رویکرد زیستی میگوید که مشکلات رفتاری در اثر شرایط نابهنجار زیستی یا ارثی در بدن یا آسیب دستگاه عصبی مرکزی به وجود میآیند. فرض کلی بر آن است که اختلالهای رفتاری بر اثر بیماریها یا نابهنجاریهای فیزیولوژیک، بیوشیمیایی یا ژنتیک به وجود میآیند.
۲-۱-۵-۲- رویکرد پدیدارشناختی
در این رویکرد رفتارهای نابهنجار از احساسات، تفکرها و رویکردهای گذشته که به ادراک خویش فرد یا خودپندارهی او گره خورده به وجود میآیند. ادراک یا احساس غلط علت رفتارهای غیرسازشی فرد به شمار میآیند. در این رویکرد درمان حول محور کمک به فرد برای ایجاد ادراکها و رفتارهایی است که با ارزشهای خودگزیدهی فرد مطابقت دارد (بوئر و شی[۶۵]، ۱۹۹۹؛ ویکسنلسون و ایزرایل[۶۶]، ۲۰۰۰).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۱-۵-۳- رویکرد سیستمی
در نگرش سیستمی فرض بر این است که مشکل ایجاد شده لزوماً متعلق به کودک نیست، بلکه عدم انطباق کارکرد سیستم با هدفهای فرد موجب بروز مشکل میگردد. کودکی که مشکلات رفتاری نشان میدهد، ممکن است در گروهی از همتایان قرار گرفته باشد که از رفتارهای ضداجتماعی حمایت می کنند و کارکرد تحصیلی ضعیفی دارند. سیستم مدرسه نیز ممکن است تعداد زیادی از این کودکان را در یک کلاس جمع کند و همین امر موجب تقویت و تداوم مشکلات رفتاری کودکان گردد. در نگرش سیستمی نه تنها مطالعه متغیّرهای فردی، بلکه مطالعه سیستم از اهمیت بسیاری برخوردار است.
۲-۱-۵-۴- رویکرد رفتاری و یادگیری
در رویکرد رفتاری بر جنبه های محیطی که رفتار را تولید، تقویت، کاهش یا تنبیه می کند، تاکید می شود. در فرایند درمان دوباره به کودکان و بزرگسالان فرصت داده می شود تا از راه شناسایی هدفهای واقع بینانه و گرفتن تقویت برای دستیابی به این هدفها، رفتار سازشی جدیدی را یاد بگیرند. بر این اساس و به تدریج، رفتارهای انحرافی از بین رفته یا رفتارهای مناسبتری جای آنها را میگیرد. یکی از نظریهپردازان یادگیری آلبرت بندورا میباشد. او عقیده دارد که رفتارهای کودکان چه هنجار و چه نابهنجار از طریق سرمشق گرفتن یا مشاهده کارهای دیکران به وجود می آید. کودکان نشان دادهاند که با مشاهده رفتارهای دیگران میتوانند رفتارهای گوناگونی نظیر پرخاشگری، خشم، همکاری و غیره یاد بگیرند. همچنین او نشان داده است که یادگیری مشاهدهای در درمان مشکلات کودکان مفید است (شکوهی یکتا و پرند، ۱۳۸۴).
۲-۱-۵-۵- رویکرد بیولوژیکی
این رویکرد اختلال در کارکردهای بیولوژیکی را مهمترین عامل در اختلالهای رفتاری میداند. بررسی های اولیه درباره علل بیولوژیکی بعضی از مشکلات رفتاری موجب بروز امیدواری در زمینه یافتن علل مشابه برای تمام ناهنجاریها شد. امروزه بیشترین نقشی که برای عوامل بیولوژیک میتوان قائل شد، تعامل پیچیده بین تاثیرات بیولوژیک، روانشناختی و اجتماعی-فرهنگی است. عوامل بیولوژیک از طریق فرایندها و مکانیسمهای گوناگون می تواند بر رفتار کودک تاثیرگذار باشند.
