کرایب پس از پرداختن به رویکرد تجربی گرا و رویکرد های تفسیری، پرسشی را مطرح می کند که قابل تامل است او می پرسد آیا بین دو رویکرد تفسیری و تجربه گرا آنقدر ناسازگاری هست که گاه ادعا می شود یا نه، یک روش بررسی آنها این است که استفاده دورکیم از آمار و مسلم گرفتن واقعیت های اجتماعی(پوزیتیویسم) و جامعه به مثابه هستی هایی فراتر از فرد صرفا ما را به نیمه راه می رساند. بیشتر بودن خودکشی در جوامع پروتستان نیازمند تبیین است و باید با فرایندهای فرد گرایانه و تفسیری پر شود(کرایب،۱۳۸۴: ۱۷۳).
ما نیز در این پژوهش از برخی باورهای هر دو رهیافت تجربه گرا و تفسیری استفاده می کنیم. پژوهش حاضر از سویی یک پژوهش تجربی است. تحقیق تجربی اجتماعی عبارت است از ثبت و ضبط و تعبیر نظام دار واقعیت های اجتماعی، ثبت و ضبطی که بر اساس نظریه انجام می شود. در واقع تحقیقات تجربی اجتماعی شامل آن بخش از از احکام نظری است که بتوان آنها را در تجربیات عینی مورد آزمایش قرار داد. مواردی نظیر رفتارهای قابل مشاهده انسانها، اطلاعاتی درباره تجربه ها، موضع گیری ها، ارزشها و مقاصد در زمره عینیت ها و یا واقعیت های اجتماعی هستند(اتسلندر، ۱۳۷۱ک ۱۷-۱۶).
اما درک جامع و کامل واقعیت های اجتماعی از طریق اندامهای حسی غیر ممکن است. همواره فقط بریده ها یا اجزایی از این واقعیت قابل ثبت و ضبط است . این بریده ها زمانی دارای معنی و مفهوم هستند که بر اساس یک نظام و بر مبنای یک نظریه گردآوری شده باشند. هدف نهایی تمامی این فرایند خلق شناخت های جدید است( همان). در واقع همانگونه که روند پژوهش نشان می دهد، در این پژوهش از روش قیاسی استفاده می شود. به این گونه که با بهره گرفتن از نظریه های مختلف، چارچوب نظری برای تبیین گرایش به دموکراسی تدوین شده است. سپس با بهره گرفتن از مفاهیم و فرضیه های مندرج در نظریه ها به مشاهده واقعیت “گرایش به دموکراسی” می پردازیم.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همانگونه که کرایب می گوید کار پژوهش اجتماعی با ارائه آمار درباره یک واقعیت های اجتماعی تمام نمی شود . پس از جمع آوری اطلاعات و آمار می بایست با بهره گرفتن از رویکرد تفسیری به فهم معنای کنش افراد و چرایی آن پرداخت. این پژوهش نیز تلاش می کند با بهره گرفتن از آمار و آزمون نظریه ها به چرایی و تبیین کنش سیاسی(گرایش به دموکراسی) از سوی افراد جامعه آماری مورد نظر بپردازد. در واقع این پژوهش دموکراسی را مفهومی بیرونی و غیر قابل تغییر به معنای دورکهایمی نمی داند. در هر جامعه ای ممکن است گرایش به دموکراسی ویژگیها و معانی خود را داشته باشد. که از طریق روش های تجربی قابل شناخت است و پس از ان یافته های این پژوهش ما را در تحلیل و فهم کنش سیاسی گرایش به دموکراسی افراد و تفاوت های آن کمک می کند.
