رضاخان پس از رسیدن به مقام پادشاهی و رضا شاهی و عهدهداری مملکت ایران و کسب قدرت، عشایر را که مانعی بزرگ در رسیدن به آمال خود در راه توسعه کشور و پیشبرداهداف تجدد خواهان خویش میدانست، سعی نمود به طریق از سر راه خود بردارد و بدین سبب تلاش فراوانی در اسکان و سرکوبی آنها کرد و برای اینکه قشون مرکزیت ایجاد کند، سعی کرد ملوک الطوایفی و خان خانی را که از یادگارهای قرون وسطی بود از بین ببرد. در راستای این سیاست، رضاشاه، صولت الدوله را در مقابل خود و مانعی برای دستیابی به اهداف خود میآید و به گونهآی چگونگی رابطه بین آن دو رقم زده (۱محمد رضا خلیلی خود، توسعه و نوسازی ایران در دوره رضا شاه، تهران، مرکز انتشارات جهاد دانشگاهی، واحد شهید بهشتی، ۱۳۷۳، ص ۱۵۱، ۱۵۰ + مجله خواندن هاس ۳ ش ۳۳ص ۲تا ۴)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
رضاشاه هر چه بر قدرت خود میافزود، خود را از دوستی با صولت الدوله بینیاز تر میدید، از سال ۱۳۰۴ ش، نقشههای رضاخان برای نظارت بر اسماعیل خان (صولت الدوله) جدی میشد. درعین حال، رضاخان با احتیاط کرده و او را از ایلش جدا سازد (احمد نقیب زاده، دولت رضا شاه و نظام امین ص ۱۶۴).
رضاشاه هر چه بر قدرت خود میآفزود، خود را از دوستی با صولت الدوله بینیاز تر میدید. از سال ۱۳۰۴ ش، نقشههای رضا خان برای نظارت بر اسماعیل خان (صولت الدوله) جدی میشد. در عین حال، رضاخان با احتیاط عمل میکرد و به جای اسکان اجباری اسماعیل خان در تهران، تصمیم گرفت وی را به عنوان نماینده جهرم به مجلس وارد کرده و او را از ایلش جدا سازد (احمد نقیب زاده، دولت رضا شاه و نظام امین، ص ۱۶۴)
ضرب المثل قدیمی که میگوید: ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند، همیشه صادق است. از آنجا که ایل از نوع اجتماعات بسته یا به قول تونیس گمینشافت، خود محور و خویش حاکم است، بسیار طبیعی و منطقی است که بین آن و حکومت کنش و درگیری به وجود آید. زیرا دولتها خود را ملزم به انتخاب یکی از دو راه امحاء و کامل ایل یا به اطاعت آوردن آن میبیند. در عین حال، همین دولتهای ملی در مقاطعی خود را نیازمند همین دولتهای کوچک این میبینند. چنانچه رضا شاه قبل از سلطنت از حمایت صولت الدوله برخوردار بود.
اما همین که رضاخان به رضا شاهی رسید، نه تنها صولت الدوله بلکه با تمامی افرادی که او را در قدرت یابی، همکاری و دستگیری کرده بودند برخورد شدید داشته مثل نصرت الدوله فیروز، علی اکبر داور و … (ص ۷۵ رضا شاه و نظام این) جدال جدی بین حکومت مرکزی و ایل قشقایی و صولت الدوله از سال ۱۳۰۶ ش (۱۹۲۵ م) که دولت تصمیم به خلع سلاح ایل گرفت، آغاز شد. (همان ص ۱۶۴).
با وجودی که صولت الدوله در اوایل از رضا شاه حمایت کردهب ود، اما شاه همیشه به صولت الدوله منظنون بود و به قول سرکش فروز، دستور محرمانه شخص شاه این بود: «به صولت الدوله نباید اعتماد کرد همیشه او و اطرافیانش را باید تحت نظر گرفت.» رضا شاه معتقد بود که صولت الدوله به قدرت تن در نمیدهد و هیچ گاه زیر بار او نخواهد رفت. بنابراین منتظر فرصت بود که او را از میان بردارد (نگاهی به ایل قشقایی بعد از شهریور ۱۳۲۰، منوجهر کیانی، ص ۳۹-۳۷).