۲-۱-۵-۶- رویکرد روانتحلیلی
از این رویکرد فرآیندهای نیمههوشیار، زمینهسازها یا غریزهها و تجربه ضربههای روانی علّت مشکلات رفتاری هستند. فرایندهای درونی رویدادهای غیرقابل مشاهدهای هستند که در درون روان و در میان ساختارهای روانی نهاد، من و فرامن عمل می کنند. تبیین فروید از اختلالهایی مانند اختلال سلوک، اختلال شخصیت ضد اجتماعی بر پایه فرامن است. به اعتقاد او فرامن ضعیف با اختلال سلوکی و نظایر آن ارتباط دارد و فرامن بسار قوی و افراطی از طریق ایجاد احساس گناه با افسردگی ارتباط دارد. به هرحال آنچه در نظریه فروید برای تبیین رفتارهای فرد مهم است، تعارضات، تثبیت در مراحل رشد روانی-جنسی و تجربه های اولیه کودکی است (کاکاوند، ۱۳۹۰).
۲-۱-۵-۷- رویکرد جامع شناختی–بومنگری
این الگو جامعترین تبیین را در خصوص مشکلات رفتاری ارائه می کند. در این رویکرد گفته می شود که اختلالهای رفتاری در اثر تعامل و تبادل افراد دیگر به وجود می آید. از نظر برخی رفتار انحرافی به عنوان بخشی از فرهنگ به فرد آموخته می شود و از نظر برخی دیگر این رفتارها به علت برچسپ زدن به وجود میآیند (بوئر و شی، ۱۹۹۹؛ ویکسنلسون و ایزرایل، ۲۰۰۰).
۲-۱-۶- علل مشکلات رفتاری
علل مشکلات رفتاری می تواند ترکیبی از عوامل محیطی شامل خانواده، مدرسه و فرهنگ و عوامل زیستشناختی ( ژنتیک و آسیب مغزی) باشد. در زیر به بررسی آنها میپردازیم.
۲-۱-۶-۱- عوامل محیطی
۲-۱-۶-۱-۱- عوامل خانوادگی
متخصصان بهداشت روانی برانگیخته شده اند که در درجه اول روابط والد و کودک را مسئول مشکلات رفتاری بدانند؛ زیرا خانواده هستهای متشکل از پدر، مادر و کودک تاثیر عمیقی بر رشد اولیه دارند. در حقیقت برخی از طرفداران نظریه روانکاوی عقیده دارند که تقریبا همه مشکلات جدی کودکان از تعاملهای منفی بین مادر و کودک در سنین اولیه ناشی می شود. بسیار واضح است که تاثیرات خانواده، تعاملی و تبادلی است و اثرهای والدین و کودکان بر یکدیگر متقابل است. حتی در مورد اختلالهای شدید و عمیق هیجانی و رفتاری امکان دستیابی به یافتههای معتبر و پایداری که بر اساس آنها در درجه اول والدین را مسئول مشکلات رفتاری بدانیم، وجود ندارد (کافمن، ۲۰۰۱). با وجود این، حساس بودن به نیازهای کودک، روشهای محبتآمیز در برخورد با رفتارهای نامناسب و تقویت (توجه و تحسین) برای رفتارهای مناسب، قطعاً در ایجاد رفتارهای مطلوب در کودکان تاثیر دارد. والدینی که در تربیت کودکان خود سهلگیر، اما در کنار آمدن با بدرفتاری، واکنش خصمانه، طردکننده، خشن و بی ثباتی دارند، احتمال دارد کودکان خشن و بزهکار داشته باشند.در خانوادههای از هم پاشیده و بی سازمانی که والدین نیز سابقه دستگیر شدن دارد یا خشن هستند، احتمال ترویج بزهکاری و کمبود مهارت های اجتماعی بیشتر است (واتسون و گروس[۶۷]، ۲۰۰۰؛ مک اووی و والکر[۶۸]، ۲۰۰۰). والدین با سوء رفتار، غفلت کردن یا مراقبت ناکافی میتوانند در مشکلات هیجانی یا رفتاری کودکان خود تاثیر بگذارند. مشکلات سلوک در سنین پایین می تواند نتیجه ضعف در مراقبت باشد و مشکلات چندگانه اغلب پیامد عوامل خطزای جداگانه ای است که از نوزادی آغاز می شود. بسیار احتمال دارد که بدرفتاری مزمن با کودک کم سن، منجر به پرخاشگری در رفتارکودک و طرد از طرف همسالان شود (هیوارد[۶۹]، ۲۰۱۲).
