“
۲-۲-۳-۲- ۱- شخصیت استاد
تحقیقات انجام شده توسط راما(۲۰۱۱) نشان میدهد که شخصیت استاد باید کامل و یکپارچه باشد تا بتواند به مأموریت علمی خود دست یابد. او باید از ویژگی های جسمی، روانی، اخلاقی، عاطفی و فنی برخوردار باشد و از نظر علمی برجسته و حرفه ای ودارای دانش باشد. به دلیل ارزش بالا، این حرفه به افراد با
ارزش های اخلاقی بالا، مانند ، صداقت، عدالت و انضباط نیازمند است.
از آنجا که استاد با دانش آموزان و دانشجویان مختلف در ارتباط است، داشتن سطح معینی از ثبات عاطفی برای وی ضروری است. استاد نباید ناپایدار، بد خو یا بیش از حد حساس باشد. دانش آموزان و دانشجویان نیاز به استادان آرام ومتین دارند چون که آن ها ممکن است رفتارهای استاد را به کار ببندند. اگر استاد از حیث عاطفی ناپایدار باشد، در آموزش و کمک به دانش آموزان و دانشجویان نمی تواند موفق شود و ممکن است در همان زمان او نیازمند به کمک برای خود باشد. شانسکی و هرانتیز[۳۹](۱۹۹۲) مطرح می نمایندکه استادان مؤثر قادر به دانستن نیازهای دانش آموزان و دانشجویان میباشند و از تفاوت های فردی آنان حمایت میکنند، از آن ها انتظارات بالا دارند و آنان را تشویق میکنند که در مورد توانایی خوددید خوش بینانه ای داشته باشند همچنین قادر به افزایش انگیزه در دانش آموزان و دانشجویان میباشند و از استراتژی های مختلف تدریس استفاده می نمایند و مهارت های ارتباطی خوبی دارند.
بنابرین، استاد باید تعامل و ارتباطی باز بادانش آموزان و دانشجویان داشته باشد، که لزوماً به این معنی نیست که باید با آنان دوست باشد. دوستی بی ملاحظه ممکن است فاصله احترام بین دانشجو و استاد را به خطر بیاندازد. در نتیجه، کار استاد این نیست که دانشجویان او را دوست داشته باشند، کار وی ایجاد انگیزه در دانشجویان برای یادگیری است.
وست وود (۱۹۹۵) مطرح می کند که استاد بایدیک مدیر خوب در کلاس درس باشد، بر مهارت های آکادمیک تسلط داشته باشد، با شور و شوق از استراتژی های موثر برای درگیر نمودن دانش آموزان و دانشجویان در وظایفشان استفاده کند و از انواع سبک های آموزشی آگاهی داشته باشد و محتوای آموزشی را پوشش دهد. همچنین یک استاد مؤثر از ارتباط چشمی مستقیم با دانش آموزان استفاده میکند وبه وضوح به تشریح مواد آموزشی می پردازد، اغلب آنچه دانش آموزان و دانشجویان انجام میدهند را مشاهده میکند و با در نظر گرفتن تفاوتهای بین دانش آموزان و دانشجویان برخورد می کند. بازخورد مکرر و منظمی به همه دانش آموزان و دانشجویان میدهد وبرای سنجش فهم آنان سوالاتی را مطرح می کند.گذشته از مهارت های حرفه ای، به منظور موفقیت در حرفه خود، استاد باید دانش گسترده و پس زمینه از رشتههای دیگر مانند علوم تربیتی، روانشناسی و متدولوژی را داشته باشد، ویژگی های که بدون آن ها به صورت کامل انتقال دانش به دانش آموزان و دانشجویان امکان پذیر نمی باشد. در این راستا، این مهم است که استادان شخصیت دانش آموزان و دانشجویان را تصدیق کنند ، ثبات شخصیت نشان دهند، و روابط سالم با آنان ایجاد نمایند .
