۲-حاشیه نشینی اجتماعی
در جوامع غربی و صنعتی خواسته یا ناخواسته برخی از افراد خارج از نظم اجتماعی جامعه قرار می گیرند این افراد از نظر ویژگی های فرهنگی و اجتماعی احساس حاشیه ای دارند این مسئله در میان افراد و مهاجرانی که از نظر نژاد ، قومیت، مذهب و حتی طبقه ای با سایر گروه های شهری تفاوت دارند بیشتر به چشم می خورد.
۳- حاشیه نشینی سیاسی
حاشیه نشینی از جنبه سیاسی جنبه ای که کمتر مورد توجه واقع شده است شامل مواردی می باشد که افراد از این نظر خود را در حاشیه می بینند وقتی که افراد قادر نیستند تا نه تنها در نهادهای سیاسی شرکت کنندن بلکه احساس کنند که مسایل ، خواسته ها و مشکلات آنان مورد توجه سیاست مداران جامعه نیز واقع نمی شود از نظر سیاسی احساس حاشیه ای بودن می کنند . نقدی, ۱۳۸۵ : ۲۵)
تقسیم بندی بر اساس جنبه ها
۱- حاشیه نشینی اقتصای ۲- حاشیه نشینی اجتماعی ۳- حاشیه نشینی سیاسی
۴ -حاشیه نشینی بومی
تقسیم بندی بر اساس محل سکونت اولیه ۱-حاشیه نشینی بومی داخلی ۲- حاشیه نشینی دوگانه
تقسیم بندی براساس ویژگیها ۱-حاشیه نشینی آشکار ۲-حاشیه نشینی پنهان
ج: فرایند شکل گیری دگرگونی و مراحل رشدحاشیه نشینی
هر یک از مناطق حاشیه نشین تحت تاثیر عوامل متفاوت تاریخچه و فرایند خاص خود را دارند که این مساله تعمیم فرایند شکل گیری دگرگونی آنها را بسیار مشکل نموده است . علی ایحال با توجه به ویژگی ها و مشخصات عام و با صرف نظر نمودن از ویژگی ها و خاصه های اجتماعی و اقتصای و محاسبه ی هر سکونتگاه امکان تشخیص هر شکل از فرایند و مراحل نسبتا قابل تعمیم آنها وجود خواهد داشت شکل گیری و گسترش مناطق حاشیه ای تابعی از دو فرایند است.
۱- فرایند ارگانیک که ناشی از عوامل داخل چون مذهب نژاد محل تولد مکان اشتغال – میزان دارایی میزان سرمایه گذاری ممکن در مسکن . میزان درآمد سطح آموزشی و امثال آن می باشد .
۲- فرایند تحریک شده که آن نیز متاثر از عوامل خارجی چون نحوه مالکیت و امنیت و سیاست های تند و ضعیف درست و مقامات کلی آیین نامه ها – ضوابط و مقررات طرح مجوز ها ، موانع و مشکلات نهادی وسازمانی وامثال آن که درشکل محرک ها ومشوق هارخ می نماید می باشد
هر دو فرایند شامل چند مرحله بوده و تاثیر آنها ممکن است به صورت یک مرحله ای و توامان و یا چند مرحله ای متداخل و گاهی هم به صورت خطی موازی باشد اما در هر حال اثر کذاری این دو فرایند عمقی و تراکمی است .با این حال فرایند شکل گیری و دگرگونی مناطق حاشیه نشینی با اشکال و درجات مختلف به مراحل ذیل قابل تقسیم است.
الف ) انتخاب مکان ، تصرف / تملک زمین و ایجاد سر پناه موقت ، اولین مرحله در روند فرایند شکل گیری مناطق حاشیه ای ، انتخاب مکان است که عمدتا توسط معیارهای چون ارزانی و دسترسی به زمین ، نزدیکی و دسترسی مناسب به محل کار و نیز در فاصله ای نه چندان دور از شهر اصلی یا در دل شهر اصلی ( مناطق فرسوده و قدیمی ) صورت می گیرد . پیشگامان اولیه بالحاظ این معیارها ، زمین مورد نیاز را به اشکال متفاوتی تصرف یا تملک می کنند . سپس سر پناهی موقت به سر عت در آنجا بنا می شود و هسته اولیه سکونتگاه ها نطفه می بندد .
