کلایتون هگلرا یکی از برجستهترین مدافعان نوپدیدی در دوران مدرن معرفی میکند. به جای دیدگاه وجود ثابت یا جوهر، او فلسفه شدن عام و فراگیر را ارائه داد. مثلث تز، آنتی تز و سنتز او از وجود ایده آغاز میکند به عدم که همان آنتی تز است میرسد و در نهایت در سنتز که روح کلی و مطلق جهان شمولی است که برای آن واقعیت خارجی در نظر میگیرد جمع میشوند. هر چند این مثلث در اصل در گفتار کانت یافت میشود اما نسبت آن به هگل شهرت یافته و مسیری نیز که هگل در نوپدیدرای طی میکند تأیید کننده این شهرت است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
از آنجا که هگل ایده آلیست است از جهان مادی یا طبیعی آغاز نمیکند بلکه از جهان ایدهها آغاز میکند. ایدهها موجب پدیدار شدن جهان طبیعی میشود و در یک روح کلی یا مطلق این دو به هم میپیوندند. اما پس از هگل اندیشمند دیگری به نام فویر باخ[۵۶] (۱۸۷۲-۱۸۰۴٫م) مبانی هگل را تغییر داد. او به جای روح هگلی ماده را اصل دانست و مقدمهای برای اندیشه مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸٫م) شد. مثلث هگلی دیگر در آراء مارکس هر چند مسیر نوپدیداری را طی میکنند اما مادی محضاند. به نظر کلایتون آگوست کنت[۵۷](۱۸۵۷-۱۷۹۷٫م) دیگر اندیشمندی است که با مطالعات انسان شناسی خود در کنار تأسیس دانش جامعه شناسی، زمینه درک نوپدیداری اجتماع بشری را هموار کرد و پس از او دورکیم[۵۸] (۱۹۱۷-۱۸۵۸٫م) به این مسئله همت گماشت.[۵۹]
۱-۹-۴٫ تاریخ معاصر
تاریخ نوپدیداری را برخی از نویسندگان آثار نوپدیداری به طور مشخص از قرن نوزدهم و از جاناستوارت میل[۶۰] (۱۸۷۳-۱۸۰۶٫م) و کتاب سیستم منطق (۱۸۴۳٫م)[۶۱] وی آغاز میکنند.[۶۲] هرچند نویسندگان آثاری که به تبیین نوپدیداری پرداختهاند عنوان میدارند که میل هیچگاه نامی از نوپدیداری نیاورد اما اندیشمندان دیگری که پیاپی در رشد و توسعه این نگرش مؤثر بودهاند از وی در این زمینه الهام گرفتهاند. آنان به ترتیب: الکساندر باین[۶۳] (۱۹۰۳-۱۸۱۸٫ م) در کتاب منطق[۶۴]، جرجهنری لویز که برخی او را اولین کسی میدانند که در سنَت فلسفی انگلیسی از کلمه نوپدیداری استفاده کرد[۶۵]، ساموئل الکساندر[۶۶] (۱۹۳۸-۱۸۵۹٫م)، لویال مورگان[۶۷] (۱۹۲۳٫م)، سی دی براد[۶۸] (۱۹۷۱-۱۸۸۷٫م) میباشند که نقش بسزایی در تبیین این مکتب در دوران معاصر داشتهاند.[۶۹]
۱-۱۰٫ روش کلایتون در بحث از نوپدیداری
کلایتون در بحث از نوپدیداری در عین بهره گیری از مطالعات تجربی، با روش فلسفی به بررسی و نتیجهگیری از آن میپردازد. او از آن جهت به مطالعات تجربی پایبند است که مبنای خود را بر تاریخ تکامل طبیعی استوار میداند و از مسیر مطالعات طبیعی سعی در حل معمای نفس دارد. از این رهگذر او به معضل بی پاسخ ناتوانی علوم طبیعی در ارائه تبیین طبیعی درباره سطوح گوناگون نوپدیدار و رابطه آنها با یکدیگر در طبیعت برمیخورد و سعی دارد با نگاهی فلسفی دست به تبیین این مشکل و تلاش برای یافتن راهی برای حل آن بزند. از این رو روش او در بحث از نوپدیداری آمیختهای است از مطالعات در باب قوانین تجربی و تبیینهای فلسفی. این شیوه سه ویژگی دارد:
