که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود[۱۵]
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
از میان مخلوقات جهان هستی انسان یگانه مخلوقی است که قادر است با اسماء الهی ارتباط خاصی برقرار نماید . از سویی در روز خلقت اسماء الهی به او تعلیم داده شده است . «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/ ۳۱) و از سوی دیگر خداوند از او خواسته که او را با این اسماء بخواند : « وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» ( اعراف/ ۱۸۰) ، « قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى » (إسراء / ۱۱۰) همچنین شیوه ی ادعیه ی مأثور از ائمه (ع) نیز تمرکز بر اسمایی است که گاهی عموماً از آن یاد می شود و گاهی مشخصاً و بر ذکر اسماء الهی تأکید دارند . (مدرسی ، ۱۳۷۷ : ۳ / ۴۲۹-۴۲۸) به عنوان نمونه به فرازی از دعای جوشن کبیر اشاره می شود : «اللّهُمَ إنّی أسئَلُکَ بِاسْمِکَ یا عَلِیُّ یا وَفیُّ ، یا غَنِیُّ یا مَلِیُّ ، یا حَفِیُّ یا رَضِیُّ ، یا زَکِیُّ یا بَدِیُّ ، یا قَوِیُّ یا وَلِیُّ» ( قمی ، ۱۳۸۴ / ۱۸۳)
در روایات گهرباری که از معصومین (ع) روایت شده این مطلب بیان شده است چنانچه رسول خدا (ص) فرموده اند :« لِلّهِ عَزَّ وَجَلَ تِسعَه و تِسعون أسماء مَن دَعا اللهَ بِها إستِجابَ لَهُ وَ مَن أحصاها دَخَلَ الجَنّه» (عروسی حویزی ، ۱۴۱۵ : ۵ / ۲۹۹ ) خداوند عز وجل را نود و نه اسم است هرکس خدا را بدان ها بخواند خدا دعایش را مستجاب می کند و هر که آن نام ها را برشمارد به بهشت درآید . بنابراین رمز توکل و گشایش امور انسان با استمداد از اسماء الهی محقق خواهد شد .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲-۲-۳-۴ ایجاد کمیت
یکی از دست آوردهای شفع امور ایجاد کمیت های منفصل و متصل است . از نظر فلسفه ی ریاضی ، در جهان مشهود ، صورت های گوناگون و لوازم و آثار آن ها ، کمیت ها و مقدارها هستند. واحد «یک» به تنهایی چون پیش از کمیت و تشکیل دهنده ی آن می باشد ، خود کمیت نیست و همین که واحد دیگر قرین آن شود بی نهایت افزایش می یابد و چون جزئی از آن کسر شد ، بی نهایت کوچک می شود . از این نظر سراسر جهان طبیعت و پدیده های آن نمودار کمیت های منفصل و متصل است و این کمیت ها از انضمام و امتداد واحدها حاصل می شود . (طالقانی ،۱۳۶۲ : ۴ / ۴۷-۴۵)
۲-۲-۲-۳-۵ معرفت
معرفت راه نزدیکی و تقرب جستن به خدا و انس گرفتن به مناجات با او و رمز رستگاری است . چنانچه انسان با نگاهی ژرف به مخلوقات هستی بنگرد و در آفرینش و چینش مخلوقات اندکی تأمل کند و بیندیشد ، درمی یابد چه زیبا در عرصه ی پهناور گیتی از قعر دریاها تا اوج آسمان ها هر مخلوقی را شفع و قرینی است و چه بسا بسیاری از آن ها به چشم انسان نیایند. زیباتر اینکه آفرینش چنین مخلوقاتی به تدبیر خالقی رقم خورده
