نوع سوم: درست عکس نوع دوم است. یعنى در این نوع اجتهاد باطل جمود محض حاکم است. در حالى که در نوع دوّم، اجتهاد بر نقل حاکم بود. در این نوع، قراء بدون کوچکترین تعمقى و توجهى به قواعد عربى به صرف این که قراءت سنت متبع است، هر قرائتى را که نزد ایشان ثابت مىگشت آن را متبع مىدانستند؛ اگر چه با قواعد عربى و اصول مسلم مخالف باشد. در این زمینه نه لغت معیار بود و نه قواعد عربى؛ بلکه معیار فقط و فقط نقل بود؛ زیرا نقل لازم الاتباع بود و مىبایست مورد عمل قرار گیرد (زرقانی، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۴۱۵؛ فضلی، ۱۳۷۳، ص ۷۵).
امام حافظ ابو عمرو دانى در کتاب جامع البیان، آنجا که اسکان «بارئکم» و «یأمرکم» را در قرائت ابو عمرو بن علاء یادآور مىشود، مىگوید: «پیشوایان قاریان در هیچیک از اجزاى حرفهاى هفتگانه قرآن تابع مشهورترین قواعد و پذیرفتهترین قیاسهاى زبان و ادبیات عرب نبودهاند؛ بلکه آنان خود را مقید به رعایت قطعىترین آثار و صحیحترین نقلها مىدانستند. و هرگاه صحت روایتى بر ایشان ثابت مىشد، آن را با استناد به قواعد مشهور و قیاسهاى پذیرفته شده زبان و ادبیات عرب رد نمىکردند؛ زیرا در قرآن قرائت، سنت، لازم الاتباع است، و بنابراین پذیرش و تمسک به آن ضرورى است» (به نقل از زرقانی، ۱۳۸۵،ص۵۱۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ابن جزری گفته: مثال آنچه ثقهاى آن را نقل کرده؛ ولى وجهى در زبان عربى ندارد، کم است و به دست آوردنش مشکل. برخى روایت خارجه از نافع را از این قبیل دانستهاند که لفظ «معایش» در آیه ۱۰ سوره مبارکهی اعراف را با همزه خوانده است. اما در کل مکی گفته: این نوع نیز پذیرفته نیست (سیوطی، ۱۳۸۰، ج۱، ص۲۵۸).
به بیان روشنتر، برخی به دلیل اینکه روایت خارجه از نافع درباره تلفظ معایش به صورت معائش در آیه «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ» (اعراف/۱۰) را روایتی صحیح میدانند؛ و بدون در نظر گرفتن قواعد ادبیات عرب، قرائت معائش؛ به صورت همزه را پذیرفته اند؛ در صورتی که بسیاری از علماء، معائش با همزه را برخلاف قواعد ادبیات عرب پنداشته و قرائت آن را درست نمی دانند. و دلیل آن را نیز اینچنین بیان نمودهاند که: به دلیل اینکه حرف یاء در معایش، از حروف اصلی آن کلمه است و جمع معیشه از عیش است؛ پس در جمع بستن، یاء آن، قلب به همزه نمیشود. مانند: مکایل و مبایع. و چنانچه حرف یاء در کلمهای زایده باشد، به هنگام جمع بستن، یاء، قلب به همزه میشود. مانند: صحائف و مدائن (دمیاطی، ۱۴۲۲ق، ص۲۸۱).
شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان، به این مورد توجه نموده است؛ و از این طریق کوشیده است که قرائت صحیح را برگزیند. لذا قرائت معایش با یاء را صحیح میداند. و میگوید: در قرائت غیر مشهور به همزه خوانده شده است. بنا بر قرائت مشهور این کلمه اعلال نشده است.سپس به نظر محققین دیگر استناد مینماید و میگوید: برخى از محققین گفتهاند: هر گاه یاء زایده باشد، اعلال میشود. مثل: صحیفه و صحائف. اما در مثل معایش که یاء آن اصلى است، اعلال نمیشود (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۹، ص۵۶). با این بیان، ایشان برای پذیرش قرائت صحیح، به نقل و روایات، توجه صِرف نداشته و هماهنگی با قواعد ادبیات عرب را نیز مدنظر داشته است.
