از دیگر سجایای رستم جوانمردی و گذشتن از گناه دیگران است. بارها اتّفاق افتاده است دیگران به او سوءقصد کرده اندامّا ازگناهشان گذشته است. محمدجعفر تقوی در جوانمردی رستم میگوید:«وی در برخوردهایش متواضع و فروتن است و بزرگوارانه از گناه دیگران میگذرد. گاه اتّفاق میافتد که جانش در معرض خطر قرار گیرد امّا جوانمردی وی بیش از آن است که شخص خاطّی را مجازات کند.» (تقوی، ۱۳۸۴: ۴۲،۴۳)
در داستان رستم واسفندیار شاهنامه آمده است :زمانی که بهمن قصد داشت پیام پدرش اسفندیار را به رستم برساند در بالای کوهی رستم را نظاره میکرد که مشغول شکار کردن است وگورخری را به سیخ زده و کباب میکند. از هیبت و شکوه او دچار اضطراب و وحشت میشود میترسد که پدرش در نبرد با او شکست بخورد؛ از همان بالا سنگ بزرگی را به سمت رستم رها میکند تا اورا از پای درآورد ؛ زواره، برادرش را از پرتابشدن سنگ آگاه میکند، پهلوان با خونسردی با پاشنهی پایش سنگ را متوقف میکند. بعد از اینکه بهمن به نزد او میآید.رستم به استقبالش میرود واز او به گرمی پذیرایی میکند وآن جریان را فراموش میکند. حتّی آنان را به مهمانی چند روزه فرا میخواند.گذشت این گونه است. با کسی که قصد جانت کرده باشد این گونه رفتار کنی وعمل زشت او را بازگونکنی.(ر.ک.،اسلامیندوشن، ۱۳۸۷ :۳۰۷)
پــذیـره شــدش بــا زواره بــــه هــم بـــه نخجیـرگــه هــرک بــد بیـش وکـم
پیـــاده شــداز بــاره بهمــن چــو دود بپـــرسیـــدش و نیـکــوییـــها فـــــزود
(فردوسی،۱۳۸۷: ۹۹۲)
نمونه ای دیگردرداستان بیژن ومنیژه چنین آمده است :زمانی که گرگین بیژن را به دام افراسیاب میافکند، رستم آمرزش گرگین را از کیخسرو میطلبد ؛ وچون برسر چاه بیژن میرسد ومیخواهد او را نجات دهد، رهایی اورا مشروط به آن میکند که از گناه گرگین درگذرد و فکر انتقام را ازسربگذارد.(ر.ک،همان: ۲۶۸)
ولـیکــن چــو اکنــون بــه بـیچـارگـی فـــرو مــانـده گـشتـی بــهیـک بـارگـی
ز خـســـرو بـخــواهــم گـنــاه تــرا بـیفــروزم ایـــن تیــــره مــــاه تــــرا
کـــه گـــرگیــن نـبینـد ز من جـز بـلا مگــر بیـــژن از بنـــد یـــابــد رهـــا
(فردوسی،۱۳۸۷ :۶۳۳)
۴-۳-۱-۴- خردمندی رستم
مهمترین ویژگی رستم و بهترین خصیصهی اخلاقی او خردمندی است، در تمام جنگ ها در اعمال و رفتار این پهلوان، خردو دانش حضور داردو دلیل خردمندی او همین است که در طول عمر خود، همواره سربلند و با عزّت بوده است و بدین خاطرهمیشه، مورد احترام پادشاهان وعامهی مردم بوده است.(در قسمت سجایای کلّی پهلوانان شاهنامه، در خصوص خردمندی رستم سخن گفته شده است)فردوسی نیز بر این عقیده بوده و او را خردمند وروشن ضمیر معرفی میکند:
سـرِ مـایـهی مـردی و جنــگ ازوســت خــردمنــدی و دانـش وسنــگ ازوسـت
بــه خشکی چـو پیـل و بـه دریـا نهنـگ خــردمنــد و بـیـنــا دل و مــرد سنــگ
(فردوسی، ۱۳۸۷ :۴۸۷)
تهمتــن چــو از خــواب بیـــدار شــد ســر پــرخـــرد پـــر ز پیـکـــار شـــد
(همان: ۱۹۸)
بزرگی رستم فقط در تن وقوهی توانا، شجاعت ودلیری و بی همتایی اونیست، بلکه در خردمندی و بشر دوستی او نیز بوده است. وی همواره در دفاع از وطن از روی خرد عمل مینماید. رستم با وجود نیرومندی و قدرتی که دارد با بهره گرفتن از خرد ودانش الهی، نماد شخصی حازم و چاره اندیش است.، به موقع از خرد و دانش خود استفاده میکند.در پاسخ نکوهش اسفندیار از نژاد رستم،او اصل ونسب خود را با دانش و نیک نام میخواند:
جهانــدار دانــد کـــه دستـــان ســـام بـــزرگسـت و بـــا دانــش و نیـکنـــام
همــانـــــا شنیـــدستـــی آواز ســـام نبـــد در زمـــــانه چنـــــو نیـــکنـــام
(همان:۱۰۰۴)
