۲۵ـ مراثی اهلبیت%
۲۶ـ حکمت و عبادات
۲۷ـ گنجور عشق
۲۸ـ کتاب الخُمس
۲۹ـ اسرار الصلوه
۳۰ـ علیبنموسی الرضا۸ و القرآن کریم
۳۱ـ علیبنموسی الرضا۸ و الفلسفه الالهیّه
۳۲ـ کتاب الحجّ
۳۳ـ ادب فنای مقربان (در ۷ جلد)
بسیاری از کتب ایشان در مؤسسهی اسراء در دست تدوین و چاپ است.
۱-۳-مفهوم «اسباب نزول»
بیان معنای لغوی و اصطلاحی واژگان و نیز ارتباط میان آن ها، از اهمیت بالایی برخوردار است، لذا در این قسمت بدان میپردازیم.
۱-۳-۱-معنای لغوی «اسباب»
«سبب» در لغت در معانی متعددی به کار رفته است:
الف-ریسمان و وسیله
سبب در لغت، به معنای ریسمان و هرچه دیگری بدان پیوسته میشود، میباشد.[۳]
در «لسان العرب» نیز چنین آمده است: «السببُ: کُلُّ شیءٍ یُتوصَلُ به إلی غَیرِه».[۴]
این واژه در قرآن نیز بدین معنا استعمال گردیده: (إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا )(کهف/۸۴)، مابه او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.[۵]
زمخشری در ذیل این آیه، «سبب» را وسیلهای برای رسیدن به مطلوب میداند.[۶] برخی دیگر از مفسران بر این معنا تأکید دارند.[۷]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ب-راه
صاحب «العین» مینویسد: «السببُ: الطریقُ لِأنّکَ تَصِلُ إلی ما تُرید»،[۸]سبب راهی است که تو را به آنچه میخواهی میرساند. واژهی «اسباب» در آیهی (وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ) (غافر/۳۶)، به معنای راه استعمال شده است.[۹] و فرعون گفت: اى هامان، براى من کوشکى بلند بساز، شاید من به آن راهها برسم.[۱۰]
ج-پیوند و خویشاوندی
واژهی «اسباب» در آیهی (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ )(بقره/۱۶۶)، در این معنا استعمال گردیده است.[۱۱] آنگاه که پیشوایان از پیروان خود بیزارى کردند و عذاب را دیدند و روابطشان قطع شد (خواهند دانست که قدرتها همه متعلق به خداست).
در برخی دیگر از کتب لغت، معنای درها و ابواب برای واژهی «اسباب» ذکر شده است.[۱۲]بهطور کلی میتوان «سبب» را عبارت از هر چیزی دانست که بتوان به وسیلهی آن به هدف رسید. لذا به ریسمان، راه، در و …، «سبب» گویند.[۱۳]
بنابراین، «سبب» به معنای وسیلهای است که موجب دسترسی به هدف میشود. و کاربرد آن در مواردی چون: ریسمان، ابزار، خویشاوندی و راه، مصادیقی از همین مفهوم میباشد.
۱-۳-۲-معنای لغوی «نزول»
«نزول» در اصل به معنای فرود آمدن از بالا به پایین است.[۱۴] چنانکه راغب نیز در «مفردات» به آن اشاره کرده است: «النُّزولُ فِی الأصلِ هُوَ إنحِطاطُ ِمن عُلُوٍ».[۱۵] بسیاری از لغتشناسان نیز این معنا را ذکر کردهاند.[۱۶] در برخی دیگر از کتب لغت این معنا در مصادیق دیگری چون «فرو ریختن باران» و «پایین آمدن از مرکب» به کار رفته است.[۱۷] برخی لغتشناسان، «نزول» را برای دو امر مادی و معنوی آورده، و نزول قرآن را جزء امور معنوی دانستهاند.[۱۸]
۱-۳-۳-معنای اصطلاحی «اسباب نزول»
پس از تبیین معنای لغوی واژههای «سبب» و «نزول»، اکنون به بررسی معنای اصطلاحی «اسباب نزول» میپردازیم.
