می کشید در حالی که درونش آکنده از رنج بود . و ابوامیمه در سال ۱۹۵۳ در قاهره به دیار باقی شتافت. ( همان )
۴-۲- زندگی ادبی
ابوامیمه از دوران جوانی به سرودن شعر علاقه داشت که از بهترین آثار شعری این شاعر دو حماسه طولانی است که اولین قصیده آن النونیه الکبری « حدود هزار بیت » و دومی الهمزیه الکبری « حدود ششصد بیت » است ؛ و این دو حماسه در عصر وی کاری بس بزرگ محسوب شده اند .
قدرت شعری شاعر و توانایی اش با طول نَفَس شاعر اندازه گیری می شود … و احمد شوقی حافظ ابراهیم ، احمد محرم ، خلیل مطران و دیگر شعراء عصر در هیچ چیز به مانند طولانی شدن قصائد خود رقابت نمی کردند … تا جائی که قصائد عادی آن ها که در مناسبت های معمولی سروده می شد بین شصت تا صد بیت بود و این قصائد حماسی نبود . بلکه یک شیوه سنتی قصیده عربی قدیمی بود که تفاوت زیادی با قصائد سنتی نداشت به جز از لحاظ ساختار که تا حدودی با روح عصر مناسبت داشت … و حتی اقدام احمد شوقی به تقسیم قصیده اش به چندین پاراگراف و گذاشتن فاصله بین پاراگراف ها امر جدیدی نبود و بسیاری از شعراء قبل از او این کار را کرده بودند برای مثال ذی الرمه قصائد خود را به چند غرض تقسیم می کرد که با غزل شروع می شد و به وصف بیشتر منتقل می شد که وسیله سفر به سوی ممدوح است ، پس راه را توصیف می کند و مسائلی که در راه پیش می آید شرح و توضیح می دهد و در نهایت به دیدار ممدوح می انجامد . ( منبع پیشین ، ص ۷)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آقای بحیری نقدی نیز از نظر ساخت بر این دو حماسه ای اسماعیل صبری دارند :
« با این وجود وسایل عصر و قیدهای سنگین آن بر شرایط سخت شاعر و در عین حال بر هنر شعری اش فرصت قابل استفاده ای برای او مهیا نکرد ، نتوانست دو حماسه بزرگ او را یک کار شعری زیبا در ادبیات معاصر عربی قرار بدهد ، نه پژوهش های ادبی و نه مقالات نقدی و نه تلاش های آزادی خواهانه نتوانست راه را برای شاعر هموار سازد و تلاش کرد از قافیه متحد رهایی یابد . این « نون » که در طول مسیر هزار بیت او را مقید می سازد و در آخر هر بیت قیدی است که به قیدهای سابق افزوده
می شود . برای کسی که قافیه ها را در چنین قصیده ای به حساب می آورد عجیب نیست که به قیدهای بسیار پایبند شود .
بیش از یک سوم یا حتی نصف آن ها گاهی موارد تکرار می شود و این در آن زمان یک عیب برای قصیده محسوب می شد . به نظر من این امر نخستین انگیزه و عاملی است که شایسته بود شاعر را به سوی رهایی از این قید سخت سوق می داد . ( همان ، ص ۸ )
شاعر همان طور که شعرای دیگر در جامعه خویش زندگی کردند ، در جامعه زندگی کرد . یا شاید تلاش کرد همان طور که شعرای دیگر زندگی کردند زندگی کند . شوقی ، حافظ ابراهیم و دیگر شعراء در هر مناسبت عمومی شعر سرودند و انگیزه آن ها نیز مشخص بود ، شهرت ، منزلت اجتماعی و ادبی که باعث کسب شهرت بیشتر برای آن ها می شد . در کنار آن ها شعرایی بودند که حداقل از نظر اجتماعی از منزلت پایین تری برخوردار بودند و روزنامه ها کمتر به انتشار شعر آن ها می پرداختند . با این وجود شاعر خیلی زود در سال ۱۹۱۰ م ، توانست به روزنامه ها راه پیدا کند و برخی قصائد اجتماعی خود را منتشر کند . از جمله قصائدی که در روزنامه ها چاپ شدند عبارتند از : قصیده « فقیدی الطیران العثمانین » ، « فی حرب طرابلس و إیطالیا » ، « رثا علی أبی الفتوح » ، قصیده ای که شاعر در « تهینه الخدیو عباس » بعد از بازگشت از سفر حج سرود و قصائد بسیار دیگری که برای دوستان خویش سروده است .