۳-۲-۴- هماهنگی با قراءات مشهور
قرائت مشهور قرائتى است که سند آن صحیح باشد. بدین معنا که راوى عادل و نیکو حافظه از راوى نظیر خود، و به همین ترتیب الى آخر، روایت کرده باشد. همچنین، با قواعد زبان عرب و یکى از مصاحف عثمانى مطابقت داشته باشد، خواه این قرائت از قاریان هفتگانه و یا دهگانه و یا چهاردهگانه و یا دیگر امامان قارى مورد قبول نقل مىشود. علاوه بر این، قراءات مذکور باید نزد قاریان اگرچه به درجه تواتر نرسد، مشهور باشد و ایشان آن را از جمله قراءات اشتباه یا شاذ به شمار نیاورند. مانند قراءاتى که به طرق مختلف از هفت امام قارى نقل شده است اما تنها بعضى از راویان آنها را نقل کردهاند (زرقانی، ۱۳۸۵، ص۴۹۰؛ طاهری، ۱۳۷۷، ج۱، ص۴۳۲؛ معارف، ۱۳۸۳، (ج)، ص ۱۸۶). با توجه به این تعریف، آشکار است که معیار هماهنگی با قراءات مشهور، جامع سه ملاکی است که در مطالب فوق به آن پرداختیم. مرحوم طبرسی نیز در موارد متعددی به ملاک هماهنگی با قراءات مشهور در جهت اثبات قرائتی از آیات تصریح فرموده؛ و به عبارتی ایشان تمام سه ملاک فوق را تایید نمودهاند.
از آنجاییکه قراءات مشهور و رایج میان مردم در معانى قرآن اختلالى وارد نمىسازد و نیز دستیابى به قرائت صحیح و اصیل نیز دشوار بوده است، ائمه (ع) امر فرمودند: قرآن را به گونهاى که در میان مردم قرائت مىشود، قرائت کنید (ابن بابویه، ۱۳۹۸ه.ق، ص۲۸۴؛ طبرسی، ۱۳۷۹، ص۱۰). از جمله روایاتی که هماهنگی با قرائت مشهور را معیاری برای صحت قرائتها دانستهاند، روایت سالم بن سلمه است. نقل شده است که:
عن سالم بن سلمه قال: قرأ رجل على أبی عبد اللّه علیه السّلام و أنا أستمع حروفا من القرآن، لیس على ما یقرأها الناس فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کفّ عن هذه القراءه. اقرأ کما یقرأ الناس؛ سالم بن سلمه مىگوید: فردى نزد حضرت صادق (علیه السّلام) قرائت (قرآن) مىنمود و من شنیدم که او بر خلاف قرائت «ناس» (مردم) مىخواند. حضرت به او گفت: از چنین قرائتى خوددارى کن؛ آن چنان بخوان که مردم مىخوانند (مازندرانی، ۱۳۸۲ه.ق، ج۱۱، ص۷۴؛ فیض کاشانی،۱۴۰۶ه.ق، ج۹، ص۱۷۷؛ مجلسی، ۱۴۰۳ه.ق، ج۸۹، ص۸۸؛ کلینى، ۱۴۰۷، ج۶، ص۴۷۵). روایت مذکور که از جهت سند نیز معتبر است، دلالت دارد بر این که امام صادق (ع) علاوه بر اینکه به تصحیح قراآت مىپرداخته، افراد را به قرائت مشهور که همان قرائت «ناس» است، ارجاع مىداده است.