و شورش عشایر جنوب در سال ۱۳۰۷ اثر بهترین بهانه رضا شاه برای دستیگری صولت الدوله شد و اسماعیل خان صولت الدوله و فرزند ارشدش ناصر خان به اتهام همراهی با شورشیان ایلات و عشایر فارس، به امر رضا شاه دستگیر و زندانی شدند. آنها (صولت و ناصرخان) در زمان توقیف نماینده مجلس شورای ملی بودند. در روز ۸ شهریور ۱۳۱۱ ش وزیر کشور منصور الملک از مجلس شورای ملی درخواست کرد تا از آنها سلب مصونیت کرده اجازه دهد تحت تعقیب قرار گیرند. مدتها قبل از آن، پدر و پسر دستگیر و زندانی شده بودند. ناصر خان تا زمان سقوط رضا شاه تحت نظر باقی ماند. اما صولت الدوله اسماعیل خان امان داده نشد و در همان دوره رضا شاه توسط مأموران شهربانی به قتل رسید.
در مورد مرگ و یا قتل صولت الدوله حرف و حدیثهای بسیاری هست اما باور اکثریت و عموم مردم بر قتل صولت الدوله در زندان قصر قجر است و حتی گفته شده که قتل اسماعیل خان قشقایی (صولت الدوله)اساساً به خاطر دشمنی او با انگلیسیان صورت گرفت و اگر او بر این مخالفت اصرار نمیورزید رضا شاه از خون او درمیگذشت. (حسین مکی، ج ۵، صص ۴۶۵-۴۶۹+ سازمان اطلاعاتی وامنیتی ایران تا پایان دوره رضا شاه، اقبال حکیمیون، چ اول، تهران، تابستان ۱۳۸۶، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، ص ۲۷۷).
آگاهان به امور در آ» روزگار عقیده داشتند که رضا شاه از همان سالهای نخست سلطنت قصه جان اسماعیل خان صولت الدوله قشقایی را کرده بود و در صدد بود به هر نحوی که ممکن شود او را از بین ببرد (شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، باقر عامن، ج ۲، ص ۱۲۱۳).
سیف پور فاطمی که مدتی استاندار فارس بود، نیز در موردوحشت فراوان و سوء ظن رضا شاه نسبت به ایلخان قشقایی (صولت الدوله) و قصد او در مورد از میان بردن صولت مینویسد: «…رضا شاه همیشه به صولت الدوله مظنون و به قول سرلشکر محمد حسین فیروز، دستور محرمانه رضا شاه این بود که به صولت الدوله نباید اعتماد کرد …» (سیف پور فاطمی ص ۷-۶)
رضا شاه برای اینکه به هدفش برسد و صولت الدوله را از بین ببرد، ترتیبی داد که صولت الدوله را به نمایندگی مجلس انتخاب کند و او را به تهران بکشد و تحت کنترل خود داشته باشد. وی (صولت الدوله) که به مصونیت پارلمانی اعتماد داشت روانه پایتخت شد (محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفتههایی از زندگی و روزگار پهلویها، ترجمه محمود طلوعی، نشر علمی، چ اول، ۱۳۷۲، ص ۳۱۵-۳۱۴).
معروف است قبل از اینکه صولت الدوله به تهران حرکت نماید، در شبی که معروف به غیب گویی بود بر او وارد شد و سردار از او پذیرایی شایانی نمود و شبی از درویش سؤال اجمالی نمود . قصد سردار از این سؤال راجع به مسافرت خود به تهران و قرب جوار پهلوی بود که از عاقبت این مسافرت بیمناک بود ولی به درویش قضد و نیت خود را نگفته بود. درویش غیبت گو در پاسخ سردار رگفتهب ود که قصد و منظور این سؤال تصمیم به نزدیکی مرد بزرگی داریی وی زنیهار از این مرد دوری کن زیرا که هم دوستی و نزدیکی با او و هم دشمنی و عداوت با او هر دو خطرناک است. اتفاقاً پیش بینی آن درویش راجع به پهلوی مصداق داشت. زیرا که در خلال سلطنتش مشاهده شد که همه دوستان نزدیک خود و هم دشمنان خود را یکی پس از دیگری از بین برد. (یگانی منوچهر، نگاهی به ایل قشقایی بعد از شهریور ۱۳۲۰ ص ۲۰۲-۲۰۱)
