نسبتِ اخلاصِ عبد، برای مولا به نسبت علمی که عبد از مولا دارد یعنی هر چه عبد در علم به مبدأ پیش قدم بشود در اخلاص گام نهاده است البته روشن است که منظور از علم، علوم متعارف نیست بلکه از سنخ (اَنر ابصارُ قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرقَ ابصارُ القلوبِ حجبَ النور فتصلَ الی معدن العظمه)[۳۲۸] باید ابصار قلوب به جهت دیدن همیشگی به ذاتِ اقدسِ حق نورانی گردد تا انقطاع کامل به سوی خداوند متعال بشود و وقتی شخص مخلَص باشد برهان الهی را می بیند و وقتی برهان الهی را دید صاحب ابصار قلوب می شود و باطن معاصی را می بینند و این است عصمت الهی . فرمود : وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ)[۳۲۹] مرحوم علامه ذیل آیه می فرماید: و یظهر من الایه أنّ مِن شأن المخلَصین من عباد الله اَن یروا برهانَ ربهم و ان الله سبحانه یصرف کل سوء و فحشاء عنهم فلا یقترفون معصیه و لا یهمّون بها بما یریهیم الله من برهانه ، و هذه هی العصمه الالهیه)[۳۳۰] در نتیجه چنین شخصی چه از لحاظ تربیت روح چه از لحاظ رشد عقلِ علمی و عملی باید از اول برای این مقام خطیر آماده بشود چون اخلاص بر خطر است تا عاقبت بنده چه خواهد شد مرحوم صدوق از امیرالمومنین نقل می کند : الدنیا کلّها جهل الا مواضع العلم و العلم کله حجه الا ما عمل به و العمل کلّه ریاء الا ما کان مخلصا و الاخلاص علی خطر حتی ینظر العبد بما یُختَم له[۳۳۱] و این چنین شخصی از اول در منظر خداست و به قول معروف بعین الله است . به همین جهت خداوند متعال بر موسی علیه السلام منت نهاد تا (لتصنع علی عینی) بشود و این (علی عین الله) به صورت (القیت علیک محبه) است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ولی (لتصنع علی عینی) چه مقامی است و چه ملاحظه ای است خدا می داند این کلام بقدری منزلت عبد را به مولا نزدیک می کند که فرمود (علی عینی) یعنی عین اضافه شده به (یاء متکلم) نه به اسم یا صفتی از اسماء یا صفات خداوند متعال .
دوم : فرمود (علی عینی) حرف جر (علی) دلالت بر استعلاء چیزی بر چیزی دارد که استعلاء یا حقیقی است یا مجازی . و اینجا تعبیر کنایی است و استعلاء مجازی است دلالت می کند بر شدت شفقت خداوند سبحان بر حضرت موسی علیه السلام .
و اگر (علی) به معنای (فی) باشد همچنین این معنا رامی توان استفاده کرد . مرحوم علامه می فرماید : به هر گونه باشد این لسان عنایت کامل و شفقت[۳۳۲]
دومین دلیل مخلَص بودن حضرت موسی علیه السلام
آیه ی دیگر که دلالت می کند خداوند متعال (أخلص موسی لنفسه) آیه ی (و اصطنعتک لنفسی[۳۳۳]) این آیه با این عبارت، غیر از آیه (و انا اخترتک فاستمع بما یوحی[۳۳۴]) و با آیه (لتصنع علی عینی) فرق می کند چون (لتصنع علی عینی) درست است که دلالت بر رشد در مرأی و منظر خداست ولی ممکن است شخص دارای منزلتی باشد که خداوند از اول کودکی تا به هنگام پیری بر اثر عوامل او را موفق کند ولی برای خود او را نسازد .
اما در آیه ی (واصطنعتک لنفسی) خداوند متعال می فرماید : من موسی علیه السلام را برای خود ساختم . آنچه قابل تامل است اینکه نفرمود : (وصَنعتُک لنفسی) یعنی ثلاثی مجرد این کلام عبارت دیگر (لتصنع علی عینی ) است . بلکه فرمود (واصطنعتک) یعنی این ماده (صنع) به باب افتعال در آمده تا شدت اهمیت این صنع را برساند .