۲-۱-۶-۱-۲- عوامل مدرسه
بعضی از کودکان قبل از شروع مدرسه، دارای اختلالهای هیجانی و رفتاری هستند، بعضی دیگردر طول سالهای مدرسه، شاید تا اندازهای به خاطر تجارب مخرب در خود کلاس به چنین اختلالهایی مبتلا میشوند. کودکانی که در بدو ورود به مدرسه چنین اختلالهایی را نشان می دهند با توجه به چگونگی عملکرد کلاسی، ممکن است بهتر یا بدتر شوند. ممکن است بین خلق خو و شایستگی اجتماعی کودک با رفتار همکلاسیها و معلمان در ایجاد مشکلات رفتاری و هیجانی، تعامل ایجاد شود. وقتی کودک با یک سابقه خلق و خوی دشوار وارد مدرسه میشود، و برای کسب موفقیتهای تحصیلی و اجتماعی فاقد مهارت باشد، احتمالا پاسخهای منفی از طرف معلمان و همسالان دریافت می کند. مدرسه می تواند به چند طریق و نه صرفاً به یک شیوه خاص،در ایجاد مشکلات هیجانی کودکان موثر باشد. برای مثال ممکن است معلمان به ویژگیهای فردی دانش آموز بی توجه باشند و یا اطلاعت کورکورانه از قوانین و مقررات مدرسه را از آنها بخواهند (والکر، ۲۰۰۰؛ فورلانگ و همکاران[۷۰]، ۲۰۰۴). ممکن است معلمان و والدین انتظارات سطح بالا یا پایین از موفقیت و سلوک کودکان داشته باشند. همچنین ممکن است با کودکی که آنها را ناامید می کند، چنان برخورد کنند که او بیکفایت و دوست نداشتنی است. انضباط در مدرسه ممکن است بسیار خشک، سست یا بی ثبات باشد. ممکن است محیط مدرسه به گونه ای باشد که کودک بدرفتار با کسب شهرت و دریافت توجه ویژه تقویت شود (حتی اگر توجه با انتقاد و تنبیه صورت گیرد، در حالی که کودکی که درست تنبیه می شود مورد غفلت قرار گیرد. بالاخره ممکن است معلمان و همسالان الگوهایی برای بدرفتاری باشند.
۲-۱-۶-۱-۳- عوامل فرهنگی
شرایط محیطی به غیر از خانواده و مدرسه، بر انتظارات والدین از کودکان و انتظارات کودکان از خودشان و همسالانشان تاثیر میگذارند. ارزشها و هنجارهای رفتاری از طریق انواع شرایط فرهنگی، درخواستها، ممنوعیتها و الگوها به کودکان منتقل میشوند. تاثیرات فرهنگی ویژهای از قبیل میزان خشونت در رسانه ها، استفاده از وحشت به عنوان وسیله اعمال زور، در دسترس بودن مواد مخدر، تغییر معیارهای رفتار جنسی، توقعات و محدودیتهای مذهبی در رفتار و غیره به ذهن میرسد. از منابع مهم تاثیرات فرهنگی به خصوص بعد از ورود کودک به کلاسهای بالاتر ابتدایی، همسالان میباشد که معمولا کودکان از همسالان خود الگو میگیرند و رفتار نابهنجار همسالان به سرعت آنها را جذب می کند ( کارنیک[۷۱]، ۲۰۰۴؛ والکر، ۲۰۰۵).