۱) ارائه تفسیرهای مقطعی یا اساسی درباره قوانین؛ ۲) بررسی و تبیین نقاط ضعف و قوت قوانین طبیعت به عنوان مجموعهای از دادهها در علم؛ ۳) پدید آّوردن امکانات گسترش علم، چه به صورت تکمیل و چه به صورت جایگزینی، از طریق نقادی قوانین.[۷۰]
در برابر این روش، مکتب مادهگروی صرفاً به نتایج مطالعات تجربی پایبند است و طبیعت را فقط در بستر تاریخ تکامل طبیعی مطالعه میکند. مکتب دوگانهانگاری نیز درست در موضعی متضاد به طور کلی منکر اینست که نفس اساساً مبتنی بر تاریخ تکاملی ساختارهای زیست شناختی طبیعی باشد.[۷۱] به طور خلاصه روش کلایتون تجربی و عقلانی است و از این رو او خود را واقعگرا میداند. به همین منظور کلایتون از نگاه متافیزیکی که منجر به اتخاذ موضعی بیشتر آرمانگرا در رابطه با ارتباط نفس با طبیعت شود دوری میکند. به نظر کلایتون دوگانه انگاری روشی عقلانی را دنبال میکند که بیشتر با اندیشه فلسفی سنتی، خصوصاً شرقی تناسب دارد. کلایتون تصریح میکند که موضعی کاملاً واقع گرایانه و مبتنی بر علوم طبیعی را دنبال میکند. او به شدت از اتخاذ موضعی آرمان گرایانه که ماده (یا وجود جهان مادی) را برخواسته و نشأت گرفته از واقعیتی بنیادین یعنی معنویت یا روحانیت میداند، خواه روح جهان (برهمن) باشد یا خدای متشخص ادیان توحیدی فاصله میگیرد. به نظر او اشکال این نگرش در این است که ممکن است به تخیل پنداری ماده و جهان مادی منجر شود.[۷۲]
به وضوح پیداست که این شیوه با خط مشی کلایتون که صریحاً خود را واقع گرا میداند و کاملاً معتقد است فرض پذیرش متافیزیک تلازمی با انکار ماده ندارد متفاوت است. او حتی آغاز کردن تبیین تاریخ تکاملی از علوم طبیعی را نیز نه فقط مستلزم نفی حقیقت متعالی نمیداند بلکه اصلاً نگاهی غیر از این به روحانیت نفس و ویژگیهای معنوی را انحراف از مسیر تاریخ تکاملی و نیز انکار تجربیات خالص بشری میبیند.
۱-۱۱٫ اصول نوپدیداری حداکثری
حقیقت ماده و جهان مادی مورد پذیرش اندیشمندان نوپدیدارگراست. کلایتون این نگرش را به نام «وحدتگروی»[۷۳] پیشنهاد میکند. وحدتگروی او نسبت به جهان طبیعی به ادعای خودش به معنای مادهگروی محض نیست بلکه در برابر دوگانهگروی دکارتی است.[۷۴]
مطالعه سیر تکاملی طبیعت، زمینه و مبنای مطالعه در باب نوپدیداری طبیعی است و قوانین علمی فیزیک، شیمی و زیست شناسی برای تبیین روابط مادی لازم است.
طبیعت مادی تشکیل شده از سطوح و لایههای پیاپیپدیدار است.
هر سطحی دارای اصول و قوانین خاص به خود است.
هر سطح دارای پیچیدگی خاص خود است که موجب نیازمندی به قوانین خاص برای تبیین ویژگیهای این سطح میشود.
هیچ قانون طبیعی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی وجود ندارد که در سرتاسر جهان طبیعت حاکم باشد و بتواند روابط تمام سطوح مادی در طبیعت را تبیین کند.
برای تبیین سطوح گوناگون هستی به هستی شناسی تکثّرگرا نیازمندیم، زیرا غیر از نگاهی که تکثّر هستی را بپذیرد نمیتواند سطوح متعدّد طبیعت را تبیین کند. مثلاً نگاه مادّی صرف، قادر نیست هستی را تبیین کند زیرا از ریشه و بنیان اعتقادی به سطح غیر مادی در طبیعت ندارد.