صولت الدوله پس از ورود به تهران، اطلاع یافت که طی فرمانی، وکلای مجلس بدون اجازه حق خروج از شهر را ندارند و هرگز موفقبه کسب اجازه نشد. اما شاه به محدود کردن حق انتخاب محل اقامت او اکتفا نکرد و مدعی شد که صولت الدوله در تهران مشغول توطئه چینی است. البته رضا شاه تا زمانی که مستوفی الممالک در قید حیات بود، اقدامی علیه سردار عشایر ننمود چرا که مرحوم مستوفی الممالک نسبت به ایل قشقایی و وطن پرستی آنان اطمینان داشت و نسبت به سردار عشایر نیز محبت مخصوصی داشته و از او و ایل قشقایی حمایت میکرد و از طرفی چون رضا شاه نسبت به مرحوم مستوفی که همیشه آن مرحوم را «آقا» خطاب مینمود نهایت احترام و حرف شنوی را داشت اما فوت ناگهانی مستوفی الممالک فرصتی به پهلوی داد و طرح قانونی به مجلس تقدیم کرد که به موجب آن مصونیت صولت الدوله و پسرش لغو شد و در همان روزی که جنازه مرحوم مستوفی را به ونک تشیع مینمودند مأمورین شهربانی سردار عشایر و پرش ناحرفان را از صف تشییع کنندگان بیرون کشید و یکسره به زندان قصر در یک کریدور که بعدها معروف به کریدور مرگ گردید بردند. در همین کریدور بود که تیمور تاش و سایر زندانیان سیاسی را از بین بردند یا زندانی نمودند (نجمی ناصر، از سید ضیاء تا بازرگان ج ۶ ص ۳۰۳) + تاریخ ۲۰ ساله حسین مکی،تهران، ص ۱۶۰؛ ۱۳۶۲، ناشر)
نقل میکنند که روزی که مستوفی به سکته قلبی در شمیران درگذشت صولت الدوله بسیار نگران و پریشان بود و مرتباً میگفت: «بی آقا شدیم» موقع دفن جنازه مستوفی نیز صولت الدوله ابراز بیتابی میکرد و گریه زیادی مینمود. وقتی در خلوت از صولت میپرسند: «برای چه این همه گریه میکنی؟» بالاخره هر کس باید بمیرد» صولت الدوله جواب میدهد که «برای خودم میگریم که بیآقا و بی حامی شدم و رضا شاه ما را آشوده نخواهد گذاشت». (پسیان، نجفقلی، معتضد خسرو، معناران عصر پهلوی، ج اول نشر ثالث، آتیه، تهران، ۱۳۷۹، ص ۲۱-۲۲).
روش و رویه رضا شاه برای از بین بردن زندانیان سیاسی این بود که بدواً آنها را زندانی مینمود و بعد از مدتی که سر و صدا و گفتگوها تماممیشد دستور از بین بردن آن را صادر میکرد.
صولت الدوله با همان لباس و کلاه مخصوص قشقایی در زندان به سر میبرد تا اینکه در همانجا به قتل رسید. مرحوم سردار عشایر (صولت الدوله) اولین کسی بود که پزشک احمدی جانی معروف و پزشک زندان، مأمور شد که نتیجه اکتشافات علمی وعملی خود را در مورد قتل ناگهانی امتحان نماید. به طوری که بعدها گفته شد چون احمدی هنوز در شغل خود تمرین ننموده و تجربیاتی نداشت میزان سمی که به وسیله انژکسیون استعمال نمود خیلی زیاد بود به طوری که این اولین قربانی زندان قصر در ظرف ۲ ساعت در حالی که مشغول خواندن نماز مغرب بود سکته کرد و رضا شاه را از نگرانی بیرون آورد. اما دکتر کردستانی که پس از معاینه جسد صولت الدوله گفته بود که مرگ او ناشی از تزریق آمپول سم بوده، او را متهم به جنون و هذیان گویی کردند. (نجمی ناصر، از سید ضیاء تا بازرگان، ج اول، نشر نویسنده، ۱۳۷۰، صص ۳۰۴-۳۰۳ + کیانی منوچهر، نگاهی به ایل قشقایی بعد از شهریور ۱۳۲۰، ص ۲۰۲-۲۰۱).
رضا شاه از زمانی که بر اریکه سلطنت تکیه زد از چند مووضع نگرانی و هراس داشت. یکی رجال استخوان دار و شجاع و آزادی خواه قدیمی و یکی هم بعضی از عشایر و طوایف که از شهرتش و سرکشی ناگهانی آنها سخت در بیم و وحشت بود. او به هنگام سردار سپهیس و نخست وزیریاش، غائله اسماعیل خان سمیتقوی کرد را به وسیله سرلشگر امیر طهماسبی فرو نشانده بود اما ایل قشقایی با آن رئیس شجاع و وطن خواهش (اسماعیل خان صولت الدوله) و فرزندش محمد ناصر خان قشقایی همواره اسباب نگرانی وی را فراهم آورده بودند. رضا شاه تقریباً اکثر عشایر و ایلات ایران را خلع سلاح و تخته قاپو گردانیده بود و ترس از قشقاییها نهالی بود که در دلش ریشه دوانیده بود (نجمی، ناصر، از سید ضیاء تا بازرگان ج اول، ص ۳۱۴، ۳۱۳).
