این حروف دارای معنای خاصی نبوده و کلام در معنی به آنها نیازمند است نه لفظاً ، و تنها برای تاکید مضمون جمله آورده می شوند و با مجّرورشان احتیاج به متعلّق ندارند ، مانند : « ولا تُلقوا بأیدیکم إلی التَّهلُکه » ( بقره / ۱۹۵ ) . که در اینجا «باء» بر سر مفعول به آمده است . زائد و برای تاکید مفعول است ، یعنی اگر «باء» برداشته شود در معنای جمله تغییری حاصل نمی شود . « ولا تُلقوا أیدیکم إلی التَّهلُکه » . « هل مِن خالِقٍ غَیرُ اللهِ یرزُقُکُم » (فاطر ، ۲ )
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
توجه : این حروف با صورت اصلی هم به کار می روند ، یعنی این گونه نیست که این چهار حرف همیشه حروف جّر زاید باشند ، بلکه در بعضی موارد این چنین است .
حروف جّر شبه به زاید :
عبارتند از : رُبَّ ، لعَّل ( در لهجه عُقَیل ) ، خَلا ، عَدا ، حاشا ، مَتی ( در لهجه هُذَیل ) ، کیَ ( به معنی لام تعلیل ) ، لولا .
این حروف دارای معنای خاصی بوده و نیاز به متعلّق ندارند[۱۳] ، ولی کلام از آنها بی نیاز نیست ، نه در معنی و نه در لفظ ، مانند : « رُبّ تالٍ القُرآنَ و القرآنُ یَلعنُهُ » چه بسا تلاوت کننده قرآن که قرآن او را لعنت می کند .
۲-۱۰- متعلّق حرف جّر اصلی :
در موردی که حرف جّر اصلی است ، جار و مجّرور متعلّق است به فعل یا شبه فعل و یا کلمه ای که در معنی فعل می باشد . مثال برای فعل : « ثُمّ أتِمواالصیّامَ الی اللیلِ » ( بقره / ۱۸۷ ) .
و مثال برای شبه فعل : « وماکنّا لِحَکمهم شاهدینَ » ( انبیاء/۷۸) . (یا التائبُ مِن الذنبِ کمن لا ذنبَ لَهُ ) حدیث می باشد ، یعنی توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناهی ندارد . و مثال برای کلمه ای که در معنی فعل است : « أفٍّ لِلمتکبّر[۱۴] » . از متکبر بیزار و گریزان است . « أفٍّ » اسم فعل است که در معنی فعل می باشد ، « لِلمتکبّر » جار و مجرور ، متعلق به « أفٍّ » .
گاهی در این مورد جّار و مجّرور متعلّق به اسمی است که آن اسم تأویل و تبدیل به شبه فعل می گردد ، مانند : « وهوالله و فی السّمواتِ و الارضِ » . «فی السمواتِ» جار و مجّرور متعلّق به لفظ جلاله «الله» که به کلمه « المعبود » تاویل می شود . [ وهوالمعبودُ فی السمواتِ والأرض ] . و از این نمونه است جمله ی : « سعیدٌ لَیثٌ فی کلّ موقعهٍ » . «فی کّل» جار و مجّرور ، متعلّق به « لَیث » که تاویل به « شجاع » می شود و « شجاع » شبه فعل است . [ صفت مشبه ] و نیز جمله ی : هو عُبد اللهِ فی کلّ مکانٍ . که به [ هوالمعروف بِعبِداللهِ فی کلّ مکان ] تاویل می شود[۱۵] .
۲-۱۱- معانی حروف جّر :
استاد حسن بن قاسم مرادی می گوید : ” معانی حروف علمی است که در رکاب تفسیر قرآن به وجود آمده است و این سخن بیانگر این حقیقت است که مفسران و فقهاء اولین کسانی بوده اند که به نقش معانی حروف در قرآن پی برده اند و در ترجمه آیات به بیان معانی حروف همت گمارده اند . تا آنجا که سیوطی و زرکشی از دانشمندان این زمان می گویند که دانستن معانی حروف از معیارهای مهمی است که مفسران بدان نیاز دارند[۱۶] .
از این رو جهت روشن شدن اهمیت معانی حروف به نظرات و اقوال علماء به معانی « إلی » در آیه شریفه وضوء نظر می نمائیم .
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ وَإِن کُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن کُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنکُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » ( مائده / ۶ ) .