با توجه به رویکرد روش شناختی فوق روش پیمایش به عنوان روش تحقیق پژوهش انتخاب شد. دواس روش پیمایشی را با مجموعهای از اطلاعات سازمانیافته و منظم، که میتوان آن را «ماتریس دادهها» نامید، تعریف می کند. تحقیق پیمایشی با مشاهده تغییر صفت در واحدهای تحلیل و دنبال کردن تغییرات دیگری که با آن همبسته است، در پی درک علل پدیده است. بدین لحاظ هدف این روش استنتاج روابط علی است که از مقایسه دقیق ویژگیهای متفاوت واحدهای تحلیل به دست میآید؛ همچون تأثیر پایگاه طبقاتی بر نحوه رأی دادن (دواس، ۵:۱۳۷۶). پیمایش روشی برای به دست آوردن اطلاعاتی درباره دیدگاهها، باورها، نظرات، رفتارها یا مشخصات گروهی از اعضای یک جامعه آماری از راه انجام تحقیق است (ببی، ۱۷:۱۳۸۴).
در این پژوهش به دو دلیل از روش پیمایش برای جمع آوری داده ها استفاده شده است: اول آنکه موضوع پژوهش یعنی گرایش به دموکراسی شامل اکثر افراد جامعه می شود. لذا منطق روش شناسی ایجاب می کند، روشی انتخاب شود که قابلیت مطالعه با جامعه آماری بالا و جمعیت نمونه نسبتا بزرگ را داشته باشد. پیمایش مطالعه ای است در مورد جمعیت نمونه نمایا، که معرف کل جامعه آماری است. روش پیمایش امکان مقایسه بین گروه های اجتماعی مختلف که دارای سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و دینی متفاوت هستند را فراهم می کند. تا بتوان در نهایت تیپولژی خاصی از افراد جامعه در میزان گرایش به دموکراسی ترسیم کرد.
دوم آنکه در این پژوهش مشاهده واقعیت در سطح خرد با مراجعه به افراد جامعه به عنوان کنشگران اجتماعی صورت می پذیرد و این در روش پیمایش قابل حصول است. طبق تجربه های علمی موجود روش پیمایش برای مطالعه و سنجش گرایشها و نگرشها در سطح وسیع نسبت به سایر روشها مناسب ترین است. پیمایش می تواند پاسخ به دو سوال اصلی پژوهش حاضر را که توصیفی و تبیینی هستند امکان پذیر سازد. در سطح توصیف هدف نشان دادن تصویری از چگونگی جامعه اماری به لحاظ میزان گرایش به دموکراسی است. و در سطح تبیین تلاش برای یافتن ارتباط بین میزان گرایش به دموکراسی و عوامل اجتماعی یا همان متغیر های مستقل پژوهش می باشد. در ادامه فصل مراحل اجرایی روش پیمایش برای مطالعه گرایش به دموکراسی و عوامل اجتماعی آن آورده می شود.
مفهوم سازی:
مفاهیم در تحقیقات تجربی اجتماعی بر اساس توافق محققان پایه گذاری می شوند. محققان باید در هر مورد، جداگانه تصمیم گیری کنند که آیا این مفهوم از دیدگاه نظری مفید و از نظر تجربی قابل استفاده است یا نه؟. مطلب مهم در این مرحله، مشخص کردن و تعیین ابعاد مفهوم است. این امر از یک سو شامل ابعاد مفهومی است- چه چیز در نظریه به وسیله این مفهوم نشان داده می شود و از سوی دیگر شامل ابعاد واژه در واقعیت است(اتسلندر،۱۳۷۱ :۲۷-۲۴ ). بنا به سنتی که که دورکیم پایه گذارد، استدلال شده است که چون مفاهیم سنگ بنای زیرین نظریه هستند، باید با دقت و انسجام تعریف شوند. بی دقتی زبان عادی باید با کاربرد فنی مفاهیم و عملیاتی سازی جبران شود. مفهوم پردازی پالایش و مشخص ساختن مفاهیم انتزاعی است(بلیکی،۱۳۸۴: ۱۷۵).
عملیاتی سازی:
عملیاتی سازی برای تغییر شکل زبان نظری به مفاهیم تجربی مورد استفاده قرار می گیرد. این کار با مشخص کردن رویه هایی انجام می گیرد که توسط آنها مفهوم نظری اندازه گیری خواهد شد(بلیکی،۱۳۸۴: ۱۷۶).آزمایش یک فرضیه با واقعیتهای اجتماعی مستلزم انتقال یا برگرداندن آن به مراحل کاربردی تحقیق یعنی عملیاتی سازی است. منظور از عملیاتی سازی آن گروه از عملیات تحقیقاتی است که به کمک آن ها بتوان مشخص کرد که آیا و در چه حد محتوای منظور شده به وسیله این مفهوم در واقعیت پیش می آید(اتسلندر،۱۳۷۱: ۲۸ ).