۲-۱-۶-۲- عوامل زیستشناختی
۲-۱-۶-۴-۱- آسیب مغزی
بسیاری از افراد که دچار آسیب مغزی میشوند، اختلات رفتاری-عاطفی را تجربه می کنند. آسیب مغزی می تواند بر اثر رشد غیر طبیعی مغز یا بدکارکردی مغز بر اثر حادثه، رویدادی خاص، بیماریها، تغذیه نادرست یا مسمومیتهای اتفاقی که ساختار یا عملکرد مغز را درآن نقطه تغییر میدهد، باشد. محل و شدت آسیب هر دو در تعیین مشکلاتی که کودکان به آن دچار میشوند، دخالت دارند. به هر صورت همیشه نمی توان ارتباط بین آسیب وارده و کار ناقص مغز را به دقت مشخص کرد. (کاکاوند، ۱۳۹۰). مطالعات دیگر نشان دادهاند که برای اکثریت قریب به اتفاق کودکان مبتلا به اختلالات عاطفی-رفتاری هیچ شواهدی از آسیب یا اختلال مغزی وجود ندارد (هیوارد،۲۰۱۲).
۲-۱-۶-۲-۲- ژنتیک
عوامل ژنتیکی، عصبشناختی، بیوشیمیایی و ترکیبی از این عوامل ممکن است بر هیجانات ما تاثیر بگذارند. یقینا بین جسم و رفتار رابطهای وجود دارد و منطقی به نظر میرسد که برای برخی از اختلالات هیجانی- رفتاری عوامل زیستی علی را جستجو کنیم. همه کودکان با یک سبک رفتاری و خلق و خوی مشخص زیستی متولد میشوند. هرچند خلق و خوی مادرزادی کودکان ممکن است به وسیله شیوه تربیت آنها دگرگون شود، ولی برخی اعتقاد دارند که کودکان دارای خلق و خوی به اصطلاح دشوار، مستعد ابتلا به اختلاهای رفتاری-هیجانی هستند (کافمن، ۲۰۰۱). همانند افراد عقبمانده ذهنی، در میان افراد دارای ناتوانی های شدید یا عمیق هیجانی شواهد بیشتر مبنی بر وجود عوامل زیستی میباشد. کودکان مبتلا به اسکیزوفرنی به طور فراوان، اما نه همیشه نشانههایی از نقصهای عصب شناختی را، بروز میدهند. شواهد قانعکننده ای بر دخیل بودن عوامل ژنتیکی در اسکیزوفرنی وجود دارد. بستگان افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، خطر افزایش ابتلا به اسکیزوفرنی که با عوامل محیطی به تنهایی توجیه نمی شود، را نشان دادهاند. با این حال ژنتیک به تنهایی علت اسکیزوفرنی نیست. خواهر و برادران افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، ۵۰ درصد احتمال دارد به اسکیزوفرنی مبتلا شوند (پینینگتون[۷۲]، ۲۰۰۲). کودک پارهای از خصایص را به ارث میبرد و مسلما این ارث را خواه داشت که روزی مانند والدین خود به اختلالهای رفتاری مبتلا شود. از نظر روانشناسی افراد مجرم حتی در ۵۰ درصد موارد همان خصایص اجداد خود را دارا هستند. مسلم است که ما رفتار و اعمال بزهکارانه را به ارث نمیبریم. ساختمان بدنی، مزاج و گرایش به اجرای عمل به شیوهای خاص و آمادگی شخصی برای رفتار بزهکارانه است. این آمادگی سرشتی بر اثر برخورد با عوامل محیطی نامناسب بارز و ظاهر میگردند و در این مرحله است که آثار متقابل و مکمل عواملی مانند نیروهای بیولوژیکی، نوروشیمی و اجتماعی در ناسازگاری مشخص میگردد (میلانیفر، ۱۳۹۲).
۲-۱-۷- مداخله و درمان
تعداد و گوناگونی روشهای درمانی برای کودکان تحول چشمگیری داشته است، به نحوی که امروزه بیش از ۵۵۰ روش درمانی برای کمک به کودکان مورد استفاده قرار میگیرد (کازدین[۷۳]، ۲۰۰۰). دارودرمانی[۷۴]، رفتاردرمانی[۷۵]، بازی درمانی[۷۶] و درمان بینشگرا از روشهایی هستند که در فرایند درمان اختلالهای رفتاری مورد استفاده قرار میگیرند.
