شاید بر خوانندهی اهل، غریب آید که «ابن تیمیه» با آن همه باورهای ویژه خود دو نوشتهی دارای سخن در باب معجزه کرامات از خود به جای گذاشته است. یکی «المعجزه و کرامات الاولیاء» و دیگری «الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان»، که در نوع خود جالب است. وی برخی مطالب درباره کرامات و نیز اولیا را جداگانه در چند فصل بررسیده است به مثل: کرامات انبیا و غیر ایشان، احکام خوارق، ارزش معرفتی کرامات و انواع کرامات را که نزدیک به ۴۰ صفحه به سخن نشسته است[۴] و نیز در کتاب دیگرش نگاه گروههای مردم نسبت به خوارق، جستارهایی درباره ولیّ، تمایز کرامت و دیگر کارها از احوال شیطانی را در حدود ۷۵ صفحه به نگارش در آورده است[۵]. اما هرگز به مبانی و یا مبانی قرآنی آن نظر نداشته است. اینها در عربی بود.
اما در زبان فارسی بهگونه مستقیم، حتی کمتر از این هم به بررسی تحلیلی خوارق پرداخته نشده است. البته تذکرهنویسی به وفور یافت میشود، از خانقاه نشینان در بزرگپنداشت پیرانشان تا نویسندگان معاصر در مورد عارفان راستین؛ و این رشته سری دراز دارد. «حدیث کرامت[۶]» نام کتابی است که جناب دکتر استعلامی در آن به نقد و بررسی و شفافسازی برخی چالشها در مورد نگاشته هایی چون «تذکره الاولیاء[۷]»، «اسرار التوحید[۸]» و جز این دو، نشسته و در نوع خود ستودنی است. به تازگی کتابی به نام «سبع هشتم»[۹] نوشته دو تن از پژوهندگان جوان حوزه عرفان و ادبیات، به طبقه بندی موضوعی کرامات آن هم تا قرن هفت هجری قمری پرداخته اند. کوشششان را باید ارج نهاد. «ولایت تکوینی و تشریعی از دیدگاه علم و فلسفه[۱۰]» کتابی است که به گونهای پراکنده به جستارهایی در باب خوارق عادات از نگاه دین بررسیده است. مقالهای علمی نیز که صفحاتی به شماره انگشتان دست دارد با قلم یکی از پژوهشگران حوزه و دانشگاه سامان یافته «پژوهشی در ولایت تکوینی انسان از دیدگاه قرآن[۱۱]» است جهت و رویکرد این نگاشته تاب تحسین دارد اما نه جامع است و نه هر سخنی را به اندازه لازم گشوده و به سامان رسانده است. اما نگارهای با نام «فوق طبیعت[۱۲]» نامگذاری شده کارهای شگفت آدمیان را از دیدگاه علم و قرآن به کنکاش نشسته و دریافتهای مرموز و ادراکات فراحسی، غیببینی، اندیشهخوانی، پیشآگاهی، دورجنبانی، الهام و رؤیای صادقه را بررسی نموده است. نگارنده با اینکه این مجموعه را بهترین تلاش در موضوعنگاشت پیش رو می داند اما بر این است که نگارندهی فاضل این کتاب، نه راه را، به گونه کامل، درست رفته و نه راه رفته را صحیح پیموده است و با یک پرسش بنیادین به پیشگاه وحی زانو نزده است.
کوتاه سخن این که هیچکدام نه به انگیزه پیجویی مبانی قرآنی کرامات اولیا دست به قلم برده و نه در جستوجوی حل مشکل کرامت گرایی عوام و خواص بوده اند. از این رو نویسنده بیهیچ منبع مستقیمی که ساختاری برای نگاشته خویش از آن الهام گیرد، با وسواس فراوان، خود قالبی چیده تا یک نوآوریای کرده باشد و راهی را برای پژوهش های دقیق پسینش هموار نموده باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اما پژوهه حاضر - از آنجا که نویسنده، رشته تحصیلیای همفکر با موضوع کرامات اولیا داشته، هماره این مسئله را به عنوان یک دغدغه دنبال نموده - با در نظر گرفتن مشکلات جامعه اسلامی در حوزه عرفان، در حد توان دانش خویش از بیکران قرآن جام گرفته و بدان پرداخته است.