است که « وَتر » است . در روایتی رسول خدا (ص) فرموده اند : «إنّهُ وَترٌ یُحِبُّ الوَتر» ( بابویه قمی ، ۱۳۹۸ : ۲۱۹ ) واژه پژوهان در بیان معانی « وَتر » این چنین نگاشته اند : « الفَرد أو ما لَم یَتَشَّفَع من العَدَد » (ابن منظور ، ۱۴۱۴ : ۵ / ۲۷۳ ؛ مصطفوی ، ۱۳۶۰ : ۱۳/ ۲۰) بنابراین خداوند متعال فرد است. از خلق جدا و از هر جهت متصف به وحدانیت است از سویی «الواحِد القَهّار» و از سوی دیگر «أحَد» و «صَمَد» است . نه درصفاتش همنام و نه در ملکش شریک دارد . « فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَق » (طه / ۱۱۴) (طالقانی ، ۱۳۶۲ : ۴ / ۴۷-۴۵) بنا بر آنچه گفته شد تنها هستی بی انتها و بی همتا و بدون ماهیت ، ذات پاک خداوند است و تمامی ممکنات مرکب از ماهیت و وجود و دارای قرین در سایه ی الطاف ایزد یکتا هستی یافته اند . (مکارم شیرازی ، ۱۳۷۴ : ۲۶ / ۴۴۵-۴۴۴)
شکل( ۲-۷ ) : پیامد های شفع
۲-۲-۲-۴ انفعالات مخاطبین در برابر شفع
حال که پهنه ی عالم هستی از پیوستگی و قرین شدن شفع ها گسترش یافته است و تنها ذات یکتای خداوند متعال فرد است انفعالی که از جانب مخلوقات هستی رخ می دهد چیزی نیست جز زمزمه هایی خاموش که در پهنه ی عالم هستی طنین افکنده است .
۲-۲-۲-۴-۱ تسبیح
تسبیح به معنای پاک و منزه دانستن از عیوب است . ساختمان و نظم عالم هستی بیانگر این است که پدیدآورنده این عالم واحد و یکتا است . خدایی که به تنهایی ، خود مرجع همه ی عالم و با وحدت خود پدید آورنده ی حوائج و تکمیل کننده ی نواقص است ، وجود او از هر گونه نقص و عیب ، حاجت و نیاز ، همسر و فرزند و قرین و شریک مبرّا است . (طباطبایی ، ۱۳۷۴ : ۱۳ / ۱۵۰)
*وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ (انعام/ ۱۰۰)
*قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَهٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً (إسرا ء / ۴۲) سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً (إسراء/ ۴۳)
*اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (روم/ ۴۰)
* وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (یونس/ ۱۸)
بنابراین تسبیح و ستایش سزاوار خداوندی است که پاک و منزّه است و بر پیوستگی ذرات بنیاد هستی را استوار کرد .
۲-۲-۲-۴-۲ تحمید
حمد به معنای ثنا و ستایشی است که در برابر عمل جمیلی که ثنا شونده به اختیار خود انجام می دهد ، صورت می گیرد . ( همان ،۱۳۷۴ : ۱ / ۳۱-۳۰ ) حال که خداوند نظام آفرینش را در اوج زیبایی آفریده است ،« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه» (سجده/۷) به گونه ای که نه تنها هر مخلوقی به تنهایی زیبا و نمود تجلی جمال حق است بلکه این زیبایی زمانی که رنگی مزدوج و مقرون به خود بگیرد ، مضاعف می شود . چه زیبا تمام مخلوقات پراکنده در
هستی به خاطر رفع نیاز ها و حوائج خویش در شبکه ی خلقت با یکدیگر مقرون و مرتبط می شوند تا نظام هستی حیات یابد و این گردهمایی عظیم ساخته ی « أحسن الخالقین » است .
فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند[۱۶]
گوهر پاک تو را از مدحت ما مستغنیست
*وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً ( إسراء / ۱۱۱)
* وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (قصص/ ۷۰)
*هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (غافر/ ۶۵)
حمد شایسته ی یکتا وجودی است که زیبایی مطلق است و در زیبایی شریک و همتایی ندارد و تمام زیبایی به دست او است.
