اما در پژوهش حاضر، اثر غیر مستقیم شیوه های فرزندپروری سهل گیر از طریق مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد معنی دار نبود (فرضیه ۲۴). با توجه به نتایج پژوهش حاضر، به نظر می رسد که شیوه فرزند پروری سهل گیر نقش خود را در آمادگی اعتیاد نه از طریق مشکلات رفتاری بلکه از طریق متغیرهای دیگری می گذارد (مثل راهبرد مقابله اجتنابی). همان طور که قبلاً نیز ذکر شد به نظر می رسد که والدین در شیوه فرزند پروری سهل گیر بیشتر در دسته دموکراتیک قرار داشته و از طریق حمایت بالایی که ارائه می دهند موجب ایجاد محیطی ایمن برای کودکان شده در نتیجه کمتر دچار مشکلات رفتاری شده و همچنین کمتر با دوستان منحرف ارتباط داشته و آمادگی کمتری برای اعتیاد دارند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اثر شیوه های فرزندپروری بر مشکلات رفتاری از طریق راهبردهای مقابله
با توجه به یافته های پژوهش حاضر، شیوه فرزندپروری مستبد به طور غیرمستقیم موجب افزایش مشکلات رفتاری از طریق راهبرد مقابله هیجان مدار و اجتنابی می شود (فرضیه ۲۶ و ۲۷). بدین ترتیب که وقتی والدین از شیوه فرزندپروری مستبد استفاده می نمایند موجب افزایش استفاده نوجوان از راهبرد مقابله هیجان مدار و اجتنابی شده و در نتیجه مشکلات رفتاری در وی افزایش می یابد. همچنین با توجه به یافته های پژوهش فعلی، شیوه فرزندپروری مقتدر نیز به طور غیر مستقیم از طریق راهبرد مقابله مسئله مدار بر مشکلات رفتاری تأثیر دارد (فرضیه ۳۰). به این ترتیب که وقتی والدین از شیوه فرزندپروری مقتدر استفاده می نمایند، نوجوان از راهبرد مقابله مسئله مدار استفاده نموده و در نتیجه مشکلات رفتاری در وی کمتر است. همچنین، شیوه فرزندپروری سهل گیر از طریق راهبرد مقابله اجتنابی بر مشکلات رفتاری اثر غیر مستقیم دارد (فرضیه ۲۸)، بدین ترتیب که هر چه والدین از شیوه فرزند پروری سهل گیر استفاده نمایند، نوجوان از راهبرد مقابله اجتنابی استفاده نموده و در نتیجه مشکلات رفتاری در وی بیشتر است. بر طبق مدل بوم شناختی برونفر برنر، خانواده نقش مهمی را در اجتماعی کردن عواطف نوجوانان و مهارت های تنظیم عاطفه آنها دارد. در همین رابطه، راتر نیز (۱۹۹۰، به نقل ازلاندبرگ، ۱۹۹۸) مطرح می کند، کودکانی که در محیط پرتعارض زندگی می کنند محیط هایی که بیانگری عاطفی کم است و والدین از شیوه های فرزندپروری نامناسبی استفاده می کنند، الگوی مناسبی از رفتارهای مثبت، بیانگری عاطفی یا مهارت های تنظیم عاطفه مثبت وجود ندارد (الگوی یادگیری اجتماعی) که عکس آن برای شیوه فرزندپروری مقتدر صادق است. همچنین، یک جنبه مهم تنظیم عاطفه که در پیشرفت انطباق روان شناختی کودک بسیار با اهمیت است، راهبردهای مقابله می باشد و استفاده از راهبردهای مقابله کارآمد، تاب آوری و انطباق با شرایط استرس زا را تسهیل می نماید. نوجوانانی که از راهبرد مقابله مسئله مدار در پاسخ به استرسورهای بین فردی استفاده می کنند دارای بروندادهای عاطفی و رفتاری مثبت تری هستند در حالی که نوجوانانی که از راهبردهای مقابله هیجان مدار مثل تخلیله هیجانی و رفتارهای پرخاشگرانه استفاده می نمایند مشکلات رفتاری بیشتری دارند زیرا کودکانی که در خانواده های با مشخصه های تعارض بالا، بیانگری و ارتباط پایین (که از ویژگی های شیوه فرزندپروری مستبدانه بالعکس مقتدر و سهل گیر است) رشد می یابند، بافت خانواده پراسترس است در نتیجه این کودکان از انطباق روان شناختی پایینی تری برخوردارند (هالپرن، ۲۰۰۴) که یکی از نتایج آن می تواند رشد مشکلات رفتاری در نوجوان باشد.