هیچ سطحی از سطوح نوپدیدار قابل تقلیل به سطح قبل یا اجزاء تشکیل دهنده آن نیست.
از آنجا که قانون یا قوانین کلی نسبت به روابط مادی وجود ندارد، قوانین حاکم بر پدیدهها یا سطوح پیشینی، نقش تعیین کنندگی نسبت به سطوح نوپدید فوقانی ندارند.
سطوح زبرین تأثیر علَی بر دیگر سطوح زیرین دارند.
ذهن حقیقتی نوپدید است.[۷۵]
۱-۱۲٫ علوم، زیربنای مطالعات نوپدیداری
کلایتون برای اثبات نوپدیداری در طبیعت مطالعاتی علمی را مطرح میکند که بیان گر سطوح نوپدید جدید است و در ضمن، بیان کننده ضعفهای علوم در تبیین پیچیدگیهای رخ داده در این سطوح است. کلایتون با نتایج علوم مخالفتی ندارد بلکه مشکل او با علوم بر سر عدم کارایی لازم علوم در تبیینگری سطوح جدیدی است که در طبیعت پیوسته نوپدید میشود، هر چند نقش تبیین گری آنان نسبت به یک سری سطوح اولیه قابل انکار نیست. مثالهای کلایتون شامل مواردی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی به عنوان پایهایترین سطوح علم است. سوالی که کلایتون از منظر نوپدیدی در برابر علوم تجربی میبیند این است که آیا علوم طبیعی به نحو مناسبی قادرند تمام سطوح و لایههای مرتبط با یکدیگر را جهت ارائه تبیین علّی از پدیده در جهان هستی درک کنند؟ کلایتون مدعی است شواهد علمی پاسخی منفی به سؤال بالا میدهد.[۷۶]
۱-۱۲-۱٫ موارد نوپدید در طبیعت و رابطه آن با علوم
به اعتقاد کلایتون در تمام دانشهای سهگانه میتوان مواردی از نوپدیدی را مشاهده کرد. مواردی که در پی تکامل سیستمهای طبیعی رخ مینمایند. مثالهایی که کلایتون برای تبیین نظریه نوپدیداری خود در طبیعت میزند شامل رسانایی، نمونههای مصنوعی و نتایج مطالعات زیست شیمی و زیستشناسی میشود.
۱-۱۲-۱-۱٫ رسانایی در علم فیزیک و مسئله نوپدیداری
برای این مورد، کلایتون تبدیل برف و یخ به بلور با اشکال خاص را مثال میزند. فیزیک میتواند تبیینی از چگونگی نوپدیدی این ویژگی ارائه دهد اما مواردی نیز در امور فیزیکی یافت میشود که مسئله پیچیدگی به تکامل آن دامن میزند و دیگر نمیتوان با آن به صورت ساده مواجه شد و یا مطالعه سطحی، پاسخگوی تبیین آن نیست. مثالی که کلایتون در باب فیزیک برای این نمونه میآورد رسانایی است. فیزیک قادر است به مطالعه تک الکترونها بپردازد. ویژگی مورد مطالعه تک الکترونها هرچه باشد مربوط به حالت یک الکترون است. وقتی مسئله به الکترونها مربوط باشد ویژگی دیگری به نام رسانایی در شیئ جامد شاهد هستیم. آنچه در شیئ جامد به نام ویژگی رسانایی میبینیم مربوط به ویژگی پیچیدگی است که در نتیجه ارتباط انبوهی از الکترونها پدید میآید، در حالی که این ویژگی در یک الکترون به تنهایی یافت نمیشد.