شاخص سازی:
فرایند شاخص سازی بر مبنای ابعاد تعیین شده در مرحله عملیاتی سازی صورت می پذیرد. و اعتبار و پایایی شاخص مورد بررسی قرار می گیرد.
تعریف نظری و عملیاتی گرایش به دموکراسی
تعریف نظری گرایش به دموکراسی
برای تعریف گرایش به دموکراسی لازم است نگاهی گذرا به تعاریف دموکراسی داشته باشیم. تعریف گرایش به دموکراسی بسته به تعریف نظری دموکراسی، متفاوت است. تعاریف متعددی از دموکراسی وجود دارد. مثلا وبر کلیت جمعیت را جاهل و غیر عقلانی می دانست او عقیده داشت مردم نسبت به مسائل سیاسی بی علاقه و نا آگاهند. همچنین از نظر وبر دموکراسی مشارکتی با آرمان مشارکت اکثر مردم نمی تواند در جوامع وسیع و پیچیده تحقق یابد. مع هذا دموکراسی از نظر وبر مهم بود اساسا به این دلیل که انتخابات باعث محک خوردن رهبران کاریزماتیک خواهد شد که قرار است اداره مردم را به دست گیرند. دموکراسی از نظر وبر نه چندان حکومت مردم بلکه بیشتر حکومت نخبگان است از این رو او به تحلیل دموکراسی نمایندگی می پردازد. زیرا به هر حال دموکراسی تنها شیوه ای است که به وسیله آن می توان خانه سخت و فولادی قدرت بوروکراتیک مدرن را در هم شکست(نش، ۱۳۸۰ :۳۰ ).
دید گاه های نخبه گرا در نظریه های دموکراسی متاثر از وبر هستند و دموکراسی را بیشتر در سطح نخبگان تعریف می کنند . شومپیتر دموکراسی را رقابت بین احزاب سیاسی تعریف می کند که اعضای نخبه شان با آرا معامله می کنند. در این دیدگاه بیشتر گرایش به دموکراسی نخبگان اهمیت دارد تا گرایش مردم. گرایش مردم به دموکراسی در این دیدگاه محدود به مشارکت در انتخاباتی است که نخبگان کاندید آن هستند(نش، ۱۳۸۰ :۳۲ ).
دید گاه های کثرت گرا توجه بیشتری به گرایش مردم به دموکراسی داشته اند. در نگرش کثرت گرایی شهروندان فعالانه در سیاست مشارکت می کنند. موضوع سیاست و دموکراسی از نظر این گروه رقابت گروه های ذینفعی است که هیچیک نمی توانند به طور کامل بر دیگران مسلط شوند، چرا که همه آنها به منابع متفاوتی دسترسی دارند. کثرت گرایان جدید به طور کامل پیش فرضهای نظریه نخبگان را تایید نمی کنند. در عوض آنها استدلال می کنند که نخبگان نه متحد و یکپارچه هستند و نه قادرند شهروندان را جهت پذیرش حکومت شان فریب دهند. نخبگان تا زمانی وجود دارند که در خدمت گروه های ذینفع باشند(نش، ۱۳۸۰ :۳۶ ).
کثرت گرایان در فهم سیاست به عنوان یک مساله اساسی برای زندگی اجتماعی و پدیده ای مستقل از دولت با جامعه شناسی پسا مدرن تا اندازه ای هم عقیده هستند. از نظر آنها جامعه متشکل از طیف متنوعی از گروه های خود تعین بخش است که موجودیت، هویت و قدرت شان را مدیون فرایند های سیاسی در سطح دولت نیستند(نش، ۱۳۸۰ :۳۶ ). اما نزد کثرت گرایان نیز تا جایی که بر خورد ها در سطح دولت باشد به عنوان پدیده هایی سیاسی تلقی می شوند و این متفاوت از جامعه شناسان معاصر است که سیاست را خارج از دولت نیز تعریف می کنند(نش، ۱۳۸۰ :۳۷ ).