ب ) رشد سریع سکونتگاه ها و برقراری پیوندهای اجتماعی و ارتقاء صنعت سرپناه : به موازات تثبیت نسبی موقعیت سکونتگاه ها و امنیت نسبی تصرف ، خانواده های بیشتری به جمع پیشگامان اولیه پیوسته و در صورت مساعد بودن شرایط هسته اولیه بدون توجه به زیر ساختها و خدمات اولیه به سرعت رشد کرده و محدوده وسیعتری را در بر می گیرد به تدریج پیوندهای اجتماعی بین ساکنان برقرار شده و در مواردی ، جدایی گزینی ها آغاز می شود .
پ ) شکل گیری انجام و بلوغ نسبی ساختار اجتماعی کالبدی سکونتگاه ها در این مرحله امنیت محل تصرف تقریبا تامین شده و افراد در چالش طاقت فرسا برای تامین خدمات در زیر ساخت ها به نوعی سازمان یافتگی دست می یابد و آنها به دنبال آن شاهد پیدایش سازمان ها تشکل ها و نهادهای مردمی ملی در این سکونتگاها خواهد بود در این مرحله همراه با استقرار سازمان های سیاسی – اداری در جهت سازماندهی رشد و تحول سکونتگاه ها طرح و برنامه رسمی تهیه می شود و ضوابط مقرراتی برای بهسازی و سازماندهی مجدد آنها وضع و به منظور تنظیم و تسنیق ساخت کالبدی دخالت هایی از سوی نهادها و دستگاه های دولتی در ساخت و بافت این سکونتگاه ها صورت می گیرد .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ت ) توقف رشد و تکثیر و توسعه ناپیوسته سکونتگاه ها در این مرحله با استقرار کامل حاکمیت دستگاه ها و نهادهای دولتی رسمی در اعمال ضوابط مقررات و استانداردهای رسمی شهر سازی و ساختمانی و نیز تثبیت کامل و تعریف جایگاه سکونتگاه در جغرافیای سیاسی و نظام سکونتگاهی سرزمین و به موازات افزایش قابل توجه قیمت زمین ، مسکن و اجاه بهاءو به طور کل هزینه های زندگی تحت تاثیر زیانهای ناشی از مقیاس و تجمع باعث می شود . تا قدرت رقابت این سکونتگاه ها با سایر مناطق اصلی شهر کاهش پیدا می کند طی این مرحله علاوه بر تغییر مقاصد مهاجرتی از شهر اصلی ، بخشی از ساکنان سکونتگاه های مورد نظر به آبادیهای مجاور نقل مکان کرده و دور جدیدی از تحرک مکانی ، قضایی و اقتصادی را تجربه می کنند .
چ: گسترش فقر
نیروی کار شهری در بخش های مرکزی و پیشرفته جهان شامل توده عظیم کارگرانی می شود که اکنون در بخش مدرن تولید مشغول به کارند این توده عظیم به دو بخش تقسیم می شوند.
الف ) کارگران پایداری که به خاطر داشتن امتیازات حرفه ای توان چانه زدن با کارفرما یان را دارند اینان در اتحادیه قدرتمندی سازمان یافته اند و از امنیت نسبی برخوردارند.
ب ) کارگران نا پایداری که به دلیل پایین بودن مهارت یا نداشتن مدارک اقامت و تابعیت و یا به دلیل تبعیض نژادی قومی شرایط متزلزلی دارند و نیز افراد بیکار یا فقرایی که در بخش غیر رسمی اقتصاد مشغول هستند .
تابع ساختن این جوامع به احکام گسترش بازار سرمایه داری جهانی به اشکال جدیدی از شکاف اجتماعی کمک می کند که نتیجه اش محروم کردن بخش هر چه بزرگتری از دهقانان از زمین می شود دهقانانی که به این ترتیب به فقر کشانده می شوند به نان خوران بی زمینی تبدیل می شوند که به زاغه ها و کنارهای شهرهای بزرگ مهاجرت می کنند و تا زمانی که احکام جزئی لیبرالی به چالش گرفته شود این پدیده در جرم ادامه یافته و تشدید می شود و هیچ سیاست اصلاحی در چارچوب لیبرالی موجود از گسترش این فاجعه نمی تواند جلوگیری کند .