۲-۱-۷-۱- دارودرمانی
دارودرمانی برای درمان بعضی از اختلالهای رفتاری مورد استفاده قرار میگیرد. کودکان بیشفعال، بیتوجه و تکانشی در اغلب موارد با تجویز دارو درمان میشوند. برای درمان کودکان مبتلا به اختلالهای شدید رفتاری نیز تجویزهای دارو صورت میگیرد. دارو با هدف کنترل رفتارهای بسیار نامنظم یا آشفتهی آنان مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین مشکلات مزمن مانند بیاختیاری ادرار، افسردگی نوجوانان و سایر اختلالهای روانی، نیز با بهره گرفتن از دارو درمان میشوند. درمان با دارو در صورتی که با مداخلات درمانی دیگر از جمله آموزش والدین و مداخلات رفتاری ترکیب شود مؤثرتر است (فرند و بارسوک[۷۷]، ۲۰۱۲).
۲-۱-۷-۲- رفتاردرمانی
رویکردهای درمانی چنین فرض می کنند که برخی رفتارهای نابهنجار کودکان آموخته میشوند. از اینرو کانون تمرکز این رویکرد، بازآموزی کودک با بهره گرفتن از اصولی است که از نظریه های یادگیری و در نتیجه پژوهش تجربی بدست آمدهاند. چنین اصول و روشهایی عبارتند از؛ تقویت مثبت، وقفه، سرمشقگیری و حساسیت زدایی نظامدار (فرند و بارسوک، ۲۰۱۲؛ مرادی و رضایی جمالوئی، ۱۳۹۲).
۲-۱-۷-۳- بازیدرمانی
بازیدرمانی برای خردسالان با چند هدف صورت میگیرد. بازیدرمانی، درمانگر را در شناخت تفکرات ناهشیار کودک و رفتارهای ناشی از آن یاری میدهد. کودکانی که مورد غفلت واقع میشوند، با بهره گرفتن از بازیدرمانی با بزرگسالان تعامل پیدا می کنند. همچنین فرصت مییابند تا با همسالان خود ارتباط برقرار کنند. بازیدرمانی به کودک اجازه میدهد، انگیزه های خود مانند آسیب رساندن به دیگران و مسائل جنسی را که در شرایط عادی قادر به بیان آنها نیست، نشان دهد.
۲-۱-۷-۴- درمان بینشگرا
در روش مذکور هدف درمان کمک به کودک جهت رشد بینش و شناخت نسبت به خود است. سپس زمینه برای از بین رفتن نشانگان و رشد رفتارهای انطباقی و جدید ایجاد میگردد (شکوهی یکتا و پرند، ۱۳۸۴).
۲-۱-۸- کمتوانی ذهنی
۲-۱-۸-۱- تاریخچه کمتوانی ذهنی
گاهی اوقات ما نیاز داریم بدانیم وضعیتی که داریم چگونه شکل گرفته است و در آینده چگونه خواهیم بود. در زیر دیدگاه های تاریخی و نقل قولهای روشنی از گذشته، حال و دیدگاه های آینده درباره معلولیت آورده شده است. واقعیت سخت است، جامعه در هر کشوری هنوز متاثر از این فرضیه است که افراد معلول انسانهای کاملی نیستند و بنابراین حق انتخاب فرصتهایی را که در دسترس سایر افراد به عنوان یک حق طبیعی است، ندارند (دارت[۷۸]، ۱۹۹۲).
