روسیه: سمبولیسم در روسیه رواج بسیار یافت. معروفترین شاعر سمبولیست روسیه الکساندر بلوک (۱۹۲۱-۱۸۸۰) بود.
اسپانیا: به شاعران سمبولیست آنجا نسل ۹۸(۱۸۹۸) می گویند. اونامونو (نویسنده درد جاودانگی)، (شمیسا: ۱۳۹۰،۱۲۲)
۲-۱۰سمبل در متون فارسی
اگر بخواهیم شعر معاصر فارسی را به جریانهای مشخص و متمایز از هم تقسیم کنیم، یکی از مهمترین این جریانها، جریان سمبولیسم اجتماعی خواهد بود. نیمایوشیج، بنیانگذار و نماینده واقعی این جریان شعری است و شعر «ققنوس» او نخستین تجربه از این دست در شعر معاصر فارسی است. پس از نیما باید از شاعرانی چون شاملو، اخوان، فروغ، کسرایی، شاهرودی، آتشی آزاد، خویی و شفیعی کدکنی یاد کرد که در دهه های سی و چهل از قرن حاضر این جریان را به اوج خود رساندند. جامعه گرایی و نمادگرایی دو ویژگی اساسی اشعار در این جریان است. شاعران این جریان با زبانی سمبلیک و تأویل بردار، مسایل سیاسی -اجتماعی زمانه خویش را در شعر منعکس می کنند. شعر در این جریان، شعری است متعهدانه و ملتزم. همچنین ویژگی مهم دیگر این جریان، در کنار دو عنصر عاطفه و تخیل، بر اندیشه و تفکر نیز تأکید بسیار می شود. به کارگیری زبان و واژگان و شیوه بیان حماسی نیز از ویژگیهای دیگر این جریان شعری است
اساسا” سمبولیست ها به آن نوع سمبل های آسان وقراردادی که به راه های مختلف دیگری هم قابل بیان است اعتقاد نداشتند وسمبل از نظرآنان امری است ناخودآگاه که اساسا” نمی توان با بیان معمولی از آن یاد کرد. باید توجه داشت که روح یا ناخودآگاه یا عالم درون با ما به زبان سمبل ونشانه واسطوره و از این قبیل سخن می گوید. یونگ می گوید:"نمادها در حقیقت مبین چیزهایی هستند که ما نمی شناسیم “. (شمیسا:۱۳۹۰، ۱۱۸)
۲-۱۱نمادگرایی
نماد، رمز و سمبل در علوم بلاغی همچون استعاره، ذکر مشبهبه و ارادهی مشبه است، با این تفاوت که مشبهبه در سمبل صریحا به یک مشبه خاص دلالت ندارد بلکه به چند مشبه نزدیک به هم مربوط است و نیز سمبل ممکن است در معنای خود نیز فهمیده شود. اصل کلمهی سمبل را Sumbolon یونانی به معنی به هم چسباندن دو قطعهی مجزّا میدانند که از فعل Sumballo ) میپیوندم) مشتق شده است (سیّد حسینی:۱۳۷۶ ،۸۳۵) نماد را رازی میدانند که میباید آن را گشود و نهفتهای که میباید آن را گزارد (کزّازی: ۱۳۷۶ ،۳۶۱ ) یونگ در کتاب «صور نوعی و ناخودآگاه عمومی» سمبل را بهترین نحوهی بیان مضمون و مطلبی میداند که برای ما جنبهی ناخودآگاه دارد و هنوز طبیعتش کاملا شناخته نشده است. (شمیسا:۱۳۷۲،۴۹۱ ) در آثار ادبی، بعضی از نمادها، نمادهای عام هستند که تقریبا نزد بسیاری از مردم شناخته شدهاند و دستهای دیگر نمادهای شخصی و خصوصیاند که نزد هر کس تعبیر متفاوتی پیدا میکند. همچنین نماد ممکن است در مقام تصویرهایی پراکنده در یک اثر حضور داشته باشد یا کلّ اثر ساختاری نمادین داشته باشد. (داد: ۱۳۷۵ ،۲۰۳ )