طبق تعاریف فوق دموکراسی از نظر کثرت گرایان علاوه بر مشارکت مدارا نیز می باشد چرا که در یک دیدگاه تکثر گرا باید گروه های مختلف سیاسی با عقاید متفاوت شانس فعالیت داشته باشند. و در این شرایط گرایش به دموکراسی با مشارکت و مدارا تعریف می شود. در واقع باید افراد و گروه ها حقوق سیاسی مخالفان خود را بپذیرند.
مدارا نسبت به مخالفین سالها است که به عنوان بخش اساسی در سیاستهای دموکرات پذیرفته شده است. نظریه پردازان رهیافت توسعه انسانی و فرهنگ سیاسی بر مدارا نسبت به آزادی انتخاب تمر کز دارند. از این منظر، جنبه لیبرال دموکراسی مهم ترین جنبه است، زیرا آزادی های مدنی و سیاسی، افراد را برای اعمال انتخاب های آزاد در فعالیت های خصوصی و عمومی محق می کند. آزادی های مدنی و سیاسی ، شهروندان را برای انجام انتخاب های مستقلانه در شکل دهی به زندگی شان قدرتمند می سازد. در کل تاریخ، مطالبه آزادی های مدنی و سیاسی انگیزه عمده ای برای مردم جهت نزاع برای دموکراسی یا جستجوی استقلال سیاسی فراهم کرده است(ولزل و اینگلهارت، ۱۳۸۹ : ۲۳۷).
فعالیت توده در جنبش های لیبرال و مبارزات آزادیخواهانه ، عنصر اساسی دموکراتیک شدن است. آزادی های مدنی و سیاسی به عنوان چارچوب انتخابی برای گذران زندگی مبتنی بر ارزش های فردی تعریف می شوند. حق رای بخش مهمی از داستان است، البته تنها بخشی از آن ، پس صرف تمرکز بر آن مناسب به نظر نمی رسد. دموکراسی انتخاباتی به آسانی می تواند با پنهان نمودن کاستی های عملی و شدت آزادی های مدنی و سیاسی ، مورد سوء استفاده قرار گیرد. در ساختار رسمی دموکراسی انتخاباتی، مکانیسم های اقتدار گرایی می توانند روند اتفاقات را تعیین کنند، همچنانکه این قضیه در مورد تعدادی از دولت های جدا شده از شوروی صدق می کند. قدرت مردم تنها در حق رای خلاصه نمی شود. بلکه مجموعه ای از آزادیهای سیاسی و مدنی نظیر آزادی بیان نیز باید مورد توجه قرار گیرد(ولزل و اینگلهارت، ۱۳۸۹ : ۲۳۸).
مشارکت، مدارا و آزادیهای مدنی ویژگیهای عمومی دموکراسی در اغلب مناطق در دنیای معاصر هستند. اما آنچه در کشورهای با سابقه اقتدار گرایی باید در نظر گرفته شود متفاوت است. گرایش به دموکراسی در این کشورها باید در مقایسه با نقطه متقابل خود یعنی اقتدار گرایی سنجیده شود. چرا که اقتدار گرایی سالها جزء خصلت و فرهنگ آنان شده است.
اینگلهارت نیز در پژوهش تجربی اخیر خود فرضیه ای را در رابطه با اقتدار گرایی و دموکراسی مطرح کرده است. بر اساس رهیافت فرهنگ سیاسی اینگلهارت، ارزشهای ابراز وجود منشا دموکراسی است. او فرضیه ای با نام سازگاری را به فرضیه های پیشین خود افزوده است مبنی بر اینکه هر چه عدم سازگاری میان ارزشهای توده و نهاد های سیاسی بیشتر باشد، رژیم بی ثبات تر خواهد بود. ناسازگاری میان عرضه و تقاضا های فرهنگی برای دموکراسی می تواند در هر دو مورد دولت های اقتدار گرا و دموکرات رخ دهد. اگر گذار به دموکراسی یا جهت مخالف آن از منطق تز سازگاری پیروی کند، محقق می تواند دگرگونی در جهت مخالف دموکراسی را با کاهش مازاد عرضه نهادی آزادی انتظار داشته باشد. برعکس، اگر عامه مردم در دولت های اقتدار گرا بر ارزش های بقا تاکید کنند و تقاضای اندکی برای ارزشهای ابراز وجود موجود باشد این دولت ها از ناسازگاری کمتری برخوردار هستند. از نظر اینگلهارت تاکید عموم جامعه به هر کدام از ارزشهای دوگانه بقا و یا ابراز وجود می تواند با گرایش بیشتر به یکی از تقابل های دو گانه دموکراسی یا اقتدار گرایی همراه باشد(ولزل و اینگلهارت، ۱۳۸۹ : ۲۵۰).