رستم در پاسخ بهمن پسر اسفندیار آنان را خردمندانه از سرانجام کار پرخطرشان میترساند و میگوید:
زمـن پــاسـخ ایـن بـر بـه اسفـندیـار کــه ای شــیر دل مهــتر نـــامـــدار
هـرآن کــس کــه دارد روانـش خـرد ســـر مــایــهی کــارها بنـگــــرد
بــزرگـــی وگـــردی و نــام بلـــند بـــه نـــزد گــرانـمایــگان ارجمـند
بـــباشیم بــرداد و یـــزدان پــرست نگـــیریم دسـت بــدی را بــه دست
(همان:۹۹۴)
۴-۳-۱-۵- امانتداری رستم
یکی از سجایای پسندیدهی دیگر رستم امانتداری اوست. وی همواره با کارهای خود امانت داری را به اثبات رسانده است. درتأیید آن این که، اسفندیار که در نبرد با رستم کشته میشود در آخرین لحظات مرگ تنها آرزو و نگرانیش تربیت و سرپرستی یادگارش بهمن است او کسی را شایستهتر وامانتدارتر از رستم -قاتل خود-نمیشناسد.بنابراین از رستم خواهش میکند که تربیت وسرپرستی پسرش بهمن را بپذیرد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آقای سعید حمیدیان دراین خصوص میگوید:«امین تراز رستم در عصر خود وجود ندارد.شهزادگانی چون سیاوش و بهمن برای تربیت با آسودگی خیال به رستم سپرده میشوند،همچنین کیخسرو که سوگندی صعب برای ستاندن کین پدر وکشور از افراسیاب خورده است سوگندنامهاش را به امانت نزد رستم مینهد تا تهمتن گواه عادل کردار کیخسرو باشد.»(حمیدیان: ۱۳۸۷: ۲۴۲)
با اینکه اسفندیار دشمن وکشته شدهی دست اوست امّا گرانبهاترین وارزشمندترین یادگار خود را به دست رستم میسپرد واین نشانهی ایمان کامل اسفندیار به رستم است، ویقین دارد که او پسرش را آن گونه تربیت میکند که، گویی فرزند خود اوست. چه افتخاری از این بالاتر که دشمن انسان به او اعتماد داشته باشد، و ارزشمندترین یادگار خود را به تو بسپارد و رستم چقدر امانت دار نیکویی است، که تمام آداب و اخلاق انسانی وفنون رزم و بزم را به فرزند دشمن خود میآموزد، با آن که میداند همین کودکِ دست پرودهی امروز، دشمن فردای اوست.
چـنیـن گـفـت بــا رستـم اسـفندیـار کـــه از تـــو نــدیـدم بــد روزگـار
کنــون بــهمن ایــن نامـور پـور مـن خــردمـــند و بیـــدار دستــور مــن
بـمیــرم، پـــدروارش انــدر پــذیـر همــه هــر چ گــویـم تـرا یـاد گیـر
بـــه زابــلسـتــان در ورا شــاد دار سخــن های بــد گــوی را یـــاد دار
بیـــامـــوزش آرایــــش کــــارزار نـشستـنگـه بـــزم و دشـــت شــکار
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۰۳۴)
یکی دیگر از امانت های بزرگ در دست رستم تربیت سیاوش است.زمانی که اختر شناسان اختر اورا آشفته دیدند رستم به کاوس میگوید: این کودک رابه من بسپار تا همچون شیر اورا در کنار خود بپرورانم وکاوس نیز بعد از اندیشهی بسیار سیاوش را به رستم میسپارد.رستم در تربیت این فرزند کاوسشاه نیز امانتداری خود را ثابت نموده است وآنچنان سیاوش را تربیت میکند که یکی از پاکترین ودلاورترین پهلوانان زمان خویش میشود که در مبحث سجایای اخلاقی سیاوش به آن اشاره خواهد شد.(ر.ک: مهرآبادی، ۱۳۷۵ :۱۸۰)
چـــو دارنــدگــان تـــرا مـــایه نیسـت بــه گیتـی مـر اورا چـو مــن دایـه نیست
بـــه رستـــم سپــردش دل و دیــده را جهــان جــوی گـــرد پسنــدیــــده را
تهمتــن بـبــــردش بـــــه زابلستــــان نشتنــگهــش ســـاخــت در گلستــــان
زداد و بیــــداد و تخــــت و کــــــلاه سخــــن گفتـــن رزم و رانــدن سپـــاه
هنــرها بیـامــوختــش سـر بــــه ســـر بسـی رنــج بــرداشـت و آمـــد بــه بــر
(فردوسی،۱۳۸۷: ۲۹۰)
درمورد امانت نهادن سوگند نامهی کیخسرو نزد رستم با موضوع انتقام وکین خواهی از افراسیاب در شاهنامه میخوانیم:
یکـــی خــط بنـــوشــت بــر پهلـــوی بــه مشــــکاب بـــر دفتـــر خســروی