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
زمانی که شاعر یا نویسندهای تمایل داشته باشد حرفهایش را در قالب نماد و نشانه به زبان بیاورد و اشیای دور و برش را با مفاهیمی عمیقتر از آنچه هست تجسم کند، از نماد بهره میگیرد نمادگرایی در ادب معاصر فارسی بهرغم سمبلیسم غربی، تلاشی از نوع هنر برای هنر نیست بلکه بازتاب سرخوردگیهای هنرمند و شرایط سیاسی اجتماعی روزگار وی است؛ راهی برای آشکار کردن زشتیها، ریاکاریها، خفقان حاکم بر جامعه و… . نکته ارزندهای که برخی از آثار امروزه را در خور توجه نموده، بهرهوری شاعران و نویسندگان از اساطیر و افسانهها بهصورت نمادین و زمینههای افسانگی نهفته در شکل ظاهری و ذهنی شعر است. کسانی که توانستهاند این را با جوهر شعر خود آشتی دهند و در یک جوشش هنری آن ها را با هم بیامیزند، به توفیقاتی هرچند نسبی دست یافتهاند.
همانگونه که بیان شد، گرایش نیما و پیروان او به زبان سمبلیک بی تأثیر از آشنایی آنان با مکتب سمبولیسم اروپایی نیست؛ به ویژه آنکه نیما به عنوان سردمدار این جریان، خود زبان فرانسه را خوب می دانست و در نتیجه با ادبیات فرانسه و مکاتب ادبی آن آشنایی نزدیک داشت. گذشته از آن، می دانیم که شعر برخی از شاعران سمبولیسم معروف اروپایی در همان سالها به زبان فارسی ترجم شده بود است؛ دکتر حمید زرین کوب در این مورد می نویسد: «این زبان و شکل تازه که نیما به خلق آن دست می یابد، ظاهرا با آگاهی او از زبان و فرهنگ و ادب فرانسوی و خاصه آشنایی او با شیوه های رمانتیسم و سمبولیسم و به خصوص شعر رمبو، ورلن و استفان مالارمه بی ارتباط نیست و ظاهرا نیما با آشنایی و اطلاع از انقلابی که در شعر فرانسوی رخ داده است به شعر فارسی که سنت و تکرار آن را فرسوده و بی حاصل کرده است، جان تازه ای می دهد». دکتر براهنی نیز در بحثی با عنوان «نیمای سمبولیسم دفتر شعر من و اجتماع» با مقایسه میان «افسانه» نیما و مجموعه «شعر من» او به تأثیر پذیری نیما از شاعران سمبولیست فرانسه اشاره می کند و می نویسد: «نیمای افسانه مطلقا یک رمانتیک بود. متأثر از شعر اواسط قرن نوزده فرانسه، ولی نیما «شعر من» از رمانتیسم به سمبولیسم می گراید و گویی از اواسط قرن نوزده فرانسه به اواخر قرن می آید و حضور مالارمه را درک می کند. «ققنوس» نیما…بی شباهت به «پرنده» مالارمه نیست.(براهنی:۱۳۵۸،۲۳۷)
مسأله گفتنی دیگر در این زمینه آن است که زبان سمبلیکی که نیما در اشعاری چون داروگ، برف، مرغ آمین، ناقوس و…از آن بهره می گیرد و این زبان پس از او مورد توجه و تقلید شاعران دیگر قرار می گیرد حاصل تعامل و تزاحم چند مسأله است: از یک سو شاعران این جریان، نسبت به مسایل سیاسی-اجتماعی در خود احساس تعهد می کنند و پرداختن به مردم و دردها و آرمانها و آرزوهای آنان را رسالت