۲-۲-۳-۳- نفوذ همتایان
دانشجویان از طریق تعاملات فکری و اجتماعی چیزهای زیادی از یکدیگر می آموزند (آستین، ۱۹۷۷؛ و همکاران ۱۹۹۹؛ جاویزو کیس[۴۰]، ۲۰۰۹). در واقع، یادگیری همسالان[۴۱] بسیاری از تکنیکهای آموزشی مؤثر را پی ریزی میکند که ازآن جمله می توان به یادگیری مشارکتی (جانسون و همکاران، ۱۹۹۱؛ اسمیت، ۱۹۸۰) و یادگیری مبتنی بر مسئله[۴۲] اشاره نمود (بارت، ۲۰۰۱؛ Barrows و Tamblyn، ۱۹۸۰). یادگیری مبتنی بر مسئله ،آموزش دانشجو محوری است که طی آن افراد در رابطه با موضوع از طریق راه حل های رفع مشکل تجاربی را می آموزند. یکی دیگر از روش های مفید رویکرد یادگیری همسالان شامل در گیر نمودن دانشجویان ارشد و یا بالاتر به آموزش و کمک به دانشجویان مقطع پایین تر در فعالیت هایی مانند آموزش های تکمیلی (استون و جاکبس[۴۳]، ۲۰۰۶)، حمایت و راهنمایی نمودن همسالان (هانسن و همکاران، ۲۰۰۸)، و تدریس خصوصی به همسالان (کالوین، ۲۰۰۷؛ ماجین و چرچس[۴۴]، ۱۹۹۵) میباشد.
مبنای نظری یادگیری همسالان را می توان به نظریه وابستگی متقابل اجتماعی[۴۵] که همکاری را به عنوان وابستگی متقابل میان اهداف فردی (کافکا، ۱۹۳۵؛ لوین، ۱۹۳۵)و نظریه رشد شناختی اجتماعی (ویگوتسکی، ۱۹۷۸)نسبت داد. که توضیح میدهد یک فرد چگونه دانش و مهارت را از طریق تعامل فعال با دیگران در یک محیط مشترک به دست می آورد. یادگیری همسالان در یک محیط همکاری، از جمله به عنوان یک تیم دانشجویی، هنگامی رخ میدهد که اعضا برای رسیدن به اهداف یادگیری مشترک به صورت متقابل کار کنند(جانسون و همکاران، ۲۰۰۷). به طوری که هر دانش آموز یا دانشجو درک می کند که دستاوردهای فردی به عملکرد دیگران بستگی دارد، افراد در فعالیت هایی که باعث ارتقاء موفقیت دیگران میگردد درگیر
میشوند، که شامل کمک و همکاری کردن، حمایت نمودن و تشویق و قدردانی از تلاش های یکدیگر (جانسون و همکاران، ۱۹۹۸)میباشد. این نوع یادگیری مستلزم فرآیندهای شناختی مانند توضیح، تفکر انتقادی، به چالش کشیدن یکدیگر است. دانش آموزان تمایل بیشتری برای دریافت راهنمایی در مورد “چگونگی یادگیری” در یک محیط امن و غیر تهدید آمیز از همسالان خود دارند (پاور و دانفی،۲۰۱۰).
هدف مؤسسات آموزشی فراهم نمودن یک برنامه متناسب با دانش، مهارت و نگرش دانش آموزان و دانشجویان میباشد. این برنامه آموزشی باید دانش آموزان را قادر سازد تا باحداکثر شایستگی و عملکرد (ودودی، کرازبی، [۴۶]۲۰۰۴)عمل کنند. لذا برای دستیابی به اهداف مهم، برنامه آموزشی باید شامل استراتژی های تدریس مناسب باشد. دانشگاه ها و کالج ها به شدت از روش های سنتی تدریس استفاده میکنند که دانش آموزان بیشتر محتوای آموزشی را حفظ میکنند و معمولا آن را به راحتی پس از یک دوره کوتاه از زمان فراموش می نمایند. سخنرانی یکی از رایج ترین روش های سنتی میباشد که به طور گسترده در دانشگاه های ایران به کار می رود(عابدینی،مرتضوی،جوادی نیا،۲۰۱۳).
پذیرفته شده است که روش های تدریس که عمدتاً بر معلمان تکیه میکند مانند سخنرانی کارآمدی کافی را نداشته ومیزان منفعت دانش آموزان و دانشجویان در سبک یادگیری شنوایی مانند یک سخنرانی کمتر
میباشد (کنیون، پکوور[۴۷]، ۲۰۰۸) . در دهه های اخیر، برای پر کردن شکاف در زمینه آموزش پزشکی
روش های تدریس متعددی معرفی شده است. اخیراً دانشگاه ها روش های آموزشی خلاقانه تر و قابل انعطاف تری را ارائه نموده اند که شرایط را برای ارائه فضای آموزشی بهتر میکند (کارنز، بیتهل، ۲۰۰۳).
“