۲-۲-۳ مثانی
واژه پژوهان واژه ی « مثانی» را از ریشه ی « ثَنی» و به معنای عطف و انعطاف ، برگرداندن و پیچیدن دانسته اند.(فراهیدی، ۱۴۱۰ : ۸ / ۲۴۲ ؛ ابن منظور،۱۴۱۴ :۱۴/۱۱۵ ؛ قرشی، ۱۳۷۱ : ۱/۳۱۹؛مصطفوی ، ۱۳۶۰ : ۲ / ۳۲-۳۰ ) چنان چه عرب به ریسمان بافته شده از پشم یا مو «ثَنایه» یا «المِثناه، المثناه» می گوید. (ابن منظور، ۱۴۱۴ : ۱۴ /۱۲۱؛مصطفوی، ۱۳۶۰ : ۲/۳۱ ؛ابن فارس، ۱۲۶۶ : ۱/۳۹۱ ) از حیث اینکه از دو رشته ی به هم پیچیده تشکیل یافته است و نیز به زانو و آرنج حیوانات «مثانی الدابه» اطلاق می گردد.(ابن منظور، ۱۴۱۴ : ۱۴/۱۲۳ )به اعتبار اینکه آرنج، بندگاه میان ساعد و بازوست و محلی است که دست خم می شود و دو قسمت می گردد. چنان چه زانو که حد واسط ران و ساق نیز قرار دارد چنین خاصیتی دارد. به پیچ کوه و جاده ی کوهستانی که برای صعود باید از آن عبور کرد «الثنیه مِن الجَبل» تعبیر می گردد گویی راه را به دو قسمت تقسیم می کند. (راغب، ۱۴۱۲ :۱۷۸) همچنین واژه پژوهان در معنای «ثنا» چنین گفته اند : آن چه را که از خوبی های مردم برشمرده می شود و پیاپی بازگو می گردد همان گونه که در مدح، صفات نیک به یکدیگر عطف می شوند.(قرشی، ۱۳۷۱ : ۱/۳۲۰-۳۱۹ ) (راغب، ۱۴۱۲ : ۱۷۸) توضیحات فوق در تمام موارد مذکور انعطاف و پیچشی که مستلزم وجود دو رکن است دیده می شود زیرا که عطف کردن به معنای پیچاندن و ارتباط چیزی به چیز دیگر است. (طبرسی، ۱۳۶۰ : ۱۲/۹ )
بنابراین واژه پژوهان درمعنای مثانی این چنین بیان کرده اند : «هو بِمعنی الإنعطافات و الصوارف» (مصطفوی، ۱۳۶۰ : ۲/۳۲) وبرخی نیز معتقدند که واژه ی مثانی جمع مثنیه اسم مفعول از «ثنی» و به معنای معطوف است.(قرشی،۱۳۷۱:۳۲۱-۳۱۹؛طباطبایی، ۱۳۷۴ : ۱۷/۳۸۹ ؛واعظ خراسانی، ۱۴۲۵ : ۸ /۶۷۲-۶۷۱)
۲-۲-۳-۱ مثانی اساسی
از سویی در نظام معنایی قرآن کریم واژگانی وجود دارد که اگر چه صورت مفرد آن ها در زبان عربی رایج بوده است ولی قرآن کریم واضع صورت تثنیه ی آن ها بود ه است و آن ها را به صورت تثنیه استفاده کرده است . از سوی دیگر آیه ی «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » (زخرف / ۳) اشاره به این مطلب داردکه گویا حقیقت قرآن در ام الکتاب و یا لوح محفوظ نمودی متفاوت با شکل عبارت ها دارد که با تبدیل و جعل آن به صورت عبارات عربی، قرآن مشهود پدیدار شده است. (میرباقری، ۱۳۸۵ : ۲۴۹ )