(همان:۲۲۵)
بزمگاه باده گساران با جرعه های می (مشبه مرکب محسوس) چون” چشم من به جهت سرشک” (خون جگر) لاله زار بود.
وجه شبه:"لاله زار “بودن است گاه وجه شبه را به جای توصیفی، ترکیبی و اسمی می آورند که همان معنای وصفی را ارائه می کند چنانکه بجای سرخ یا سراسر سرخ، لاله زار (لاله ستان) گفته است. تشبیه به جهت مرکب بودن طرفین هر یک از امور انتزاعی و مخّیل متعّدد مرکب است.
نوری که وقت صبح ز مشرق شود پدید از عکس جام باده ی گلفام ما بود
(همان:۲۲۰)
فروغ صبح دل افروز از پهنه افق مشرق (مشبه مرکب محسوس) را به “تلُالوء جام پر از میگلفام خویش” (مشبهٌ به مرکب محسوس) تشبیه نموده است.
وجه شبه:مرکب محسوس است و جامع ویژگی ها و صفات مشترک بین مشبه و مشبهٌ به هر کدام در حال و وضع خویش است.
“فام” پسوند “رنگ نشان” است و رنگ مورد نظر را با این پسوند( و یا” و ام") میرسانند.نیلفام،گلفام،زردوام(فام)، سیه فام و …
۲-۳-۳-تشبیه جمع
برای یک مشبه چند مشبهٌ به می آورند:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
من اگر خارم، اگر گل، چمن آرایی هست که به هر شیوه که می پروَردَم، می رَویم
(حافظ، ۳۱۴:۱۳۸۹)
“حافظ خود” را به خار و به گل مانند نموده است.
ماجرای اشکم از روی تناسب یک به یک مردم دریا نشین را بر گهر باشد نوشت
(همان:۱۲۳)
ماجرا : ” ما” موصوله و “جرا” فعل ماضی است و روی هم یعنی ” آنچه رخ داده” است و فشرده تر به معنای “رخداد و حال و وضع ” است( معنای مجازی)
از روی تناسب : به مقتضای حال و وصف
مردم دریا نشین : ایهام دارد به دو معنا : الف ) مردم چشم شاعر که در اشک غرق است. ب)مردم ساکن ساحل و سوار بر کشتی و آنان که سروکارشان با دریاست .
بر گهر : از دریا مروارید صید می شود که اشک شیبه مروارید است و اگر نباشد ساکنان دریا قصّه عشق من در گریه بر فراق یار را رقم می زنند، گوهر بهترین صفحه است چرا که “نهاد و تبلور” اشک من است .
” از روی تناسب ” ضمناً به این معنا نظر دارد که ” به جهت تناسب اشک من با مروارید". ضمناً اشک خود را به دریا و گوهر مانند کرده است و از نوع تشبیه جمع است.
عکس پروین است یا قندیل مه یا شمع مهر یا چراغ زهره یا روی جهان آرای اوست
(همان: ۱۰۴)
“قِندیل":واژهای است سُریانی و تلفُظ دیرین آن کِنسیلا یا کِنسیل بوده است. kensil/kensila .بعدها این واژه وارد زبان عربی و از عربی به فارسی منتقل شده است.
در سُریانی به معنای “فانوس کلیسا و چهل چراغ (لوسترهای قدیم)” بوده است و جمع آن “قنادیل” است. در علوم طبیعی به یخ آویزان از ناودان و یا شاخه ی درخت نیز قندیل میگویند و در فارسی، در شعر معاصر، آن را وصف “بلور آجین” آورده اند : درختان ، اسکلتهای بلور آجین / غبارآلوده مهر و ماه … (اخوان ثالث، ۱۳۷۲ : ۱۰۹)
پروین : مجموعه ی شش ستاره ی نردیک به هم که به آن “خوشه ی پروین"نیز می گویند و “خوشه ی نورسیده” [= تازه و ترش] استعاره از آن است :
این دِشنه ی تیز ما برگیر و این خوشه ی نورسیده بِد رو
چرخ ار نه به کام تو زند گام گامی دو سه بردار و به بام او شو
(بهار، ۱۳۵۳ : ۳۴۲)
شمع مهر : شمع آفتاب، آفتاب تشبه صریح، اضافه ی تشبیهی
چراغ زهره : تشبیه بلیغ و صریح، اضافه ی تشبیهی (زهره ← چراغ).
با صفت تجاهل العارف : روی جهان آرای دوست (مشبّه : مفرد مقیّد) را به چهار مشبّهٌ به :عکس پروین وقندیل، شمع مهر و چراغ زهره، تشبیه کرده است (مشبّه به مرکّب ). وجه شبه ، محسوس مفرد است.
چشمه ی نوش است یا کان نمک یا جام می یا زلال خضر یا مرجان جان افزای دوست
(همان:۱۰۴)
“نوش” هم به معنای شیرین (وصفی) و هم به معنای اسمی است (عسل و مطلق شیرین.
زلال خضر : “زلال” صفت چشمه ی حیات یا آب حیوان (حیات) است و استعاره ی صفی از آن است.
مرجان جان افزای دوست (مشبّه مرکّب ). اصل مشبّه “مرجان” است که استعاره مصرّحه است از “لب” و برای تشابه لفظی “جان افزای” را بدان اضافه نموده است.
در این بیت نیز با صفت تجاهل العارف، “مرجان جان افزای دوست” (مشبّه مرکّب ) را به چهار مشبّهٌ به (چشمه ی نوش …) تشبیه کرده است که مرکّب تفصیلی است و وجه شبه در مشبّهٌ به مرکّب ، متعدد است و به ترتیب عبارت است از : شیرین، نمکین بودن، تلألؤ و شفّاف و پرفروغ بودن، که همه ی آنها محسوس اند.
آهوی مست است یا جزع یمن یا عین سحر یا فریب عقل ودین یا نرگس شهلای دوست
(همان:۱۰۴)
همه ی ابیات این غزل چنانکه مشاهده می شود با صفت تجاهل العارف پدید آمده است.
نرگس شهلای دوست : استعاره ی مصرّحه مجرّده است از “چشمان زیبای یار” ، “شهلا” نوع نرگس را معیّن می کند (نرگس شهلا).
آهوی مست : مجازاً چشمان آهو را اراده کرده است.
جزع : مهره ی سیاه و سفید که “جزع یمن” به درشتی و تمایز سیاهی از سپیدی معروف است “جَزع یَمَنی” هم گفته می شود.
عین سِحر : اصل وذات سحر، چیزی که اصالتاً و ذاتاً سحر است، خود سِحر.
مشبّه بیت “نرگس شهلای دوست” است و مشبّهٌ به که روی هم یک مشبّهٌ به مرکّب تفصیلی را پدید می آوردند عبارتند از : آهوی مست، جزع یمن، عین سحر، فریب عقل و دین. در آخرین مشبّهٌ به (فریب عقل و دین) مضاف به علاقه ی عدم تکرار، حذف شده است : مایه ی فریب عقل ودین.
قامت خواجوست یا قوس قزح یا برج قوس یا هلال عید یا ابروی چون طغرای دوست
(همان:۱۰۴)
برج قوس: یکی از بروج دوازده گانه نجومی است. تا هشتاد سال پیش، گاه شماری وتقویم روزنامه ای ومرسوم ایران بر اساس همین بروج بود، مثلاً بجای اوّل مهر می گفتند اوّل “میزان". امّا بروج آریایی و ایرانی که اکنون مرسوم است به جای بروج نجومی و عربی (محرّم، صفر، ربیع الاول …) نشست.
ضمناً در برج قوس، مدار خورشید با زمین بر اساس منطقه البروج، مقداری کمانی (بیضی شکل) است و علاوه بر این “قوس” یک صورت فلکی است که به شکل کمان (قوس) است.
طغرا: فرمان و امضای شاه و سلطان، مرسوم بوده است که در پایین نامه های مهم درباری شاه به مقدار نصف سطر ( و حداکثر یک سطر) به خط رقاع یا تعلیق می نوشته که صورت پرطاووس (کمانی) داشته و در پایان آن مُهر سلطنتی می زده اند. به مجموع این دستخط و مهر که جمعاً از خط زمینۀ سطر شروع می شده و تا سطربالا، آن هم تا آخر سطر، ادامه مییافته است.
تشبیه بیت از نوع تشبیه جمع است، چرا که “ابروی دوست” را به پنج مشبهٌ به، تشبیه کرده است. تشبیه از منظر ساختار نحوی، مقید به مرکب تفصیلی است(مشبهٌ به مرکب است از فصول ترکیبی: قامتِ خواجو، قوس قُزَح…)
۲-۳-۴-تشبیه تسویه
برای چند مشبه، یک مشبهٌ به می آورند:
نقشِ خُوَر نَق است همه باغ و بوستان فرش سَتبرَق است همه دشت و کوهسار