خداوند متعال همچنین در آیه ۱۱۰ سوره آل عمران می فرماید:
“کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ…."(سوره آل عمران، آیه۱۱۰)؛ شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند (چه اینکه) امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند:"در این آیه امر به معروف و نهى از منکر بر ایمان به خدا مقدم داشته شده و این نشانه اهمیت و عظمت این دو فریضه بزرگ الهى است، به علاوه انجام این دو فریضه ضامن گسترش ایمان و اجراى همه قوانین فردى و اجتماعى مىباشد و ضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است. از همه گذشته اگر این دو وظیفه اجرا نگردد ریشههاى ایمان در دلها نیز سست مىگردد، و پایههاى آن فرو مىریزد، و بهمین جهات بر ایمان مقدم داشته شده است. از این بیان نیز روشن مىشود مسلمانان تا زمانى یک"امت ممتاز” محسوب مىگردند که دعوت به سوى نیکی ها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند، و آن روز که این دو وظیفه فراموش شد نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت خواهند بود. و البته مخاطب در این آیه عموم مسلمانان هستند." [۳۷۸]
قرآن کریم همچنین در آیه ۱۰۴ سوره آل عمران که اشاره به این امر مهم دارد، می فرماید:
“وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون"(سوره آل عمران، آیه ۱۰۴)؛ باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.
آیه الله مکارم در تفسیر این آیه می فرمایند:"امر به معروف و نهى از منکر دو مرحله دارد: یکى"مرحله فردى” که هر کس موظف است به تنهایى ناظر اعمال دیگران باشد، و دیگرى"مرحله دسته جمعى” که امتى موظفند براى پایان دادن به نابسامانیهاى اجتماع دست به- دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعى کنند. قسمت اول وظیفه عموم مردم است، و چون جنبه فردى دارد طبعا شعاع آن محدود بتوانایى فرد است، اما قسمت دوم شکل واجب کفایى بخود مىگیرد و چون جنبه دسته جمعى دارد و شعاع قدرت آن وسیع و طبعا از شئون حکومت اسلامى محسوب مىشود. این دو شکل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق، از شاهکارهاى قوانین اسلامى محسوب مىگردد، و مسئله تقسیم کار را در سازمان حکومت اسلامى و لزوم تشکیل یک گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازمانهاى حکومت مشخص مىسازد. مومنان در انجام این فریضه الهى و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد، دلسوزى و حسن نیت و پاکى هدف را فراموش نمی کنند؛ زیرا روش پیامبر ص و سیره ائمه هدى (ع) نشان مىدهد که آنها به هنگام اجراى این دو وظیفه، آنها را با نهایت لطف و محبت مىآمیختند، و به همین دلیل سرسختترین افراد به زودى در برابر آنها تسلیم مىشدند.”[۳۷۹]
علاوه بر آیات فراوان قرآن مجید در زمینه فریضه امر به معروف و نهی از منکر، احادیث زیادى در منابع معتبر اسلامى نیز در باره اهمیت این دو وظیفه بزرگ اجتماعى وارد شده است که در آنها به خطرات و عواقب شومى که بر اثر ترک این دو وظیفه در جامعه به وجود می آید، اشاره گردیده است؛ از جمله امام باقر(ع) در حدیثی درباره امر به معروف و نهی از منکر می فرمایند:
“ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر”[۳۸۰]؛ امر به معروف و نهى از منکر، دو فریضه بزرگ الهى است که بقیه فرائض با آنها برپا مىشوند، و به وسیله این دو، راه ها امن مىگردد، و کسب و کار مردم حلال مىشود، حقوق افراد تامین مىگردد، و در سایه آن زمینها آباد، و از دشمنان انتقام گرفته مىشود، و در پرتو آن همه کارها روبراه مىگردد.
نتیجه بررسی تطبقی: با توجه به آموزه های قرآن، این باور غیر عقلانی (اعتقاد فرد مبنی بر آشفته شدن و محزون شدن به خاطر مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران)، با آموزه های قرآن منطبق نمی باشد؛ زیرا در اسلام، عدم اجبار مردم بر ایمان، یک اصل ثابت می باشد؛ در دیدگاه شناختی قرآن مبنی بر عدم مواخذه فرد در برابر اعمال دیگران، خداوند انسان را موظف به حفظ خویشتن می نماید و او را مسئول اعمال دیگران نمی داند؛ و حتی پیامبرش را از این که خود را به تعب اندازد و در راه تبلیغ دین و وادارى مردم به قبول آن، به ستوه آید، برحذر داشته است؛[۳۸۱] و در دیدگاه رفتاری قرآن نسبت به شخصیت مومنان و مسئولیت پذیری آنان در برابرکارهای ناشایست دیگران، آنان خود را مکلف به اداء فریضه امر به معروف و نهی از منکر، می نمایند؛ و با نهایت لطف و محبت، به اجراى این دو وظیفه می پردازند.