۲ – ۳ – ۲ - ۱ اولین سلب مصونیت دوره پهلوی
روز هشتم شهریور ۱۳۱۱ ش، منصور الملک وزیر کشور، نطق مشروحی در خصوص وقایع فارس در مجلس شورای ملی ایراد می کند و میگوید: «آقایان نمایندگان میدانند که دولت چه زحماتی برای اعاده امنیت و اجرای اصلاحات در مملکت کشیده و خودسری وحکومتهای شخصی و ملوک الطوایفی را از میان برداشته ولی هنوز آثار آن گاهی ظاهر میشود و بعضی اشخاص با اینکه نسبت به تعویض املاک آنها اقدام شده که مجبور نباشند در محیط سابق بمانند وداخل قضایابی شوند ولی متأسفانه معلوم میشود باز خیالاتی در سر میپرورانند، در این قضایا و ارتباط محرمانه آنها، مدارک و اسناد قطعی،دولت در دست دارد که به موقع به عرض مجلس میرساند.»
اکنون قرعه به نام دو نفر از نمایندگان مجلس ، سردار عشایر قشقایی و فرزند ایشان ناصرخان قشقایی اصابت نمود که ناچار باید سلب مصونیت از آنها بشود و لایحه زیر تقدیم مجلس میگردد و به تصویب میرسد.
«مجلس شورای ملی اجازه میدهد که اقایان اسمایعل خان قشقایی و ناصر خان قشقایی را دولت مورد تعقیب جزایی قرار داده و پس از تکمیل اکتشاف و چگونگی مطلب، مراتب را به استحضار مجلس شورای ملی برساند.» البته نمایندگان قشقایی، قبل از سلب مصونیت زندانی شده بودند و مدتها بدون محاکمه در زندان به سر میبردند . نکته قابل ذکر این است که مادام که مستوفی الممالک حیات داشت شاه نسبت به سلب مصونیت و زنداین کردن سردار عشایر و فرزندایشان ناصر خان قشقایی اقدامی نمینمود زیرا مستوفی دوستی دیرینی با سردار عشایر داشت و نزد شاه از او وساطت کرده بود و شاه به واسطه احترامی که به مستوفی الممالک میگذاشت در محظور قرار گرفته و نسبت به این امر اقدام تندی روا نمیداشت . لیکن به محض فوت مستوفی نقشه خود را در سلب مصونیت نمایندگان قشقایی و دستگری آنها عملی ساخت و در تاریخ ۶ شهریور ۱۳۱۱ ش پس از غسل و کفن کردن مستوفی، برخلاف نص صریح اصل ۱۲ قانون اساسی، دستگیر و در زندان قصر زندانی میشوند و دو روز بعد یعنی در ۸ شهریور ۱۳۱۱ ش به موجب لایحهای که علی منصور وزیر کشور وقت تهیه و تنظیم و به مجلس میدهد، بدون هیچ گفتگویی به اتفاق آراء به تصویب میرسد و از هر دو نفر که در زندان بودند سلب مصونیت میشود.
از ابتداء دورههای مجلس شورای ملی تا آن تاریخ، این اولین سلب مصونیت بود که ازنماینده مجلس به عمل میآمد . علت گرفتاری و سلب مصونیت و زندانی شدن و بالاخره نابودی اسماعیل خان قشقایی (صولت الدوله) را باید در مخالفت و مبارزه ایل قشقایی با انگلیسیها جستجوکرد. بهترین سند در این باره مطلبی است که سر دیش رایت در کتاب خود به نام «انگلیسیها در میان ایرانیها» نوشته است. (مکی جبین، تاریخ بیست ساله، تهران، ۱۳۶۲، نشر ناشر، EC- Biotech Products 160-165).
