولی که از عمر بن خطاب روایت شده اشاره می کند که گفته است:
«زمانی که عبدالله بن ابیّ بن سلول از دنیا رفت، پسرش نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و از آن حضرت خواست که لباسش را به او بده تا پدرش را در آن کفن کند و پیامبر صلی الله علیه و آله به او [پیراهن] را داد. سپس از پیامبر صلی الله علیه و آله خواست که بر او نماز بگزارد، پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست تا بر او نماز بگزارد. پس لباس ایشان را گرفتم و گفتم آیا بر او نماز می خوانی در حالی که پروردگارت نهی کرده که بر او نماز بخوانی؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند مرا مخیّر کرده است: Cاستَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّه فَلَن یَغفِرَ اللهُ لَهُمB [۱۱۸۱]و من یکی بر هفتاد استغفار می افزایم. [گفتم:] او منافق است. گفت: پس پیامبر صلی الله علیه و آله بر او نمازگزارد که آیه نازل شد: Cوَ لَا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنُهم مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُم عَلَی قَبرِهِ…B. من بعدها از آن از جرأت و جسارتم بر رسول الله صلی الله علیه و آله تعجب کردم».[۱۱۸۲]
آیت الله معرفت با استشهاد به آیه Cوَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّه فَاتَّبَعُوهُ…B[1183] به کج فهمی راوی اشاره کرده و این روایت را مخالف با عصمت پیامبرصلی الله علیه و آله می داند و می گوید: «…چگونه در مورد پیامبر اسلامصلی الله علیه و آلهگمان می کنند که به حرمات الهی اهانت می کند و در آن استدلال های پوچ که با طرز تفکر مضحک راوی متناسب است و نه با مقام بلند پیامبرصلی الله علیه و آله».[۱۱۸۴]
مفسرانی که صاحب نقد و نظر می باشند، سعی کرده اند منکر بودن این حدیث را نشان داده و آن را ناشی از «وهم راوی» بدانند؛ چرا که کلام عمر، «اجتهاد در مقابل نصّ» می باشد.[۱۱۸۵]
در مقابل برخی مانند ابن حجر سعی در توجیه برخی علما – مانند قرطبی- مبنی بر «اطلاع عمر بر نهی خاص» کرده است.
قرطبی در این باره می گوید:
«احتمال دارد که آن در خاطر او واقع شده باشد – و از قبیل الهام باشد- و سخن گفتن در حالی که قرآن بر مراد او نازل می شد …. احتمال دارد که فهم او از آیه : Cما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ…B[1186] باشد؛ زیرا آن در مکه نازل شده است…».[۱۱۸۷]
ابن حجر، پس از نقل گفته قرطبی، مشکل آن را «مبهم بودن چگونگی فهم عمر به آنچه که پیامبرصلی الله علیه و آله به آن علم نداشته» دانسته است و در حل این مشکل تلاش می کند و آن را ناشی از «فهم عمر از لفظ Cاستَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُمB می داند که او از آن «تسویه» را برداشت کرده، در حالی که پیامبرصلی الله علیه و آله مراد از آن را «تخییر» پنداشته است! همچنان که او از لفظ «سَبعِینَ مَرّه» بر خلاف آن حضرت صلی الله علیه و آله، مبالغه را فهمیده است…[۱۱۸۸]
پس از آن می گوید: «برای این امور، عمر به خاطر قصد پیامبرصلی الله علیه و آله برای نماز بر عبدالله بن ابی بن سلول آن حضرت را مورد اعتراض قرار داد… این بیان آن چیزی است که از عمر صادر شده با توجه به آنچه از شدت سرسختی او در دین معروف است!!»[۱۱۸۹]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آیت الله معرفت، در نقد این روایات می گوید: «و شاید تو ای خواننده آگاه، بی نیاز از ارزیابی امثال این اقوال بی ارزش باشی؛ از آنچه که اهل حشو و زیاده گویی در چمدان های ورم کـرده از قصه ها و افسانه های عجیب و بسیار اهانت بار پر کرده اند».[۱۱۹۰]
هم او علت نقل این روایات در منابع اهل سنت را، «فقدان رجوع به ائمه اطهارعلیهم السلام» دانسته و منابع آنان را به علت همین فقدان، مملو از احادیث ضعیف و مرسل معرفی می کند.[۱۱۹۱]
۴-۲-۲-۲-۲٫ مخالفت با عقل
معیار مهم دیگر در عدم پذیرش سبب نزول، ناسازگاری آن با عقل می باشد. بر خلاف آنچه که ایشان، در مقام نظریه پردازی نقل نموده و بیشتر ضعف این روایات را مربوط به سند، دانسته، در مقام عمل به آن اهمیت زیادی می دهد.