گرایش به دموکراسی از منظر لیبرال اینگلهارت تقاضا برای مبارزه با اقتدار گرایی و داشتن آزدیهای مدنی نظیر آزادی بیان است. اینگلهارت و ولزل انتقاد از اقتدار گرایی را از عناصر ضروری فرهنگ مدنی حامی دموکراسی می دانند(ولزل و اینگلهارت، ۱۳۸۹ : ۳۳۵). رابرت دال نیز در کتاب درباره دموکراسی یکی از دلایل گرایش به دموکراسی را جلوگیری از شیوه حکمرانی اقتدار گرایانه تعریف می کند(دال،۱۳۷۸ : ۵۹ ).
هابرماس و گیدنز در رهیافت سیاست های رهایی بخش خود تلاش دارند با شیوه دموکراسی بر اقتدار گرایی فائق آیند. در واقع مخالفت با اقتدار گرایی بخشی از تئوری گرایش به دموکراسی آنان است. گیدنز معتقد است نظریه دموکراسی باید به سمت و سوی سیاست های رهایی بخش حرکت کند. این نظریه بیش از هر چیز منعطف به آزاد سازی افراد و گروه ها از قید و بند های اقتدار گرایانه است. این سیاست متضمن دو عنصر عمده است: تلاش برای گسیختن غل و زنجیر های بر جای مانده از گذشته به قصد تغییر و تبدیل رفتار ها و کردار ها و تلاش برای در هم شکستن سلطه نا مشروع بعضی افراد یا گروه ها بر دیگران(گیدنز،۱۳۸۲: ۲۹۵). این سیاست معمولا خواستار لغو استثمار و نابرابری و اقتدار گرایی است. و بر اولویت اصول اساسی عدالت، برابری و مشارکت تاکید می ورزد(گیدنز،۱۳۷۸: ۲۹۸). گیدنز یکی از وجوه تلاش برای گسترش دموکراسی را با مقابله با قتدار گرایی تعریف می کند. لیپست نیز دموکراسی و اقتدار گرایی را در مقابل یکدیگر مطالعه می کند . کسانی که نمره کمی از دموکراسی به دست می آورند در مقابل به اقتدار گرایی گرایش بیشتری نشان می دهند(لیپست،۱۳۸۳ : ۵۴). این نوع تحلیل به وسیله گار تبدیل به سنجه قابل قبولی در مطالعات سنجش دموکراسی شده است. گار دموکراسی را با سنجه دموکراسی منهای اقتدار گرایی می سنجد. به این معنی که نمره اقتدار گرایی از دموکراسی کم می شود تا نمره نهایی دموکراسی به دست آید(لفت ویچ،۱۳۷۸: ۷۱).
تعریف محقق از گرایش به دموکراسی با توجه به مباحث فوق در این پژوهش میزان مدارای سیاسی ، اثر بخشی سیاسی و مخالفت با نگرشهای اقتدار گرایی، مشارکت سیاسی و اعتراض به اقتدار گرایی تعریف می شود. بنابراین در ادامه برای سنجش گرایش به دموکراسی لازم است مولفه های آن تعریف و نحوه سنجش آنها مشخص شود، که ذیلا به آن می پردازیم.