خود می دانند و از سوی دیگر به دلیل وجود جو خفقان و اختناق و ترس و تهدید و سانسور نمی توانند به تعهد و رسالت اجتماعی و سیاسی خود جامه عمل پوشند. ناچار باید به زبان و بیانی غیر مستقیم و تأویل بردار، یعنی زبان رمز و اشاره و سمبل، رو آورند تا در عین پرداختن به مسایل اجتماعی و سیاسی از تبعات و آفات آن در امان مانند گذشته از این، شاعران این جریان نیک آگاهند که بیان مستقیم و خام مسایل اجتماعی و سیاسی سروده های آنان را از عنصر «ادبیت» و «شعریت» تهی خواهد ساخت؛ پس باید به دنبال شیوه ای بود تا در عین جامعه گرایی و سیاسی سرایی از غنای ادبی و هنری شعر کاسته نشود و این شیوه، همان شیوه بیان سمبلیک و نمادین است. این است که مثلا نیما در شعر «داروگ» با نماد قرار دادن «داروگ» (قورباغه درختی که خواندن آن نشان قریب الوقوع بودن ریزش باران است) به طور ضمنی از اوضاع نامطلوب و نابسامان زمانه خود انتقاد می کند و فرو باریدن باران انقلاب و آزادی را بر سرزمین خشک کشورش چنین به انتظار می نشیند : خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه گرچه می گویند:
می گریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران
قاصد روزان ابری داروگ! کی می رسد باران. (یوشیج. مجموعه اشعار،۵۰۴)
یا آنکه فروغ فرخزاد در شعر «هدیه» با استفاده نمادین از دوواژه «شب» و «چراغ» از فضای سرد و بی روح و تاریک محیط و اجتماع خویش اینگونه شکوه سر می دهد
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان، چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
(فرخزاد، دیوان اشعار۳۰۸:۱۳۷۱)
در اینگونه اشعار تصور اینکه برای یک شعر بتوان یک معنی مشخص و مورد اتفاق را ارائه داد، چندان درست نمی نماید؛ چرا که این اشعار برخلاف بسیاری از اشعار سنتی، از یک نظام نشانه شناسی ساده و به تعبیر دیگر از یک رابطه مستقیم دالّ و مدلولی پیروی نمی کنند
۲-۱۲ تقسیم بندی نمادها
۲-۱۲-۱« طبیعی »
این نمادها مشابه چیزهای فراتر و جامعتر از خودشان هستند؛ چیزهای فراتر و جامعتری که القا میکنند. مثلاً گل سرخ ذاتاً زیباست اما مفهوم فراتر و عالیتر زیبایی را نیز منعکس میکند.» (میرصادقی، ۱۳۸۸)
۲-۱۲-۲ «مستور یا اختصاصی»
نمادهایی که معنای خود را فقط در خلال داستان یا شعر ظاهر میکنند و عموماً مورد پذیرش همگان نیستند؛ زیرا نویسنده آن را برای اولین بار در اثرش عنوان کرده است. زنبور طلایی در بوف کور صادق هدایت سمبل عاشق است.» (همان)
۲-۱۲-۳ «مرسوم»
اگر نماد مستور یا اختصاصی و نماد طبیعی جنبه همه فهم و عمومی پیدا کند و دیگران نیز آن را مورد استفاده قرار دهند، نماد مرسوم نامیده میشود.» این نمادها به سبب تکرار، مبتذل و پیش پا افتاده میشوند؛ مانند بهار که نماد تجدید حیات است یا طاووس که نماد غرور است و روباه که نماد مکر و فریب.