زجاج براین عقیده است که « اِلی » در این آیه به معنای اصلی خود به کار رفته است و از آن جا که ما بعد « إلی » بدون قرینه در حکم ، قبل « إلی » داخل نمی شود ، در نتیجه شستن آرنج دست لازم نیست ، پس فقط دو دست از سرانگشتان به طرف بالا تا آرنج شسته می شود .
مرحوم علامه طباطبائی می گوید : ظاهر آیه قول زجاج را تائید می کند ، ولی « إلی » در این آیه به معنی « مع » است ، در نتیجه شستن آرنج دست لازم است . مانند آیه : « ولا تأکلوا اموالَهم الی اموالِکم » (نساء / ۱۲۰)
حال به معنای « باء » در « وامسَحوا برؤوسکم » می پردازیم :
سیوری می گوید : فعل « وامسحَوا » متضمن فعل « ألصِقوا » است ، یعنی « ألصقوا المسحَ بِرؤوسکم » که در این صورت دلالت بر مسح همه سر دارد[۱۷] .
محمد باقر شریف در حاشیه کنز العرفان می گوید : کوفیها «باء» را در این آیه به معنای تبعیض می دانند و ابن قتیبه در ادب الکاتب و ابوعلی فارسی و ابن جنی و اصمعی و ابن مالک در شرح التسهیل و شافعی و احمد و ابوحنیفه نیز می گویند : «باء» در این آیه به معنای تبعیض به کار رفته است و زراره هم در یک حدیث صحیح و مشهور از امام باقر (ع) نقل می کند که حضرت فرمودند : « باء » در این آیه دلالت بر معنای تبعیض دارد[۱۸] .
سیوطی معتقد است « باء » در این آیه زایده بوده و برای تاکید است[۱۹] . بعضی نیز گفته اند که « باء » به معنای استعانت است ، یعنی آیه « امسحوا ایدیکم برؤوسکم » بوده که مفعول به آن حذف شده است[۲۰] . و نیز گفته شده که « باء » به معنای استعانت است ، ولی در آیه قلب و حذف صورت گرفته است و اصلش « إمسحوا رؤوسکم بالماءِ » بوده است[۲۱]
۲-۱۲- حروف جّر زاید :
حروف جّر در زبان عربی به سه شکل به کار رفته است :
کاربرد در معنای حقیقی و وصفی
کاربرد در معانی مجازی و استعمالی
کاربرد در معنای زاید
معنای زاید بودن این حروف این نیست که متضمن هیچ معنایی نباشد ، بلکه بدین معنی است که جمله بدون ذکر این حروف ناقص نخواهد بود . اما این حروف در جمله در عین حالی که زاید هستند برای تاکید مضمون جمله یا برای فصاحت یا برای حسن سجع و غیره می آیند . از این رو علماء و ادباء حروف زاید را به عنوان تاکید می نامند و بصریان آن را لغو می پندارند و کوفیان صله و حشو[۲۲] .
زرکشی می گوید : بهتر است از اطلاق زاید در کلام خدا پرهیز نمود ، چون مراد ایشان از زایده بودن بعد اعرابی آنها می باشد نه بعد معنوی . این حروف همانند « ما » در آیه « فبمارحمهٍ من الله کنتُ لهم » دلالت بر حصر دارد .
زرکشی ادامه می دهد که اکثر علماء و مفسران وجود حروف زاید در قرآن را قبول دارند ، ولی زاید را به معنای چیزی بی فایده نمی گیرند ، چون زاید به این معنا در کلام عرب اصلاً وجود ندارد ، بلکه آمدن حروف زاید جهت تاکید سخن است . مانند « لیس کمثلهِ شیءٌ » . که در این جا « کاف» بر سر خبر لیسُ آمده است .
زاید نزد آنها به این معنا است که اصل معنا بدون آنها حاصل است ولی وجود آن سبب تاکید معنی می شود و خداوند حکیم است و حیکم هر چیزی را به خاطر فایده اش می آورد و فایده زاید تاکید مضمون جمله است و اهل طبع این تاکید را احساس می کنند . همچنان که اهل شعر را می شناسد و از روی طبع اگر کلمه ای کم یا زیاد شود ، متوجه می گردند[۲۳] .
عباس حسن می گوید : آراء در مورد تعریف حرف زاید گوناگون است ، ولی بهترین تعریف آن است که بگوییم : حرف زاید ، حرفی است که غالباً می توان آن را بدون این که معنا ناقص شود ، حذف کرد . ولی گاهی از لحاظ معنا نمی توان آن را حذف کرد که در این صورت زایده بودنشان به این معناست که از لحاظ اعراب عمل نمی کنند .