مسئلهای که مسیر مطالعه فیزیک در باب الکترون را تغییر داد و موجب شد فیزیک در مطالعه خود راجع به الکترونها به سطح جدیدی از نگرش بپردازد، مسئله پیچیدگیای است که در رابطه با انبوه الکترونها مشاهده میشود. سؤال این است که آیا الکترونها در شرائط جمعی ماهیت الکترونی را از دست میدهند یا خاصیت فرا الکترونی پیدا میکنند؟ یا این که تغییری در ماهیت آنها پدید نمیآید بلکه صرفاً ویژگی جدیدی بر اثر اجتماع آنها نوپدید میشود که نیاز به سطح جدیدی از مطالعه فیزیکی یعنی بررسی رسانایی را ایجاب میکند.[۷۷]
۱-۱۲-۱-۲٫ نمونههای مصنوعی و مسئله نوپدیداری
در ساختارهای مصنوعی مانند برنامه چینش آجرها، پیچیدگیای نوپدیدار میتوان مشاهده نمود. پیچیدگی در چینش آجرها به این معناست که ویژگی یک آجر به تنهایی غیر از ویژگی ساختار ترکیبی حاصل از ترکیب گروه زیادی از آجرهاست. این سوال در مورد مثال آجرها مطرح است که ویژگی یک آجر مربع چیست که میتواند تشکیل دهنده مربعهایی به تعداد ۵۱۲ با آرایش سه در سه باشد؟ آنچه در یک آجر میبینیم هیچگاه با آنچه در مجموع آجرهای ترکیب شده درهم میبینیم یکسان نیست؛ نه حقیقت مجموع آن ها مساوی با یکی است و نه درون ویژگیهای یک مربع میتوان ویژگی حاصل از ترکیب ۵۱۲ آجر را دید، بلکه در فهم حقیقت ترکیبی آجرها حتماً باید ویژگی ترکیبی آن را که در حقیقت حامل سطحی از پیچیدگی است در نظر گرفته شود که تنها در مجموع آن یافت میشود و نه در یک واحد آن. بر اثر چینش آجرها در کنار یکدیگر به مرور قواعد حاکم بر شکلی که از چینش آجرها پدید میآید رو به پیچیدگی میگذارد تا جایی که به سطحی میرسد که رابطهاش با اجزاء تشکیل دهنده آن رابطه عدم امکان پیش بینی خواهد بود.
وقوع چنین پدیدههایی (تلفیق دادهها با یکدیگر) در طبیعت، مبیَن این حقیقت است که ساختارهای نوپدید در جهان طبیعت نقش مهمی در تبیینهای تجربی ایفا میکنند؛ این بدان دلیل است که ساختارهای پیچیده و ترکیبی، از ترکیب ساختارهای سادهتر شکل گرفتهاند و به مرور که ترکیب، شکل پیچیده تری به خود میگیرد قواعد حاکم بر آن هم از حالت سادگی خارج شده و خصیصه پیچیدگی پیدا میکند تا جایی که سراسر ساختار تکاملی را در بر میگیرد.[۷۸]
مثال دیگر در مورد سیستمهای کامپیوتری است که بر اساس شبیه سازی شبکههای حیاتی میتوان آن را تبیین نمود. اگر برای تبیین پیچیدگیهای کامپیوتر صرفاً به تعریف سخت افزار به کار رفته در آن از قبیل مقاومتها، فتونها و…. بسنده کنیم هیچ گاه به تبیین نرم افزاری یعنی آنچه در واقع در رایانه رخ میدهد نخواهیم رسید. به عنوان مثال، در نرم افزار (word) زیر کلمهای خط قرمز میافتد؛ اگر این رخداد را اتفاقی در مقاومتها و شبکههای ارتباطی آنها و در نهایت فوتونها به واسطه عبور کنترل شده جریان برق تعبیر کنیم، تعریف درستی از آنچه رخ داده به دست ندادهایم؛ زیرا این تمام واقعیت نیست بلکه بخش سخت افزاری آن است. در بخش نرم افزاری نیز رخدادهایی وجود دارد که از دستور العملهای ساده آغاز شده و تا سطح پیچیدهای از معادلات نرم افزاری پیشمی رود تا خطی قرمز زیر کلمهای نمایان شود. سؤال این است که حقیقت ارتباط میان سختافزار و نرم افزار چیست و این که چرا نمیتوان نتایج نرم افزاری رایانه را به چند دستور ساده تقلیل داد.