اما شیوه فرزندپروری سهل گیرانه به طور غیرمستقیم موجب افزایش مشکلات رفتاری از طریق راهبرد مقابله هیجان مدار نمی شود (فرضیه ۲۹). با توجه به اینکه در پژوهش حاضر از یک طرف، شیوه فرزندپروری سهل گیر بر راهبرد مقابله هیجان مدار تأثیر نداشته و از طرف دیگر این شیوه فرزندپروری بر مشکلات رفتاری نیز تأثیر نداشته است، بنابراین این شیوه به طور غیرمستقیم از طریق راهبر مقابله هیجان مدار و اجتنابی بر مشکلات رفتاری تأثیر ندارد. یکی از دلایل عدم تأثیر می تواند ویژگی های والدین سهل گیر که شامل حمایت و گرمی بالاست، باشد زیرا محیط خانواده، محیطی پرتعارض نبوده در نتیجه فرزندان از انطباق بهتر و اعتماد به نفس بالاتری برخوردارند. همان طور که قبلاً نیز ذکر شد، به نظر می رسد که در مطالعه حاضر، ویژگی های مثبت این شیوه فرزند پروری نسبت به ویژگی های منفی آن بارزتر باشند.
پژوهشی که به بررسی اثر شیوه های فرزندپروری بر مشکلات رفتاری از طریق راهبرد های مقابله با بهره گرفتن از روش معادلات ساختاری پرداخته باشد، یافت نشد تا بتوان نتایج پژوهش حاضر را با آن مقایسه کرد.
اثر راهبردهای مقابله بر آمادگی اعتیاد از طریق مشکلات رفتاری
با توجه به یافته های پژوهش حاضر، راهبرد های مقابله مسئله مدار، هیجان مدار و اجتنابی به طور غیرمستقیم از طریق مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد نیز تأثیر دارند (فرضیه ۳۱، ۳۲، و ۳۳). یعنی وقتی نوجوان از راهبرد مقابله اجتنابی و هیجان مدار استفاده می نماید، مشکلات رفتاری در وی بیشتر بوده و آمادگی بیشتری برای مصرف مواد دارد، و در مقابل، وقتی از راهبرد مقابله مسئله مدار بیشتر استفاده می نماید، مشکلات رفتاری در وی کمتر بوده و آمادگی کمتری برای مصرف مواد دارد. در تبیین این یافته می توان مطرح کرد که استفاده از راهبرد مقابله کارآمد، تاب آوری و انطباق با شرایط استرس زا را افزایش د
اده و موجب انطباق روان شناختی مطلوب تری در فرد می شود زیرا که مقابله های کارآمد همچون مسئله مدار با عواطف مثبت مرتبط است. این نوع راهبرد مقابله مستلزم عمل بیشتر در محیط و در نتیجه احساس کارآمدی بیشتر است. همچنین، یکی دیگر از عوامل ارتباط بین راهبرد مقابله کارآمد و سلامت روان می تواند این باشد که انطباق کارآمد علاوه بر ایجاد احساس کارآمدی و کاهش عواطف منفی، تعدیل کننده درک و واکنش نسبت به استرسورهای محیطی است. به عبارت دیگر مقابله کارآمد منجر به ادراک و واکنش کارآمدتر و انطباقی تر شده که در واقع موید نقش ضربه گیر روانی مقابله کارآمد در برابر استرس است (محمدی و دادخواه، ۲۰۱۰). پس این راهبرد منجر به سلامت روان شده و در نتیجه فرد آمادگی کمتری برای مصرف مواد دارد، در حالیکه مقابله ناکارآمد عکس آن عمل می کند. بدین ترتیب که افرادی که از