او به نقل از شرح التصریح می گوید : حروف زاید معنای کل جمله را تاکید می کنند و آنها به منزله تکرار جمله هستند . پس همچنان که تکرار موجب تاکید می شود آنها نیز سبب تاکید هستند[۲۴] .
۲-۱۳- اسرار حروف جّر در قرآن :
حروف جّر در قرآن با ظرافت بسیار شگفت انگیزی به کار رفته اند . و نقش معنوی دقیقی را ایفا می کنند ، از این رو برای روشن شدن این اسرار به معنای حروف جّر در آیه زیر می پردازیم :
« کُلُّ من علیها فانٍ » ( رحمان / ۲۶ )
در این آیه شریفه حرف « فی » را به کار نرفته است ، زیرا « فی » در استقرار و آرامش دلالت می کند و « عَلی » را به کار برد چون روز قیامت استقرار و آرامش وجود ندارد[۲۵] .
۲-۱۴- مهمترین معانی حروف جّر :
« الی »
انتهای غایت زمانی مانند : «وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلَى مَیْسَرَهٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ »[۲۶] .
یا انتهای غایت مکانی ، مانند «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ [۲۷] » یا انتهای غایت ، امانه غایت زمانی و نه غایت مکانی ، مانند : « وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ »[۲۸] . در این آیه شریفه « إلی » دال بر انتهای غایت امر است . یعنی ضمیر مخاطب ، منتهی الیه « أمر » است که نه مکان است و نه زمان[۲۹] .
معیت : گاهی إلی در معنای « مَعَ » « الی » هنگامی براین معنا دلالت می کند که شما چیزی را در حکم و یا در تعلق و ارتباط ، به چیز دیگر ضمیمه کنی ، مانند : قال مَن أنصارِی اِلَیَ الله . ( آل عمران / ۵۲ ) .
در این آیه گوینده با سران خود می خواهد افرادی را به خداوند ضمیمه کرده تا با هم مرتبط بوده و یاور او باشند . و مانند : « فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافق[۳۰] » . در این آیه نیز دستان را در حکم به وجوب شستن به آرنج ها ضمیمه می کند . و مانند : « وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِکُمْ[۳۱] » . در این جا نیز ابتدا « أموالهم » را به « أموالکم » ضمیمه کرده و سپس حکم علیه آن صادر کرده است ، یعنی این که از ضمیمه کردن آن دو نهی کرده است .
شیخ رضی استرآبادی گفته است : تحقیق آن است که « إلی » در این سه آیه بر انتهای غایت دلالت می کند . او گفته است : اگر در آیه ( و أیدیکم الی الموافقِ ) قبل از « الی » کلمه « مضافهً » تقدیر بگیریم ، در این صورت معنای معیت مورد نیاز جمله از این کلمه فهمیده می شود و « إلی » بر معنای اصلیش یعنی انتهای غایت باقی خواهد ماند .
و یا چنین تقدیر بگیریم : « من ینصُرُنی مالَ کونی راهباً إلی الله » یعنی چه کسی مرا یاری می کند در حالی که من به سوی خدا می روم . روشن است که در این
دو تضمین و تقدیر إلی به معنای انتهای غایت است[۳۲] .
تبیین : هرگاه بعد از « إلی » فعل تعجب یا اسم تفضیل از ماده حبّ و بعض یا آنچه به معنای این دو است به کار رود ، « إلی » مبیّن فاعل بودن مجّرورش خواهد بود ، مانند : « قَالَ رَبِّ
السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ[۳۳] » که در اینجا معنای محبوب را می دهد
به معنای لام : مانند : « الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ[۳۴] » یعنی « والأمُر لک » یعنی انتها و پایان برای توست .
إلی در معنای « فی » مانند : « لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ[۳۵] » یعنی « شما را در روز قیامت جمع خواهم کرد[۳۶] . »
به معنای عِندَ ،مانند : « لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیق[۳۷] » و مانند قول شاعر یُقالُ إذا راد النّساءُ : خریدهٌ صناعٌ فقد سادت إلیّ الغَوانیا یعنی عندی[۳۸] .
إلی به معنای « مِن » یعنی ابتدا مثل سخن عمر و بن احمر الباهلی :