تعریف عملیاتی گرایش به دموکراسی:
هرگرایشی (Disposition ) شامل دو بخش نگرشی و رفتاری یا آمادگی برای عمل می باشد. نگرش آمادگی ذهنی فرد است که بعضا بر اثر تجربه به دست آمده و بر واکنشهای افراد در برابر تمامی شرایطی که به آن مرتبط است تاثیری هدایت بخش و پویا دارد(ساروخانی،۱۳۷۰: ۴۷). نگرش ساخت ذهنی در شخصیت است که فرد را در رویارویی با مسائل و وقایع آماده می کند. این نگرشها ناشی از گذشته افراد و تجربیات مختلف زندگی آنان است(محسنی،۱۳۷۹: ۱۹ ). نگرش در بر گیرنده منظومه ای از سوگیریهای نظام شخصیت کنشگر نسبت به پدیده های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است(چلبی،۱۳۸۱: ۱۶۶).
بعد نگرشی با مولفه های سوگیری فرد نسبت به مدارای سیاسی، مخالفت با اقتدار گرایی، و اثر بخشی سیاسی، سنجیده می شود. و بعد رفتاری با تعهد و آمادگی افراد برای انجام رفتار های دموکراتیک شامل مولفه های مشارکت سیاسی و آمادگی عمل به منظور اعتراض به اقتدار گرایی تعریف می شود.
بعد نگرشی گرایش به دموکراسی:
تعریف نظری و عملیاتی مدارای سیاسی
منظور از مدارا Tolerance))، احترام گذاشتن به هویت، عقاید و رفتار دیگران و شناسایی حقوق رسمی افراد و گروه ها برای داشتن عقاید مخالف است. به عبارت دیگر مدارا عملی است که به مردم اجازه می دهد عقاید یا ویژگی های دیگران را دوست نداشته باشند یا حتی از آنها متنفر باشند اما بدون اقدام به جنگ آزاردهنده علیه آنان. در واقع مدارا به معنی احترام گذاشتن، پذیرش و درک غنای فرهنگ ها، و اشکال و شیوه های انسان بودن می باشد، که به وسیله آگاهی،گشودگی،ارتباط و آزادی اندیشه، وجدان و عقاید پرورش می یابد. مدارا هماهنگی در عین تفاوت است، که نه تنها یک وظیفه اخلاقی به شمار می رود بلکه یک نیاز قانونی و سیاسی می باشد. فضیلتی که فرهنگ صلح را جایگزین فرهنگ جنگ می نماید.
مدارا تفاوت را ممکن میکند و تفاوت مدارا را واجب میسازد. والزر تعریفی پیوستاری از مدارا ارائه می دهد که می تواند ما را در سنجش آن یاری کند. مدارا اگر به منزله یک نگرش یا حالت روحی دریافت شود، توصیفگر شماری امکانات بالقوه خواهد بود. یکی از این معانی ممکن که نشان از مبادی مدارای دینی در سدههای شانزدهم و هفدهم دارد، صرفاً پذیرش حاکی از تسلیم و رضای تفاوت است به منظور حفظ آرامش و صلح. اما میتوان به دنبال زنجیره یا پیوستاری بنیادیتر گشت. دومین نگرش ممکن بیاعتنایی بیاختیار و بیدردسر نسبت به تفاوت است: «هرکه خواهد گو بیا و هرکه خواهد گو برو». سومین نگرش نتیجه نوعی خویشتنداری اخلاقی است. نوعی به رسمیت شناختن اخلاقی آنکه دیگران حقوقی دارند، حتی اگر از آن حقوق به شیوههای ناپسندی استفاده کنند. چهارمین، بیانگر گشودگی در برابر دیگران، کنجکاوی، شاید حتی اشتیاقی توأم با احترام به شنیدن و آموختن از آنان است. و آخرین نقطه این پیوستار، صحهگذاری پرشور و شوق بر تفاوت است، که تصدیقی زیباشناختی خواهد بود اگر تفاوت را به منزله بازنمودی از گستردگی و گونهگونی آفرینش کردگار یا جهان طبیعت بشماریم یا تصدیقی کارکردی خواهد بود. اگر تفاوت را بهسان براهین چند فرهنگینگر لیبرالی، شرط لازم بالیدن و رشد آدمی انگاریم که برای افراد آدمی، چه مرد و چه زن، گزینشهایی را میسر میسازد که به خودمختاری آنان ارزش و معنا میبخشند(والزر، ۳۸۳: ۱۵-۱۴).
