(ال:۲۳۳)
این ابیات همچنین میگوید که دنیا بازار کسب و مزرعه آخرت است ؛ پس از جاه و مال باید گذشت و روی در طاعت و عبادت و مجاهدت آورد زیرا آخرت، جهان پاداش و کیفر است.
اویس قرنی نیز به نزدیک بودن قیامت و تلاش برای فراهم کردن زاد راه آخرت اینگونه توصیّه میکند «قیامت نزدیک است. آنگاه ما را دیدار بود که بازگشتی نبود که من اکنون به ساختن زاد راه قیامت مشغولم» (تذ: ۶۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در فصل سی و ششم از منطق الطّیر (بخش خوف کردن مرغان از وادی سلوک ) مرغی میپرسد که پاکبازی چگونه است؟ (باید دانست که «مقصود از پاکبازی آن است که سالک هرچه بدست آورد در راه خدا مصرف کند و دل مشغول ندارد و این امر برای کسی مستحسن است که هنوز از ربقه هوا بکلّی خلاص نشده و گاه به گاهش التفاتی به دنیا دست میدهد- زیرا هرچه دارد در میبازد و مشغولی دل بر خود حرام میدارد») (فروزانفر، ۱۳۷۴: ۳۷۵). هدهد جواب میدهد که پاکبازی زاد راه بس است، اگرچه در این راه همه کس نتواند رفت:
دوخته بردر، دریده بر مدوز
هرچه داری تا سر مویی بسوز
چون بسوزی کل به آه آتشین
جمع کن خاکسترش در وی نشین
چون چنین کردی برستی از همه
ورنه خون خور تا که هستی از همه
تا نمیری خود ز یک یک چیز تو
کی نهی گامیدر این دهلیز تو
(من:۳۴۷)
به نظر میرسد تعبیر جالب تری که برای بیان «زاد راه بودن دنیا» میتواند مورد استفاده باشد، این است که «دنیا مزرعه آخرت است». این تعبیر را بارها شنیدهایم و عطّار نیز در یک مورد،آن را به شیوهای بدیع و شیوا بیان کرده است:
چو دنیا کشتزار این جهان است
بکار این تخم کاکنون وقت آن است
(اس: ۱۴۴)
برای فراهم کردن این زاد در کشتزار دنیا باید ترک خود و عالم بگویی چون زمانی که مرگ برسد، ناچار خواهی شد عالم را ترک بگویی. این ترک گفتن به این معناست که چون زمان حرکت فرا رسد نباید در اندیشه خوردن و خفتن باشی و از آن جهت که هیچ یک از ما زمان مرگمان را نمیدانیم، باید هر لحظه را موعد مقرّر بدانیم. البته گاهی در حکایتها و افسانهها آگاهی از زمان مرگ مجاز است چنانچه به موجب حکایتی از الهی نامه، منجّمیاز زمان مرگ خودش با خبر شد، لذا برای جلوگیری از ورود مرگ به خانه اش، شروع به ساختن خانهای از سنگ کرد و همه روزنهای آن را گرفت و چون در خانه تنها و محبوس ماند، مرد. عطّار پس از بیان این حکایت توصیّه میکند به ترک گفتن خودت و دنیا: