-
- بیکفایتی و بیتوجهی دربار مرکزی ایران در ادارهی امور داخلی مملکت که منجر به بروز مشکلات فراوان در معیشت مردم شده است.شیوع فقر، بیماری و فحشا در میان مردم از نتایج این عدم توجهِ دولت به حال ملت است.
* «حاجی:…خلق خدا به چه روزی افتادند از تدبیر ما، دلال، فاحشه، لوطی، لَلِه، قاپباز، کفزن، رمال، معرکهگیر، گدایی که خودش شغلیست،مملکت عنقریب قطعهقطعه میشود. …» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۹)
-
- خشونت و جبر دستگاه حکومتی نسبت به رعیت.
* «حاجی: مملکت را تعطیل کنید، دارالایتام دایر کنید درست تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه میآید، قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد میکند، نفوس حقالنفس میدهند، باران رحمت از دولتی سر قبلهی عالم است، و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهلتر….» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۹)
-
- رواج تزویر، چاپلوسی، فرصت طلبی و رابطه بازی در میان درباریان.
* «حاجی: پدرم به جرم اختلاس تبعید بود با اهل بیت به کاشان، کاش مادر نمی زادم. عهد این شاه به وساطت مهدعلیا به خدمت خوانده شد. کارش بالا گرفت، شد صدر اعظم، شباب حاجی بود که به جرم دستیاری در قتل امیرکبیر، مغضوب قبله عالم شد…حاجی دید یا باید رعیت باشد بنده خدا، دعاگوی قبلهعالم، جان خرکی بکند برای یک لقمه نان بخور و نمیر، و یا نوکر قبله عالم باشد و آقای رعیت. صرفه در نوکری قبله عالم بود. گربه هم باشی، گربه دربار. حاجی بر و رویی نداشت، کوره سوادی لازم بود آموختیم، جلب نظر کردیم شدیم باب میل. نوکر مآب شاه پسند،…» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۸)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
- مهجوری و ناشناس ماندن ایران در جامعهی جهانی به سبب بیسیاستی و بیکفایتی سردمدارانش.
تمام موضوعات ذکر شده، موضوعات مهمی هستند که اجزای ساختار کلّی موضوع اصلی داستان، یعنی سفر، به شمار میروند؛ چنانکه بدون توجه به هر یک از آنها، اهمیت موضوع اصلی به طور کامل روشن نمیشود و حق مطلب به خوبی ادا نمیشود.
«صحنه و صحنه پردازی»
در کتاب «عناصر داستانی»، صحنه، به دو گونهی «فراخ منظر» و «نمایشی» تقسیم شده است. بر اساس تعاریف ارائه شده از این دو شیوهی صحنهپردازی که آنها را در بخش کلیات بازگو کردیم، در مییابیم که صحنهی به کار رفته در این فیلمنامه، «صحنهی نمایشی» است.
«صحنهی نمایشی صحنهای است که نویسنده سعی میکند ساختار داستان را به صحنهی سینما و تئاتر نزدیک کند و گفتگوها و اعمال شخصیتها را همان طور تصویر کند که اتفاق میافتد و… معمولاً با جزئیات و استفادهی ضروری از گفتگو همراه است که در آن زمان حوادث تا حدّ ممکن، کوتاه و فشرده گزارش میشود.» (میرصادقی،۱۳۷۷: ۱۹۲)
در صحنه پردازی سه عنصر «زمان»، «مکان» و «توصیف» از اهمیت ویژه برخوردارند؛ در زیر به بررسی هریک از آنها میپردازیم.
-
- زمان:در فیلمنامهی «حاجی واشنگتن»، میتوان عنصر زمان را از سه زاویه مورد بررسی قرار داد:
الف) اشارات زمانی و تاریخیای که به صورت دقیق ذکر شدهاند؛ این گونه اشارههای زمانی تنها در یک مورد به چشم میخورد و آن در شرحی است که «حسینقلی میرزا» در آغاز داستان، دربارهی چگونگی اسباب و وسایل و زمان سفر خود میدهد.
* «حسینقلی میرزا: شب چهارشنبه، دوازدهم محرّم الحرام هزار و سیصد و شش هجری قمری، از سفارتخانه کبری به جانب استاسیون راه آهن جدیدی که از اسلامبول به فرانسه میرود حرکت، تمام شب از میان خاک عثمانی عبور، صبح یوم چهارشنبه، با قطار بلغاری روانه، نیم ساعت به غروب مانده، به شهر صوفیه اَمارت نشین بلغارستان رسیدیم، یوم پنجشنبه سیزدهم، وارد شهر بلگراد، از آنجا عازم خاک اتریش، شب جمعه چهاردهم، ورود به شهر وینه، بی توقف از اتریش به آلمان حرکت، طوری که روز جمعه در خاک آلمان بودیم….” (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۲۹)
این دقت در ذکر دقیق عنصر زمان به این دلیل است که موضوع داستان، سفر است و متن مورد نظر به دلیل شرح جزئیات حوادث و همچنین راپرتهای پی در پی سفیر کبیر به دربار مرکزی، به گونهای سیاحتنامه، محسوب میشود و از ضروریات سیاحتنامه ذکر تاریخ دقیق وقایع است.
ب) حوادث مهمی که زمان دقیق وقوع آنها ذکر نشده اند؛ حوادثی که بیشک با توجه به دقت سفیرکبیر در شرح سفرش چنانکه در آغاز داستان مشاهده میکنیم، نمیتواند در نظر او کم اهمیت باشد. با آنکه «حاجی حسینقلی» در آغاز سفر، شرح دقیقی از جزئیات امور و ذکر تاریخ دقیق روزهای سفر به دربار ارائه می دهد، در گزارش حوادث بعدی که به مراتب مهمتر نیز بودهاند، از اعلام تاریخ بروز آنها چشمپوشی میکند.حوادثی نظیر ملاقات با وزیر امور خارجه و رئیسجمهور آمریکا و روز پناه بردن سرخپوست به سفارتخانه، هر کدام بدون زمان دقیق تعریف شده اند.
به نظر نگارنده ذکر نشدن زمان تاریخی حوادث علاوه بر اینکه برای جلوگیری از ملال خواننده انجام پذیرفته، ظرافتهای هنری ارزشمندی را نیز در خود نهفته دارد که در نگاه اول به نظر نمیرسند. برای مثال، صحنهی مراجعهی نابههنگام رئیسجمهور سابق به سفارتخانه، اینگونه آغاز میشود:
* «کالسکهای به داخل سفارت میآید، حاجی صدای آن را میشنود.
حاجی: حاجی سیاحت کن، خود آقاست، از قامتشون پیداست، از هیبتشون، جناب رئیس، مستر پرزیدنت….» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۵۰)
حاجی در گزارشش به دربار، چنانکه مرسوم است رفتار نمیکند و تاریخی بیان نمیکند:
* «حاجی: راپرت صحیح ساعت به ساعت، از ضیافت سفارتخانه اعلی شاهنشاه ایران در واشنگتن، به مناسبت نزول اجلال ناگهانی موکب همایون حضرت ریاست جمهور ممالک مشترکه آمریک، مستر پرزیدنت کلیولند، دامه شوکتها، توسط بنده درگاه حاجی.» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۵۴)
در ادامه در مییابیم که رئیسجمهور از منصب خود بر کنار شده است و نویسنده عدد زمانی «چهار ماه» را وارد متن میکند. به عقیدهی نگارنده، هدف نویسنده از ذکر نکردن زمان دقیق و سپس ذکر کردن کلمهی زمانی «چهار ماه» در داستان، انتقال دو حالت احساسی غافلگیری و غفلت که حاجی دچارش شده بود، به خواننده است.
ج) سایر اشارات زمانی موجود در داستان به یک سری اسامی زمانی کلّی و مبهم محدود می شود.برای مثال:
* «حاجی: روزی به قصد تفرج، در پارک گذر میکردم،…»(مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۷)
* «حاجی: یکی دو روزی از اقامت سرخ پوست در سفارتخانه فخیمه نگذشته بود که سر و کله مقدم السفرا پیدا شد،…»(مجموعه آثار علی حاتمی:۷۵۹)
همچنین، در پیغامی که «مهرالنسا» به باد می دهد به این امید که آن را به پدرش برساند، متوجه میشویم مدت سفر حاجی تا آن لحظه یک سال است.
* «دختر: ای باد، سلام من رسان به یار، حاجی بابا، منم دلم تنگه، بیانصاف، سفرم به این دور و درازی میشه آخه، ته دنیا. یه سال آزگار، یه چادر شب کاغذ سیاه کردم، یه طشت اشک ریختم، کی از این سفر به سلامت میای نامسلمون.» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۴)
-
- مکان:عنصر دوم که در صحنهپردازی اهمیت ویژه دارد، مکان است. حوادث اصلی و مهم داستان در دو مکان اصلی اتفاق میافتند: ۱- ایران ۲- واشنگتن، به خصوص در سفارتخانهی ایران
علاوه بر این دو مکان اصلی از یک سری مکانهای دیگر نیز نام برده میشود؛ شهرها و سرزمین هایی نظیر «اسلامبول»، «فرانسه»، «بلغارستان»، «بلگراد»، «اتریش»، «وینه»، «آلمان»، «بلژیک»، «لندن»، «آیلند»، «آتلانتیک» و «بندر پتسدام» که در طول سفر«حاجی» از ایران تا واشنگتن از آنها میگذرد. همچنین در برخی گفتگوها نامی از شهرهای «کاشان» و «ابرقو» نیز برده میشود.
-
- توصیف: توصیف یکی از عناصر مهم در صحنهپردازی داستان است. در مورد توصیف صحنهها و منظرهها، شخصیت ها و مکانهای این فیلمنامه نکات زیر قابل توجه است:
۱- نویسنده در توصیف چهرههای اشخاص داستان، هیچجا به شیوهی مستقیم عمل نکرده است. تنها اشاراتی بسیار جزئی در مورد چهرهی برخی از افراد مشاهده میشود. در صحنهی قربانی، نمونههایی از این اشارات جزئی ارائه شده است؛ برای مثال، حاجی خطاب به گوسفند چنین میگوید:
* «چه شبیهه چشمهای تو به چشمهای دخترم،مهرالنسا،ذبح تو سخته برای من.» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۸)
همچنین چند سطر پائینتر به بیبهره بودن خود از زیبایی اشاره میکند:
* «حاجی برورویی نداشت، کوره سوادی لازم بود آموختیم، جلب نظر کردیم شدیم باب میل.» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۴۸)
تنها توصیف کمابیش دقیقتر را در شخصیت سرخپوست میبینیم:
* «حاجی: معرکهای برپا شد حسینقلیخانی، از میون گرد و خاک، سرخپوستی بر اسب سفید، مثل خون نشسته بر برف ظاهر شد…حتی میتوانم بگویم شخصاً این غول بیابانی را از بیابانهای ینگه دنیا شکار کردهام…عاقبت بخت حاجی وا شد، به یمن این ابوالهول مسی.» (مجموعه آثار علی حاتمی:۷۵۸)
۲- نویسنده در توصیف صحنهها به شیوهای بسیار مناسب و سرگرمکننده رفتار نموده است، چنانکه بیان دقیق جزئیات صحنه هرگز موجب ملال و دلزدگی خواننده نمیشود. مفصلترین توصیفات موجود در فیلمنامه در صحنهی پذیرایی «حاجی» از «پرزیدنت» است؛ در این صحنه، «حاجی حسینقلی» به علت گزارش لحظهبهلحظهی جزئیات امور به دربار، همهی موارد اعم از ظاهر رئیسجمهور، صورت اغذیه و اشربهای که برای پذیرایی صرف شد و همهی رفتار و گفتارهای خود و میهمانش را به دقت شرح داده است.
* «حاجی: دعوت به شام شد، مقبول افتاد، شام ماندند، شام با اشتهای کامل صرف شد. حضرتشان سرخوشان، اینک مشغول خلال دندانند. صورت اغذیه و اشربه و مخلّفات شام ریاست جمهوری، که با اسباب سفره ایرانی در سفره قلمکار، به طرز ایرانی چیده شد، به جهت ثبت در تاریخ و استفاده تذکرهنویسان محقق دانشور به قرار ذیل راپرت میشود: