-
-
-
- شواهد، راهنماهای بالینی و استانداردهایی برای تعیین و اجرای بهترین عملکرد
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
-
-
- ابزار ارتقای کیفیت (مثل ممیزی بالینی، ارزشیابی) به منظور بازنگری و ارتقای درمانها و خدمات
-
- سیستم اطلاعاتی برای ارزیابی عملکرد جاری و تدارک شواهدی برای ارتقاء
-
- ارزیابی شواهد از نظر هزینه- اثربخشی ارتقا و استفاده از سیستمها و ساختارهایی که یادگیری درون
-
- سازمانی را توسعه می بخشد
Listen
Read phonetically
Dictionary - View detailed dictionary
اثر بخشی بالینی حاصل کاربرد بهترین دانش برگرفته از پژوهش روزآمد و تجربه، برای انجام فرایند صحیح بالینی و دستیابی به نتایج بالینی مطلوب برای بیمار است[۲۲]. همچنین اثربخشی بالینی حکایت از مطلوبیت نتایج کاربرد یک دارو یا روش تشخیصی درمانی در تولید بهترین نتایج بالینی در بیمار می کند.
اصطلاح طبابت مبتنی بر شواهد ([۲۳](EBM در سال ۱۹۹۲ توسط جی.اویات و همکارانش از دانشگاه مک مستر کانادا مطرح شد و آوازه آن بطور فزایندهای به دانشکدههای پزشکی در سرتاسر جهان رسیده است. بطوریکه به مقالهای که در سال ۱۹۹۲ به معرفی پزشکی مبتنی برشواهد پرداخت، تا سال ۲۰۰۴، ۱۳۰۰۰ بار رفرنس داده شدهاست. پزشکی مبتنی برشواهد ادغام بهترین شواهد از پژوهشهای بالینی، تجربیات بالینی و شرایط و ترجیحات بیماران است. مقصود از بهترین شواهد پژوهشی، شواهدی است که از پژوهشهای بالینی با حداقل خطا بر روی بیماران بدست میآید و کارآمدی و بیخطری رژیمهای درمانی، پیشگیری، … و ارزش تستهای تشخیصی یا … را در تغییر مورتالیتی، موربیدیتی یا کیفیت زندگی بیمار در بر میگیرد. در حقیقت پزشکی مبتنی بر شواهد میآموزد که چگونه استفاده کنندگان خوبی از اطلاعات باشیم. علت نیاز به یادگیری مهارتهای پزشکی مبتنی بر شواهد این است که اولا اطلاعات پزشکی حجم خیلی زیاد دارند و به سرعت در حال افزایشند. دوما پزشکان زمان کمی را میتوانند به مطالعه اختصاص دهند. در حالیکه تجدید اطلاعات به سرعت صورت میگیرد، هم چنین پزشکان نمیتوانند همان روش های تشخیصی و درمانی زمان فارغالتحصیلی خود را ادامه دهند. چه بسا درمان انتخابی برای یک بیماری با مطالعات جدیدتر ثابت میشود که بیاثر یا حتی مضربودهاست. مطالعات نشان داده اند که برای دریافت حدود %۹۵اطلاعات باید هفتگی ۲۰ ژورنال مطالعه نماییم که مسلماً به انجام رساندن آن غیر ممکن است. ضمن اینکه مطالعات نشان میدهد دوره های بازآموزی رایج، کارآیی کافی ندارند، پس نیازمند آموختن روشهایی برای آموزش مداوم در تمام عمر هستیم. اطلاعات پزشکی از درجه اعتبار متفاوتی برخوردارند ولی پزشکان امکان کافی برای نقد اطلاعات و جدا کردن اطلاعات معتبر از غیر معتبر را ندارند. بعلاوه مطالعات نشان میدهد پزشکان دید روشنی نسبت به اصطلاحات مورد استفاده در مقالات ندارند، در حالیکه دانستن این اطلاعات مستقیما در عملکرد بالینی آنان تاثیر میگذارد. حتی در مورد جدیدترین کتاب ها نیز چندین سال بین ورود نتایج تحقیقات و گنجاندن آن در کتاب وجود دارد. نتیجه اینکه قسمت قابل توجهی از کتاب های ما بخصوص در زمینه درمان عقب تر نتایج تحقیقات هستند. پزشکی مبتنی بر شواهد ابزارهایی ارائه میدهد که میتواند با مسائل ذکر شده مقابله نماید، EBM نشان میدهد که چطور میتوان در حداقل زمان، اطلاعات ارزشمند بالینی را یافت، نقد نمود و چطور میتوان آن را در شرایط منحصر به فرد هر بیمار بکار برد. با این روش مداخلات تشخیصی و درمانی معمولا زمانی بکار میروند که کارایی آنها کاملا ثابت شده باشد و از مداخلات مضر یا بیاثر جلوگیری میشود. .(وزارت بهداشت ،۱۳۹۰: ۷)
پزشکی مبتنی بر شواهد مراحل زیر را در برخورد با یک مسئله طی می کند:
-
- طراحی یک سوال قابل پاسخگویی
-
- جستجوی اطلاعات
-
- ارزیابی نقادانه اطلاعات بدست آمده و سنتز آن ها
-
- به کار گیری اطلاعات
-
- ارزیابی نهایی
EBM ادعا می کند که می تواند خطاهای باورهای ما را پیداکند و نتیجه آخرین تلاشهای معرفت بشری یعنی بهترین و بهروز ترین شواهد را در حیطه های پزشکی در اختیار ما قرار دهد. زمانی که سه جزء بهترین دانش موجود، مهارت بالینی پزشک و ارزش ها و ترجیحات بیمار به یکدیگر بپیوندند، پزشک وبیمار پیوندی را ایجاد مینمایند که نتایج بالینی و کیفیت زندگی بیمار را بهبود میبخشند. این سه جز به شرح زیر هستند:
۱- بهترین دانش موجود (شاهد)، همان تحقیقات بالینی رایج است که جهت تعیین درستی و دقت تستهای تشخیصی، اندازهگیری میزان تاثیر و مفید بودن رژیمهای درمانی، و مانند آن صورت میپذیرد. شواهد جدید حاصل از تحقیقات بالینی، نه تنها تستهای تشخیصی و درمان های قبلی را بررسی و در صورت لزوم با شواهد جدیدی که دقیقتر و مطمئنتر هستند، جایگزین میسازند.
۲- مهارت بالینی پزشک، همان تخصص و قدرت تشخیص سریع علائم بیماری، خطرات و فوائد مداخلات ممکن، ارزشهای فردی و انتظارات بیمار از پزشک بوده و با تکیه بر تجربیات بالینی او است.
۳- ارزشهای بیمار، همان ترجیحات، نگرانیها و توقعات خاص هر بیمار است که از نظر بالینی اهمیت داشته و بایستی در هنگام اخذ تصمیمات بالینی به آنها توجه نمود.