از جمله مواردی که در تفسیر مجمع البیان، تبعیت از قرائتهای مشهور را معیاری برای تشخیص صحت سایر قرائتها میداند؛ بررسی اختلاف قرائت در آیه ۵۲ از سوره مبارکه انعام است. خداوند متعال در این آیه میفرماید:
وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ و کسانى را که در هر صبح و شام پروردگار خود را مىخوانند و جز رضاى او منظورى ندارند از خود طرد مکن و بدان که از حساب ایشان چیزى بر تو و از حساب تو چیزى برایشان نیست که آنان را از خود برانى، و در نتیجه از ستمکاران بشوى.
طبرسی بیان میدارد که ابن عامر در کل قرآن کریم «بالغداه» را به صورت «بالغدوه» و دیگران «بالغداه» خواندهاند. ابو على فارسى مىگوید: کلمه «غدوه» علم است. بنا بر این قرائت مشهور بهتر است. وجه قرائت ابن عامر این است که بر سر اعلام هم ممکن است الف و لام در آید. و این در صورتی است که نخست آنها را نکره قصد کنیم، سپس به وسیله الف و لام معرفه قرار دهیم (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۸، ص۱۰۱).
گاهی اوقات طبرسی، از این معیار با عنوان مطابقت با قرائت تودهی مردم یاد میکند. و آن را ملاکی برای تشخیص قرائت صحیح عنوان مینماید. ایشان مینویسد: از مذهب امامیه ظاهر میشود که آنان اجماعاً گفتهاند: قرائت به قراءاتی که بین مردم متداول میباشد، جایز است و در عمل نیز به آنچه قراء سبع گفتهاند تابع گشته و عمل به قرائتی را که نادر باشد، کراهت داشتهاند (به نقل از خویی، بی تا، ص۹۹؛ و نیز شبیری، بی تا، ص۱۱۷، شماره۳۱). به عبارت دیگر، شیخ طبرسی، یکی از ضوابط پذیرش قرائت صحیح را هماهنگی و مطابقت قرائت، با قرائت توده مردم میداند؛ اما برخی پژوهشگران، همچون آیت الله معرفت و ابن اشته؛ قرائت صحیح را فقط قرائتی میدانند که عموم مسلمانان، بر آن متفق هستند. و مسلمانان با همه اختلاف مذهبی که دارند، بر تمام حروف، کلمات، نظم، ترتیب و قرائت آن اتفاق دارند؛ به همان صورت که از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) گرفتهاند (معرفت، ۱۳۷۴، ج۲، ص۱۳۵؛ سیوطی، ۱۳۸۰، ج۱، ص۱۷۷؛ به نقل از: احمدی، بی تا، ش ۵۸، ص۹۷). و قرائت صحیح را منحصر به قرائتی میدانند که با قرائت توده مردم هماهنگی و مطابقت داشته باشد.
خداوند در آیه ۱۳ سوره مائده میفرماید:
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَهٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ؛ ولى این پیمان را شکستند و به خاطر همین جرم بزرگ لعنتشان کردیم، و دلهایشان را به قساوت و سختى مبتلا نمودیم، و در نتیجه کارشان به جایى رسید که کلام خدا را وارونه تفسیر کردند، و آن را جابه جا نمودند، و قسمتى از اصول دین و رءوس حقائق دینى را از یاد بردند، و تو پیوسته به خیانتى از آنان مطلع مىشوى، مگر اندکى از آنان، پس ایشان را ببخش و از ایشان درگذر که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد.
طبرسی دراین باره میگوید: حمزه و کسایى «قسیه» و دیگران «قاسیه» خواندهاند. دلیل حمزه و کسایى این است که فعیل نیز به معناى فاعل میآید. مثل: «شهید و علیم» به معناى «شاهد و عالم». لکن آنانى که «قاسیه» خواندهاند، گویند: اکثر و معروفتر همین است (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۶، ص ۲۴۵).