با توجه به آموزه های قرآن، این باور غیر عقلانی که “آلبرت الیس” مطرح می کند، با آموزه های قرآن منطبق می باشد. اما از آن جا که الیس در درمان این باور غیر عقلانی، معتقد است که “مشکل دیگران به ما ربطی ندارد و لذا نباید شدیداً نگران آن ها باشیم؛ حتی اگر مشکل آن ها به ما مربوط باشد، چگونگی برداشت ما از مشکل است که ما را ناراحت می کند؛ و لذا رنج و اندوه زیاد، ما را از آگاهی به مشکلات خود، دور می سازد. بنابراین، فرد عقلانی به جای اضطراب و نگرانی درباره رفتار دیگران، حتی الامکان سعی می کند بدون سرزنش دیگران با سهل گیری، انتقاد نکردن و پذیرش نگرش های آنان، دنیا را از دریچه چشم آنان ببیند و رفتار آنان را قاطعانه رد کند؛ ولی خودشان را رد نکند؛ زیرا هیچ راه حل کاملی برای مسائل و مشکلات وجود ندارد و لذا باید به برخی سازش ها و راه حل های معقول تن داد.”[۳۸۲] لذا، نوع درمان الیس با آموزه های اسلام منطبق نمی باشد؛ زیرا( همان طور که گفته شد) زیر مبنای فکری و اعتقادی الیس با آموزه های دین اسلام، قابل انطباق نیست. قرآن کریم، علاوه بر راه حل کامل و درستی که برای نحوه زندگی بشر ارئه می دهد،[۳۸۳] نحوه برخورد مومنان با مسائل و مشکلات را نیز بیان فرموده است.[۳۸۴]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بنابراین، پس از بررسی این باور غیر عقلانی، و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه الیس، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت، نسبت به این که خداوند انسان را موظف به حفظ خویشتن می نماید و او را مسئول اعمال دیگران نمی داند، به اصلاح رفتارهای خود( انجام امر به معروف و نهی از منکر در برابر کارهای ناشایست دیگران)به مبارزه با این باور غیر عقلانی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند[۳۸۵](درمانگر به بیمار کمک می کند تا فرد به جای اضطراب و نگرانی درباره رفتار دیگران، حتی الامکان سعی می کند بدون سرزنش دیگران با سهل گیری، انتقاد نکردن و پذیرش نگرش های آنان، دنیا را از دریچه چشم آنان ببیند و خود را از ورطه کمال گرایی و برآشفته شدن به خاطر مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران، دور نگه دارد و در پذیرفتن حقیقت رفتار دیگران، واقع بین باشد و عقلانی رفتار کند[۳۸۶]). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۱-۱۰٫ باور غیر عقلانی شماره ده
اعتقاد فرد مبنی بر این که با رخوت و عدم تحرک یا با خوش بودن منفعلانه و عاری از تعهد می توان به اوج شادکامی رسید .(به عبارت دیگر، اعتقاد به این که خرسندی انسان در عزلت و کناره گیری و سکون و بی تحرکی است.)[۳۸۷]
۳-۱-۱۰-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
الیس، زیر بنای این باور غیر عقلانی را خود کم بینی و عدم اعتماد به نفس معرفی می کند. او معتقد است که زندگی اصولاً یعنی عمل کردن، عشق ورزیدن، خلق کردن و فکر کردن. اما زمانی که فرد در نافعالی و یکنواختی طولانی به سر می برد، مانند ترس از شکست و پیچیدگی امور و ….، این موارد(عشق ورزیدن و …) را به حداقل ممکن می رساند. و لذا در درمان این باور غیر عقلانی معتقد است که فرد با انجام اعمالی به ویژه فعالیت های خلاقانه و به شدت غرق کننده که یکی از ارکان زندگی شادمانه است، می تواند بر رخوت و نافعالی خود غلبه کند و به رضایت مندی برسد. مانند این که فرد، وقف کارهای چالش برانگیز و بلند مدت شود؛ همچون نوشتن یک داستان خوب.[۳۸۸]
از آن جایی که زیر بنای این باور غیر عقلانی، عدم اعتماد به نفس می باشد، لذا بعد از نقد بررسی و تطبیقی این باور غیر عقلانی، اشاره ای مختصر به موضوع اعتماد به نفس در قرآن می شود.