قلمرو و دامنهی پژوهش
دامنه تحقیق پیشرو، پرداختن به هستی و چیستی اموری است که کرامات اولیای خدا را پایهریزی میکند.
با مطالعه پیشینه تحقیق بدین سخن میرسیم که نگاشتههای پیشین، بررسی به چه بخشی از کرامات همت گماشتهاند و چه بهرهای را مغفول نهادهاند؛ و در این عرصه مسائلی است که هر کدام، مبنایی فرامیخواند و باید که آبشخور مبانی مسائل علوم انسانی در هر شریعتی، ارکان بنیادی آن منهاج باشد و در اسلام عزیز، قرآن است و سنت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله)و ائمه(علیهم السلام)، سرچشمهی همه معارف اصیل است. این نگاشته به حوزه انسانشناسی تعلق دارد.
کرامت واژهای است که در حوزه های گوناگون علوم انسانی بدان پرداخته میشود و در همه عرصهها بهگونه مثبت به واژه و معنای آن مینگرند اما سخن در این جستار، ایضاح و بررسی کرامات در منبع وحیانی با نگاه عرفانی است. نگارنده اگر میخواست که نامی دیگر اما شایسته این جستار بر نوشتهی خویش نهد آن را «عرفان در دامان قرآن» عنوان میداد. این پژوهش به بررسی و ایضاح مفاهیم کلیدی جستار و گسست از همگنهای آنها و نیز پرداختن به نظرگاههای اندیشمندان حوزه های گوناگون علوم انسانی است. آنگاه به بیکران قرآن راه یافته تا پارهای از یافتههای قرآنی در مفهوم این مسئله را ارائه کند. آنچه اصلیترین بهرهی قرآنی و پیشانی این تحقیق علمی است تبیین علل قرآنی ـ و نه توصیف دلایل ـ کرامات اولیا است که دغدغهی نخستین این جانب بوده است؛ و در پایان نیز جستاری در گونهشناسی موضوعی قرآن کریم انجام گرفته است. البته راقم سطور بر این باور است که هر سه گفتار اخیر می تواند با حجمی چند برابر، از دریای قرآن برگیرد و به ساحل اندیشهی بشری نشیند. در این پژوهش، بزرگترین مشکل و بیشترین نبود را از نیستی منبع مستقیم و پیشینهای در این موضوع، دیدهام حتی یک نوشته به نام مبانی کرامات اولیا، چه رسد به مبانی قرآنی آن یا اصل اندیشهای موضوع. از این رو، بنیاد اندیشهی این موضوع، ساختار بحث و چینش عناوین، همه از خود نویسنده است و به راستی این، دلیلی است که نویسهی حاضر آغازی باشد فریادگونه در این تفکر اما همراه با لغزشها.
روش پژوهش حاضر
داده های نوشته حاضر به شیوه کتابخانهای، و در زمینه های پیدایش اندیشهای موضوع، اندکی میدانی، گرآوری شده، و پرورش آن بهگونه تبیینی و نه توصیفی، به دست آمده است.
به نگاه عالمان روششناس، آنچه سهم عمده و ویژهای در به بار نشستن یک پژوهش دارد، توجه به آیین نگارش و پژوهش است و متدولوژی، رشتهای بسیار مهم در میان همه مراکز علمی و در میان انبوه نویسندگان، اعم از مؤلف و مصنف است و اینگونه نیست که هر کس که او نوشتهای فراهم آورد پژوهشی علمی انجام داده و تولید اندیشهای کرده باشد.
اما سیاههی پیشچشم خواننده، پس از اتمام چندین کتاب وزین در حوزه آیین پژوهش، آغاز شده و ثمرهاش این است که:
در انتخاب موضوع، مسئلهمحور و نیز دغدغهمحور بوده است. در بخش جمع داده ها، از دو روش کتابخانهای و اندکی هم آنگونه که یاد شد از شیوه میدانی بهره برده و در مرحله تدوین، به ساختاری در خور یک پژوهش علمی دست زده و قدم به قدم، و مو به مو، همسو با نگاشتههای حوزه روششناسی نگارش پیش رفته است.
نگارنده کوشیده است در شیوه نگارش تا آنجا که شدنی است واژهها و نیز رسمالخط پارسی را بهکار گیرد جز آنکه بهکار بستن آن برداشتی نادرست به دنبال آورد و آن واژه، اصطلاح خاصی در یک دانش باشد.