ثانیا: فرمود : (واصطنعتک ) هم در این آیه و هم در آیه (لتصنع علی عینی) ماده صنع دلالت بر این مفهوم می کند که شیء تحت تربیتِ خالق است و مخلوق با اتقان ساخته شده است چون خداوند متعال به همه چیز خبیر است فرمود : وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ [۳۳۵]
لازم به ذکر است که هر مخلوقی تحت تربیت خالق است و خالق به أحسن خلق او را آفرید (الذی أحسن کل شی خلقه ثم هدی) یعنی هر آنکه شیء بر او صدق می کند و مصداقی از اشیاء باشد این حالت را دارد . ولی کلمه صنع دارای مفهومی است که خداوند متعال اراده کرد که این مفهوم را- علاوه بر مفهوم عامی که در مورد اشیاء داریم- بفرماید تا منت خود را بر حضرت موسی علیه السلام را برای ما بیشتر نمود بدهد . ثالثا: فرمود (لنفسی) این کلمه چنان بار معنایی دارد که باب هر کلامی را می بندد و به مراتب از (علی عینی) بالاتر است گرچه در (علی) قُربی هست که درک نمی شود ولی اینجا دیگر سخن از قرب نیست بلکه لام اختصاص یعنی تو را ساختم برای خود و تو مختص نفس من هستی . اگر می فرمود (واصطنعتک لی ) مفهوم رسانده می شود ولی فرمود (لنفسی) یعنی گرچه برای من هستی ولی برای نفس من، یعنی دیگر بحث (اخترتک فاستمع لما یوحی) نیست بلکه بحث از رسالت ونبوت و عصمت نیست بلکه بحث از تدلیل[۳۳۶] عبد در دامن مولا است که این بنده مخلِص به چنین مقامی رسید .
پس معلوم شد که در این آیه چرا از ضمایر متکلم وحده استفاده شده است چون دیگر رابطه بین عبد و مولا است وعبد در اصطناع پروردگار جنبه خدایی پیدا می کند که ظهور این جنبه ها در شوونی همچون رسالت و نبوت و امثال ذلک .
این اصطناع الهی و پرورش علی عینی از اوائل دوران بارداری مادر گرامی حضرت موسی علیه السلام است چون آیه ی (واصطئعتک لنفسی) بعد از سیاق منت بعد از منت خدا و بعد از بیان دوران کودکی تا عنفوان جوانی و قتل نفس و فرار از فرعونیان است .
حضرت موسی علیه السلام گر چه درخانه فرعون بود و پسر نبی نبود و شاید گمان شود که در بیوت انبیاء نبود تا به این مرحله از عبودیت برسد
ولی خداوند متعال چنان تدابیری برای این بنده خود مقدر کرد که حتی شیر این کودک از زنان فرعونیان نباشد بلکه (وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ)[۳۳۷] یعنی این مُرضِع باید به کفالت اهل بیتی قرار بگیرد که خدا می خواهد پس حتی دوران کودکی و شیرخواری او باید نزد مادری باشد که اوصاف این زن در فصول پیش گذشت و این مبین است که در تمام مراحل چه از لحاظ رشد جسمانی و غذای مادی و چه از لحاظ تربیت روحی و مغذیات معنوی تحت نظر خدا باشد به همین جهت همینکه به بلوغ رسید خداوند متعال او را دارای حکمت و علم کرد (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ [۳۳۸] یعنی حضرت موسی علیه محسن بود که به او حکما و علماً داده شده بود.
بررسی این مرحله (لما بلغ اشده) که چه دوره از عمر انسان در مباحث آتی گفته می شود.
درست است که حضرت موسی علیه السلام در خانه فرعون بود ولی این در ظاهر امر است بلکه در حقیقت او در بیت انبیاء است و در آنجا مشغول تهذیب خود بود و در طول عمر قبل از نبوت شعیانی برای خود پرورانده بود فرمود (هذا من شیعته وهذا من عدوه) یعنی حضرت موسی علیه السلام طوری بود که دشمنانی داشت و پیروانی . آنها را همیشه در مقابل حکومت طاغوت آماده می کرد. یعنی کاملا عالم بود که حکومت فرعون و هامان باطل است واینها عدو الله هستند .