اهمیت این معیار، زمانی آشکار می شود که ایشان در نقد منابعی که به بیان اسباب نزول پرداخته اند، صریحاً به ناسازگاری بسیاری از آنها با عقل اشاره می کند.[۱۱۹۲]
نمونه هایی از بکارگیری این معیار، در برخورد با روایات سبب نزول عنوان می گردد:
شــأن نزول آیه Cقُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ…B[1193] طبق روایاتــی از ابن عباس، قتاده، شعبی، انس، سدّی و… نقل گردیده است.[۱۱۹۴]
مضمون این روایات، به طور خلاصه به شرح گفت و گوی پیامبرصلی الله علیه و آله– یا عمر- با جمعی از سران یهود پرداخته که ســؤالاتی را از پیامبــرصلی الله علیه و آله پرسیدند ادعــا کردند اگر آن حضــرتصلی الله علیه و آله به سؤالاتشان پاسخ دهد، اسلام را می پذیرند. پس از طرح پرسشهای گوناگون، در حالی که پیامبرصلی الله علیه و آله به تمام آنها پاسخ داد، پرسیدند: از فرشتگان، کدامشان برای تو وحی می آورد؟ آن حضرتصلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل. و آنان گفتند: او دشمن ماست! اگر فرشته تو، به جز او بود، به تو ایمان می آوردیم…[۱۱۹۵]
طبری، با اشاره به اختلافی که در شأن نزول این آیه می گوید: همه مفسران بر اینکه آیه در جواب به یهودیان بنی اسرائیل نازل شده، اتفاق دارند اما در اینکه این جواب در جریان مناظره چه کسانی بوده، با یکدیگر اختلاف دارند، مثلاً برخی روایات که از ابن عباس نقل شده آن را درباره گفت و گوی یهودیان و پیامبرصلی الله علیه و آله دانسته است، اما طبق روایت شعبی، عکرمه و سدّی، این مناظره بین عمر و یهودیان صورت گرفته است. [۱۱۹۶]
آیت الله معرفت پس از ذکــر کلام طبری، ذیل اولــین روایتی که از ابن عبــاس نقل شــده،[۱۱۹۷] می گوید: «مواضع سستی در این حدیث و امثال آن که ذکر خواهیم کرد، مخفی نیست و شاید واضع و سازنده آن سر درگم شده باشد…».[۱۱۹۸]
به نظر می رسد آنچه باعث شده تا آیت الله معرفت این حدیث را سست بنامد، ناسازگاری با عقل در این گونه روایات باشد.
خصوصاً روایتی که از عمر نقل شده و جزء «موافقات عمر» محسوب می شود؛[۱۱۹۹] زیرا این روایات حاوی مضامین خلاف عقل سلیم می باشد.
این نکته را در روایتی که از عمر، ذیل آیات دیگر، نقل گردیده با وضوح بیشتری می توان یافت که گفته است:
«در سه چیز با پروردگارم هماهنگ شدم یا پروردگارم با من در سه چیز هماهنگ شد: گفتم: ای رسول خداصلی الله علیه و آله کاش مقــام ابراهیــم را به عنــوان محــل نماز بر می گزیدی! آیه نازل شد: Cوَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى…B[1200] و گفتم: ای رسول خداصلی الله علیه و آله بر همسرانت نیکوکار و فاجر وارد می شوند چه خوب است که آنان را فرمان دهی تا حجاب بر گیرند، پس آیه حجاب نازل شد. و زنان پیامبرصلی الله علیه و آله در حسادت [غیرت] بر پیامبرصلی الله علیه و آله همداستان شدند به آنان گفتم: Cعَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُن…B[1201] آیه نیز همین گونه نازل شد!».[۱۲۰۲]
آیت الله معرفت، در نقد این حدیث می گوید: «بنابراین عمر توان نطق به کلامی همانند قرآن داشته است و این عجیب است!».[۱۲۰۳]
نمونه دیگر ذیل آیه Cأُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُم…B[1204] است که روایتی از قتاده نقل پیرامون سبب نزول آیه نقل شده که می گوید:
«این قبل از وجوب روزه ماه رمضان بود که امر شده بودند به روزه سه روز در هر ماه، به طوری که از هر یک از دهه های ماه یک روز روزه می گرفتند و نیز امر شده بودند به دو رکعت نماز در صبح و دو رکعت در شب و این آغاز نماز و روزه بود. و روزه شان به همین منوال بود و پس از آن که خداوند روزه ماه رمضان را واجب کرد، هنگامی که می خوابیدند تا روز بعد با زنان مقاربت نمی کردند و غذا نمی خوردند. و گروهی از مسلمانان پس از خوابشان [خواب بعد از نماز عشاء] هم با زنان نزدیکی می کردند و هم غذا می خوردند و این خیانت آنها به خودشان بود که در این مورد خداوند آیه ای نازل کرد…».[۱۲۰۵]
آیت الله معرفت این روایت را «دور از ذهن» می داند؛ چرا که آیه در صدد توبیخ گروهی نیست؛ بلکه از پندار برخی از مسلمانان مبنی بر تخصیص جواز اکل و غیر آن، به غروب و سحر رفع ابهام می کند.[۱۲۰۶]
۴-۲-۲-۲-۳٫ مخالفت با تاریخ نزول آیه