و در بخش اصلی اندیشهی این رساله، مطلوبی را که در انبوه نوشتهها رعایت نمیشود، به دقت از ابتدا تا انتهای این رساله پایانی پیگیری شده تا به کژراهه نرفته و در پی آن راه علمی خوانندهای را نبندد و آن مطلوب این است که نویسنده باید مشخص کند که به دنبال چیست؟ آیا می خواهد مطلبی را توصیف کند و جزئیات و دلایل موضوع را به تحریر در آورد؟ یا به دنبال تبیین است و میخواهد علل وجودی مسئله را بیان نماید؛ و به عبارت دقیق، مقاله او در جهت توصیف دلایل مسئله پژوهش است یا به انگیزه تبیین علل آن- که میان این دو هدف فاصلهی زیادی است - ویا هر دو را مورد نظر دارد.
چنانکه گذشت پژوهش پیش رو، نوشتهای است که به انگیزه تبیین علل نگاشته شده و نه توصیف دلایل، اما بر متخصصان این فن پوشیده نیست که در برخی مطالب مانند مفاهیم کلی و بیان برخی سخنان در لابهلای نظریهای ناگزیر از بهکار بردن بخش توصیفی است که البته روش معمول نیز همین است که در شیوه تبیینی، از توصیف بعضی دلایل گریزی نیست؛ لذا تلفیقی از تبیین علل و توصیف دلایل را عجین نموده است.
در برگردان واژه ها و عبارتهای وحی نیز نظر به اینکه نگاشتهی پیش رو، کاری قرآنی ـ عرفانی است و بخش فزایندهای از یافتههایش به آیات قرآن زیبایی یافته، نگارنده بر خود لازم دانست که در برگردان واژهها و جملات وحیانی وسواس به خرج دهد بنابراین پژوهندهی این سطور پس از جستوجو و پرسوجویی علمی از کتابشناسان قرآنی بدین رهآورد رسیده که از برگردان استاد مسعود انصاری بهره جوید تا نزدیکترین معنا را بهکار بسته باشد. هر جا که آیهای را بهگونه کامل برگردانده تمام متن ترجمهی مترجم و آنجا که گزیدهی آیه را برگردانده است نیز باز از ترجمهی این استاد باریکبین استفاده نموده است. در این گزینش افزون بر واکاوی و مقابلهی برگردان استاد انصاری با ترجمههای پرآوازهی به ویژه ترجمهی استاد محمدمهدی فولادوند، در پینوشتی که کتابشناس دقیق جناب استاد بهاءالدین خرمشاهی بر ترجمهی استاد انصاری نگاشتهاند، این ترجمه را دارای دقت بیشتری دانستهاند. قابل توجه اینکه جناب استاد خرمشاهی هر دویِ این دو برگردان از دو استاد را یعنی ترجمه استاد فولادوند و استاد انصاری را خود ویراست نموده اند. دلیل سوم بهره جستن نویسندهی این سطور از ترجمهی یاد شده نوتر بودن برگردان ایشان است[۱۳]. در گفتار نخست بخش پایانیِ نوشته، که به طور کامل، بررسی مستقیم گونههای خارق عادت در آیات قران است نیز گر چه یکسره برگردان مستقیم آیه نیست اما وامگیری از ترجمهی یاد شده را به همراه دارد.
بخش یکم:
بررسیهای مفهومی و دیدگاهها
در مورد کرامات اولیا
گفتار نخست: دربارهی کرامت
گفتار دوم: دربارهی ولیّ
گفتار سوم: دیدگاههای دربارهی کرامات اولیا
گفتار نخست: دربارهی کرامت
۱٫واژهشناسی کرامت
لفظ «کَرامت» که جمع آن «کرامات» و از ریشه «کرم» (بر وزن فَرَس) است در حوزههای مختلف علوم انسانی معانی گوناگونی را به خود اختصاص میدهد. اما واژهای که معادل «miracle[14]» در زبان انگلیسی است و در ترکیب «miracles of the saints[15]» به معنای «کرامات اولیا» است، در حوزه تصوف و عرفان قرار میگیرد.
جوهری در صحاح[۱۶] و فیروزآبادی در القاموس المحیط[۱۷] می گوید: «کَرَم» ضدّ لئآمت است پس «کریم» بمعنى سخىّ است چنانکه در دو کتاب یاد شده و نیز در اقرب الموارد[۱۸] آمده است.