گروه های کارگری سه چهارم جمعیت شهری جهان راتشکیل می دهند که آنها جزء گروه ناپایدارند . حدود ۴۰ درصد کارگران بخش مرکزی و ۸۰ درصد کارگران بخش محیطی جهان ( تا نیم قرن گذشته نیرویکار جهان سوم تنها ۵۰ درصد از گروه های کارگران جهان را تشکیل میداد و حدود یک میلیارد نفر ) که اکنون این رقم به ۳/۲ رسیده است . برای این گرایش پیش رونده نیمه دوم قرن بیستم که به دلایل جهانی شدن اقتصاد کشاورزی مدرنیزاسیون ، اعطای یارانه های دولتی به کشاورزان در کشورهای پیشرفته جهان و غیره صورت گرفته هیچ اصطلاحی مناسبتر از به فقر نشستن یا گسترش فقر افراد نمی توان به کاربرد . به فقر نشستن پدیده ای است که از ایجاد شکاف و قطبیشدن در سطح جهان جدا نیست . این پدیده ارتباط نزدیکی با تحولاتی دارد که جوامع روستایی جهان سوم قربانی آن هستند .
ح: فقر پدیده ای است که از ایجاد شکاف و قطبی شدن در سطح جهان جدا نیست این پدیده اتباط نزدیکی با تحولاتی دارد که جوامع روستایی و جهان سوم قربانی آن هستند .
یکی از شاخصهای تشخیص مناطق حاشیه نشین از سایر مناطق شهری ، فقر و پایین بودن درآمد افراد ساکن در این مناطق نسبت به میانگین در آمد جامعه شهری و درمواردی حتی جوامع روستایی می باشد بالا بودن درصد بیکاری،اشتغال درمشاغل موقتی وکاذب ، فقدان مهاجرت و تخصص کاری به همراه سایر عوامل اصلی ، فرعی دیگر باعث می شوند تا فرد نتواند از درآمد مناسبی در جامعه بهره مند باشد . دردیدکاه اقتصادی در خصوص پیدایش پدیده حاشیه نشینی ، مساله بیکاری – فقر اقتصادی گروه های مهاجر و افراد کم درآمد شهری از اهمیت بالایی برخوردار است . در کشور ما محله های حاشیه نشین نماد فقر و محرومیت هستند
تهیدستان شهری شامل مهاجران و آنانی که محصول باز تولید فقر شهری هستند در مقابل معضل تامین مسکن و افزایش اجاره بهای سر پناه خود به چاره جویی می اندیشند و مناطق حاشیه نشین محصول چنین چاره جوی هایی است فقر اقتصادی نه تنها باعث روی کار آوردن فقرای شهری به مشاغل کاذب و غیر رسمی می شود بلکه موجب بروز مسائل مختلفی می گردد که حاشیه نشینی جنبه کالبدی آن است بنابر اعلام رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریز کشور خط فقر نسبی در ایران ۰۰۰،۵۰۰،۱ ریال می باشد این در حالی است که به نظر می رسد سطح درآمد اکثر افراد ساکن در مناطق حاشیه ای پایین تر از این مقدار است.
خ :شرایط زندگی در مناطق حاشیهنشین و سابقه حاشیه نشینی
پدیده حاشیه نشینی و تبلور آن در قالب گروهای نژادی قومی مذهبی و اقتصادی ریشه در تاریخ دارد و از وجود آن تحت عنوان سکونت گاهای فقیر و جوامع کهنسال یاد شده است حاشیه نشینی در کشورهای صنعتی تاریخچه ای جدا از کشورهای جهان سوم دارد در کشورهای صنعتی این پدیده از زمانی شکل گرفت که شهرها به عنوان مراکز صنعتی پذیرای مهاجران روستایی شدند بخشی از مازاد و نیروی کار تازه وارد که جذب صنعت نشده بودند به صورت حاشیه نشین در گوشه و کنار شهر ما باقی ماندند از آن دوران به بعد اراضی زراعی به تیول صاحبان قدرت درآمد و به تبع آن اقتصاد در روستا مختل شد و روستاییان به فکر یافتن راه حل دیگری برای گذراندن زندگی خود افتادند آنها ناگزیر راه شهر ها در پیش گرفتند که در آن زمان کارگاه و کارخانه جاتی به که ایجاد شده بود به نیروی کار ساده متکی بودند : کاهش دستمزدها زنان و کودکان نیز به کار گرفته شدند و سرانجام وضعیتی پیش آمد که افراد از سپیده صبح از روستا به سوی شهرها روانه می شدند و تا دیرگاه در کارگاه ها کار می کردند و دوباره با پای پیاده به روستای خود بر می گشتند و از شدت خستگی از پای افتادند محققان این دوره سرمایه داری و حشی را از زمان آغاز مهاجرت روستا به شهر شروع پدیده حاشیه نشینی پیرامون شهرهای بزرگ قلمداد کردند .