اخلاق خوب و طبع نرمش او را به سوی سرودن قصائد اخوانیات سوق می داد و قصائد او برای رؤسا به خاطر حفظ منزلت اجتماعی و رزق روزی بود اما قصائد عمومی دیگری که شبیه آن را در دیوان های شوقی و حافظ و دیگر شعراء می بینیم دلالت بر این می کند که شاعر در صومعه خاص خود زندگی
نمی کند به شکلی که از جامعه خود دور باشد و بی رغبت به کسب شهرت نبوده است مانند شعرای دیگر تلاش می کند و موفق نیز می شود و قصائدش در روزنامه ها چاپ می شود و تا آخرین لحظات عمر خویش قصائدش را در روزنامه ها منتشر می کند و در حوادث جامعه در سال های پایانی زندگی اش مانند سال های ابتدایی زندگی خویش مشارکت می جوید . ( منبع پیشین ، ص ۹ )
در کنار این زندگی اجتماعی پر تلاش یا مشقت بار شاعر ما ابوامیمه یک زندگی اجتماعی دیگر داشت که به او کمک می کرد تا غم های زندگی را از دل بزداید . منظور زندگی عاطفی راحتی است که به وسیله آن از دیدگاه های عاطفی خاص تعبیر کرده است و چیزی که با آن در مجالس هنری در آواز خوانی و نمایش نامه داخل می شود . اما آیا شاعر توانسته این قصائد عاطفی خروشان که نوازندگان
می نوازند و آواز خوانان می خوانند را بدون این که در درونش بذرهای این عاطفه باشد بسراید ؟
ما در دیوان شاعر بسیاری از این قصائد را می یابیم . بهترین نمونه برای این زمینه یک قصیده کوتاه است حدود دویست بیت که شاعر این روح جدید عطر آگین را برای اولین بار حس کرد . و او را به سوی آزادی از قید و بندهای جامعه البته به شکل محدود و رهایی از قافیه اما به شکل جزئی سوق داد . بعد از این که قصیده به بیت صد رسید ( با قافیه میم ) این میم عرصه را بر او تنگ کرد و با اکراه به نون منتقل شده . میم و نون نزدیکی تنگاتنگی با هم دارند اما با این حال یک تلاش خوب از جانب شاعر است که ما آن را نوآوری شاعر محسوب می کنیم . انتقال از قافیه میم به نون در بیت صدم این گونه رخ
می دهد :
فَــرَنَا بَلَحظِ جُفُـونِه و اجابنی شکراً ولکن حَان وَقتُ مُنَامی
فَرَأیتُ أنَ وجَبَ الوُصُول لِدارِهِ حتــی اُفُوزَ بصحُبه و تَــدَانِ
(منبع پیشین، ص ۱۰ )
با کناره چشمش ما را دید و جواب مرا با سپاسگزاری داد . اما زمان خوابم فرا رسیده است .
سپس دیدم که واجب است به خانه اش برسم تا به دیدار او نائل شوم .