۲-۲-۸-۱- راهنماهای بالینی[۲۴]
توصیه های ساختار مندی که به پزشک و بیمار در تصمیم گیری مناسب برای مواجهه با یک شرایط بالینی خاص کمک می کنند. در صورتیکه صحیح، علمی ومتناسب با جامعه هدف تدوین شوند، منجر به ارتقا کیفیت وحتی کمیت خدمات سلامت می شوند. تدوین راهنماهای بالینی معمولاً در دو قالب نگارش راهنماهای بالینی اصیل[۲۵] ویا بومی سازی[۲۶] راهنماهای بالینی صورت می گیرد. اکثر راهنماهای بالینی موجود که در نتیجه جستجوهای معمول به دست می آیند، در دسته راهنمای بالینی اصیل هستند ولی اعتقاد بر این است که در کشورهای در حال توسعه مانند کشور ما بومی سازی راهنماهای بالینی در کوتاه مدت و میان مدت می تواند راهکار مناسبی باشد تا این که مهارت های لازم و کافی جهت تولید راهنماهای بالینی اصیل ایجاد شود. چون در تدوین یک راهنمای بالینی اصیل علاوه بر احاطه علمی کامل به موضوع مورد نظر و در واقع صاحب نظر بودن در آن حیطه، لازم است که تدوین کنندگان به دانش وعلوم متدولوژیک وسیع ومتنوعی مجهز باشند و از آن مهمتر تدوین یک راهنمای بالینی اصیل نیاز مند پشتوانه ای غنی از مطالعات اپیدمیولوژیک، کار آزماییهای بالینی، مطالعات مروری و متاانالیزهایی است که لازم است از قبل انجام شده باشد. بنابراین در حال حاضر بومی سازی راهنماهای بالینی می تواند کارساز باشد.مفهوم بومی سازی راهنمای بالینی از این تفکر سرچشمه گرفته است که در اکثریت حیطه های مورد نظر،راهنمای بالینی مختلف ومتنوعی در نقاط مختلف دنیا تدوین شده است و کافی است که از این میان، راهنمای بالینی معتبر با بیشترین شباهت ممکن با شرایط تدوین راهنمای بالینی مورد نظر، جستجو و انتخاب شده و سپس متناسب با همان شرایط بازنویسی و به اصطلاح بومی سازی شود. در این زمینه بهتر است که حداکثرتعداد ممکن از راهنمای بالینی مناسب مورد استفاده قرار گیرد تا نکته ای حذف نشود. هم چنین مجدداً تأکید می شود که نزدیکی و شباهت راهنمای بالینی انتخاب شده با شرایطی که قرار است برای آن بومی سازی شود بسیار حائز اهمیت است. این شباهت به خصوص در زمینه کاربران راهنمای بالینی (ارائه دهندگان خدمات سلامت که قرار است از راهنمای بالینی استفاده کنند مثلاً پزشکان عمومی شاغل در اورژانسها)، جامعه هدف راهنمای بالینی (افرادیکه راهنمای بالینی با هدف ارتقا سلامت انها نگارش شده است) از نظر جغرافیایی، اقتصادی و… باید مورد توجه ویژه قرار گیرد. نکته بسیار مهم دیگری که در تدوین راهنمای بالینی و به خصوص بومی سازی آنها از اهمیت بسیاری برخوردار است، بحث به اجماع رسانی است. مطلوب است که در مورد تک تک توصیه های یک راهنمای بالینی میان صاحبنظران آن حیطه، اجماع واتفاق نظر وجود داشته باشد و این امر در بومی سازی راهنمای بالینی و به ویژه درشرایطی که شواهد کافی برای یک توصیه وجود ندارد، اهمیت دوچندان می یابد. درتدوین تک تک توصیه های یک راهنمای بالینی بالینی باید به هزینه ها توجه نمود وسعی در کاهش هزینه ها (بدون وارد آوردن آسیب به کیفیت خدمات ارائه شده) داشت. در واقع یکی از دلایل بومی سازی راهنمای بالینی، تطابق توصیه های آنها با شرایط اقتصادی جامعه هدف است. پس از تدوین راهنمای بالینی گام ضروری بعدی اجرایی نمودن آنها است. انتشار یک راهنمای بالینی به عنوان گام اول اجرایی نمودن آن نکته ای است که نباید ازنظر دور نگهداشته شود. مرحله پس از اجرایی نمودن یک راهنمای بالینی، بررسی آن از نظر میزان تناسب و اثر بخشی خواهد بود. ممیزی بالینی از ابزارهای ارتقا کیفیت خدمات سلامت است که می تواند به عنوان ابزاری برای این منظور نیز مورد استفاده قرار گیرد. تدوین استانداردها معمولاً براساس راهنمای بالینی علمی و مورد توافق صورت می گیرد و درواقع راهنمای بالینی نقش بسیار مهمی در چرخه های ممیزی بالینی دارند. از سوی دیگر در حین انجام فرایند تدوین استانداردها وانجام ممیزی براساس آنها، تا حدود زیادی می توان تناسب واثربخشی یک راهنمای بالینی را نیز بررسی و ارزیابی نمود.
