۳-۲- اخلاق در مصر باستان
در دوران مصر باستان نیز مسائل اخلاقی مطرح بود که نه به اختیار مردم بلکه قابل محاکمه دینی و اجتماعی بودند:
«آیا متهم میان خانواده تفرقه انداخته است؟ - آیا درباره والدین خود سهلانگاری نموده است؟ - خواهر بزرگش را اهانت نموده؟ - از خانه همسایه غصبی نموده است؟ - از خانه همسایه لباسی دزدیده است؟ - آیا زبانش صریح و قلبش حیلهگر است؟ - آیا مردم را به کار زشت دعوت می کند؟ - آیا از حدود عدالت تجاوز میکند؟ و …» (همان: ۱۲-۱۱)
این پرسشها ضد ارزشهایی را بیان میکرد که در نظر مردم آن زمان و حال حاضر مذموم و ناپسند بوده و هست. «مردگان مصر باستان بایستی ۴۲ ماده را نزد اوزاریس اعتراف می مودند که:
-من کسی را نکشته ام- از کسی سرقت نکرده ام- هرگز دروغ نگفته ام- در موقع سخن گفتن صدایم را بلند ننموده ام- بخل نورزیده ام- زنا ننموده ام- کسی را نگریانده ام و … (همان : ۱۶-۱۵)
این قوانین مطلوبیت خود را چه در آن دوران و چه در زمان حال دارا می باشند و این نقد سره هیچ گاه از رونق نخواهد افتاد چنانچه ویکتور هوگو میگوید:
«واجب اخلاقی در هر مکانی ذاتاً مطلوب بوده است.» (هوگو، ۱۳۸۶ : ۱۵۴).
۳-۳- اخلاق در چین باستان
در چین باستان نیز از زبان کنفوسیوس مسایل اخلاقی مطرح شده و این نشان دهنده ترویج این مسائل در جامعه آن روز بوده است:
«یوآن زه از کنفوسیوس پرسید: تپشها و اضطرابات وجدانی چیست؟ استاد گفت: اگر کشوری موافق اصول و (روش نیک) اداره شود، حکمران آن جا می تواند پاداشها و ارمغانها را بپذیرد و اگر بر خلاف اصول (روش نیک اداره شود، آن حکمران با قبول کردن هدیهها و پاداش دچار اضطراب وجدانی میگردد.» (کنفوسیوس،۱۳۸۴ :۲۹ )
و در جای دیگر انسانها را از حسادت و چشم و همچشمی و … بر حذر میدارد و راه حلی مناسب برای مبارزه با این رذایل ارائه میدهد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«برای جلوگیری از حسادت و چشم و همچشمی، فضایل خود را نشان دهید. برای مخالفت با دزدی به اشیاء نادر قسمت منهید. برای کسب آرامش روحی دامن آرزوها را طولانی نکنید» (همان: ۳۰).
در فرمانهای رهبران دینی جوامع بالا مشاهده میکنیم که اخلاقیات جایگاهی ویژه را در نزد جوامع و ادیان آنان دارا میباشند که در نزد همگان و در همه ادوار مورد قبول و پسند انسانهای حقیقت طلب میباشند.
۳-۴- اخلاق در یونان باستان
حکمت یونان باستان با تأثیر شگرف آن بر تمدن بشری با آراء و میراث فکری دو فیلسوف برجسته جامعه انسانی یعنی افلاطون و ارسطو عجین شده است. افلاطون که استاد ممتازی همچون سقراط را در تربیت فکری و اخلاقی خود تجربه کرده بود بر جایگاه استادی و راهنمایی شاگرد مشهورش ارسطو تکیه زد. هنگامی که ارسطو وارد آکادمی افلاطون شد نوجوانی کم سن بود و هفده سال داشت. ارسطو هر چند در دوران جوانی به علت اختلاف زیاد سن با استادش عمدتاً منقاد و مطیع آرای وی بود ولی به تدریج و با تخمیر مبانی حکمت و منطق در ضمیرش از آرای استادش خصوصا در حوزه سیاست فلسفی فاصله گرفت و محترمانه به نقد آن پرداخت.افلاطون تحت تأثیر آشوبهای ناشی از جنگها همچنین اعدام استاد خویش سقراط به این نتیجه رهنمون گشت که جامعه بشری جز با حکومت فیلسوفان و حکما روی سعادت و خوشبختی نخواهد دید.