تمایل به گفت و گو از مراحل پایانی پیوستار والزر است. و معادل واژه دیالوگ(dialogue) به معنی همپرسه دو یا چند نفر و به طور مشخص به معنی مبادله و مباحثه برای دستیابی به تفاهم و یا شناخت متقابل آمده است. به این ترتیب دیالوگ در مقابل مونولوگ(monologue) به معنای تنها سخن گفتن قرار میگیرد. دیالوگ آنچنان که سقراط میگوید محصول توجه آدمی به این نکته است که نمیداند و نیاز به گفتوگو دارد تا معرفت خویش را تعالی بخشد. افلاطون نیز هنر گفتوگو را تنها راه رسیدن به زیبایی مطلق و وقوف به حقیقت میداند. محصول یک گفتوگوی پرثمر تنها مبادله اطلاعات نیست، بلکه نتیجه آن تغییر در واقعیات موجود و خلق واقعیتهای نو و از همه مهمتر وفاق بیشتر است(رهبر، ۱۳۸۵: ۱۹۷). دیوید بوهم دیالوگ را فرایندی می داند که در ارتباط خود با خود یا با افراد یا محیط او شکل می گیرد. هیچ هدفی را دنبال نمی کند اما نتیجه ای را به بار می آورد که حاصل آن درک و فهم تازه برای کسانی است که در جریان این فرایند قرار می گیرند. جریانی از این معنی است که در جمع ما، در بین ماو در درون ما جاری می شود. مفهوم آن است که سیر و جریانی از معنی که در همه گروه روان شده و منجر به پیدایش نوعی فهم تازه می شود . چیزی که بدیع و خلاقانه است و همین معنای مشترک است که چسب یا سیمانی می شود که افراد و جوامع را به یکدیگر می چسباند(بوهم، ۱۳۸۳ :۹۳). هابرماس گفت و گو را درون کنش ارتباطی تعریف می کند. غایت کنش ارتباطی هابرماس، دستیابی به تفاهم ارتباطی است. و یکی از عناصر مهم این کنش، عنصر گفتار است. در موقعیت گفتاری آرمانی تنها استدلال برتر پیروز می شود. تنها استدلالهایی که از مباحثه (گفت و گو) پیروز بیرون بیایند حقیقت دارند. هابرماس به حقیقت توافقی و عقلانیت گفت و گویی رها از سلطه اعتقاد دارد(ریتزر، ۱۳۷۹ : ۲۱۳).
طبق نظر آگیوس، آمبرو سویچ ویژگیهایی را می توان برای مفهوم مدارا مشخص کرد: مدارا به عنوان احترام و پذیرش تنوعات فرهنگ های اطراف و شیوه های متفاوت انسان بودن تعریف شده است. ماهیت مدارا در این است که مردم حق دارند بر اساس باورهایشان رفتار کنند، حتی زمانی که دیگرانی وجود دارند که با آنچه آنها فکر میکنند مخالف اند. مدارا به معنی سازش، بخشش یا تشویق رفتار منفی نیست. در اصل مدارا یک نگرش فعال بر اساس به رسمیت شناختن حقوق و آزادی های همگانی بشر است. مدارا به عنوان مسئولیتی است که در ایجاد حقوق بشر، پلورالیسم، دموکراسی و حاکمیت قانون اثر می گذارد. مفهوم مدارا شامل طرد جزم اندیشی و مطلق گرایی و تائید استانداردهای حقوق بشر است(شارع پور،۱۳۸۸: ۱۷ ).