ما میدانیم رایانه دارای روح نیست بلکه حقیقتی فیزیکی است امّا آیا این کافی است برای این که تمام ماهیت آنچه در رایانه رخ میدهد را به ماده و فعل و انفعالات مادی ارجاع دهیم؟ سخن کلایتون این است که هر چند رایانه متشکل از ماده است امّا نتایج حاصل از ارتباط نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آن چیزی فراتر از سطح مادی صرف را به نمایش میگذارد که با تبیین روابط مادی میان اجزای ظاهری آن قابل تبیین نیست.[۷۹]
مثال دیگر، شبکههای عصبی مصنوعی است؛ شبکههای عصبی مصنوعی، مدلی از حافظه بصریاند. به نظر کلایتون تحقیق در باب شبکههای عصبی نیز از جهتی دیگر به نتایج مشابهی نائل میشود. محققین مجموعه اتصالات میان تعداد زیادی از غدد که شکل شبکه به خود میگیرد را شبیه سازی کرده و به جای تأسیس قوانین پیچیده قوانین نسبتاً سادهای را که با ادراک حیوانی رقابت میکند، به کار میبرند. قطعاً این قوانین بیش از آن که با مجموع ترکیب به کار رفته در این سامانه مرتبط باشد به اتصالات موضعی موجود در خود وابسته است. این روابط به مرور که حافظه بصری را تشکیل میدهد، به صورتی پِیچیده در میآید که قوانین اولیه نمیتواند مبین آن باشد.[۸۰]
مثالی دیگر در مورد نوپدیداری در نمونههای مصنوعی مربوط به اجتماع مورچهها میباشد. این پدیده روابط نوپدید پیچیده در رفتار اجتماعی مورچه گان را که برخواسته از قوانین رفتاری سادهای که به طور ژنتیکی در افراد مورچهها دیده میشود را بررسی میکند. به واقع هر مورچه دارای خصایصی است که به طور ارثی از آن بهره میبرد امّا آنچه در مجموع رفتارهای یک اجتماع بزرگ مورچه میبینیم با آنچه در مطالعات بر روی یک مورچه به دست میآوریم متفاوت است. آنچه از سادگی در رفتار یک مورچه دیده میشود چیزی نیست که بتوان با آن سطح پیچیدهای از رفتارهای یک اجتماع بزرگ مورچه را پیش بینی کرد.
مطالعاتی که در زمینه اصول رفتاری مورچهها توسط جان هولند[۸۱] (- ۱۹۲۹٫م) به انجام رسیده چنین میگوید: اصولی بر رفتار مورچگان حکم فرماست از جمله این که همیشه اصل اول در برخورد با اشیاء متحرک فرار است امّا اگر شیئ متحرک کوچک بوده و بوی مورد نظری که متناسب با دوست است از وی متساعد باشد به وی نزدیک شو و با شاخکهایت آن را لمس کن!
دبرا گوردن[۸۲](-۱۹۵۵٫م) که بر روی این مجموعه کار کرده نیز به نتایج مشابهی رسیده است. تحقیقات وی در مورد اجتماع مورچهها به درک کلی ساختارهای پیچیده کمک شایانی میکند. وی میگوید: شیوه زندگی جمعی مورچهها خصایص مشترکی با بسیاری از دیگر ساختارهای پِیچیده دارد به این معنا که افراد نسبتاً ساده و بسیط مورچهها رفتاری به مراتب پیچیده از خود بروز میدهند. اگر ما بدانیم که یک اجتماع مورچه چگونه کار میکند شاید از این طریق بتوانیم مطالب بیشتری در مورد شیوه کار تمام ساختارهای این چنینی از قبیل ساختار مغز تا محیط زیست به دست آوریم.[۸۳]
به هر حال اگر رفتار یک اجتماع مورچه همان مجموع رفتارهای افراد مورچههاست و در عین حال رفتار اجتماع مورچهها به عنوان یک کل، کاملاً پیچیده بوده و در ارتباط با تغییرات محیطی بسیار پیچیده شکل میگیرد، پس رفتار کدامین مورچه از قواعد بسیار ساده رفتاری مورچهها تبعیت میکند؟ این همان تناقض درونی است که اندیشمندان در مطالعه تمامی ساختارهای پیچیده با آن رو به رو میباشند.