۲-۲-۹- ممیزی بالینی[۲۷]
ممیزی بالینی بخشی از پاسخگویی حرفه ای در حاکمیت بالینی محسوب می شود. یعنی ارائه دهندگان سطوح مختلف خدمات سلامت در برابر ارائه خدمات با کیفیت و ارتقا مستمر کیفیت آن خدمات،مسئول و پاسخگو هستند. ممیزی بالینی علاوه بر اینکه یکی از اجزای حاکمیت بالینی است، از اجزاء ثابت هر مرکز تعالی خدمات بالینی نیز محسوب می شود. این اجزا با یکدیگر در تعامل نزدیک بوده بر هم تأثیر دارند. به عنوان مثال از ممیزی بالینی به عنوان یکی از اجزا و ارکان اصلی مدیریت خطر نام برده می شود، چرا که ممیزی بالینی با ارتقاء کیفیت خدمات بالینی موجب کاهش خطر و خطاهای سیستم می شود.در ۱۹۹۳ مدیریت اجرایی نظام سلامت انگلستان مصوب نمود که ممیزی فرایندهای پزشکی ، پرستاری و کلیه مراقبتهای درمانی باید در یک برنامه ممیزی واحد ادغام شوند. بدین صورت و در سال ۱۹۹۳ ممیزی بالینی متولد شد و به فرایندی بین بخشی تبدیل گشت.
این فرایند چنین تعریف می شود:یک فرایند ارتقا کیفیت، که با هدف ارتقای کیفیت خدمات و مراقبتهای ارائه شده به بیماران و بهبود نتایج حاصل از آن صورت می گیرد و این عمل را از طریق مرور نظام مند وضعیت موجود و تطابق آنها با استانداردهای صریح و روشن و انجام مداخله و ایجاد تغییر به انجام می رساند. یک تفاوت مهم میان ممیزی بالینی و سایر انواع ممیزی این است که ارائه دهندگان خدمات سلامت، ممیزی بالینی را از آن خود می دانند (در حالت ایده ال)، آنها خودشان فرایند ممیزی را انجام می دهند، خودشان در مورد یافته های حاصل از آن بحث می کنند و به نتیجه می رسند، خودشان تغییرات را اعمال نموده و منجر به ارتقا کیفیت می شوند. در حالیکه در سایر انواع ممیزی، شخصی از بیرون می آید و سازمان را ممیزی می کند. توجه داشته باشید که انجام فرایند ممیزی داخل یک مجموعه بالینی، الزاما به معنای انجام یک پروژه ممیزی بالینی نیست. (وزارت بهداشت ،۱۳۹۰: ۱۰)
۲-۲-۹-۱- چرخه انجام ممیزی بالینی
در منابع مختلف اجزا و مراحل مختلف و بعضا متفاوتی برای انجام یک فرایند ممیزی بالینی ترسیم شده است. چرخه ممیزی بالینی می تواند این گونه توصیف شود:
-
- تعیین وتدوین استانداردها
-
- بررسی وضعیت موجود
-
- مقایسه نتایج با استانداردها
-
- انجام مداخله و تغییر عملکرد براساس نتایج مقایسه
-
- ممیزی مجدد جهت حصول اطمینان از بهبود عملکرد
همان طور که در چرخه ممیزی بالینی مشهود است، برای انجام ممیزی بالینی در مورد یک خدمت، استانداردهایی باید تعیین و به توافق رسانده شوند و سپس وضعیت موجود با آنها مقایسه شده و اگر اختلافی وجود دارد، در صورت امکان با انجام یک مداخله اصلاح شود و نهایتا با انجام یک ممیزی مجدد، از موفقیت مداخله انجام شده در ارتقاء کیفیت آن خدمت، اطمینان حاصل شود.