پس مخلَص است یعنی کسی که درتمام دوره های عمر در صنعت خدا باشد و در سیاق آیات سوره طه می بینیم که بعد از شرح تمام وقایع قبل از نبوت می فرماید : (واصطنعتک لنفسی) بعد از آن فرمود : اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتی وَ لا تَنِیا فی ذِکْری[۳۳۹] و این همان عصمت قبل از نبوت است که دانشمندان شیعه در صدد اثبات آن هستند .به عبارت دیگر قبل از نبوت اصطناع اللهی تمام شده بود.
تمام پیامبران چه آنهایی که اولوالعزم هستند مثل حضرت موسی علیه السلام و چه غیر آنها نظیر حضرت یوسف که فرمود : انه من عبادنا المخلَصین همه مخلص بودند یعنی اصل اصطناع اللهی شامل آنها می شود و همه مورد اصطناع خداوند متعال هستند ولی چون حضرت موسی از این اطوار زندگی خاص گذشت و قرآن آنها را شرح کرد فرمود: (واصطنعتک لنفسی) والا این کلام در مورد همه انبیاء علیهم السلام صادق است وهمه انبیاء تحت تعلیم و تربیت خداوند متعال است حتی مومنین و مومنات تحت ولایت و سرپرستی خدا هستند و لحظه به لحظه آنها را از ظلمات به سوی نور خارج می کند (یخرجهم من الظلمات الی النور) این سنت خداوند متعال است .
حضرت موسی علیه السلام صاحب سلام الهی
اغلب انبیاء علیهم السلام در قرآن از طرف خداوند متعال به آنها سلام شده است حتی مومنین مورد صلوات و سلام خدا هستند .
برخی از این سلام ها در دنیا هستند فرمود : هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً)[۳۴۰]
و برخی در آخرت هستند فرمود : جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ [۳۴۱]
و برخی از سلام ها در حین مرگ فرمود: الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۳۴۲]
برخی از انبیاء علیهم السلام مانند حضرت عیسی علیه السلام وحضرت یحیی این سه بخش سلام را در یک آیه فرمود : وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا[۳۴۳] و در مورد
حضرت یحیی فرمود : وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا [۳۴۴]
سلام یعنی امنیت و سلامت و صاحب سلام صاحب أمن است و اینکه در آیه بصورت نکره آمده برای عظمت این سلام است علامه می فرماید : و تنکیر السلام لافاده التفخیم)[۳۴۵] و اینکه در این سه بخش فرمود برای اینکه اولا ً این ها بخش های مهم هر انسان است ثانیاً این سه بخش و ما بین آنها است یعنی وقتی بفرماید (یوم ولد) و (یوم یموت) یعنی کل عمر دنیوی شخص را می گیرد از روز ولادت تا روز ممات و از روز توفی تا زمانی که محشور می شود و بعد از آن و به صورت مطلق از زمانی که انسان وجود می گیرد تا ابد .
مرحوم علامه می فرماید : این سه روز افتتاح هر یک از این عوالم است عالم دنیا و عالم برزخ و عالم آخرت. پس هیچ مکروهی نه در دنیا ونه در برزخ و نه در آخرت برای شخص پیش نمی آید و شخص در امنیت کامل است.