در کتاب جمهور، افلاطون به تبیین دیدگاه خود برخاسته و تشکیل مدینه فاضله را در گرو رهبری آنان میشمارد. دغدغه سرپرستی حکیم برجسته در میان فلاسفه و متفکران اسلامی با تأثیرپذیری از افلاطون از جایگاه مهمی برخوردار بوده است. ارسطو که واقع بینی او در مطالب مربوط به اجتماع و سیاست مورد اقبال شارحان آرا و نظریاتش واقع شده است به جز کتاب معروف«سیاست» رسالهی گرانسنگی در اخلاق بر جای گذاشته که این اثر در میراث اخلاقی و سیاسی مغرب زمین و همچنین جهان اسلام و حکمای اسلامی منشأ اثر بوده است. با مطالعه و پژوهشی ژرفتر در آثار حکمای اسلامی میتوان به این نتیجه رهنمون شد هر چند که فلاسفه مسلمان نظیر فارابی، ابن سینا، ابن رشد، ابو الحسن عامری نیشابوری و خواجه نصیر الدین طوسی که به احتمال زیاد به رساله سیاست ارسطو دسترسی نداشتهاند و فلسفه سیاسی خود را عمدتا از افلاطون اخذ نمودهاند از رساله مهم دیگر ارسطو یعنی رساله اخلاق نیکو ماخس تأثیر پذیرفتهاند.
در نوشته های یونان باستان (با تمدنی کهن و دیرینه که مهد فلاسفه و نویسندگان اخلاقگرا میباشد) فلسفه و اخلاق با هم تلفیق شده و نکات اخلاقی بسیار ظریف و باریکی مشاهده میشود.
در کتاب اخلاق و مذهب نام تنی چند از این فلاسفه برده می شود که عبارتند از:
«انبار ذقلس، فیثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو ».
فیثاغورس میگوید: فضیلت، اعراض از لذات است.
-عفت و پاکدامنی نتیجه جهادی است که عقل با شهوات انجام داده و پیروز گشته است.
- باید دیگران را مساعدت نمود.
-در بردن بار به دیگران کمک کند و بار را از دوش آنها بردارید.
- پیش از آنکه به خواب روی، آنچه را که در روز انجام دادهای بر خودت عرضه کن. اگر دیدی گناهی کردهای و شری را مرتکب شدهای حتماً نادم خواهی گشت و اِلا خوشحال و مطمئن باش» (جعفری، ۱۳۷۹: ۲۵).
۳-۵- روش اخلاقی ایران باستان
ایرانیان باستان نیز به روش های اخلاقی پایبند بودهاند و ملاکهای مشخصی برای بایدها و نبایدهای اخلاقی قائل بودند:
«قوانین پارسی، ساعی است که شخص را از ابتدا از عمل بد یا شرم آور باز دارد و برای رسیدن به مقصود، تربیت مقرر است زیرا در پارس دوازده طایفه وجود دارد برای تربیت کودکان، از میان پیرمردان کسانی را انتخاب می کنند که بتوانند اخلاق آنها را نیکوتر کنند… و نیز به خاطر کسانی که تهمت زدهاند مجازات میشوند. یک تقصیر هم که سرچشمه تمام کینههای مردم نسبت به یکدیگر است، رسیدگی میشود، این تقصیر، حق ناشناسی است، که رفیق بیحیایی است و واقعاً هم چنین است، زیرا این صفت راهنمای مطمئنی است به طرف هر چیز شرمآور.
آنها به کودکان میآموزند که به میانه روی خو کنند، و چیزی که آنها را در این راه تشویق میکند این است که همه روزه میبیند که خودِ بزرگتران هم میانهرو هستند. (پیرنیا،۱۳۸۶: ۲۴۵).
در کتابهای ادبی موارد اخلاقی بسیاری در مورد اخلاق پادشاهان و رعیت و اخلاق در خانه که زیر مجموعه اخلاق عملی می باشد مشاهده می گردد ابن مقفع میگوید:
«سلطان را نشاید که خشمناک شود، زیرا قدرت در پی خواسته های اوست، و نه آنکه بدروغ پردازد، زیرا هیچ کس نیست که بتواند او را بجز آنچه می خواهد وادار کند، و نه آنکه بخل ورزد زیرا عذر وی از هر کس در ترس از نیازمندی و فقر کمتر است، و نه آن که کینه ورزد زیرا جاه و منزلش در مقایسه با سایر افراد بیشتر و بالاتر است، و نه آن که پیوسته به سوگند بپردازد، زیرا سزاوارترین مردم به پرهیز از سوگند، سلاطین اند …» (ابن مقفع، ۱۳۷۵: ۳۳ )
و در جای دیگر می گوید: «سرآمد گناهان دروغ است، دروغ گناه را پایهگذاری میکند، به جستجو از آن میپردازد، آن را ثابت و برقرار می دارد، دروغ همواره به سه رنگ در میآید: به رنگ آرزو و رنگ انکار و رنگ ستیزه جویی.» (همان: ۱۱۷)
در دین باستانی ایرانیان که میتوان آن را به دلیل داشتن ماهیت فلسفی آن و پیوند عمیق با اخلاقیات، از ادیان پیشرو تاریخ در این مبحث دانست، در باب تمام شئون زندگی، دارای مصادیق فراوان اخلاقی است. در این دین، حتی به کوچکترین مباحث رفتاری فرد چه در اجتماع و چه در خانواده دقت شده است. توجه زرتشت به اخلاق حتی در عبادت و پرستش خدا نیز دیده میشود. این پیامبر به عنوان نخستین پرچمدار یکتاپرستی، اصول کیش خود را بر دو پایهی خیر و شر بنا نهاد که از اصلیترین مقوله های اخلاق میباشند.