۲-۲-۱۰- مدیریت کارکنان[۲۸]
«بیماران حق دارند که توسط کارکنانی حرفه ای با مهارت ها و تخصص های مرتبط و به روز، تحت مراقبت قرار گیرند» یکی از حیطه های مدیریت منابع، مدیریت کارکنان است. با انتخاب صحیح نیروهای انسانی، می توان بنیان صحیحی برای سازمان تدارک دید. مدیریت کارکنان شامل به کار گیری و انتخاب کارکنان، ارزیابی و نظارت بر آنان، توسعه مهارت های فردی و شغلی و تامین رفاه ایشان است.
با توجه به تعریف بالا،مدیریت کارکنان شامل موارد زیراست:
-
- جای گذاری هر فرد در جایگاه خودش
-
- توسعه و پیشرفت محیط کار به طوری که کارکنان براساس
-
- تغییراتی که درطول زمان در تقاضاهای بیماران برای
-
- دریافت خدمات ایجاد می شود، آماده شوند .
-
- اطمینان از رضایت شغلی کارکنان
با منطبق کردن بهترین عملکرد[۲۹] درمدیریت منابع انسانی، با بهبود مستمر رضایت شغلی کارکنان و توسعه مهارت های فردی و شغلی آنان، می توان باعث افزایش کیفیت ارائه خدمات به بیماران شد . این امر اهمیت مدیریت کارکنان در اجرای حاکمیت خدمات بالینی را نشان می دهد.ممیزی بالینی می تواند به عنوان مکانیسمی برای یادگیری، به مدیریت کارکنان کمک کند. ممیزی بالینی می تواند تغییراتی را که برای بهبود ارائه خدمات به بیماران نیاز است نشان دهد و این نیاز ها شامل نیازهای آموزشی کارکنان نیز می شود. هم چنین ممیزی بالینی می تواند نشان دهد که آیا در یک مرکز ارائه خدمات سلامت ، تلفیق مناسبی از دانش و مهارت کارکنان برای انجام امور محوله وجود دارد.هم چنین مشارکت بیماران و مردم نیز می تواند به عنوان ابزاری برای یادگیری به مدیریت کارکنان کمک کند. به عنوان مثال بازخورد هایی که از شکایات مردم گرفته می شود می تواند برای آموزش و مهارت آموزی کارکنان نیز مورد استفاده قرار گیرد.مدیریت کارکنان هم چنین شامل مدیریت اطلاعات فردی و مهارت آموزی های کارکنان نیز می شود. استفاده صحیح از اطلاعات فردی و حفاظت از آن ها امری حیاتی است.حاکمیت بالینی نیازمند کار تیمی در تمام سطوح سازمانی با هر میزان تحصیلات و مهارت است. در مدیریت موفق کارکنان، نقش مسوول و یا مدیر مستقیم ویا مدیران ارشد برکسی پوشیده نیست. نقش مدیران مانند نقش رهبر در یک تیم است. هر تیم با مدد یک رهبری خوب و موفق می تواند به تعالی برسد و بهترین خدمات را با بالاترین کیفیت ارائه دهد.
کار تیمی نیازمند احترام متقابل، تعهد و اعتماد است. هم چنین کار تیمی نیازمند مشارکت همه اعضای تیم و فرد بیماری است که به او خدمت می دهند. اعضای تیم باید به طور روشن ، از نقش و وظیفه خود در تیم مطلع باشند. کار تیمی نیازمند یک رهبری و یک کانال ارتباطی خوب است. هم چنین نیازمند شناسایی مشکلات و رفع آن ها به منظور ارائه خدمات بیمار- محور است. بسیاری از شکایات بیماران ناشی از وجود یک کانال ارتباطی ضعیف بین اعضای تیم است.
نقش مدیر یا مسوول یا رهبر در سیستم سلامت چیست؟