نامبرده در کتاب خود چنین نوشته است[۳۰۱]: «در تمام مدت تابستان سال ۱۹۱۸ م اوضاع فارس برای انگلیسی ها بحرانی و پرمخاطره بود، به ویژه هنگامی که در حدود ۶ هزار نفر از قشقاییها و متحدانشان گروه عمده نفرات ذخیره سایکس را که موقتاًدر شیراز مستقر بود در محاصره گرفتند…» (دنیس رایت؟)
سردار اسعد بختیاری (جعفر قلی خان سردار بهاء) نیز درخاطرات خود چگونگی مرگ صولت الدوله را چنین شرح میدهد: «صولت الدوله در مجلس ناخوش شد، در نتیجه تب سخت، مرحوم شدند…» (جعفر قلی خان سردار بهادر، خاطرات سردار اسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، نشر اساطیر، چ ۲، ۱۳۷۸، ص ۲۵۷).
ناصر خان قشقایی که همراه پدر در زندان قصر زندانی بود مدتی بعدا زمرگ پدر، از زندان آزاد ودر تهران تحت نظر بود تا این که در شهریور ۱۳۲۰ به دنبال حمله قوای متفقین و خروج رضا شاه از کشور، به میان ایل برگشت و در تاریخ ۷/۶/۱۳۲۱ طی نامهای (پیوست شود ص ۱۰۲۱، ۱۰۲۰) به دادستان تهران سبب و آمر قتل پدر را پهلوی شاه سابق و آقای علی منصور حاکم فعلی خراسان و وزیر کشور سابق و شریک جرم را وکلای دوره هشتم معرفی میکند و از دادگستری و دیوان جنایی تهران تقاضای تعقیب و تسلیم متهمین به بازپرس دادگستری تهران می کند. (خاطرات دکتر جلال عبده، چهل سال در صحنه قضایی، سیاسی و دیپلماسی ایران و جهان، ویرایش مجید تفرشی، ج ۲، چ۱، ۱۳۶۸ انتشارات رساله، ص ۱۰۲۰، ۱۰۲۱).
۲– ۳ – ۲ – ۲ تلگراف ناصر قشقایی
از شیراز ۷-۴/۱۳۲۱- دادستان شهرستان تهران، رونوشت جناب آقای قوام، رونوشت جناب آقای علیرضا قره گزلو وزیر دادگستری، رونوشت به مجلس شورای ملی، رونوشت آقای علی دشتی، رونوشت آقای سلطانی نماینده مجلس، رونوشت آقای نوبخت، رونوشت باختر، رونوشت اقای پور رضا وکیل دادگستری تهران، در این موقع که متهمین به قتل مرحوم مدرس و مرحوم فیروز و سایر شهدای دوره دیکتاتوری تحت تعقیب دادستان دیوان کیفر قرار گرفتهاند تذکر میدهم در نتیجه خدماتی که مرحوم اسماعیل قشقایی سردار عشایر پدر اینجانب و آن مرحوم برای ایجاد آسایش عمومی در فارس نموده در شهریور ماه ۱۳۱۱ از طرف شهربانی تهران مرحوم سردار عشایر و اینجانب را که از هر جهت مصون از تعرض بودیم بدون رعایت شئون و حیثیت وکالت پارلمانی در خانه شخصی توقیف و آقای علی منصور وزیر کشور وقت لایحهای تحت عنوان ماده واحده تقدیم مجلس دوره هشتم نمودمبنی بر اینکه اسناد و مدارکی به دست آمده که آقایان اسمعیل قشقایی و محمد ناصر قشقایی نمایندگان فارس، ایلات و عشایر را به اغتشاش تحریک نموده. چون همدستانی دارند که باید تعقیب و دستگیر شوند لذا از ارائه مدارک و اسناد به مجلس خودداری نموده تقاضادارم سلب مصونیت از این دو نفر بشود تا اینکه نتیجه محاکمه را بعداً به عرض رسانم. از آقایان وکلا اخذ رأی گردید به استثنای معدودی منجمله آقایان فاطمی و دشتی مخالفت خود را از جهت نقض مهمترین اصل از اصول قانون اساسی که مصونیت وکلاء از هر گونه تعرض است. اظهار به اکثریت قریب به اتفاق با قیام و قعود ماده واحده تصویب گردید. مرحوم سردار عشایر و اینجانب را پس از سه روز توقیف در خانه شخصی تحویل به زندان قصر داده و پس از یکسال زندانی و بدون بازرسی و دادرسی و ثبوت جرمی پدرم را مسموم و مقتول و پس از آن اینجانب رادر خانه شخصی حبس و مدت ۴) سال تحت نظر مأمورین آگاهی با کلیه خانواده قرار گرفته سپس مدت دو سال از تهران تبعید و اجباراً امر به توقیف در آدران شهریار نمودند. اینجانب اولاً آمر و سبب قتل پدرم را پهلوی شاه سابق