راهبرد مقابله ناکارآمد استفاده می کنند، نه تنها سطح استرس کاهش نمییابد بلکه مشکل به همان ترتیب باقی میماند. در نتیجه، فرد استرس را غیرقابل کنترل درک کرده، وقایع منفی زندگی افزایش یافته (پوسکار، رن، و برناردو[۳۱۴]، ۲۰۰۸) و این میتواند به عنوان یک محرک برای بروز مشکلات رفتاری در نوجوان باشد. مشکلات رفتاری نیز همچون خشم به نوبه خود مشکلاتی را به همراه داشته از جمله اینکه فرد وقایع منفی زیادی را تجربه کرده، در تحمل ناکامی مشکل دارد. این مشکلات می تواند رفتارهای پرخطر را در دوره های بعدی رشد پیشبینی کند (فری، هیرسچتاین، گازو[۳۱۵]، ۲۰۰۰) که شامل رفتار جنایی، شکست تحصیلی، مشکل در روابط بین فردی بوده (کانگر، نپل، کیم و اسکراملا[۳۱۶]، ۲۰۰۳) و هر کدام از این نتایج حاصله، میتوانند به عنوان عامل خطرساز شروع مصرف مواد باشند. پژوهشی که به بررسی اثر راهبردهای مقابله بر آمادگی اعتیاد از طریق مشکلات رفتاری با بهره گرفتن از روش مدل معادلات ساختاری پرداخته باشد، یافت نشد، اما نتایج بررسی حاضر با یافته های به دست آمده توسط هامدان- منسور و همکاران (۲۰۰۷)؛ کاپلان و مییرویتز (۲۰۰۲)؛ گری (۲۰۰۸) و ویلز و هیرکای[۳۱۷] (۱۹۹۶) که روابط دو متغیری را سنجیده اند، همخوانی دارد.
اثر شیوه های فرزندپروری بر آمادگی اعتیاد از طریق راهبردهای مقابله
شیوه فرزندپروری مقتدر بر روی آمادگی اعتیاد از طریق راهبرد مقابله مسئله مدار تأثیر منفی دارد (فرضیه ۳۴). بدین ترتیب که وقتی والدین از شیوه مقتدر استفاده نمایند، کودک بیشتر از راهبرد مقابله مسئله مدار استفاده کرده در نتیجه کمتر مستعد مصرف مواد است. شیوه فرزندپروری مستبد نیز به طور غیر مستقیم از طریق راهبردهای مقابله هیجان مدار و اجتنابی بر آمادگی اعتیاد تأثیر مثبتی دارد (فرضیه ۳۵ و ۳۶). به این ترتیب که وقتی والدین از شیوه فرزندپروری مستبد استفاده نمایند، نوجوان بیشتر از راهبرد مقابله منفعل شامل راهبردهای مقابله اجتنابی و هیجان مدار استفاده نموده و در نتیجه آمادگی بیشتری برای مصرف مواد دارد. همچنین شیوه فرزندپروری سهل گیر نیز به طور غیر مستقیم از طریق راهبرد مقابله اجتنابی بر آمادگی اعتیاد تأثیر داشته (فرضیه ۳۷) اما از طریق راهبرد مقابله هیجان مدار بر آمادگی اعتیاد تأثیر نداشت (فرضیه ۳۸). به این ترتیب که هر چه والدین وقتی از شیوه فرزندپروری سهل گیر استفاده نمایند، نوجوان از راهبرد مقابله اجتنابی استفاده نموده و در نتیجه آمادگی بیشتری برای مصرف مواد دارد. اما این شیوه فرزندپروری تأثیری بر روی آمادگی اعتیاد از طریق راهبرد مقابله هیجان مدار ندارد. در زمینه تأثیر شیوه های فرزندپروری بر آمادگی اعتیاد از طریق راهبرد های مقابله با بهره گرفتن از مدل معادلات ساختاری پژوهشی یافت نشد تا با پژوهش حاضر مقایسه شود.
همان طور که مطرح شد خانواده نقش مهمی در مهارت های تنظیم عاطفه دارد و یک جنبه مهم تنظیم عاطفه در پیشرفت انطباق روان شناختی کودک، راهبردهای مقابله است. در واقع راهبردهای مقابله کارآمد (در مقابل راهبرد مقابله ناکارآمد) به دلیل تأثیری که در احساس کارآمدی، تفکر و عملکرد فرد می گذارد منجر به سلامت روان می شود. در نتیجه استفاده از این راهبرد باعث می شود که فرد کمتر مستعد مصرف مواد باشد. در مقابل، در شیوه های فرزند پروری نامناسب مانند مستبد و سهل گیر، این شرایط مطلوب برقرار نیست و فرد از مهارت های تنظیم عاطفه و از آن جمله راهبرد های مقابله کارآمد برخوردار نبوده، و ممکن است جهت کاهش عواطف ناشی از این شرایط به جای حل مشکل، به مصرف مواد جهت گریز از آن پناه ببرد، به ویژه که در این دوران از رشد، نوجوانان بیشتر تحت تأثیر همسالان و دوستان خود قرار گرفته و بیشتر از هر دورانی استرس را تجربه می نمایند.
در شیوه فرزند پروری سهل گیر به دلیل اینکه حمایت زیادی را برای فرزندان ایجاد نموده، به کوچکترین درخواست فرزند خود پاسخ مثبتی داده و هر چیزی که طلب کنند به سرعت فراهم می شود، باعث می شوند که علی رغم رشد اعتماد به نفس در فرزندان خود، ورزیدگی لازم را برای برای رویارویی با مشکلات پیدا نکنند زیرا کمتر مزه تلخی ها و محرومیت ها را چشیده اند در نتیجه بهترین راه را برای گزیز از مشکلات، پناه بردن به مصرف مواد مخدر می دانند (پازانی، ۱۳۸۳).
اثر شیوه های فرزندپرو
ری بر آمادگی اعتیاد از طریق نوجویی و مشکلات رفتاری
شیوه های فرزندپروری مقتدر و مستبد بر آمادگی اعتیاد از طریق نوجویی و مشکلات رفتاری تأثیر دارد (فرضیه ۴۰ و ۴۱). اما شیوه فرزندپروری سهل گیر بر آمادگی اعتیاد از طریق نوجویی و مشکلات رفتاری تأثیر ندارد (فرضیه ۴۲). بدین ترتیب که وقتی والدین از شیوه فرزندپروری مقتدر استفاده نمایند بر نوجویی اثر منفی داشته و در نتیجه فرد کمتر به مشکلات رفتاری پرداخته و کمتر مستعد مصرف مواد است اما در صورتی که والدین از شیوه فرزندپروری مستبد استفاده نمایند نوجویی در فرد افزایش یافته در نتیجه فرد بیشتر به مشکلات رفتاری مبتلا و بیشتر مستعد مصرف مواد است. والدین مقتدر با کنترل مثبت و حمایت کافی که به کودک ارائه می دهند موجب هدایت مناسب صفات بازداری زدایی کودک همچون نوجویی می شوند در نتیجه کودک از شخصیت پخته ای برخوردار بوده و خودگردانی در وی رشد یافته، کمتر تحت تأثیر همسالان منحرف قرار گرفته و کمتر به مشکلات رفتاری می پردازد که به تبع آن احتمال کمتری وجود دارد که مستعد مصرف مواد باشد. اما والدین با شیوه فرزندپروری مستبد به دلیل اعمال کنترل بیش از حد و عدم حمایت، اثرات مخربی بر ساختار شخصیتی فرزندان خود می گذارند زیرا موجب ایجاد احساس حقارت، بی کفایتی، ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی و اجتماعی، ناسازگاری و پرخاشگری می شوند (پازانی، ۱۳۸۳). این کودکان هیچ گونه تفاهمی با والدین خود ندارند بنابراین رفتارهای نادرست خود را از والدین پنهان کرده و مادامی که کنترل نباشد قوانین را زیر پا می گذارند و سرکشی را پیشه خود می سازند. نتیجه آن می تواند ایجاد مشکلات رفتاری و در نتیجه تجربه وقایع منفی و استرس بیشتر و تجربه عواطف منفی بیشتر باشد و نتیجه این عاطفه منفی می تواند فرد را آماده و مستعد مصرف مواد نماید. در مورد شیوه فرزند پروری سهل گیر همچنان که مطرح شد، به نظر می رسد که ویژگی مثبت این شیوه (حمایت بالا) بارزتر از ویژگی منفی آن (کنترل پایین) بوده و کفه ترازو به نفع ویژگی های مثبت آن سنگینی می کند.
درباره این یافته که شیوه های فرزندپروری از طریق نوجویی و مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد تأثیر می گذارند، پژوهشی با بهره گرفتن از مدل معادلات ساختاری یافت نشد تا با پژوهش حاضر مقایسه شود.
اثر شیوه های فرزند پروری بر آمادگی اعتیاد از طریق راهبردهای مقابله و مشکلات رفتاری
شیوه فرزندپروری مقتدر از طریق راهبرد مقابله مسئله مدار و مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد تأثیر میگذراد (فرضیه ۴۳). بدین ترتیب که استفاده والدین از شیوه مقتدر باعث می شود که کودکان بیشتر از راهبرد مقابله مسئله مدار استفاده نموده و کمتر مستعد مشکلات رفتاری و در نتیجه آمادگی کمتری برای مصرف مواد داشته باشند. این افراد به جهت رابطه مطلوب با والدین خود، از مهارت تنظیم عاطفه که یکی از جنبه های مهم آن، مقابله موثر است برخوردارند بنابراین مقابله موثر منجر به سلامت روانی و بروندادهای مثبت شده در نتیجه کمتر مستعد مصرف مواد هستند. همچنین، شیوه فرزندپروری مستبد از طریق راهبرد مقابله اجتنابی، هیجان مدار و مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد تأثیر دارد (فرضیه ۴۴ و ۴۵). بدین ترتیب که استفاده والدین از شیوه مستبد موجب استفاده بیشتر کودکان از راهبردهای مقابله اجتنابی و هیجان مدار شده در نتیجه فرد بیشتر به مشکلات رفتاری پرداخته و مستعد مصرف مواد است. در واقع، والدین با شیوه فرزند پروری نامناسب قادر به ایجاد محیطی امن و مناسب برای رشد مطلوب فرزندان شان نیستند، در نتیجه کودکان احساسات منفی متفاوتی همچون حقارت، بی کفایتی، ترس و انزوا، پرخاشگری یا ناسازگاری کرده، در شرایط استرس زا به ویژه در سن نوجوانی که میزان استرس افزایش قابل توجهی می یابد، دارای عملکرد مناسبی نبوده و به جای متمرکز شدن بر مسئله بر هیجانات خود متمرکز شده یا از مشکل اجتناب کرده که نتیجه آن افزایش استرس، احساس درماندگی و تجربه عواطف منفی است و همان طور که مطرح شد یکی از گزینه ها برای کاهش این عواطف می تواند مصرف مواد باشد.
شیوه فرزندپروری سهل گیر از طریق راهبرد مقابله اجتنابی و مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد تأثیر دارد (فرضیه ۴۷) اما از طریق راهبرد مقابله هیجان مدار و مشکلات رفتاری تأثیری بر آمادگی اعتیاد ندارد (فرضیه ۴۶). والدین با شیوه فرزندپروری سهل گیر، کودکان خود را متوقع و در عین حال وابسته تربیت می نمایند، کودکان آزادانه احساسات و تکانه هایشان را ابراز می کنند، نیازهایشان به سرعت فراهم می شو، و به کوچکترین درخواست آن ها پاسخ مثبت داده می شود، در نتیجه چنین کودکان محرومیت چندانی را تجربه نکرده و با تلخی ها و محرومیت ها روبه رو نشده اند، بنابراین این کودکان، افراد ناپخته ای هستند که هنگام مواجهه با ناملایمات تمایل به واپس روی دارند، زیرا ورزیدگی لازم برای مقابله با مشکلات رندگی را نداشته و ممکن است بهترین راه گریز از مشکلات را پناه بردن به مصرف مواد در نظر بگیرند (پازانی، ۱۳۸۳).
درباره این یافته پژوهش حاضر که شیوه های فرزندپروری از طریق راهبردهای مقابله و مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد تأثیر می گذارند، پژوهشی با بهره گرفتن از مدل معادلات ساختاری یافت نشد تا با پژوهش حاضر مقایسه شود.
جمع بندی. با توجه به اینکه اعتیاد یک رفتار چند عاملی بوده و تحت تأثیر عوامل بیشمار فردی/شخصیتی، بین فردی/خانوادگی، اجتماعی/فرهنگی/اقتصاد
ی/سیاسی قرار دارد و از آنجایی که برنامه های پیشگیری از مصرف مواد بر این فرض استوار هستند که نتایج مثبت مداخلات پیشگیرانه، ناشی از تغییراتی هستند که در متغیرهای واسطه ای و میانجی ایجاد می شود، پس انجام تحقیقاتی در قالب مدل ضروری به نظر می رسد تا روابط بین این متغیرها را مشخص نماید. در پژوهش حاضر، با توجه به اینکه از یک طرف، فرد با ویژگی های شخصیتی معینی پا به عرصه وجود می گذارد و از طرف دیگر، اولین و دیرپاترین محیطی که فرد با آن تعامل دارد، محیط خانوادگی و به ویژه والدین است، سعی بر آن بود تا مدلی آزمون شود که تأثیر مهمترین عامل محیطی یعنی خانواده بر یکی از برجسته ترین ویژگی های فردی در ارتباط با اعتیاد یعنی نوجویی و بروندادهای این ویژگی های فردی و محیطی همچون راهبرد های مقابله و مشکلات رفتاری بر آمادگی اعتیاد را مطرح می کند تا از این طریق، گامی در جهت شناخت عوامل خطرزا و محافظت کننده برداشته شود.
به طور کلی، در مدل حاضر،بر اساس ضرایب استاندار، از میان متغیرهای اثر گذار بر آمادگی اعتیاد، راهبرد مقابله هیجان مدار بیشترین تأثیر را داشته است. پس از آن، راهبرد مقابله مسئله مدار، راهبرد مقابله اجتنابی و مشکلات رفتاری به ترتیب بیشترین تأثیر را بر آمادگی اعتیاد داشتند. نوجویی و فرزند پروری مقتدر به ترتیب بیشترین تأثیر را بر مشکلات رفتاری داشتند. همچنین، شیوه فرزندپروری سهل گیر بر راهبرد مقابله اجتنابی بیشترین تأثیر را داشته و سپس فرزند پروری مقتدر بر راهبرد مقابله مسئله مدار، شیوه فرزند پروری مستبد بر راهبرد مقابله اجتنابی و شیوه فرزند پروری مستبد بر راهبرد مقابله هیجان مدار به ترتیب بیشترین تأثیر را داشتند و در انتها، باید ذکر کرد که شیوه فرزند پروری مقتدر، فرزند پروری مستبد و سهل گیر به ترتیب بیشترین تأثیر را بر نوجویی داشتند.
با توجه به اینکه از نه فرضیه رد شده، هشت فرضیه مربوط به شیوه فرزندپروری سهل گیر است، باید متذکر شد که همان طور که پیش از این چندین بار اشاره شد، ممکن است رد شدن فرضیه ها به ماهیت سازه فرزندپروری سهل گیر آن گونه که بامریند آن را مفهوم سازی و اندازه گیری کرده است، مربوط باشد. به این معنی که این شیوه فرزند پروری یک شیوه واحد نباشد (جان بزرگی و همکاران، ۱۳۸۷). در همین راستا، در شیوه فرزند پروری سهل گیر را به دو دسته دموکراتیک و غیر رهنمودی تقسیم بندی کرده اند (جان بزرگی، ۱۳۸۷) .مکوابی و مارتین (۱۹۸۳) نیز فرزند پروری سهل گیر را به دو دسته نقسیم کردند: فرزند پروری لوس کننده و فرزند پروری بی تفاوت یا طردکننده. از سوی دیگر، همان گونه که پیش از این ذکر شد بامریند () بر اساس تفاوت والدین در دو بعد کنترل و پاسخدهی سه سبک فرزندپروری را پیشنهاد داد. اگر کنترل را یک طیف در نظر بگیریم که در یک سر طیف کنترل شدید (که در فرزندپروری مستبدانه مشاهده می شود) و در سوی دیگر طیف کنترل ضعیف (که در فرزندپروری سهل گیرانه مشاهده می شود) وجود داشته باشد، انتظار می رود ماده هایی که برای سنجش چنین شیوه ای نوشته می شوند کنترل ضعیف را ارزیابی کنند، اما با نگاهی به ماده های خرده مقیاس فرزندپروری سهل گیر مشاهده می شود که برخی از این ماده ها به نحوی نوشته شده اند که بیشتر کنترل مناسب را می سنجند تا کنترل ضعیف را. علاوه بر این، یک فرض دیگر را نیز می توان به عنوان علت ناهمسانی نتایج این پژوهش با یافته های قبلی مطرح کرد: ممکن است روش های سهل گیرانه در گفتمان نوجوانان شرکت کننده در این پژوهش نه به معنی غفلت و نادیده گرفتن فرزندان یا کنترل ضعیف که به معنی عدم استفاده والدینشان از روش های مستبدانه و بیش از حد سخت گیرانه سنتی جامعه ایرانی باشد. البته برای پی بردن به درستی یا نادرستی این تبین ها به پژوهش های مستقل نیاز است.
محدودیت ها ی پژوهش
در اجرای پژوهش حاضر محدودیت های معینی وجود داشته است که در این قسمت مورد بحث قرار می گیرند:
در این پژوهش برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه استفاده شد. لذا با توجه به این که پرسشنامه جنبه خود سنجی دارد و دانش آموزان با تمایل خود به پرسشنامه ها پاسخ می دهند، ممکن است در پاسخ هایشان حالت سوگیری وجود داشته باشد.
با توجه به اینکه پژوهش حاضر در دانش آموزان دبیرستانی سال سوم شهر مشهد انجام گرفته است، لذا در تعمیم نتایج به دانش آموزان مقاطع دیگر و دیگر نقاط باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
در صورتی که یک مدل علّی درست باشد، با داده ها برازش دارد، اما برازش مدل با داده ها لزوماً دلالت بر این ندارد که آن مدل، یک مدل درست است. هنوز ممکن است مدل دیگری وجود داشته باشد که با داده ها به همان اندازه و به همان خوبی برازش داشته باشد.
پیشنهادهای پژوهش
پیشنهادها در دو بخش نظری و کاربردی مطرح می شوند:
الف) پیشنهادهای نظری
پیشنهاد می شود که پژوهش حاضر را در گروه های سنی دیگر بالاخص مقاطع سنی پایین تر بررسی نمایند، تا گامی موثر در جهت پیشگیری اولیه از مصرف مواد باشد.