این قصیده که نمود لهو و لعب شاعر در دوران جوانی است تنها قصیده عاطفی شاعر نمی باشد . این تصویر عاطفی در زندگی شاعر به شکل قصائد دیگری تکرار می شود . ( همان)
۴-۳- اسلوب و سبک شاعر
کثرت ابیات اصولاً منتقدان را به این نتیجه می رساند که بسیاری از اشعار ، از سنگینی و سلاست برخوردار نیستند و در هر شرایطی سروده شده اند . اما چون ما وارث اشعار شاعران هستیم ، نباید فراموش کنیم که اگر آن ها فرصت داشتند ، حتماً خودشان اشعارشان را ویراستاری می کردند و تغییرات لازم را اعمال می نمودند . مثلاً اسماعیل صبری اشعاری را که ناپخته است در اول دیوان آورده ، که نشان دهد این اشعار در دوره ی جوانی سروده شده است . ( صبری ، بی تا ، ص ۱۵ )
نکته ی مهم دیگری که باید در این جا به آن اشاره کنیم این است که اسماعیل صبری بسیاری از اشعار گذشتگان را حفظ کرده و در ذهن داشته است به همین خاطر در جای جای دیوانش از این اشعار بهره گرفته است . اما متأسفانه ما نمی دانیم که آن ها به خود نسبت داده و یا به عنوان تضمین به کار برده است . که این اشعار بیشتر از آن بحتری یا متنبی است . مثلاً در قصیده ای که برای ممدوح خود سروده ، ابیات بسیاری از بحتری آورده است . مطلع این قصیده چنین است :
یا عظیماً قدنال عزا و مجداً لست انسی نداک قربا و بعدا
( همان )
ای بزرگی که به عزت و بزرگی رسیدی چه از دور و چه از نزدیک بخشش تو را فراموش نمی کنم.
در نیمه اول قرن ۲۰ اضطراب زیادی ناشی از استعمار در همه جا حکمفرما بود و ابوامیمه نیز از جمله کسانی بود که مورد هدف این هجوم قرار گرفت و نزدیک بود به خاطر این اضطراب کشته شود و او از جمله کسانی بود که به ناتوانی خود معترف بود و به دعوت های زهدی شبیه آن چه ابوالعتاهیه در کوفه انجام داد بسنده کرد . ( همان ، ص ۱۷ )
عجیب است که هر دو شاعر – ابوامیمه و ابوالعتاهیه – زندگی مشخص و مشابه و در عین حال متفاوتی داشتند . آن ها در زندگی عملی خود فقط به تلاش مستمر برای تدارک اسباب زندگی پرداختند و در زندگی هنری ، خود را از متاع دنیوی منع کردند که هر یک از این دو شاعر از رهگذر این تناقض ، قصائدی سرودند که ما آن ها را کونیات می نامیم .
گذشتگان می گویند که ابوالعتاهیه در ابتدا مجنون بوده و به لهو و لعب می پرداخته اما بعداً از عشق و عاشقی دست برداشته است . تاریخ گواه است که او از زهد عملی بیزار بوده و زهد را فقط در زندگی هنری خود رعایت می کرده و دلیلش هم این است که او تا پایان عمر به دربار خلفاء و امراء رفت و آمد داشته است . حتی روایت شده که فرزندش خواسته راه زهد در پیش گیرد اما ابوالعتاهیه او را منع کرده است . ( منبع پیشین )
زندگی ابوامیمه با همان مشکلات زندگی ابوالعتاهیه هم سو بود و هر دو در عصر تناقض و اضطراب و رفاه ساختگی زندگی می کردند .
ابوامیمه در اشعار خود به غیر از زهد ، از نیازهای خود سخنی نمی گوید ، چرا که می ترسید در برابر خانواده خویش و دیگران رسوا شود . به همین خاطر مدارا کردن را ترجیح داد ، او خداوند را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید .
و اهدِنی للرشادِ خَیرَ سبیلٍ و اکفنِی شَرَّ فتنه الشِیطان
( همان ، ص ۱۸ )
مرا به سوی هدایت که بهترین راه است هدایت کن و مرا از شر فتنه شیطان در امان بدار .
ابوامیمه تاکید می کند که انسان ضعیف است و ستایش انسان به مانند شعرای رمانتیک یک اشتباه فاحش است ، چرا که هیچ کس انکار نمی کند که این جهان ، جهان نابودی است و انسان فریب خورده و مغرور است .