«در تعلیمات زرتشت، پیامبر بزرگ ایرانیان در برخی از سرودههایش(گاثاها) باقی مانده، که از طریق آنها شناختی از اسطورهشناسی آریاها هویدا میشود که یک تعبیر فلسفی عمیق از جهان را ارئه میدهد. زرتشت یک خدای واحد را اعلام کرد که آفریننده تمام هستی و خارج از دسترسی نیروهای بدی است. جهان بین دو قطب متضاد خوبی و بدی، راستی و دروغ تقسیم شده است و به این ترتیب، راه انتخاب آزاد برای همه انسانها، آشکار است. » (موری، ۱۳۸۰ : ۴۳).
در دوران اسلامی، حکمایی همچون ابن سینا، فارابی، غزالی، سهروردی، خواجه نصیر طوسی، ملاصدرا، علامه طباطبایی و … و تعداد زیادی دیگر از فلاسفه ایران، با تلفیق فلسفه و اخلاق یونان باستان با آیین فلسفی – اخلاقی خسروانی ایران، مکتب جدیدی از اخلاق و فلسفه را به بشریت ارائه نمودند. آرای ابنسینا، به نوعی ممتازتر از سایرین است. چنانکه وی، « نبوت را از شاخه های حکمت عملی می داند.» (ندری ابیانه،۱۳۸۴: ۵۶)
برخلاف نظریات بوعلی،« فارابی سیاست را مهمتر از اخلاق میداند و ملاک تشخیص سعادت را در این میداند که فرد به چه جامعهای تعلق دارد در حالیکه بوعلیسینا اخلاق را مقدم بر سیاست میداند و شاید این نکته مهمترین وجه تمایز فارابی از بوعلیسینا باشد. از نظر بوعلی هر کس ابتدا باید به اصلاح خود بپردازد و آنگاه اصلاح و تربیت دیگران را در نظر آورد، همچنین اصلاح نفس بر تربیت جسم مقدم است.» (همان: ۵۶)
ارزشهای اخلاقی در جوامع با توجه به ادیان و معیارهای آنان از اخلاق متغیر بوده گاه یک ارزش اخلاقی که در جامعهای مطرح است در جامعهای دیگر ضد ارزش محسوب میشود و فاقد ارزش اخلاقی میباشد نوجه به شأن خانواده یکی از مقوله های ارزشی و اخلاقی است که در جوامع مسلمان ارزش و در بعضی جوامع فاقد این ارزش میباشد.
«در جامعه های اولیه رابطه میان پدر و فرزندان، به اندازه ای ضعیف است که در بسیاری از قبایل دو جنس زن و مرد از یکدیگر جدا زندگی می کنند. در استرالیا، گینه جدید و آفریقا و میکرونزی و آسام و بیرمانی و همچنین در نزد طوائف آلئوت و اسکیمو و در بسیاری از جاهای دیگر هنوز قبایلی دیده می شوند که زندگی خانوادگی در نزد آنان معنی ندارد، مردان از زنان جدا هستند و کمتر آنها را می بینند.
در تاهیتی اصلاً زندگی خانوادگی مفهومی ندارد و در نتیجه همین جدایی بین دو جنس است که روابط پنهانی نامشروع میان مردان، که در مردم اولیه دیده می شود، بروز کرده و به این حیله بوده است که مردان توانستهاند خود را از زنان دور نگاه دارند.» (دورانت،۱۳۶۸ : ۴۱-۴۰).
از مطالعه و بررسی مطالب گذشته می توان چنین نتیجه گرفت که، میان اخلاق و اعتقادات دینی رابطه تنگاتنگی وجود دارد، هر کجا که دین از غنای بیشتری برخوردار باشد و مردم اعتقادات مذهبی محکمتری داشته باشند، اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز دوام و پشتوانه اجرایی محکمتری دارد.
فصل چهارم
اخلاق در ادبیات
۴- اخلاق در ادبیات
متون اخلاقی، گاهی در تعریف اصول اخلاقی با دیگر متون تفاوتهایی دارند و گاهی هم در نوع تفسیر و توضیح مطالب. به همین جهت، باعث به وجود آمدن شاخههایی در این حوزه از ادبیات شدهاند. دو شاخه برجسته و قابل ذکر ادبیات اخلاقی ما عبارتند از: ادبیات اخلاقی علمی و ادبیات اخلاقی سنتی. در این فصل به بررسی این دو شاخه پرداخته میشود.