به نظر کلایتون نکته قابل ملاحظه و دقیق در این گونه الگوهای پیش رفته این است که در طول یک دهه یا بیشتر پدید میآیند امّا واقعیت این است که زیست کنندگان فردی آن تنها یک سال یا کمتر زندگی میکنند. به وضوح پیداست که عوامل بالقوه انطباق پذیری پیچیدهای که در اجتماع مورچهها به عنوان یک کل است، خصایص نوپدید ساختار جمعی است که مورچه از آن بهره میبرد.[۸۴] به نظر این اندیشمندان میتوان ساختار مغز را از روی مطالعه تک سلولهای مغزی به دست آورد، در صورتی که بتوانند به پیچیدگی حاصل از رفتارهای هدفمند مجموعهای از سلولهای مغزی نیز دست پیدا کنند.
به نظر کلایتون آنچه در پیچیدگی رفتاری کلونی مورچگان و رفتارهای مجموعی سلولهای مغز شاهد هستیم، دقیقاً همان ویژگی نوپدیداری است که در سطوح ساده نمیتوان آن را یافت. این سطوح پیچیده تحت حاکمیت قوانین خاص خود هستند و تنها سطحی خاص از دانش میتواند این قبیل الگوها را مورد مطالعه قرار دهد. نوپدیدارگروانی همچون کلایتون امکان پیش بینی این سطوح پیچیده را، از طریق مطالعه الگوهای ساده نمیپذیرند، همچنانکه در مورد چینش آجرها یا موارد دیگر شاهد بودیم. کلایتون معتقد است وظیفه دانش تجربی توصیف و درک صحیح چنین امور نوپدیداری است در حالی که مجموع آنچه در اختیار است از جمع اجزاء موضوع مورد بحث فزونی دارد؛ به این معنا که پدیده ما با حقیقتی به معنای پیچیدگی رو به روست که به مراتب وسیعتر از جمع اجزائی است که کل مورد نظر را تشکیل میدهد.
۱-۱۲-۱-۳٫ مطالعات زیست شیمی و مسئله نوپدیداری
به نظر کلایتون، بسیاری از موارد نوپدیدار در مطالعات زیست شیمی مواردی از شکل گیری خود به خود ساختارهای منظم و منسجم را به نمایش میگذارد، چنانکه در مورد شکل گیری ساختارهای منظم برفی و بلورین شاهدیم.[۸۵] سؤال زیست شیمی این است که چگونه این انسجام در مجموعه وسیع و به ظاهر به هم ریخته اولیه پدیدار شد؟ ابتدا به نظر میرسد این نگرش نگاه مطلوبی به فیزیک ندارد. شاید حق با این نگاه باشد زیرا به نظر کلایتون اندیشمندان نوپدیدارگرا به دنبال یافتن ویژگیهای اصلی در چرخه تکاملی مجموعههای حیاتیاند و این ویژگی در سطحی فراتر از فیزیک مشاهده میشود. شیمی دانها میخواهند به چگونگی نوپدیداری حیات در این عرصه دست پیدا کنند.[۸۶]
مثال قابل عرضه در این نوشتار نمونه خود سازماندهی است که در زیست شیمی مشاهده میشود. در این نمونه، فرایندی را مشاهده میکنیم که در طی آن تغییر و تحولات اتفاقی و تصادفی منجر به پدیداری الگوهای رفتاری مبتنی بر کارکرد خود سازماندهی میان سلولها میشود. به نظر کلایتون مثال مناسب این الگو از خودسازماندهی که بر اثر تحولات تصادفی رخ میدهد، اجتماع و تجزیه سلولی در کپک میباشد. چرخه حیاتی در مورد بافت کپک از زمانی آغاز میشود که محیط زیست آن از ماده غذایی تهی میشود. این فرایند موجب میشود کلونی کپک به بخشهای کوچکی تقسیم شود، مثلاً ۱۰ مجموعه کوچک تر. این مجموعهها به دنبال منبع غذایی حرکت میکنند تا زمانی که منبع مناسبی از مواد مغذی و حیات بخش را بیابند؛ در این صورت مجدداً بخشی از آنها با یکدیگر اجتماعی جدید را تشکیل میدهند، به وسیله هاگها تولید مثل میکنند و منتشر میشوند. نسل جدید نیز مسیر خود را برای یافتن مواد قابل تغذیه ادامه میدهد تا سرانجام بر اثر رشد و گسترش آنها کلونی جدید از موجودات تک سلولی یعنی کپکها ایجاد میشود.