عقبماندگی ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست، بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبودهاند. بخصوص از روزی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده موضوع کسانی که به عللی قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است. اجتماع برای مصلحت، تعصب یا سالمسازی این افراد را تحمل کرده، عدهای را محبوس و یا به مرگ محکوم مینمود. از مجموعه مدارک بدست آمده چنین استنباط می شود که تا قرن هیجدهم میلادی این افراد مورد توجه و لطف نبودهاند. در حقیقت اولین دوره توجه به مسائل بیماران روانی و عقبماندگی ذهنی انقلاب کبیر فرانسه و برابری حقوق بشر بود (میلانی فر، ۱۳۹۲). در طول تاریخ افراد دارای معلولیت متفاوت با هنجارهای مناسب اجتماعی درمان میشدند. شیوه های درمانی نامناسب و ناعادلانه در آن دوره زمانی توسط برخی جوامع، قابل قبول بود. ۱-در یونان باستان این افراد را میکشتند یا در جنگل رها میکردند.۲- در دادگاه امپراتوری روم آنها را به عنوان دلقک برای اشراف نگه میداشتند.۳- در اسپانیا آنها را در دادگاه تفتیش عقاید میسوزاندند.۴- در آمریکا افرادی که توسط خانوادههایشان حمایت نمیشدند را، در سلولهایی در موسسات تربیتی نگه میداشتند و مردم برای ورود به این سلولها و تماشای این افراد به عنوان عجایب پول پرداخت میکردند. ۵- در قرن نوزدهم در اروپا این افراد در یتیمخانه و تیمارستان نگهداری میشدند و صفات انسانی را از دست میدادند. ۶- در ایالات متحده آمریکا از این کودکان در خانهها مراقبت میشد و اجازه ورود به جامعه، مدرسه و انجام فعالیت در جامعه را نداشتند. ۷- در سال ۱۸۴۸ در ماساچوست “موسسهای برای احمقها” تاسیس شد. ۸- در سال ۱۹۰۷ در ایالات متحده عقیم سازی اجباری افراد معلول برای جلوگیری از انتقال صفات نامرغوب شروع شد و بسیار درمانهای نامناسب دیگر. در دهههای اخیر دید افراد معلول نسبت به گسترش زندگی مستقل و طبیعی و جنبش خود حمایتی افزایش یافت (وارد[۷۹]، ۱۹۹۶).
در جایی دیگر میخوانیم که اولین رجوع به تاریخ کم توان کمتوانی ذهنی به پاپیروس مصر در سال ۱۵۵۲ قبل از میلاد بر میگردد. یونانیان باستان و رومیها احساس میکردند که کودکان با کم توان ذهنی متولد میشوند، زیرا خدایان خشمگین شده بودند. اغلب کودکان با کمتوانی ذهنی شدید به جای رشدکردن مجاز به مرگ بودند. قبل از قرن هیجدهم جوامع در چگونگی و مفهوم سازی کم توان ذهنی تفاوت داشتند. افراد با عقبماندگی ذهنی خفیف از لحاظ اجتماعی افراد شایستهای بودند، شناسایی نمیشدند و درمان خاصی نیز دریافت نمیکردند و کسانی که مشکلات شدیدتری داشتند مراقبتهایی از خانوادههایشان یا در صومعه دریافت میکردند ( بیرن-اسمیت وهمکاران[۸۰]، ۲۰۰۶ و هریس[۸۱]، ۲۰۰۶). اولین برنامه نظام دار و مستند از مداخله کودکان معلول ذهنی در سال ۱۷۹۹ در فرانسه ارائه شد. بعد از انقلاب کبیر فرانسه و صنعتیشدن دولتها بحث از برابری حقوق بشر بنا نهاده شد و تعلیم و تربیت برای کسانی که به سن تحصیل رسیده بودند، قرار داده شد. در قرن نوزدهم ایتارد اقدام به تربیت یک کودک وحشی نمود. روش های تربیتی وی در این مورد خیلی موثر واقع نشد ولی این خود شروعی تازه برای پیدایش روشهای جدید آموزشی و تربیتی برای کودان عقبمانده ذهنی گردید ژان مارک ایتارد یک برنامه مبتنی بر مهارت برای یک کودک وحشی را توسعه داد. ده سال بعد سگن شاگرد ایتارد کتابی به نام درمان اخلاقی، بهداشت و آموزش کودکان عقبمانده نوشت و در این کتاب روش «حواس حرکتی» در آموزش کر و لالها به کار برد. همچنین به روش استادش یک برنامه آموزش منظم به نام آموزش فیزیولوژیکی و اخلاقی در بیمارستان سالپیتر فرانسه ارائه داد (بیرن-اسمیت و همکاران، ۲۰۰۶). کارهای سگن باعث شد که ماریا مونته سوری از ایتالیا به آموزش و پرورش کودکان عقبمانده ذهنی و کودکان کودکستانی بپردازد. در نهایت در قرن بیستم بود که عقبماندگیهایی که به علت اختلالهای متابولیکی، نقصهای کروموزومی، بیماریهای مادرزادی در دوران بارداری و عوارض زایمان و غیره در کودکان ایجاد میشوند، کشف شدند و راه برای پژوهش و درمان این افراد فراهم شد (دوستدار، ۱۳۸۸).