۳-۱-۱۰-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
از آن جایی که زیر بنای این باور غیر عقلانی را الیس، عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی فرد معرفی می نماید؛ ابتدا بر آن شدیم که به یکی از علل و عواملی که در اعتماد به نفس فرد موثر است، اشارهای داشته باشیم و بعد به نقد و بررسی شادکامی در قرآن بپردازیم.
یکی از راه های نجات بخش زندگی انسان، خودآگاهی او نسبت به وجود خویش و داشتن محبت، نسبت به موجودیت خویش می باشد که این امر باعث افزایش میزان اعتماد به نفس در فرد گردیده و در نتیجه برمیزان رضایت مندی و شادی فرد افزوده خواهد شد. قرآن کریم می فرماید:
“بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ(۱۴) وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَه"(۱۵) (سوره قیامت، آیات ۱۴-۱۵)؛ بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است. هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهایى بتراشد.
معناى آیه این است که انسان، صاحب بصیرت بر نفس خویش است و خود را بهتر از هر کس مىشناسد؛ و اگر با ذکر عذرها(در قیامت) از خود دفاع مىکند، صرفا براى این است که عذاب را از خود برگرداند. [۳۸۹]
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “گرچه آیات مورد بحث همگى در باره معاد و قیامت سخن مىگوید، ولى مفهوم آن گسترده است، عالم دنیا را نیز شامل مىشود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهرسازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مىدارند. لذا در حدیثى از امام صادق ع آمده است که فرمود:
” هر گاه یکى از شما ظاهر خود را بیاراید اما در پنهانى بد کار باشد چه مىتواند انجام دهد؟ آیا هنگامى که به خویشتن مراجعه کند نمىداند که اینگونه نیست؟ همانگونه که خداوند سبحان مىفرماید: بلکه انسان به خویشتن آگاه است، هنگامى که باطن انسان صالح گردد ظاهر او نیز تقویت مىشود.”[۳۹۰]
بنابراین، بین حقیقت انسان و واقعیت و هدف نهایی او، یک پیوند وجودی عالمانه است و انسان با این پیوند عالمانه، به راز آفرینش خود عالم و آگاه است و این معنا، همان فطری بودن دین الهی است. لذا انسان اگر خود را خوب بشناسد، هم مبدا خود را خوب می شناسد و هم معاد خویش را. و کسی که خود را خوب نشناسد، نه مبدا آفرینش خویش را می شناسد و نه معاد و بازگشت خود را می فهمد. قرآن کریم می فرماید آن ها که خود را فراموش کرده اند[۳۹۱]، معاد را نمی شناسند و درباره آن، انتقاد آمیخته با انکار دارند.[۳۹۲] لذا در حدیث معروف و پرمحتوای “من عرف نفسه فقد عرف ربه” خدا هم مبدا است هم معاد.[۳۹۳] پس اگر کسی خود را بشناسد، هم مبدا خود را می شناسد و هم معاد خود را می شناسد. قرآن کریم در سوره آل عمران، می فرماید: همین افراد که از خدا بی خبر هستند و خویشتن خویش را فراموش کرده اند، فقط به فکر خودشان هستند “…وَ طائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّهِ…..” یعنی این افراد، خود انسانی و فطرت الهی خویش را فراموش کرده، به خود حیوانی و طبیعی پرداخته اند.[۳۹۴]
شادکامی یکی از خلقیات اساسی در زندگی فرد است و نقش مهمی در چار چوب حیات روانی و اجتماعی او بازی می کند؛ وجود عدم رضایت و بی لذتی، به مفهوم غم و اندوه و بی انگیزگی است و تنها شادی است که در درون خود رضایت و لذت دارد. فرح و شادمانی از نظر قرآن، بر چهار نوع است؛که سه نوع آن نکوهیده و تنها نوع چهارم،پسندیده است:
نوع اول، فرح و شادمانی به دارایی و مقام و موقعیت اجتماعی و سایر تعلقات زندگی دنیوی است؛ از این نوع فرح و سرور در قرآن، طی آیاتی نکوهش شده است:
“… فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاَّ مَتاعٌ” (سوره رعد،آیه۲۶)؛ [کافران] به زندگى دنیا، شاد (و خوشحال) شدند در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى است.