و اقای علی منصور حکومت فعلی خراسان و ثانیاً شریک جرم را وکلای دوره هشتم معرفی میکنم. نظر به اینکه تعقیب موضوع از صلاحیت دادگستری و دیوان جنایی تهران است تقاضا دارم متهمین نامبرده را تحت تعقیب و تسلیم بازپرس دادگستری تهران فرموده. بدیهی است در جریان رسیدگی مرتکبین قتل که آلتی بیش نبوده معلوم خواهد شد. برای تحصیل رضایت خاطر ملت ایران عموماً از جهت تبعیض قانون اساسی و تشویق کلیه ایلات و عشایر به ادامه خدماتملی در راه استقلال مملکت خصوصاً رییس اساسی و تشویق کلیه ایلات و عشایر به ادامه خدمات ملی در راه استقلال مملکت خصوصاً رییس قشقایی و خانواده این جانب بالاخص به شرح بالا اعلام جرم نموده و استدعای تعقیب و رسیدگی و صدور دادنامه مبنی بر مجازات متهمین مینمایم. آقای حبیب الله پور رضا وکیل دادگستری تهران را به وکالت خود برای تعقیب در کلیه مراحل بازپرسی و دادرسی معرفی مینمایم.
محمد ناصر قشقایی
فصل سوم
حیات سیاسی – اجتماعی فرزندان صولت الدوله
۳ – ۱ قشقائی، محمدناصر
قشقائی، محمدناصر: در ۱۲۷۱ در فیروزکوه متولد شد. پدرش میرزا اسماعیل خان صولت الدوله رئیس ایل قشقائی بود. دوران طفولیت و نوجوانی را در میان ایل گذرانید. تحصیلات متعارف روز و تیراندازی و سواری را در حد کمال فراگرفت. در جنگ ایل قشقائی با انگلیس ها مشارکت داشت و فرماندهی گروه ضربت با او بود. و از چند ناحیه بدن مجروح شد. در میان ایل تحقیقاً نفر دوم بود و صولت الدوله در تمام موارد نظر مشورتی او را جلب می کرد. در دوره هشتم از آباده به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب شد ولی قبل از اتمام دوره با پدرش بازداشت و به زندان افتادند. در اواخر ۱۳۱۱ پدرش در زندان در گذشت و او پس از مرگ پدر، چند سالی در زندان به سر برد، بعد آزاد شد ولی اجازه خروج از تهران نداشت و همه روزه بایستی خود را به پلیس معرفی کند.
پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ قبل از این که رضاشاه استعفا و تهران را ترک کند، به شیراز به میان ایل خود رفت. دولت برای بازگرداندن او تلاش فراوان به کار برد. او همسر و فرزندان خود را به عنوان گروگان به شیراز فرستاد و برای فرمانده لشکر پیغام داد که به هیچ وجه از میان ایل خود خارج نخواهد شد. بعد از رفتن رضا شاه، ایلات و عشایر فارس به سرکردگی ناصرخان، توقعاتی از دولت داشتند. از جمله این بود که کلیه اموال آن ها مسترد شود گرچه عملاً املاک در تصرف آن ها بود ولی از لحاظ ظاهر هم مایل به انجام این کار بودند و دولت نیز خواسته آن ها را جامه عمل پوشانید. ولی این اقدام موجبات سکوت ایلات را فراهم نکرد و تدریجاً سر به شورش برداشتند. شورش عشایر فارس به بختیاری هم سرایت کرد و در سمیرم بین عشایر و قوای دولتی زد و خورد شدید شد و پادگان سمیرم خلع سلاح و فرمانده و افسران آن به قتل رسیدند. دولت، سرلشکر جهانبانی را با اختیارات به فارس فرستاد تا غائله فارس را فیصله دهد. جهانبانی اقدامات خود را از طریق مذاکره دنبال کرد و خواسته های ایلات را با دولت در میان نهاد و در نتیجه امنیت در منطقه حکمفرما گردید.
در اوایل ۱۳۲۵، قوام السلطنه برای حل مسئله آذربایجان سه نفر از افراد حزب توده را وارد کابینه کرد و مذاکراتی از طریق دوستانه توسط مظفر فیروز با پیشه وری آغاز نمود. ناصر قشقائی طی تلگرافی از نخست وزیر خواستار مراتب زیر برای فارس شد: ۱ـ تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی فارس ۲ـ خودمختاری ۳ـ اصلاح امور کشور و برکناری وزرای توده ای.