پیشنهاد می شود متغیرهای فعلی یا متغیرهای دیگر را در در جمعیت دخترها و پسرها به صورت جداگانه بررسی نمایند تا عوامل مرتبط با جنسیت نیز در زمینه پیشگیری از اعتیاد در نظر گرفته شوند.
پیشنهاد می شود متغیرهای فعلی یا متغیرهای دیگر را در ارتباط با آمادگی اعتیاد فعال و منفعل به صورت جداگانه بررسی نمایند.
پیشنهاد می شود که با توجه به پیشینه پژوهشی زیاد در زمنیه متغیرهایی همچون تأ
ثیر شخصیت والدین بر شیوه های فرزندپروری آنها و خود گردانی، این متغیرها نیز در ارتباط با آمادگی اعتیاد بررسی شوند.
با توجه به یافته های ناهمخوان شیوه فرزند پروری سهل گیر با پژوهش های دیگر، توصیه می شود مفهوم سازی و سنجش این نوع شیوه فرزندپروری مورد بررسی بیشتری قرار گیرد.
با توجه به پیشینه پژوهشی که نقش بسیاری از صفات شخصیتی همچون بازداری زدایی که شامل نوجویی، هیجان خواهی، تکانشگری، اضطرار و عدم وظیفه شناسی را بر مشکلات رفتاری برونی سازی و رفتارهای پرخطر همچون مصرف مواد به صورت طولی بررسی کرده اند، پیشنهاد می شود که این بررسی در جامعه حاضر نیز صورت بپذیرد.
پیشنهاد می شود مدل های دیگری مورد آزمون قرار گیرند که در آن نقش سایر متغیرهای مرتبط با آمادگی اعتیاد به ویژه متغیرهای اجتماعی مانند تأثیر گروه همسال، وضعیت اقتصادی خانواده، گروه های قومیتی مختلف نیز لحاظ شده باشد.
پیشنهادهای کاربردی
از آن جا که یافته های این پژوهش مطرح می کند که زمینه سازی اعتیاد بسیار زود و از اوان کودکی آغاز می شود بنابراین توصیه می شود که مسئولین پیش از آن که به پیشگیری ثانویه (درمان اعتیاد) و پیشگیری ثالث (کاهش عوارض اعتیاد) توجه داشته باشند، بر پیشگیری اولیه تأکید نمایند. به این معنی که با آموزش ها و مداخله های وسیع در سطح جامعه به ویژه گروه های در معرض خطر، عوامل خطرساز اعتیاد را کاهش و عوامل محافظت کننده را تقویت نمایند. برای مثال:
تدارک کارگاههای آموزشی در زمینه شیوه های فرزند پروری و مسایل مرتبط با آن برای دختران و پسران در شرف ازدواج.
گنجاندن آموزش شیوه های مقابله کارآمد با مسایل زندگی در برنامه های آموزشی مدارس.
فراهم آوردن امکانات اجتماعی برای مدیریت میل به نوجویی نوجوانان و سوق دادن آنان به فعالیت های هیجان انگیز در چهار چوب های بهنجار.
شناسایی کودکان مستعد یا مبتلا به مشکلات رفتاری برونی سازی در مراکز پیش دبستانی و دبستان و انجام مداخله های روان شناختی برای کاهش این مشکلات که گامی است در جهت کاهش رشد مسیر رفتارهای پرخطر و در نتیجه پیشگیری از شروع مصرف مواد.
برگزاری کارگاه های آموزشی مطلوب همچون مهارت های زندگی با تأکید بر مشکلات خطرزای اعتیاد برای نوجوان دارای بدتنظیمی روان شناختی که قادر به استفاده از منابع خود برای کنترل عاطفه و رفتارشان نیستند.
شناسایی نوجوانان دارای نوجویی بالا و آموزش روش های خود- کنترلی به آنها.
منابع