۴-۲-۴- هماهنگی با شعر شعرای عرب
طبرى از ابن عباس روایت کرده است که هرگاه چیزى از قرآن مبهم و پوشیده بود، در شعر بنگرید؛ زیرا که شعر، عربى است ( طبرى ، ۱۹۸۷، ج ۱۷، ص ۱۴۳ ).
جماعتى از مفسران صاحب اثر نیز شعر شعرای فصیح عرب را در بیان مفردات قرآن کریم، یکی از روش های خود دانستهاند. و در تبیین مفردات قرآن کریم از اشعار عرب استفاده مىکردهاند. نقل شده که صحابه و تابعین نیز در لغات مشکل قرآن به شعر احتجاج مىکردهاند (سیوطی، ۱۳۸۰، ج ۱، صص ۳۸۱ و ۳۸۲ ).
بعضى بر این روش اشکال کرده و گفتهاند: اگر این روش را به کار گیرید، شعر را نسبت به قرآن اصل قرار دادهاید و نیز گفتهاند: چگونه جایز است که بر قرآن به شعر احتجاج شود و حال آن که شعر در قرآن و حدیث مذموم است؟ نیز اشارهاى به ضعف این روش دارد؛ به عنوان مثال نیشابوری، صاحب تفسیر غرائب القرآن گفته است: «فان ذلک (اى الأشعار) یوردها من ظنّ ان تصحیح القراءات و غرائب القرآن انما یکون بالامثال و المستشهدات، کلّا فان القرآن حجه على غیره و لیس غیره حجه علیه» (نیشابورى، ۱۴۱۶ق، ج ۱، ص ۶؛ به نقل از ذهبی، بی تا، ج۱، ص۳۳۰؛ سیوطی، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۳۸۲، به نقل از قیس آل قیس، بی تا، ص۴۲۴).
اما حق، وارد نبودن این اشکال است؛ زیرا با توجه به این که قرآن به زبان عربى فصیح نازل شده معلوم است که از کلمات آن نیز معنایى اراده شده که عربهاى فصیح در کاربرد این کلمات، همان معنا را اراده مىکنند. هر جا که به معناى کلمات در کاربردهاى فصیح آگاه باشیم رجوع به اشعار و کلام عرب فصیح وجهى ندارد؛ امّا در کلماتى که به معناى آن در کاربردهاى فصیح آگاه نباشیم که از آن به غریب قرآن و لغات مشکل آن تعبیر مىشود، یکى از راههاى آگاه شدن به معناى آن کلمات در کاربردهاى فصیح، تتّبع در اشعار شاعران فصیح عرب است، هرچند که مسلمان نباشند. این در حقیقت زدودن جهل خود نسبت به معانى واژه ها در کاربردهاى فصیحان عرب و افزایش علم خود به زبان عربى فصیح است؛ نه این که قرآن را فرع و تابع شعر عرب قرار داده باشیم. امّا بر اهل فن پوشیده نیست که استفاده از اشعار براى فهم معناى مفردات قرآن کریم تخصّص و اجتهادى ویژه مىطلبد؛ زیرا باید ضابطهمند و در چارچوب قواعد ادبیات عرب باشد (بابایی، ۱۳۸۱، ج۱،ص ۱۵۹).
طبرسی نیز علاوه بر اینکه در بیان برخی از مفردات قرآن کریم به شعر شاعران فصیح عرب استناد کرده است؛ در بسیاری موارد نیز، در بیان تایید یا رد قرائتی از آیات، به شعر رجوع کرده است. همانگونه که در بیان اختلاف قرائتها در آیه ۲ سوره مبارکه مائده، شعر را یکی از ملاکهای بررسی صحت قرائتها میداند. در آیه ۲ از این سوره، آمده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْیَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ؛ هان اى کسانى که ایمان آوردید؛ مقتضاى ایمان این است که- شعائر خداى و- چهار- ماه حرام را حلال مشمارید و نیز کشتن و خوردن قربانیهاى بى نشان مردم و قربانیهاى نشان دار آنان را حلال ندانید، و متعرض کسانى که به امید فضل و خوشنودى خدا، راه بیت الحرام را پیش گرفتهاند نشوید، و هر گاه از احرام در آمدید مىتوانید شکار کنید، و دشمنى و کینه کسانى که نگذاشتند به مسجد الحرام درآئید، شما را وادار به تعدى نکند، یکدیگر را در کار نیک و در تقوا یارى کنید، و در گناه و دشمنى به یکدیگر کمک مکنید و از خدا پروا کنید، که خدا شدید العقاب است (مائده/۲).