قرآن کریم همچنین در آیه ۷۵ سوره غافر می فرماید: “ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُون"(سوره غافر،آیه ۷۵)؛ این (عذاب) بخاطر آن است که بناحقّ در زمین شادى مىکردید و از روى غرور و مستى به خوشحالى مىپرداختید.
کلمه"تفرحون"مضارع از"فرح” است؛ فرح، به معناى گشادگى دل است، به وسیله لذتى زودگذر که بیشتر در لذتهاى بدنى است، ولى"مرح” به معناى شدت فرح و بى بند و بارى در آن است[۳۹۵].
قرآن کریم در آیه ۷۶ سوره قصص درباره سرمستی قارون می فرماید:"إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ"(سوره قصص،آیه ۷۶)؛ قارون از قوم موسى بود که بر آنها افزونى جست. و به او چنان گنجهایى دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهى از مردم نیرومند دشوار مىنمود. آن گاه که قومش به او گفتند: سرمست مباش، زیرا خدا سرمستان را دوست ندارد.
فرحین” جمع” فرح” (بکسر راء) به معنى کسى است که بر اثر به دست آوردن چیزى مغرور و متکبر شده و از باده پیروزى سرمست مىباشد و از خوشحالى در پوست نمىگنجد.[۳۹۶]
نوع دوم، فرح و شادمانی به عملکرد خویش است که از خودبینی سرچشمه می گیرد و به آن منتهی می شود. قرآن کریم می فرماید:
” لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ"(سوره آل عمران،آیه ۱۸۸)؛ گمان مبر آنها که از اعمال (زشت) خود خوشحال مىشوند، و دوست دارند در برابر کار (نیکى) که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهى) برکنارند! (بلکه) براى آنها، عذاب دردناکى است.
” بما اتوا” یعنى به آنچه از مال که خدا به ایشان انعام فرموده و لازمه آن مال، دوستى و بخل ورزیدن از انفاق آن است، و کلمه” مفازه” به معناى نجات است و اگر مىفرماید این طایفه از مردم که علاقه شدید به مال و جاه دارند هلاک مىشوند، براى این است که دلهایشان وابسته و علاقمند به باطل است، و دیگر حق، بر آنان ولایتى ندارد.[۳۹۷]
نوع سوم، فرح به مذهب و روش خود، به خیال آن که راه خداست؛ که منشاء آن تعصب و یا تنبلی و کاهلی از دنبال گیری راه حق و سستی از تجسس از دین حق است. قرآن کریم در این باره می فرماید:
“مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ"(سوره روم،آیه۳۲)؛ از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسیم شدند! و (عجب اینکه) هر گروهى به آنچه نزد آنهاست(دلبسته و) خوشحالند.
“علامه طباطبایی” در تفسیر این آیه می فرمایند:"کلمه” من” براى بیان است، و منظور از کسانى که دین خود را متفرق کردند، مشرکین است، در این جمله مشرکین را به خصوصىترین صفاتى که در دین دارند معرفى نموده، و آن این است که در دین متفرقند، و دسته دسته و حزب حزب هستند، و هر حزب به دین خود خوشحال است.”[۳۹۸]
اما درباره اینکه چرا گروهى از منحرفان و مشرکان از راهى که انتخاب کردهاند، خوشحالند و آن را حق مىپندارند، آیه الله مکارم می فرمایند:” دلیلش روشن است، چرا که هوا و هوس کارش زینت کردن خواستههاى دل در نظر انسان است، و این تزیین، نتیجهاش دلبستگى هر چه بیشتر و خوشحالى به خاطر راهى است که برگزیده، هر چند بیراهه و گمراهى باشد. و لذا این هواپرستى هرگز به انسان اجازه نمىدهد چهره حقیقت را آن چنان که هست ببیند، و قضاوت صحیح و خالى از حب و بغضها پیدا کند. قرآن مجید در آیه ۸ سوره فاطر مىگوید: فمن زین سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً:” آیا کسى که اعمال زشتش در نظرش تزیین شده و آن را زیبا مىبیند، همانند کسى است که در راه حق گام برمىدارد و حقایق را آن چنان که هست مىبیند و مىداند.”[۳۹۹]
نوع چهارم: فرح و شادی به فضل الهی و لطف و کرم و عنایتی که خداوند، بر انسان روا داشته است؛ که از عشق به خدا و محبت او سرچشمه می گیرد و به آن منتهی می شود. این نوع از فرح در انسان، حالت شکر و سپاسگزاری به وجود می آورد و موجب کشش بیشتر به سوی خدا شده و(باعث می شودکه) خود را بیش از پیش مدیون نعمتهای خداوند و موظف به خضوع و عبودیت بیشتر در پیشگاه الهی ببیند. [۴۰۰] این قسم از فرح و سرور در قرآن، امر شده است:
” قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ"(سوره یونس،آیه ۵۸)؛ بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این، از تمام آنچه گردآورى کردهاند، بهتر است.
