آنجا که سحر، گونه گلگون تو در خواب
از بوسه خورشید چو برگ گل ناز است
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است.
من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است.
راه دل خود را، نتوانم که نپویم
هرصبح، در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم، او همه من، من همه اویم !
…
ما هر دو، در آغوش پر از مهر طبیعت
با دیدهِی جان، محو تماشای بهاریم. (همان، ج۱: ۳۳۴)
در شعر “درخت"مشیری با طبیعت، باد و درخت پیوندی همدلانه برقرار کرده. در آثار مشیری طبیعت زنده و پویاست ادراک و احساس و شادی و رنج و اندوه دارد. و همین باعث شده که مشیری با تمام وجود به آن عشق بورزد و با مظاهر آن به گفت و گو بنشیند. زنده شمردن طبیعت از خصایص ادبیات جدید است و مشیری نیز از نمایندگان این دیدگاه است.
… آن روز های خوب،
می گفتم: ای نسیم !
شاید درخت و من، نیز
یک روح در دوتن
یک باده در دو جام
یک جلوه با دو نامیم.
ما هردو با تبسم خورشید زنده ایم
ما عاشقان نور و بهار و پرنده ایم .
وسپس از تهاجم آهن و نهیب دود می گوید که چگونه این همدلی را نابود کرده اند:
… دیری است در تهاجم آهن، نهیب دود
دیگر نسیم
آن پیک مهربان امید و نوید نیست
… هرگز نرفت این همه بیداد با نسیم
هرگز نبود این همه فریاد با درخت
اینک من و درخت
چونان دو سوگوار پریشان تیره بخت
پیجان و تازیانه ی کولاک های سخت .
و شاعر در پایان امید دارد شاید بار دیگر با درخت، آزاد و رها، دستی برآرد.
او چون مسیح، دوخته تن بر صلیب خویش
من، در تب تلاش رهایی
شاید، که بار دیگر، دستی برآوریم
آزاد، با درخت ! (همان: ۹۳۸)
مشیری در رویکرد به طبیعت به جز جنبه توصیفی طبیعت و ایجاد مناظر بکر و زیبا و صحنه آرایی، طبیعت را پناهگاه و مأمن بشریت در آشفته بازار پیشرفت و تمدن می داند. بدین گونه که میِگوید:
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد !
به کوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت !
اما چرا بشر به دامن جنگل پناه میِبرد؟ بشر از تمدن به ظاهر فریبنده که تمام زندگی او را مورد تهدید قرار مییدهد فرار میِکند. از گلوله، قساوت، نامهربانی، از کشتارهای بی دریغ دشمن که برای صلح و آزادی دروغین ،خون مردمان بییگناه را میِریزد. مشیری برای انسان مدرن و متمدن، های های گریه میِکند زیرا میِبیند در این دنیای صنعتی برادر با برادر نمیِتواند زندگی کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شعر «کوچ» که بارزترین شعر مشیری در مصداق بازگشت به طبیعت است در زیر آورده میِشود:
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد
به کوه خواهد زد.
به غار خواهد رفت
تو کودکانت را به سینه میِفشاری گرم
و همسرت را، چون کولیان خانه به دوش
میان آتش و خون می کشانی از دنبال
و پیش پای تو از انفجارهای مهیب
دهان دوزخ وحشت گشود خواهد شد
و شهرها همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشیانِها بر روی خاک خواهد ریخت.
وآرزوها در زیر خاک خواهد مرد !
…
منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله نقد تطبیقی مکتب رمانتیسم ...