معیار سوم، در عدم قبول روایت سبب نزول ناسازگاری آن با مکی یا مدنی بودن سوره می باشد. در این باره، می توان به سبب نزولی اشاره نمود که ذیل Cوَ الضُّحى *وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى* ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلىB[1207] از خوله، خادمه رسول خدا صلی الله علیه و آله، نقل گردیده است. او می گوید:
«توله سگی وارد منزل شد و زیرا تخت رفت و مُرد. پیامبرصلی الله علیه و آله خدا چند روز در انتظار بود و به حضرتش وحی نازل نمی شد. فرمود: ای خوله، در خانه من چه پیش آمده است که جبرئیل به سویم نمی آید؟! خوله گفت: [با خود گفتم] خوب است خانه را آماده کنم و جارو بزنم. با جارو به زیر تخت خم شدم، ناگهان دیدم جسم سنگینی آنجاست، تلاش کردم تا آن را بیرون آوردم که ناگاه دیدم توله ای مرده است، آن را گرفتم و پس دیوار انداختم. پیامبر خداصلی الله علیه و آلهدر حالی که دو فکش می لرزید وارد شد. و هنگامی که بر آن حضرت وحی نازل می شــد، با لــرزش به استقبــال آن می رفت. فرمود: ای خوله! مرا بپوشان، پس آنگاه خداوند آیه را نازل کرد».[۱۲۰۸]
آیت الله معرفت در نقد این روایت می گوید: این قصه بی اساس مدنی است، در حالی که سوره ضحی بدون هیچ اختلافی مکی می باشد.[۱۲۰۹]
۴-۲-۲-۲-۴٫ ضعف سندی
آیت الله معرفت در مواردی «ضعف سند» را در کنار ضعف دلالی، دلیلی بر عدم پذیرش روایت سبب نزول می داند:
مثلاً در تفسیر آیه Cمَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها…B[1210] و تفاوت «نسخ» و «إنساء» می گوید:
«نسخ در موردی است که هنوز منسوخ معهود و مورد عمل باشد، ولی انساء نسخ شریعتی است که عهد و دوران آن گذشته و از اذهان رخت بربسته و شریعتی جدید بر اساس شرایط موجود جایگزین آن شده است که [شریعت جدید] شایسته تر و کامل تر است».[۱۲۱۱]
از جمله روایتی در سبب نزول این آیه از ابن عباس نقل می کند که او گفته است: «از آنچه به پیامبرصلی الله علیه و آله در شب نازل می گشت، در روز فراموش می کرد به همین سبب این آیه نازل شد».[۱۲۱۲]
ایشان در نقد این روایت، پس اشاره به «ضعف دلالی» آن،[۱۲۱۳] می گوید: «شکی نیست که این حدیثی منکر است و کسی جز منکَر الحدیث، آن را روایت نمی کند».[۱۲۱۴]
به نظر می رسد، ایشان این روایت را از نظر «سندی» مورد نقد قرار داده است؛ چرا که «محمد بن زبیر» که در سلسله سند این روایت، قرار دارد بنا به گفته برخی، از راویان غیرثقه می باشد[۱۲۱۵] و اصطلاح «منکَر الحدیث» در حقیقت به این شخص باز می گردد.
۴-۲-۲-۳٫ دقّت های آیت الله معرفت در تنقیح و تحلیل روایات سبب نزول
نحوه برخورد آیت الله معرفت با روایات اسباب نزول را نمی توان، منحصر در موارد بالا دانست؛ بلکه ایشان، در نقد و تنقیح این روایات، به گونه های دیگری عمل نموده است:
۴-۲-۲-۳-۱٫ خطای فهم راوی و رفع آن
آیت الله معرفت، در برخورد با برخی از روایات شأن نزول، با اشاره به شیوع نقل به معنا در بین راویان، اشکال موجود در روایت را ناشــی از خطا در فهم راوی نسبــت به واقعه دانســته و آن را تصحیــح می نماید:
مثلاً ذیل آیه Cأُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُم…B[1216] از ابن عباس نقل شده که پیرامون شأن نزول این آیه گفته است:
«مسلمانان در ماه رمضان هنگامی که نماز عشاء می خواندند تا همان وقتِ روز بعد، زنان و غذا بر آنان حرام می شد. سپس گروهی از مسلمانان بعد از نماز عشاء هم غذا خوردندو هم با زنان درآمیختند از جمله آنان عمر بن الخطاب بودند، پس به سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شکایت کردند و خداوند آیه Cأُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ…فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّB را نازل فرمود».[۱۲۱۷]
ایشان در سنجش این روایات و مشابه آن، تعبیر به «حرمت زنان و غذا» را نادرست دانسته و احتمال می دهد که خطای راوی در فهم واقعه بوده که ناشی از عادت به نقل به معنا بر اساس فهم خود، می باشد؛ چرا که هیچ دلیلی در آیه مبنی بر سابقه تشریع حرمت زنان و غذا نیست.
به عبارت دیگر آیه در مقام حلال نمودن حکمی که پیش از این حرام بوده، نمی باشد.[۱۲۱۸]
بلکه در صدد دفع این توهم است که آنها از غروب آفتاب تا سحر روز بعد، از اکل و زنان منع شدند.[۱۲۱۹]