ایل قشقائی بدون این که منتظر تصمیم دولت مرکزی باشد، پست های ژاندارمری بین اصفهان و شیراز و بوشهر را خلع سلاح نمودند و تمام منطقه فارس زیر سلطه آن ها قرار گرفت و پادگان کازرون سقوط کرد. قوام برای حل شورش عشایر فارس، هیئتی را به شیراز اعزام نمود و سرلشکر زاهدی را با اختیارات فرمانده نیروی جنوب کرد. پس از چند روز مذاکره و صلاح اندیشی بدون خونریزی مجدد، ناصر قشقائی تسلیم شد مشروط بر این که افراد حزب توده از کابینه خارج شوند. پس از چند روز، قوام کابینه را ترمیم کرد و وزرای توده ای را از کابینه خارج نمود و قشقائی نیز خود را مطیع دولت مرکزی قلمداد کرد.
ناصر قشقائی در ۱۳۲۸ به سناتوری فارس انتخاب شد. پس از روی کار آمدن مصدق به او نزدیک شد و در جهت مخالفت شاه قرار گرفت. خسرو برادرش نیز در مجلس شورای ملی همین رویه را اتخاذ نمود. بعد از ۲۸ مرداد مغضوب واقع شد، گاهی در تهران و زمانی در فارس به ملکداری مشغول بود. ولی پس از اصلاحات ارضی در مقام مخالفت با شاه برآمد و عشایر فارس به حمایت او سر به طغیان برآوردند. منطقه فارس علیه دولت مرکزی تجهیز شد. سپهبد ورهرام به استانداری و سپهبد بهران آریانا به فرماندهی عملیات جنوب تعیین شدند. پنج لشکر از نقاط مختلف فارس را محاصره کردند و زد و خورد آغاز شد. عشایر پس از شش ماه زد و خورد و وارد کردن تلفات سنگین به نیروهای نظامی، دست از کار کشیدند و تسلیم دولت مرکزی شدند. در آن ایام ناصر و بردارانش در اروپا مقیم بودند و از راه دور قیام را رهبری می نمودند. پس از سکوت و آرامش در فارس، ناصر قشقائی در اروپا باقی ماند و در اواخر ۱۳۵۷ پس از سقوط رژیم و استقرار حکومت جمهوری اسلامی، با شکوه فراوان به شیراز وارد شد ولی میدانی برای فعالیت خود پیدا نکرد و به اروپا بازگشت و در ۱۳۶۲ در سن ۹۱ سالگی در گذشت. برادر دیگر وی محمدحسین نام داشت و او هم چند دوره وکیل مجلس شورای ملی بود .
۳ – ۲ محمد حسین خان صولت قشقائی
محمد حسین خان صولت قشقائی در ۱۳۲۹ ش در میان ایل قشقائی متولد شد. پدر وی اسماعیل خان صولت الدوله ایلخانی ایل قشقائی بود.
وی در ایل علاوه بر آموزش در مکتب خانه های ایلی توسط معلمان سرخانه به فراگرفتن زبان انگلیسی و عربی پرداخت. او سپس در تهران در مدرسه سلطانی دوران ابتدایی را به پایان رسانید. برای تحصیل در دوره متوسطه وارد دبیرستان آمریکایی البرز شد و تا کلاس چهارم متوسطه در آن جا تحصیل کرد.
در ۱۳۱۰ ش برای ادامه تحصیل عازم کشور انگلستان شد. در دانشگاه کشاورزی ردینگ به تحصیل پرداخت. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه مزبور عازم آلمان گردید و در دانشگاه برلن به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت. پس از وقوع جنگ جهانی دوم محمدحسین قشقایی به اتفاق برادرش ملک منصورخان وارد دانشگاه نظامی برلن شد. پس از طی یک سال دوره دانشگاه نظام با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد.
او به همراه برادرش به عضویت هنگ براندنبورگ ارتش آلمان در آمدند. اما مدتی بعد هر دو به برلن احضار شدند تا تحت آموزش های ویژه نظامی قرار گیرند هدف آلمانی ها از اقدام مزبور همراهی برادران قشقائی با آنان در هنگام ورود به خاک ایران از طریق قفقاز بود.