«سبب نزول» در اصطلاح دانشمندان علوم قرآنی، عبارت است از رویداد و یا پرسشی که به اقتضای آن، آیات یا سورهای از قرآن کریم نازل شده است؛ که در مقام تبیین حکم و یا پاسخ به سؤالی بوده و دایرهی شمول اسباب نزول، در مورد حوادثی است که در زمان نبوت پیامبر اکرم۲ رخ داده است و بر قید همزمانی واقعه با نزول آیات تأکید شده است.[۱۹]
البته این رویدادها سبب تام نزول آیات نمیباشند، اما چون زمینهی نزول آیات هستند، این عناوین بر آن ها اطلاق میشود؛ زیرا در صحت معنای اصطلاحی، کمترین مناسبت با معنای لغوی کافی است.[۲۰] اینکه این رویدادها سبب تام نزول آیات نمیباشند، به این دلیل است که: اولاً، آیه اصل است و حادثه بهانهای برای نزول. ثانیاً، در زندگانی اهلبیت% مشاهده میشود که گاهی حضرات، متناسب با موردی، آیهای را تلاوت میکنند که با علت خاص زمان نزول آیه متفاوت است. چراکه قرآن کریم محدود و منحصر به زمان نزول نمیباشد و تمامی موجودات را در همهی عوالم و حوزهها و در همهی ابعاد وجودیاشان دربر میگیرد. چنانچه بسیاری از دانشمندان برای حل مسألهی سبب تام نزول آیات بودن این رویدادها، به جای واژهی «سبب» از واژهی «شأن» استفاده کردهاند.
۱-۴-مفهوم «محکم و متشابه»
۱-۴-۱-معنای لغوی «محکم»
«محکم» اسم مفعول باب افعال، از مادهی «حَکَمَ» و به معنای «مَنَعَ» میباشد،[۲۱] که در کتب لغویون معانی متعددی برای آن آمده است؛ از جمله:
الف-منع و ردّ، بازداشتن و مانع شدن از اخلال، بازداشتن برای اصلاح. چنانکه راغب در معنای این لغت آورده است: «محکم به معنای جلوگیری به قصد اصلاح است»،[۲۲] از این رو به افسار حیوان، «حَکَمَه الدابّه» گفته میشود.[۲۳] حاکم را به این دلیل حاکم گویند که از ظلم و ظالم جلوگیری میکند.[۲۴]
ب-استواری و اتقان. أحکم الأمر یعنی أتقَنَه و مَنَعَه عن الفساد.[۲۵]
ج-فقه، علم و ….[۲۶]
اصل معنای همهی آن ها به یک چیز برمیگردد و آن «منع» است. و در تمام مشتقات آن، مانند: احکام، تحکیم، حکم و حکمت، معنای نفوذ ناپذیری و محکم بودن وجود دارد.[۲۷]
الفاظی که از مادهی «حکم» گرفته شدهاند، تماماً مفید معنای ثباتی است که میفهماند مدلول این شیء به قدری در حدود معنای خود استوار و متقن است که قابل تجزیه نیست و فساد به خود راه نمیدهد.[۲۸]
برخی پژوهشگران علوم قرآنی درصدد برآمدهاند تا مادهی «حکم» و مشتقاتش را به یک معنا که همهی مفاهیم را دربر میگیرد، برگردانند، که آن «بازداشتن و منع کردن» است. ولی معنای وجودی اثباتی که از مادهی احکام متبادر میشود، همان استوار ساختن و محکم کردن است. منع و بازداشتن از فساد ممکن است از مستلزمات این معنای اثباتی باشد.[۲۹]
۱-۴-۲-معنای لغوی «متشابه»
«متشابه» در لغت از مادهی «ش ب ه» بوده و نوعی مماثلت و شباهت در تمام مشتقات آن جاری و ساری است و بیشتر بیانگر همگونی و اشتراک دو یا چند چیز در بعضی یا همهی خصوصیات و کیفیات میباشد. و «متشابه» اسم مفعول از مادهی «شبه» بوده که به معنای چیزی است که قسمتهای مختلف آن شبیه یکدیگر باشد.[۳۰]
در ادامه به نمونهای از تعاریف اهل لغت ذیل این واژه اشاره میکنیم:
-خلیلبناحمد فراهیدی(د۱۷۵ق): وی دربارهی این مفهوم میگوید که «شبه» به فلز برنج گفته میشود، و به همین دلیل در رنگ شبیه طلا میباشد.[۳۱]
-ازهری(د۳۷۰ق): «متشابه» یعنی شباهت بعضی از چیزها با بعضی دیگر در صورت و شکل، و یا اختلاف در طعم.[۳۲]