پارسیزبانان هم کرامت را بزرگی ورزیدن، جوانمرد گردیدن، بزرگی، بزرگواری، جوانمردی، بخشندگی، دهش و خارق عادتی که به دست «ولیّ» [خدا] انجام یابد گرفتهاند، در مقابل معجزه که از پیامبر صادر میگردد.[۱۹]
۲٫ اصطلاحشناسی کرامت و امور خارق عادت
مقصود از اصطلاحشناسی کرامت در اینجا، در فضای تصوف و عرفان اسلامی است و نه اخلاق، چرا که در تساویهایی[۲۰] که برای افراد نوع انسان در قران کریم یادکرد شده است دو کرامت ذاتی و اکتسابی را میتوان اشاره نمود.[۲۱] اما در حوزه عرفان، امر خارق عادتی را که به دست ولیّ خدا انجام مییابد کرامت گویند[۲۲]. در جایی کرامت را از ولایت تکوینی که از تجلیات بُعد چهارم انسان میدانند برمیگیرند[۲۳]. برخی، آن را از نیروی نهفته در درون انسان[۲۴] و شماری نیز آن را نتیجه نیروی نهفته و مرموزی در درون انسان میدانند که سرچشمه یک رشته کارهای شگفتانگیز و خارق عادتی گردد. عدهای نیز کرامت را به عنوان عملی فرازمانی، فرامکانی و فرازبانی معرفی و دارای اهمیت بسیار میدانند.[۲۵] بحث ما در اینجا به صالحان ـ و نه طالحان ـ اعم از پارسایان و صوفیان و پاکدلان برمیگردد؛ و کار مرتاضان و ساحران را خارج میکند. آنچه هماره انبیا و اولیا در آشکار نمودن معجزات و کرامات، از آن، چهره ترس به خود گرفتهاند این بوده که مبادا مردم این امر را با سحر و امثالش خلط نموده و نپذیرند. بر این پایه، امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) در تفسیر ترس حضرت موسی(علیه السلام) در زمان اژدها شدن عصا، آن را، ترس از نپذیرفتن مردم معنا فرمودهاند.[۲۶]
اما امور خارق عادت یا خوارق عادات(مفرد آن: خارق عادت) که معنای فراگیر و اعم از کرامت دارند، پدیدههاییاند که با جریان عادی امور و اشیا و عملکرد معهود قوانین طبیعی منطبق نیستند[۲۷]. قوانینی که از نظر دانش امروز، جبری، علّی، کمی و مادیاند و بیاستثنا و تخطی ناپدیر و خرقناشدنی انگاشته میشوند[۲۸]. نمونه برجسته آن معجزات انبیا و کرامات اولیا و مقدسان و نمونه دیگر استعداد شگرفی است که بعضی کسان دارند و با همت بستن، شیئی را از فاصله دور جابهجا میکنند یا میلهای را میخمانند یا اندیشهخوانی میکنند، دورآگاهی دارند یا بدون دخالت عادی حواس از اموری اطلاع دارند یا خبری می دهند که بدون دخالت حواس نمی توان از آن امور اطلاع داشت. دعاها و شفایابیهای معجزهآسا هم از امور خارق عادت است. نیز نماز یا دعای باران که روایت مستجاب شدن آن در فرهنگ اسلامی به تواتر بازگو شده است. همچنین است بر آتش و آب رفتن و نسوختن و غرق نشدن[۲۹]. افراد عادی هم در زندگی خود بارها با حدس صائب و به دل براتشدن یک رویداد پیش از رخدادن آن برخوردهاند و برمیخورند. رؤیای صادقه یعنی خوابی که درست درمیآید برای بسیاری کسان رخ داده و همچنان نیز رخ میدهد.[۳۰]
به هر روی با این سخنان روشن شد که امر خارق عادت کاری است فراگیر که کرامت، موردی از آن است و هر خارق عادتی را نمی توان کرامت دانست. کرامت، پدیدهای است که از ناصالح روا نیست و حتی در حوزه واژهشناسی نیز ناگزیر از حسن فعلی در عمل و حسن فاعلی در ایمانیم. سید میر شریف در «کتاب التعریفات» خود، کرامت را اینگونه تعریف نموده که: کرامت، آشکار شدن کار خارق عادت از سوی شخصی است که مدعی نبوت نیست، پس آن خارق عادتی که همراه با ایمان و عمل صالح نباشد استدراج است و آنچه از این گونه امور به همراه ادعای پیامبری است را معجزه گویند.[۳۱]
۳٫ نگاهی به گونههای امور خارق عادت و کرامت
کرامت از انواع خارق عادت است. خارق عادت چیزی است که خلاف سنت و نظم طبیعت صورت گیرد. خوارق به شش گونه تقسیم می شوند. این امور یا از مؤمن صادر میشود یا از کافر.