در این میان سازمان اس اس از برادران قشقائی در خواست کرد تا به عضویت سازمان مزبور در آیند، اما پیشنهاد مزبور از سوی آنان رد شد. سازمان اس اس در مقابل آنان به اتهام جاسوسی برای انگلستان توقیف کرد، در حالی که آن سازمان قصد محاکمه آنان را داشت ولی با دخالت مقامات نظامی آلمان از جمله وزیر جنگ ایشان نجات یافتند.
پس از ماجرای مزبور، آنان آلمان را به قصد ترکیه ترک کردند تا از این طریق وارد ایران شوند. اما به دلیل حضور نیروهای روسیه درخاک ایران آنان از طریق مرز ترکیه موفق به ورود به ایران نشدند لذا تصمیم گرفتند که از طریق عراق که در اشغال انگلیسی ها بود به ایران بروند. اما آنان در حلب سوریه توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده آن گاه به قاهره اعزام شدند و از اردوگاه انگلیسی ها تحت نظر قرار گرفتند. اما با مبادله مأموران آلمانی در میان قشقائی بودند برادران قشقائی نتوانستند از زندان انگلیسی ها رهایی یابند.
محمدحسین خان قشقائی پس از بازگشت به ایران مدتی در ایل بود تا این که در انتخابات دوره چهاردهم مجلس به نمایندگی شهرستان باده انتخاب و عازم تهران شد. در دوره پانزدهم مجلس نیز وی مجدداً از آباده به مجلس راه یافت و به عضویت کمیسیون های نظام و خارجه در آمد. اما در دوره شانزدهم مجلس به علت عدم برگزاری انتخابات در آباده وی نتوانست به مجلس راه یابد.
وی در دوره هفدهم مجلس که باز از آباده به مجلس راه یافته بود به اتفاق برادرش خسرو قشقائی که نماینده فیروزآباد بود تلاش کردند تا با ارائه طرح های عمرانی تاسیساتی را در حوزه های انتخابیه خود احداث نمایند.
در سال ۱۳۲۹ با پیش آمد جریان نهضت ملی شدن نفت، هر دو به عضویت فراکسیون جبهه ملی در آمده و همگام با دکتر مصدق تلاش زیادی برای تصویب طرح ملی شدن نفت انجام دادند.
در دوران نخست وزیری دکتر مصدق آنان به حمایت همه جانبه ازدکتر مصدق پرداختند. در جریان طرح توطئه کودتا، توسط آمریکایی ها به وی و خسرو قشقائی پیشنهاد شد که در ازای دریافت چهارمیلیون دلار دست از حمایت مصدق برداشته و از سرلشکر زاهدی حمایت کنند که پیشنهاد مزبور با مخالفت آنان روبرو شد.
محمدحسین قشقائی در روز وقوع کودتای ۲۸ مرداد عازم جنوب شد تا در آن جا با جمع آوری نیرو توسط وی و برادرانش به مقابله با دولت کودتا بپاخیزند. اما این اقدام با مخالفت سران جبهه ملی در تهران روبرو گردید. از این رو دست از مقاومت کشید منطقه قشقائی و سپس تهران را به علت تبعید ترک کردند. وی پس از مدتی اقامت در امریکا و اروپا اجازه یافت تا به ایران باز گردد اما در جریان وقایع جنوب در سال ۱۳۴۲ به اتهام همکاری با سران عشایری غائله فارس دستگیر و به دو سال زندان محکوم گردید.
او پس از آزادی از زندان با تاسیس یک شرکت پیمانکاری به دور از جریانات سیاسی به فعالیت اقتصادی پرداخت. اما به دلیل این که املاک وی و برادرانش توسط رژیم شاه مصادره گردیده و علاوه بر این اقامت وی در فارس ممنوع شده بود به ناچار در یکی از نواحی مازندران ساکن گردید.
لازم به یاد آوری است که این مجموعه ابتدا توسط مرحوم احمد انواری به صورت رشته مصاحبه هایی ضبط شد ولی ایشان فرصت ثبت و تدوین آن را نیافتند. پس از پیاده شدن متن نوارها، بخشی نیز توسط آقای قشقائی به صورت خاطرات نگاشته شده بود که در اختیار نگارنده قرار گرفت که بر این متن اضافه شد و برای تکمیل بخش هایی از زندگی سیاسی ایشان که ناگفته مانده شده بود نیز اقدام به چندین جلسه مصاحبه دیگر گردید. اما به دلیل عدم هماهنگی بین خاطرات دست نوشته و بخش های مصاحبه به ناچار پس از حذف پرسش های بخش مصاحبه کل مباحث به صورت خاطرات تنظیم گردید.