در مورد حضرت موسی علیه السلام از دو جهت می توان این سه سلام را اثبات کرد اول : از آن جهت که از انبیای اولوالعزم است و مانند حضرت عیسی است وحکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحدٌ و غیر از انبیای اولوالعزم مانند حضرت یحیی علیه السلام راهم شامل شده پس تمام انبیاء علیهم السلام دارای چنین سلامی هستند همان طور که فرمود : وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلینَ[۳۴۶]
دوم : می توان از اطلاق سلامی که به حضرت موسی علیه السلام استفاده کرد که این سه بخش سلام الهی را دارا است فرمود: سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ[۳۴۷]
همان گونه که گفته شد سلام به معنای امنیت است و چون انبیاء علیهم السلام به خصوص حضرت موسی علیه السلام طبق نص قرآن از اوائل کودکی به آنها سلام شده تا روز ممات تا حیات اخروی پس از اول در امنیت بودند و معلوم است که این امنیت برای کسانی است که ایمان آوردند و ایمان خود را دچار ظلم نکردند فرمود : الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ [۳۴۸]
پس نتیجه ای که می شود گرفت این است که انبیاء علیهم السلام از اول در امنیت بودند یعنی از اول مومن به مبدا و معاد و هدایت یافته بودند و این یعنی حفظ نفس از ضد هدایت و خلاف ایمان. که همان عصمت است و چون سلام از طرف ذات اقدس الهی است پس عصمت انبیاء علیهم السلام قبل از نبوت هم بوده است .این یکی از ادله اثباتِ طهارتِ فضایی که انبیا در آن حضور داشتند چون ایمانِ غیر مشوب به ظلم صُدفهً در کسی ایجاد نمی شود بلکه محیط اثر قابل توجهی دارد و این علت ناقصه با اراده شخص تبدیل به علت تامه می شود
حضرت موسی علیه السلام در قرآن القاب متعددی از طرف خداوند متعال به او موهبت شده است که هر کدام دارای مفهومی دقیق ونیاز به تحقیق جداگانه ای دارد به همین جهت تا اینجا ما به اوصاف حضرت موسی علیه السلام اکتفا می کنیم .
بررسی آیه فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ[۳۴۹].
این آیه عقیب تجلی خداوند برای حضرت موسی علیه السلام و عده ای از بنی اسرائیل در کوه بوده است .
این تجلی سه آثار داشت اول اینکه حضرت موسی به صعقه رفت دوم بنی اسرائیل در این تجلی قالب تهی کردند و توانایی مقاومت را نداشتند سوم کوه مندّک شد یعنی پودر شد و از بین رفت.
جمادات یارای مقاومت در مقابل تجلی خداوند را ندارند همانگونه انسانهایی حس گرا درحد تجلی خداوند متعال نیستند .
ولی حضرت موسی علیه السلام در این تجلی در اسماء و صفات خدا سیر می کرد که فرمود : (انا اول المومنین ) و توبه ایشان رجوع به حضرت حق است از قول سفهاء ، در حال تجلی فرمود : فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ [۳۵۰]
پس (أرنا الله جهرهً) قول سفهاء بوده است نه قول پیامبری از اولوالعزم انبیاء علیهم السلام که به خداوند سبحان علمی دارند که دیگران از آن بی بهره اند فرمود : أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ [۳۵۱] و این انبیاء علیهم السلام هستند که به مردم حکمت و کتاب تعلیم می دهند پس این توبه رجوع به معرفت خود نسبت به خداوند متعال است از جهل بنی اسرائیل است .
دومین آیه که به ظاهر می رسد، حضرت عملی غیر از آنچه خداوند رحمان می خواهد انجام می دهد و عمل خود را به شیطان نسبت می دهد . این آیه است فرمود : وَ دَخَلَ الْمَدینَهَ عَلى حینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبین فَلمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسى أَ تُریدُ أَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُریدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُریدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحینَ [۳۵۲]
حضرت موسی علیه السلام وقتی که به بلوغ رسید خداوند به حکم و علم می دهد که این جزای نیکوکاران است پس حضرت دارای سه ویژگی است اول اینکه محسن است و این سبب می شود که خداوند متعال به او حکم و علم بدهد و به جهت علمی و حِکمی که دارد روشن است که این علم الهی در راه نجات بندگان به کار می بندد . پس در نتیجه شعیانی داشت و دشمنانی .
وقتی دید که یکی از شعیانش با یکی از دشمنانش در حال مبارزه است آنکه از شیعیان حضرت بود از حضرت کمک خواست (فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ) حضرت به او مشتی نواخت و او در جا مُرد . این اقدام حضرت موسی کمک به متبعینش در مقابل دشمنانش است مثل این کمک رسانی از طرف رهبران الهی به تابعینشان زیاد است . به همین جهت فرمود : (قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ یعنی به جهت حکمت و علمی که به من دادی من ظهیر برای مجرمین نمی شوم ظهیر از ظَهر به معنای کمر یعنی کمک رسان مجرمین نمی شود.