نکته مهم و قابل توجه این است که به نظر کلایتون این ترکیب و تجزیه فرایندی است که به نحو اتفاقی و تصادفی آغاز گردیده است. تأثیر و تأثر در یک سلول غیر متعین در درون یک کلونی رخ میدهد. بر اثر چنین فعل و انفعالی این سلول به مرکزیت تأثیر گذاری بر سلولهای اطرافش تبدیل میشود. چنانکه دیدیم، کلایتون تلاش میکند سطحی از پیچیدگی را در روابط موجود در زیست شیمی تعریف کند که از ویژگی نوپدیدی برخوردار است. خصوصیتی که باعث میشود در این نمونه، کلایتون بر نوپدیدی تأکید کند مسئله غیر قابل پیش بینی بودن است که با تعبیر اتفاقی بودن برآن اصرار میورزد. به شکل شماره ۱-۱ توجه نمایید.
شکل شماره ۱-۱
نمونه خود سازماندهی. شکل بالا نمونه تحولات تصادفی در کپک را به عنوان موجودی زنده به نمایش میگذارد که بر اثر آن کپک دچار تجزیه و ترکیب میشود.
۱-۱۲-۱-۴٫ مطالعات زیست شناختی و مسئله نوپدیداری
عدهای از اندیشمندان نوپدیدراگرا فرایندهای زیستی را به طور کلی نتیجه سیستمهایی میدانند که از طریق دریافت انرژی متراکم از محیط ایجاد میشوند. فرایند زیستی هر چه هست، نتیجه حاصل از آن به مراتب بیشتر از اجزاء تشکیل دهنده آن میباشد. این امر به پیچیدگی حاصل از فعل و انفعالات زیستی باز میگردد. چهار عامل نقش اساسی و محوری در نوپدیدار شدن پیچیدگی در حیطه مطالعات زیست شناختی ایفا میکند.
۱-۱۲-۱-۴-۱٫ نقش سنجشی و قیاسی
به مرور که مسئله پیچیدگی در موارد نوپدید زیستی مشاهده میشود، کلان ساختارها و کلان کارکردها نیز نوپدید میشوند. این مسئله پیش از این نیز مورد تأکید قرار گرفت که آنچه در فرایند نوپدیدی در امور طبیعی رخ میدهد از مجموع اجزاء آن بیشتر است. این ادعا به مسئله پیچیدگی نوپدید در سطح جدید از پدیدهها باز میگردد. کلایتون به کلام جانهولند استناد میکند که مدعی است، علوم مختلف در سلسه پیچیدگی نوپدیدار گاهی تا حد سه سطح متفاوت با یکدیگر اختلاف دارند به همین خاطر نمیتوان آنچه مربوط به سطوح فوقانی است را با علوم سطوح پایینتر بررسی و پیش گویی کرد. از این رو برای تشریح امور نوپدیدار نیاز به تشریحی در سطح بالاتر داریم.
۱-۱۲-۱-۴-۲٫ نقش بازخوردی
نقش بازخوردی به تعبیر کلایتون نقش فزایندهای از سطح سلولی به بالا ایفا میکند. مثال کلایتون در این زمینه گیاهان است. گیاهان در تعاملی شگفت انگیز با طبیعت مواد مورد نیاز برای ادامه حیات را از طبیعت میگیرند، بر روی آن فعل و انفعالاتی انجام میدهد و مواد جدید مانند اکسیژن به زیست محیط تحویل میدهد. محیط زیست نیز این مواد را تحویل گرفته، میپردازد و مواد قابل استفاده جدیدی را در اختیار گیاهان قرار میدهد. این نوع از بازخورد پویا مبنای نظریه اکوسیستم[۸۷] است که میگوید: رفتارهای خاص اندام وارهها موجب تغییرات در محیط زیست آنها میشود و این تغییر تأثیر بر اندام وارهها میگذارد و آنها از خود واکنش نشان میدهند. متقابلاً این واکنش پیچیده اندام وارهها موجب تغییرات داخلی در درون آنها میشود و تأثیراتی بر اندام وارههای خاص میگذارد.[۸۸] به شکل شماره ۲-۱ توجه نمایید.[۸۹]