۴-۱- ادبیات اخلاقی علمی
حکمت فلسفی، اخلاقی و سیاسی در ایران پس از اسلام و همچنین در جهان اسلام با حکمت یونانی خصوصا آرای افلاطون و ارسطو، پیوند و تعامل نزدیک داشته است. بزرگترین و مهمترین شارحان کتابهای اخلاقی و فلسفی حکمای برجسته یونان ( خصوصا ارسطو)، حکمای اسلامی مانند فارابی و ابن رشد بودهاند تا جایی که به ارسطو معلم اول و به ابو نصر فارابی معلم ثانی اطلاق شده است.یکی از آثار مهم و میراث فکری ارسطو که مورد استناد و بررسی و نقد حکمای اسلامی واقع شده رساله اخلاق ارسطو است. «رساله اخلاق نیکو ماخسی»که ارسطو خطاب به فرزند خویش به رشته تحریر درآورد پس از ترجمه به زبان عربی در اختیار دانشپژوهان مسلمان بویژه حکمای مسلمان ایرانی قرار گرفت. تأثیر این رساله اخلاقی در میراث مدنی و اخلاقی در جهان اسلام کاملا مشهود و برجسته مینماید.
یکی از بزرگترین پژوهندگان علم اخلاق، هانری دوفوشه کور، در اثر خویش، اخلاقیات، تفاوت تقسیم بندیها را به شکل دیگر مورد بررسی قرار داده است.
دوفوشه کور، به اندرزنامههای کهن نظیر گفتار بزرگمهر، پندنامه بزرگمهر، سوالات انوشیروان، پندنامه انوشیروان، سوالات اسکندر از ارسطاطالیس، حکمتهای نادر از مقالات بقراط، مقالات ارسطاطالیس و..را جزو متون اخلاقی دانست. در همه این متون اخلاقی هیچ نوع تقسیم بندی دقیقی از شالوده علم اخلاق موجود نیست و به عبارتی اخلاق نزد این بزرگان به صورت امری مجرد و کاملا نهادینه در نهاد آدمی تلقی شدهاند. لیکن بهترین تقسیمبندی اصول اخلاق علمی همان چیزی است که سقراط در یکی از آثار خویش به نام اخلاق نیکوماخسی آورده است. در آثار ابنسینا و نیز فصول علمی اخلاقی جامعالعلوم فخرالدین رازی، تقسیم بندی دیده میشود که اساس تقسیم بندی خواجه نصیر بوده است.
تاکنون در مباحث اخلاقی به زبان فارسی کتابهای فراوان نوشته شده است که مشهورترین آنها کیمیای سعادت و ترجمه احیاء علوم الدّین و نصائح الملوک و سایر آثار غزالی، اخلاق ناصری و اخلاق محتشمی و اوصاف الاشراف خواجه نصیر الدّین طوسی است. پس از آنها کسانی که درباره اخلاق مطالبی نگاشتهاند از این کتابها بهره میبردند، چنانکه ملاّ جلال الدّین دوانی کتاب لوامعالاشراق خود معروف به اخلاق جلالی را با بهرهگیری از این کتابها نوشته است. محتوای اخلاق منصوری مشتمل بر دو بخش است، یکی درباره مقام انسان است و دیگری در تهذیب اخلاق شخصی به همان سبک معمول اخلاق ناصری. میر غیاث الدّین در رساله اخلاق خود با توجّه به قصیده عینیّه ابنسینا درباره شناخت فضایل اصلی مانند حکمت و شجاعت و عفت و عدالت، بحث-های لطیفی نیز آورده است. به علاوه، چنانکه در کتابهای دیگر او میبینیم، در این رساله نیز اشارتی به کتاب دوانی دارد و از آراء او انتقاد میکند.
از جمله حکمای بزرگ اسلامی که در باب اخلاق به صورت کاملا علمی به بحث پرداخته است، خواجه نصیرالدین طوسی است. اثر ارزشمند وی؛ اخلاق ناصری از منابع مرجع در زمینه اخلاق است. این اثر را میتوان از جمله شاهکارهای خواجه نصیر بشمار آورد، زیرا این کتاب گرانقدر نه تنها یک اثر اخلاقی است، بلکه به جهت سلاست و روانی نثرش جزو آثار زیبای ادبیات فارسی محسوب میشود.
قطعا خواجه نصیرالدین طوسی از روی همین متن عربی این سفارشهای اخلاقی را به فارسی برگردانیده و در اثر جاویدان خود اخلاق ناصری آورده است.