وگت مدارا را به سه دسته تقسیم می کند که با یکدیگر همپوشی دارند: مدارای سیاسی، اخلاقی و اجتماعی. منظور از مدارای سیاسی، مدارا نسبت به اعمال افراد در فضای عمومی یا احترام به آزادی های مدنی دیگران است. به عبارت دیگر مدارای سیاسی به خودداری ارادی فرد در مواجه با عمل افراد در فضای عمومی زندگی اشاره دارد که مورد علاقه و توافق نباشد. منظور از مدارای اجتماعی مدارا نسبت به حالت های مختلف انسان بودن است، چه ویژگیهایی که از هنگام تولد همراه است مانند رنگ پوست و جنسیت و چه آنهایی که در طول زندگی از طریق فرایند اجتماعی شدن کسب می شوند مانند زبان صحبت کردن. مدارا شامل نگرش منفی نسبت به دیگران و حمایت از حقوق و آزادیهای آنها به طور همزمان است. اگر این دو به طور همزمان ارائه نشوند، مدارا وجود ندارد(فلیپس به نقل از شارع پور،۱۳۸۸: ۷).
مدارای سیاسی در این پژوهش با گشودگی افراد نسبت به تکثر عقاید سیاسی و در نظر گرفتن حقوق برابر سیاسی برای گروه های سیاسی متفاوت تعریف می شود.
تعریف عملیاتی:
مدارای سیاسی با مولفه های اعتقاد به حقوق مدنی همه افراد نظیر آزادی بیان، حق اعتراض و حق فعالیت سیاسی تعریف می شود.
گویه های زیر برای سنجش مدارای سیاسی انتخاب شده اند. برخی گویه ها از طرف فارنن در طرح دموکراسی و اقتدار گرایی مورد استفاده قرار گرفته است(Farnen,2000:30):
۱- اجازه نقد حاکمیت سیاسی از سوی افراد جامعه
۲- آزادی مطبوعات در نوشتن مطالب و اخبار
۳- حق ابراز نظر برای مخالفان حکومت
۴- حق برابر افراد و گروه های مختلف برای فعالیت سیاسی
تعریف نظری و عملیاتی مخالفت با اقتدار گرایی
لیپست معتقد است مفهومی که از دیرباز در مقابل شخصیت دموکراتیک قرار داشته است، مفهوم شخصیت اقتدارگرا است، مفهومی که اشاره به مجموعهای از ویژگیها، از جمله تسلیم به مرجع قدرت، سلطه بر فرودستان و سنتپرستی افراطی است. بر طبق تحقیق کلاسیک تئودور آدورنو (در شخصیت اقتدارطلب، ۱۹۵۰) و همکارانش که واضع این مفهوم بودند، اشخاص اقتدارگرا به احتمال قوی افرادی متعصب و نژادپرست و به طور کلی متحجرتر از دیگرانند. اقتدارگرایان اساساً افرادی ضعیف و وابستهاند که جهان را مکانی بسامان میدانند تا احساس ایمنی شخصی کنند. محققان توجه بیشتری به اقتدارگرایی جناح راست (فاشیسم) داشتهاند تا به اقتدارگرایی جناح چپ (کمونیسم)(لیپست،۱۳۸۳: ۷۸ ). میلبرانت نشان داد کسانی که رتبه بالاتری بر طبق مقیاس F (شخصیت اقتدار گرای آدورنو) دارند به مشارکت سیاسی کمتری میپردازند تا آنان که رتبه پایینتری دارند. آنها سلسله مراتب را میپسندند. آنها به محل کار، خانواده و انجمن دموکرات علاقه ندارند(همان).
ویژگیهای بارز شخصیت اقتدار گرا و قوم محور عبارتند از: انعطاف ناپذیری، سرسختی، تصلب، این باور که تنها یک راه درست وجود دارد، عدم اعتقاد به استدلال و مباحثه، ستایش از والدین و اطاعت محض از رهبران. بر همین اساس آدورنو و همکارانش نتیجه می گیرند که مهم ترین و قطعی ترین دستاورد پژوهش شخصیت اقتدار گرا عبارت است از نشان دادن همخوانی نزدیک در نوع رویکرد و نگرشی که یک شخص در حوزه های مختلف می تواند داشته باشد، از خصوصی ترین روابط خانوادگی و رفتار های جنسی گرفته تا روابط با دیگر افراد، به طور اعم، با مذهب و با فلسفه اجتماعی و سیاسی(نوذری،۱۳۸۴: ۲۳۷).