حضرت بعد از واقعه فرمود : ِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ) اینجا حضرت موسی علیه السلام می فرماید که شیطان دشمن گمراه کننده مبین است یعنی اگر کسی همانند وجود مبارک موسی علیه السلام باشد این گمراه کننده رابه صورت عیان می بینند . اشخاصی که مورد نعمت خدا هستند و خداوند متعال آنها را در فضا و بیوت انبیا می پرورانند . شیطان و گمراهی او را به صورت عیان می بینند که شیطان در صراط مستقیم نشسته است (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ [۳۵۳]
آیا قتل آن شخص که عدو حضرت موسی علیه السلام است عمل شیطانی بود ؟ اگر قتل عمل شیطانی بود حضرت بعد از اینکه از خدا طلب مغفرت می کند نباید چنین کاری بکند و دوباره نباید فردی دیگر را به این صورت بکشد در حالی که آن شخص که از شیعیان حضرت موسی علیه السلام بود دوباره از حضرت کمک خواست البته حضرت به او فرمود : (إنک لغوی مبین) یعنی تو در اشتباه روشنی هستی و اگر (غویٌ مبین) یعنی مجرم است نباید حضرت موسی او را کمک کند چون که فرمود : قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ) پس این شخص از مجرمین نبوده چون حضرت تصمیم گرفت که او را دوباره یاری کند (فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسى أَ تُریدُ أَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ [۳۵۴]
ثانیا : این قتل نفس نظیر قتل نفس قصه حضرت خضر نیست چون در آن قصه حضرت خضر بدون گناهی آن غلام را کشت به همین جهت مورد انکار حضرت موسی علیه السلام شد فرمود : فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً [۳۵۵]) ولی حضرت موسی به قصد کشتن آن مرد قبطی او را نَزد بلکه در ظاهر فرمود : (فوکزه) و اگر اراده کشتن بود حضرت با سلاحی با او رو به رو می شد بلکه شاید این از باب تادیب باشد که منجر به قتل ان شخص شد و نمی توان گفت حضرت بدون تامل و یا نعوذ بالله تهوراً این کار را کرده باشد چون منافی حکمت و علمی که خدا به او داده است .
ثالثا: اگر قتل نفس کار اشتباهی بوده این طبق شریعتی که موسی علیه السلام داشت نا صحیح است و یا حداقل مورد انکار خداوند متعال قرار می گرفت چون قتل نفس بدون جرم از زمان حضرت آدم علیه السلام جرم شناخته شد و گویا همه مردم را کشته است خداوند متعال از همان اول در مقابل این عمل ممانعت کرد و این حکم را در همه شرایع ممنوع شمرد .
خداوند متعال در قرآن بعد از اینکه قضیه حضرت آدم ودو فرزندش را بیان می کند فرمود : قابیل برادرش را تهدید به مرگ می کند در جواب هابیل می فرماید : لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ اِنِّی أُریدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمینَ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ)[۳۵۶] . یعنی کسی که قتل می کند اولاً عمل نفسانی است (فطوعت له نفسه) ثانیاً کسی که خوف پروردگار دارد این کار ار انجام نمی دهد معلوم می شود کاری است که نزد رب العالمین حرام است ثالثا قتل نفس اثم است که عاقبت در جهنم است رابعاً کسی که این کار را میکند از ظالمین است .
درحالی که نمی توان هیچ کدام از این اقسام چهارگونه را به حضرت موسی علیه السلام نسبت داد.
پس چرا حضرت موسی علیه السلام فرمود : هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ.
شیطان هیچ تسلطی بر بندگان مخلَص خدا ندارد این را خداوند متعال در دو جا در قرآن کریم از زبان ابلیس فرموده است که اگر نادرست باشد مورد انکار خداوند قرار می گرفت .
اول در سوره حجر می فرماید : قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ [۳۵۷]