نافع به روایت اسماعیل و ابن عامر و ابو بکر، «شَنَآنُ» را به سکونِ نونِ اول خواندهاند. باقى قاریان به فتح نون خواندهاند.فتح نون، بنا بر این است که مصدر و بر وزن ضربان و غلیان است و سکون نون نیز بنا بر این است که برخى از مصدرها بر این وزن هستند. مثل: لیان. (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۶، ص۱۸۶؛ خدایی اصفهانی، ۱۳۷۸، ص۱۵۸).
طبرسی در اینجا برای تایید صحت هر دو قرائت، به شعر استناد مینماید؛ لذا شاهد مثالی از شعر را ذکر میکند و میگوید: شاعر گوید:
و ما العیش الا ما تلذ و تشتهى و ان لام فیه ذو الشنان و فنّدا
یعنى: زندگى آن است که با لذت و شهوت، در آمیخته باشد؛ اگر چه شخصى که از آن بدبین است، ملامت کند.
بنا بر این شعر، اولاً کلمه به سکون نون و ثانیاً با انتقال فتحه به نون و حذف همزه- که طبق قاعده است- وارد شده است. در هر صورت، این اختلاف قرائت، موجب اختلاف معنى نیست (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۶، ص ۱۸۶). طبق این گفته، طبرسی هر دو نوع قرائت را میپذیرد. قرائت با فتحه نون را به دلیل قرائت مشهور بودنش میپذیرد و در مصحف کنونی نیز اینچنین قرائت شده است. و قرائت با سکون نون را نیز پذیرفته است و دلیل بر آن را در شعر بالا جستجو کرده است. وی یک نکته دیگر که در این آیه مورد اختلاف است را بررسی نموده و طبق قاعده شعرا استدلال کرده است. او مینویسد:
ابن کثیر و ابو عمرو «ان صدوکم» را به کسر همزه و دیگران به فتح قرائت کردهاند. کسر همزه، بنا بر این است که «ان» شرطیه باشد. فعل «صدوا» اگر چه لفظاً ماضى است؛ لکن از معناى آن، آینده خواسته شده است. یعنى اگر شما را از مسجدالحرام، منع کنند و مثل آنچه در گذشته مرتکب شدند، تکرار کنند، کینه آنها شما را به تبه کارى نکشاند. جواب شرط هم به قرنیه «و لا یجرمنکم» حذف شده است. در ادبیات عرب، گاهى بعد از «ان» فعل ماضى مىآید: شاعر معروف عرب، فرزدق گوید:
أ تغضب ان اذنا قتیبه حزّتا جهاراً و لم تغضب لقتل ابن حازم
یعنى: اگر گوشهاى قتیبه بریده شود، آشکار خشمگین مىشوى؟! حال آن که براى قتل ابن حازم، غضب نکردى!
شاعر دیگر گوید:
اذا ما انتسبنا لم تلدنى لئیمه و لم تجدى من ان تقرى به بدّاً
یعنى: هنگامى که اصل و نسب ما مورد رسیدگى قرار گیرد، مرا زاده مادرى پست نیابى و از اقرار به آن ناگزیرى.