۲-۱-۸-۲- تعریف کمتوانی ذهنی
تا سال ۱۹۵۰ میلادی تعریف کمتوانی ذهنی بر اساس هوشبهر انجام میشد، اما به مرور زمان متخصّصان به این نتیجه رسیدندکه این تعریف کامل نیست و بیش از درمان و آموزش بر مراقبت روزمرّه و نگهداری تاکید می کند. در سالهای اخیر مفهوم مهارت های سازشی نقش مهمی در تعریف و طبقه بندی افراد کم توان ذهنی ایفا می کند (هاردمن و همکاران، ۲۰۰۲؛ ترجمه علیزاده و همکاران، ۱۳۸۸).
۲-۱-۸-۲-۱- تعریف انجمن عقبماندگی ذهنی آمریکا (۱۹۹۲)
کمتوانی ذهنی به عنوان محدودیتی اساسی در عملکردهای فعلی فرد مربوط می شود که با عملکرد هوشی به طور معناداری پایینتر از میانگین، همراه با محدودیتهایی در دو یا چند حیطه از مهارت های سازشی عملکردی مانند ارتباطات، سلامت و مراقبت از خود، زندگی در خانه، هدایت خود، مهارت های تحصیلی کاربردی، مهارت های اجتماعی، سرگرمی و کار، قبل از ۱۸ سالگی خود را نشان میدهد (اصطلاحشناسی و طبقه بندی انجمن ذهنی آمریکا، ۱۹۹۲). این تعریف بر اساس چارچوب مفهومی زیر میباشد. پنج عامل زیر در عملکرد انسان تاثیر میگذارند و حمایتها به عنوان میانجی بین عملکرد فرد و ابعاد چند بعدی کمتوانی ذهنی نقش دارد. ا- تواناییهای ذهنی ۲- رفتار سازشی ۳- سلامتی ۴- بافت و ۵- مشارکت، تعامل و نقشهای اجتماعی (کمیته ADHOC، اصطلاحشناسی و طبقه بندی انجمن عقبماندگی ذهنی آمریکا[۸۲]، ۲۰۱۰).
۲-۱-۸-۲-۲- تعریف سازمان بهداشت جهانی
کمتوانی ذهنی اختلالی است که به دلیل وجود نقص ذهنی یا توقف رشد ذهن ، عمدتاً در بدتر شدن عملکرد عینی یا محسوس در هر مرحله از رشد و سطوح کلی هوش از قبیل، شناخت، زبان، حرکت و عملکرد اجتماعی نقش دارد. در این ناهنجاری، سازگاری با محیط همیشه تحت تاثیر قرار میگیرد. نمره سطوح رشد ذهنی باید بر اساس همه اطلاعات موجود از جمله نشانههای بالینی، رفتار انطباقی در محیط فرهنگی و یافتههای روانسنجی تعیین شود (سازمان بهداشت جهانی[۸۳] به نقل از کاتز و لازکانو-پونس[۸۴]، ۲۰۰۸).
۲-۱-۸-۲-۳- تعریف کمتوانی ذهنی از دیدگاه مارک[۸۵]
این تعریف با محدودیت در ناتوانی هوشی ورفتار انطباقی مشخص می شود که به صورت مهارت های مفهومی ، اجتماعی وعملی بیان می گردد. این ناتوانی در سنین زیر ۱۸ سال خ می دهد. پنج فرض زیر برای کابرد این تعریف ضروری است:
۱- محدودیت ها در کارکرد کنونی باید در قلمرو محیط های اجتماعی معمول همسالان وفرهنگ رخ دهد.
۲- ارزیابی معتبر باید پراکندگی فرهنگی و زبانی، تفاوت های موجود در ارتباطات وعوامل حسی وحرکتی و رفتاری را مورد توجه قرار دهد.