الف. اگر از مومن سر زند و به کمال عرفان مقرون نباشد به آن معونت میگویند.
ب. و چنانچه به کمال عرفان مقرون و با ادعای پیامبری همراه باشد معجزه نام دارد.
ج. اما اگر با دعوی نبوت همراه نباشد یا از شخص نبیّ پیش از ادعای نبوت سر زده است از آن به ارهاص تعبیر میشود.
د. و یا از جز نبی ظاهر میشود که در این صورت کرامت است.
ه. اما آنچه که از کافر به ظهور میرسد اگر موافق ادعای او باشد استدراج.
و. و اگر مخالف ادعای او باشد اهانت نامیده میشود.[۳۲]
از میان مشایخ پسینی، شیخ احمد جام در«انیس التائبین»، کرامت را بر پنج گونه: کرامات فضلی،
کرامات کسبی، کرامات غرور، کرامات مکافات و کرامات حقیقی تقسیم کرده است. کرامات غرور را مایه خسران و گمراهی میشمرد اما چهار نوع دیگر را میستاید[۳۳].
۴٫ جدایی کرامت از «معجزه» و «إرهاص»
این مطلب، سخنی است که بیشتر تصوفنویسان و عرفاننگاران پیشین و پسین بیاشاره، از آن نگذشتهاند و به گسست آن دو، انگشت نشانه گرفتهاند.
کلاباذی در کتاب پر سود خود، «التعرف» باب بلندی را به کرامات اولیا اختصاص داده، کرامات را داخل در معجزات میداند و آن را تاییدی برای پیامبر و اظهار دعوت ایشان و الزام بر حجت و تصدیق بر مدعای نبیّ شناخته است.[۳۴] قشیری صوفی تصوفنویس سده پنجم نیز گفتارهایی چند در فرق میان کرامت و معجزه ارائه میکند.وی بر این است که همه یا بیشتر شرایط معجزات، در کرامات نیز یافت میشود. او همه یا بیشتر شرایط معجزات به جز همین شرط یادشده، در کرامات یافت میشود[۳۵]. هجویری همدوره و همکیش قشیری نیز با لحنی خاص، به این مسئله پرداخته است.[۳۶] سرّاج، دیگر عرفاننویس عارف، بخش دوازدهم کتاب «اللمع» را در باب کرامت با حکایت و سخنان لطیف و نغزی، تفاوت اولیا و انبیا و معجزه و کرامت را به نوشته آورده است.[۳۷]
اما کوتاهسخن اینکه، دستآورد جستوجو در جداسازی کرامت از معجزه «Miracle of a prophet[38]» در متون عرفانی یادشده را میتوان در ۱۳ سخن، به چینش درآورد:
یکم. ادعای نبوت و تحدی در اعجاز و نبود آن ادعا در کرامت.
دوم. معجزات به انبیا اختصاص دارند و کرامات مختص به اولیا.[۳۹]
سوم. سرّ معجزه، آشکار بودن آن است اما کرامت باید که پنهان باشد.
چهارم. رهآورد معجزه برای مردم است و کرامت، سودش تنها برای دارندهی کرامت است.
پنجم. معجزهگر، یقین به معجزه بودن کارش دارد اما ولی، نمی داند که کارش کرامت است یا استدراج.[۴۰]
ششم. صاحب معجزه مجاز است که در دایرهی شرع تصرف میکند و در نفی و اثبات آن سخن میکند و انجام میدهد چرا که حکم و فرمان خداوند در دست اوست اما دارندهی کرامت در جریان این کار، به جز تسلیم و قبول احکام، چیزی ندارد چون که به هیچوجه، کرامت او با حکم شرع پیامبر، ناسازگاریای ندارد.[۴۱]