فتح همزه «ان» واضح است؛ زیرا با ما بعد آن تاویل به مصدر و «مفعول له» خواهد بود. «ان تعتدوا» هم در محل نصب و مفعول دوم براى «لا یجرمنکم» خواهد بود (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۶، ص۱۸۷).
با این بیان، مرحوم طبرسی فتح همزه را پذیرفته است؛ اما وجود کسره در آن را با این شرایط، در شعر فصحای عرب یافته است و آن را انکار نمیکند.
۵-۲-۴- مطابقت با لغت
از جمله امورى که از سوی برخی مفسرین همچون علامه طباطبایی و شیخ طبرسی مستند ترجیح قرار داده شده، عرف و لغت است. اگر اختلاف قرائتها به گونهاى باشد که برحسب عرف و لغت فصیح عرب، آیه تنها طبق یکى از آن قرائتها ترکیب و معناى صحیح داشته باشد و با سایر قرائتها ترکیب یا معناى آن غلط یا غیر فصیح گردد، عرف و لغت مىتواند تعیینکننده قرائت صحیح باشد؛ زیرا قرائتهایى که برحسب عرف و لغت فصیح موجب غلط یا غیر فصیح بودن ترکیب و معناى آیه گردد، بىتردید قرائت صحیح و واقعى آیه نمىباشد. اما اگر اختلاف قرائتها به گونهاى باشد که آیه با هریک از آنها و یا با بیش از یکى از آنها برحسب عرف و لغت فصیح، ترکیب و معناى صحیح داشته باشد، عرف و لغت تعیینکننده قرائت صحیح نمىباشد (بابایی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۲۱۷).
نکته دیگری که در اینجا قابل ذکر است؛ این است که چون قرآن کریم به زبان عربى فصیح است، در فهم معنا و قرائتهای گوناگون آن، گاهی اوقات از محاورات فصیحان عرب مىتوان کمک گرفت؛ البته نه از مطلق محاورات عرب (همان، ج۱، ص۱۶۰). مرحوم طبرسی نیز در پارهای موارد، برای اثبات صحت قرائتی، به معیار هماهنگی با اقوال، سخنان و لغت عرب تمسک جسته است. مانند:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَهٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ؛ اى کسانى که ایمان آوردید چون در راه خدا سفر مىکنید و به افراد ناشناس بر مىخورید، درباره آنان تحقیق کنید- و به کسى که سلام به شما مىکند نگوئید مؤمن نیستى- تا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانید و بدانید که نزد خدا غنیمتهاى بسیار هست، خود شما نیز قبل از این، چنین بودید و خدا (با نعمت ایمان) بر شما منت نهاد، پس به تحقیق بپردازید که خدا به آنچه مىکنید با خبر است (نساء/۹۴).
اهل کوفه، به جز عاصم در هر دو مورد «فتثبتوا» و دیگران «فتبینوا» خواندهاند. وجه قرائت اول این است که تثبت بر خلاف اقدام و به معناى تانى و ملایمت است که مناسب این مورد مىباشد. وجه قرائت دوم این است که تبین گاهى از تثبت، محکمتر است. چنان که وارد شده: «التبین من اللَّه و العجله من الشیطان»؛ یعنى دقت در کارها از جانب خداوند و عجله از جانب شیطان است. در این جمله، تبین و عجله در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند و این خود دلیل این است که تبین و تثبت، به یکدیگر نزدیک هستند. شاعر این کلمه را به معناى توقف و زجر به کار برده است:
ازید مناه توعد یا بن تیم تبین این تاه بک الوعید
یعنى: اى پسر تیم، آیا زید منات را بیم مىدهى، توقف کن و ببین که بیم دادن در کجا تورا گمراه کرده است؟ (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۵، ص ۳۰۶)
در جایی دیگر؛ امین الاسلام طبرسی درباره قرائت «خفیه» در آیه
ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حد گذرندگان را دوست نمىدارد (اعراف/۵۵). میگوید: ابوبکر از عاصم، خفیه را به کسر خاء خوانده است و دیگران به ضم خاء. نیز میگوید: هر دو قرائت مطابق لغت عرب است (طبرسی،۱۳۶۰، ج۹، ص ۱۳۲).