یا ابنَ حواءَ باطِلُ کُلُّ شَیء زَیَّنَتُه مطامعُ الهذیان
( همان)
ای فرزند آدم همه چیز باطل است که خواسته های بی ارزش آن را زیبا جلوه می دهد .
با این وجود ابوامیمه امید خود را از دست نمی دهد و حتی او هیچ تهدیدی نمی کند مگر این که نعمت دنیا را با امید به آخرت عوض کند با نگاهی به قصائد کونیات ابوامیمه متوجه می شویم که نظرات فلسفی او در چهار مورد خلاصه می شود .
نقطه نظر اول : نیاز شاعر به خداوند است که او مطلع النونیه بلند خود را با طلب یاری از خداوند آغاز می کند .
ربِّ هَب لی هُدیً و أطلِقَ لسانی وَ أ َنر خاطِری وَثَبَّتِ جنانَی
( منبع پیشین ، ص ۲۱)
خدایا به من هدایت عطا کن و زبانم را بگشا و ذهنم را روشن کن و قلبم را استوار ساز .
او از یک طرف قدرت خداوند را به تصویر می کشد و از طرف دیگر از ضعف انسان سخن می گوید و این دیدگاه شاعر با دیدگاه روحانیون و رجال دینی هم خوانی دارد .
نقطه نظر دوم : پرداختن به آخرت است به این اعتبار که آخرت پایان یک زندگی و آغاز زندگی دیگر است که اولی فانی است و دومی باقی و بین این فنا و بقاء قدرت خداوند نقش اصلی را بر عهده دارد.
خُلِقَ الناسُ للبقاءِ و هَذی آیهُ البعثِ أ َصدَقُ البرهان
( همان )
مردم برای بقا خلق شده اند و این نشانه برانگیخته شدن و صادق ترین برهان است .
پرداختن به این مسئله نزد ابوامیمه دائماً با ذکر مرگ همراه است و یا این که مرگ در آن نقش اصلی را ایفا می کند . شاعر در این جا یا تهدید کننده و ترساننده است و یا نصیحت کننده و دلسوز است ، او در این زمینه فقط به همین حد اکتفا می کند . ( همان ، ص ۲۲)
و سپس از رضایت خدا به رضای خود سخن می گوید .
و نقطه نظر سوم : ویژه اخبار پیامبران است او اصرار عجیبی به بیان این اخبار دارد و در این کار از دیگر شعرای عصر همچون احمد شوقی در ثبت زندگی پیامبران پیروی کرده است . ابوامیمه در بیان آراء و نظرات خویش کاملاً صریح است و مدح و وصف پیامبران و ائمه در دیوان اشعار او کاملاً بارز و آشکار است . نوح شیخ طوفان ، ابراهیم بت شکن ، یعقوب اندوهگین ، …
نقطه نظر چهارم : اشاره به نصیحت بی اثر است .
هَـــوِّن علیکَ فـــکلُّ حَـــیٍّ فَانِ وَ اذکُر بَقَاءَ مُدَّبـِر الأکــوانِ
( منبع پیشین ، ص ۲۳)
آسان بگیر که هر زنده ای می میرد و به یاد جاودانگی خداوند باش .
گرایش شایع بین ادبا در آن زمان فرار از واقعیت به عنوان بخشی از اصول رومانتیسم بوده است که صدای شاعر ما مخالف اعتقادات آن چه رومانتیک ها و حتی مخالف آن چه خودش انجام می داد به نظر می رسد .
اما این نصیحت های شاعر در کل چیزی در پس خود نداشت و چیزی بیشتر از آن چه یک واعظ در مسجد می گفت نبود و ابوامیمه این قدرت را نداشت که بر وضعیت حاکم قیام کند و مردم را به ساختن یک جامعه دیگر دعوت کند ، بنابراین می توان گفت ابوامیمه در پی ایجاد یک جامعه جدید نبود بلکه به دنبال اصلاح جامعه حاضر بود . ( همان ، ص ۲۳)