۲-۱۳پیشینه نمادگرایی در ادبیات فارسی
نماد همواره در ادبیات مطرح بوده است. در ادبیات ما، نمونههای بسیاری از آثار عرفانی آثار فلسفی عرفانی (مثنوی مولوی یا منطقالطیر عطار) وجود دارد که سرشار از نمادند. وجود و کاربرد نماد در هر کدام از اینگونهها نسبت به دیگر، فلسفه و چرایی جداگانهای دارد و تعبیرهایی که از آن ها میشود و نیز متفاوت است. در ادبیات حماسی «اسطوره» زمینهای برای استفاده از نمادها میشود. گاهی در اسطورهها، چهرهها و رویدادهای راستین و تاریخی با هم میآمیزند و از شکل ابتدایی خود خارج میشوند تا سرانجام نمادها پدید میآیند. به عبارت دیگر، «اسطوره تاریخی است که درونی شده است. چهرهها و رویدادهایی که به راستی بودهاند و رخ دادهاند. زمانی که از رویه لغزنده ناخودآگاه به ژرفای مغاکی تاریک و رازناک، در ذهن آدمی – که ناخودآگاه مینامیمش – در غلتیدند، به نمادهای اسطورهای دیگرگونه میشوند.» (کزازی، ۱۳۶۸)
شاید فلسفه نمادپردازی در ادبیات عرفانی غیر قابل وصف بودن مفاهیم عرفانی مراحل سیر و سلوک و شناخت حق است. در شعرهای تغزلی که جنبه اجتماعی دارند نیز نمادپردازی دیده میشود؛ مانند بعضی از اشعار و بیتهای حافظ که در آن ها او با بهرهگیری از زبان نمادین به دنبال گریزگاهی بوده است برای رهایی از زبان فتنهگران و متعصبان کجاندیش روزگار خود.
۲-۱۴ نمادونمادپردازی درشعرمعاصر
در ادبیات معاصر و شعر نو، شاعران به دو علت به شعر نمادین و سمبولیک روی میآورند:
۱- شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و استبداد و اختناق شدید حاکم بر فضای آن
۲- مقتضیات هنری
در واقع، از عواملی که سبب شد شاعران معاصر، چون نیما، اخوان، و شاملو، به شعر نمادین و سمبولیک روی آورند فضای سیاسی و اختناق جامعه، استبداد شدید حاکم بر آن، اعدام مبارزان، سرکوب آزادی خواهان، و روی هم رفته رعایت جانب احتیاط و مصلحت ازسوی شاعران در بیان عقاید و اندیشه بود، اما عامل مهم دیگر، که شاعران معاصر را به کاربرد اشعار نمادین و سمبولیک واداشت، مقتضیات هنری بود. شاعران معاصر، مثل نیما، اخوان، و شاملو، با آگاهی بیش و کم از جریانهای شعری غرب و نیز با تغییر دیدگاه و نگرش شعریشان سعی بر آن داشتند تا بر ابهام و عمق شعر خویش بیفزایند. در واقع از اهداف آنها در کاربرد نماد یا سمبل در شعر، خلق بافت و ساختار شعری مبهم، عمیق، منسجم، شعری تأثیرگذار در مخاطب، شرکت دادن مخاطب در جهت آفرینش معنای شعر، و در نتیجه حرکت شعر از حالت تک معنایی به سوی چند معنایی، و واداشتن خواننده به درنگ و تأمل بر معنا و مفهوم شعر بود
چنانکه نیما خود بارها و بارها در آثار و دستنوشتههایش بر این امر تأکید میورزید و میگفت: آنچه عمق دارد با باطن است. باطن شعر شما با خواندن دفعه اول البته باید به دست نیاید… سمبلها شعر را عمیق میکنند، دامنه میدهند، اعتبار میدهند و خواننده خود را در برابر عظمتی مییابد … سمبلها را خوب مواظبت کنید؛ هر قدر آنها طبیعیتر و متناسب تر بوده، عمق شعر شما طبیعی تر خواهد بود (یوشیج:۱۳۴،۱۳۳،۱۳۸۶)، در جای دیگر میگوید:
باید بدانید آنچیزی که عمیق است مبهم است. کُنه اشیا جز ابهام چیزی نیست. انسان نسبت به آثار هنری یا اشعاری بیشتر علاقهمندی نشان میدهد که جهاتی از آن مبهم و تاریک و قابل شرح و تأویلهای متفاوت باشد (همان ۱۶۷)
این اظهارنظر نیما درباره شعر دیدگاه و نگرش او را بسیار شبیه به دیدگاه و نظر منتقدان علم تأویل کرده است. اظهارنظرها و گفتههایی این چنینی را از زبان اخوان و شاملو و دیگر شاعران معاصر نیز می شنویم که تقریباً همگی آنها بر ابهام هنری شعر، عمیق بودن آن، شرکت دادن خواننده در آفرینش معنای شعر، و درنگ و تأمل مخاطب بر معنا و مفهوم شعر تأکید دارند. به همین سبب، اشعار آنها از جمله اشعاری نیست که با یکبار خواندن معنا و مفهوم پنهان خود را آشکارا به مخاطب برساند، بلکه شعری عمیق و منسجم و مبهم است که مخاطب با هر بار خواندن آن معنایی جدید و تازه کشف میکند و از این کشف احساس لذت میکند
در کل، نظام زبان این اشعار عناصر زبانی و لایههای معنایی دارد که میتوان از آنها تأویل و تفسیرهای نمادین و سمبولیک گوناگونی عرضه کرد.
زبان پدیده بسیار پیچیدهای است که ما فقط صرف و نحو و واژگان را از آن به یاد می آوریم. در صورتیکه در این چشمانداز تمامی عواملی که بتوانند نقش دلالی ((semantic داشته باشند، از لایههای معنایی مختلف در یک جمله یا یک واژه بگیرید تا ساختمان یک اسطوره یا رمز، همه در قلمرو زبان به معنی عام قرار میگیرد. (شفیعی کدکنی:۱۳۸۳ ،۲۸ )
فصل سوم: معرفی فروغ فرخزاد
فصل سوم
شرح احوال و آثار فروغ فرخزاد
۳-۱ زندگینامه وآثار
“فروغ فرخزاد"در ۱۵ دی ۱۳۱۳ در تهران در خانواده ای متوسط دیده به جهان گشود. چهارمین فرزند خانواده بود. نام مادرش (توران وزیری تبار) ونام پدرش (سرهنگ محمد فرخزاد) است. دوران کودکی اش در خانواده ای گذشت که شغل نظامیگری پدر، رنگی از خشونت وحاکمیت مطلق به آن بخشیده بود. مادر وی زنی ساده و مهربان بود واز نظر فکری به گذشته تعلق داشت. پدرش شخصیتی دو سویه داشت، یک افسر ارتش مستبد که در کودتای رضاخان نقش داشت ویک عاشق شعر که در می بست و با اشعار حافظ و سعدی راز و نیاز می کرد.
پس از تحصیلات ابتدائی و دوره اول متوسطه در هنرستان کمال الملک به آموختن هنر نقاشی اشتغال ورزید. فروغ از ۱۳ سالگی سرودن غزل را آغاز کرد. شعر، از دل مشغولی های عمده وی در دوره دبیرستان بود.
این هنر از خود اوست که زنی نابغه بود وهوشمند وهوشیار. در دبیرستان «خسر خاور» تا کلاس سوم درس خواند. خانم «یزدی» یکی از همکلاسیهای فروغ می گفت: «زنگهای انشاء برای فروغ بدترین ساعات درس بود. همیشه می گفت:” من ازانشاء متنفرم، بیزارم” برای اینکه خیلی خوب انشاء می نوشت و معلم انشاء همیشه اورا توبیخ می کرد ومی گفت:"فروغ تو اینها را از کتابها می دزدی…”
فروغ بعد از پایان کلاس سوم دبیرستان، به هنرستان بانوان رفت و در آنجا خیاطی و نقاشی را فرا گرفت. خیلی خوب خیاطی می کرد و می گفت:"وقتی از خیاطی برمی گردم، بهتر می توانم شعر بگویم".