امین الاسلام طبرسی مطابقت یک قرائت با لغت اهل حجاز را در آیه شریفه
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (لقمان/۱۸) دلیل بر صحت آن قرائت میداند. آنجایی که درباره لفظ « لا تُصَعِّرْ» مینویسد: تمامى اهل کوفه به جز «عاصم و ابو عمر و نافع» آن را «و لا تصاعر» با الف مىخوانند و بقیه به تشدید عین «و لا تصعر» خواندهاند. نظر به اینکه در معنى چون همانند لا تصاعر است؛ لذا بعضى آن را با الف خواندهاند و نظیر آن را سیبویه در ضعف، ضاعف خوانده است. نیز گفته شده: اهل حجاز در اصطلاح خود، آن معنى را به لفظ «لا تصاعر» و بنى تمیم به لفظ «لا تصعر» تأدیه مینمایند (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۱۹، صص ۱۸۰ و ۱۸۱).
۶-۲-۴- استفاده از روایات
یکى دیگر از امورى که گاهى مؤلّف در تأیید قرائتى به آن استناد کرده، روایات است (بابایی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۲۱۹).
ائمه معصومین علیهم السّلام پس از پیامبر (ص) نیز، همان رسالت هدایتگرى و پیشوایى را بر عهده داشتند. هر کدام از آن بزرگواران، در زمان حیات خویش، رسالت و وظیفه پیشوایى خود را انجام داده است. از جمله اقدامات ایشان، همانند پیامبر گرامى اسلام (ص)، صیانت از نص و قرائت قرآن بود. آنان تأکید داشتند که نزول قرآن، واحد، و داراى نص واحد است و اختلاف در قراآت، اگر حاصل شود، از ناحیه روات است؛ آن چنان که در روایت امام باقر(ع) و امام صادق (ع) بر آن تصریح شده است. امّا آن چه در زندگى ائمه معصومین، مىباید مورد توجه واقع شود، آن است که پس از ارتحال پیامبر اسلام (ص)، اختلاف در قراآت به تدریج آغاز شد و هر چند حضرت على (ع)، قرائت واقعى را بیان مىداشت و قرآنى که به دستور پیامبر (ص) و بر قرائت واحد جمعآورى نمود، بر مردم عرضه کرد و آنها نپذیرفتند؛ ولى حضرت على (ع) در تصحیح قراآت از پاى ننشست. به هر حال موافقت آن حضرت با قرآن عثمانى و استمرار موافقت دیگر ائمه معصومین (ع) بیانگر آن است که قرآن موجود (ما بین الدفتین) و قرائت آن را نبایست با قرائت واقعى متفاوت دانست و الّا ائمه معصومین در صورت وجود تفاوت قرائت و تفاوت کلمات بین آنها به شکلى که بر اساس قرآن لطمه وارد مىآورد، نه تنها بر قرآن و مصحف عثمانى صحه نمىگذاشتند؛ بلکه با آن مخالفت مىنمودند (مودب، ۱۳۷۸،ص ۲۲۷).
به مواردى از تأییدات ائمه علیهم السّلام اشاره مىشود:
- عن سالم بن سلمه قال: قرأ رجل على أبی عبد اللّه علیه السّلام و أنا أستمع حروفا من القرآن، لیس على ما یقرأها الناس فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کفّ عن هذه القراءه. اقرأ کما یقرأ الناس؛ (مازندرانی، ۱۳۸۲ه.ق، ج۱۱، ص۷۴؛ فیض کاشانی،۱۴۰۶ه.ق، ج۹، ص۱۷۷۷؛ مجلسی، ۱۴۰۳ه.ق، ج۸۹، ص۸۸).