فرحمندى و خوشحال شدن براى توفیق و سعادت و نعمتى که خدا به انسان، یا به برادران دینى او عطا کند ممدوح و پسندیده است. چنانکه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله براى مراجعت جعفر بن أبی طالب از حبشه فوق العاده خوشحال شد و پس از اینکه میان دو چشم جعفر را بوسید فرمود: نمی دانم براى کدام یک از این دو نعمت بیشتر فرحمند شوم، براى آمدن جعفر، یا براى فتح خیبر؟[۴۰۱]
خداوند، به سرور و شادمانی سه طیف شخصیت(مومنان، منافقان و کافران) در قرآن اشاره می کند؛ که به بیان آن می پردازیم:
۳-۱-۱۰-۲-۱٫ مومنین و شادمانی با تعهد و احساس رضایت
مومنان، به خاطر نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحال هستند؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:” فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ……"(سوره آل عمران، آیه ۱۷۰)؛ آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند.
کلمه” فرح” ضد کلمه” حزن” است.[۴۰۲] خداوند در آیه ی۴-۵ سوره روم، به شادی مومنان در پرتو یاری خداوند اشاره می فرماید:
“وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴)بِنَصْرِ اللَّهِ …"(۵)(سوره روم،آیه۵-۴)؛ و در آن روز مؤمنان خوشحال خواهند شد. به سبب یارى پروردگار.
مفسران بزرگ همگى اتفاق دارند که آیات نخستین سوره روم، بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر ص در مکه بود، و مؤمنان در اقلیت قرار داشتند، جنگى میان ایرانیان و رومیان در گرفت، و در این نبرد ایرانیان پیروز شدند. مشرکان مکه این را به فال نیک گرفتند و دلیل بر حقانیت شرک خود دانستند! و گفتند: ایرانیان مجوسى هستند و مشرک (دوگانهپرست) اما رومیان مسیحیند و اهل کتاب، همانگونه که ایرانیان بر رومیان غلبه کردند، پس پیروزى نهایى از آن شرک است و طومار اسلام به زودى پیچیده خواهد شد و ما پیروز مىشویم. گرچه اینگونه نتیجهگیریها پایه و مایهاى نداشت اما در آن جو و محیط براى تبلیغ در میان مردم جاهل خالى از تاثیر نبود، لذا این امر بر مسلمانان گران آمد. آیات فوق نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند اما چیزى نمىگذرد که از رومیان شکست خواهند خورد.[۴۰۳]
تفسیر های مختلفی درباره خوشحالى مسلمانان در آن روز، گفته شده است؛ “آیه الله مکارم"در این باره می فرمایند: “این احتمال نیز بعید به نظر نمىرسد که پیروزى رومیان مقارن با یکى از پیروزیهاى مسلمین بر مشرکان بود؛ به خصوص این که در بعضى از کلمات مفسران بزرگ آمده که این پیروزى، مقارن پیروزى"بدر"، و یا مقارن"صلح حدیبیه” بود که آن نیز در نوع خود یک پیروزى بزرگ محسوب مىشد. مخصوصاً این که تعبیر “بنصر اللَّه” نیز تناسب با این معنى دارد. “[۴۰۴]
خداوند سرور و شادمانی مومنان را در روز قیامت در سایه تلاشی پر رنج، این چنین بیان می فرماید:
“یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (۶) فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (۷) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (۸) وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً “(۹) (سوره انشقاق،آیات ۶-۹)