حاشیه نشینی به شکل گسترده امروزین آن پدیده ای است که با ورود سرمایه داری به دومین مرحله خود یعنی سرمایه داری صنعتی و متعاقب آن پیدایش شهرهای میلیونی عنیت یافته است . شاید بتوان گفت همه شهرهای دنیا به نوعی با پدیده حاشیه نشینی رو به رو بوده و هستند اما تنها تفاوت انها با هم در تعداد حاشیه نشینان است که در برخی شهرها بیشتر و در برخی دیگر کمتر است . شروع حاشیه نشینی در کشورهای جهان دوم با تاخیری نه چندان کوتاه صورت گرفت . در این کشورها این پدیده به دنبال نفوذ فرهنگ و اقتصاد سرمایه داری و نیز اجرای برنامه های اصلاحی وارداتی صورت گرفته است .گستردگی مساله فوق در این کشورها ، موضوع را به شکل حادتری جلوه می نماید مثلا جمعیت زاغه نشین هندوستان چیزی بین ۳۰ تا ۵۰ درصد کل ساکنین شهرهای این کشور می باشد . در حدود ۵۴ درصد جمعیت شهر آنکارا در مناطق حاشیه ای با استاندارد بسیار پایین ، زندگی می کنند . قسمت اعظم جمعیت مکزیکوسیتی در مناطق حاشیه ای زندگی می کنند .حاشیه نشینان، به خصوص در کشورهای در حال توسعه، با شرایط دشواری مواجه هستند. یکی از علل مهمی که در این زمینه باید مورد اشاره قرار گیرد آن است که حاشیه نشینان، به دلیل تصرف غیرقانونی زمین و یا حضور در اراضی مسألهدار (مانند حاشیهی مردابها، زمینهای ناهموار، حریم رودخانهها و غیره)، که غالباً در خارج از محدودههای خدماتی نیز قرار دارند، معمولاً در برنامهی خدمات رسانی سازمانهای شهری قرار نمیگیرند. لذا بسیاری از آنها از امکانات آموزشی و درمانی و خدمات زیربنایی، مانند آب و برق و گاز و غیره محروم میمانند. بدین ترتیب است که بیسوادی، بیماری و بزهکاری، از خصوصیات عام این مناطق شمرده میشود.واحدهای مسکونی نامناسب - که غالباً به صورت خلق الساعه و از مصالح کم دوام ساخته میشود و تراکم بیش از حد جمعیت در بافتهای حاشیهای و زاغهها، یکی دیگر از ویژگیهای این گونه مناطق به شمار میرود. بزرگترین مقیاسهای حاشیه نشینی و زاغه نشینی را میتوان در شهرهای بزرگ و به خصوص پایتختهای جهان سوم جستجو نمود. در مکزیکوسیتی بیشتر از ۳۱درصد جمعیت در ساختمانها و محلههایی بدون آب زندگی میکنند و نزدیک ۴۱درصد این ساختمانها، فاقد شبکهی دفع فاضلاب است .در آنکارا ۳۲ درصدجمعیت (یعنی قریب یک میلیون نفر) در مساکن «گئجه کوندو» که در ترکی به معنی «ساخت شبانه» است به سر میبرند. در کلکتهی هند، حدوداً ۳۱درصد جمعیت به صورت حاشیه نشینی زندگی میکنند که از آن میان نیم میلیون نفر بیخانمان هستند. «این افراد شوربخت در کنار خیابان به صورت فشرده میخوابند، میخورند و زندگی میکنند و در جوی کنار خیابان استحمام میکنند… هر روز صبح اجساد افرادی که در طی شب در اثر گرسنگی یا بیماری مردهاند، جمعآوری میشوند .در کشورهای توسعه یافته، حاشیه نشینی از الگوهای خاص پیروی میکند. این الگوها، همچنان که پیتر هاگت خاطر نشان کرده است، «از نظر فضایی با جهان سوم متفاوت و به صورت پدیدهی گتو است. گتوها که معمولاً از اقلیتهای مذهبی، قومی و یا زبانی تشکیل شدهاند، وجوه تشابه زیادی با حاشیه نشینان دارند، که مهمترین آنها جذب نشدن در متن شهرهای غربی است». گتوهای شهری در اغلب موارد به وسیلهی موانع فیزیکی یا انسانی از بقیه بخشهای شهری جدا میشوند. ناهمواریها، رودها، ایستگاههای راهآهن، مانداب، گورستانها و فرودگاههای قدیمی از آن جمله است.».بزرگترین گتوهای جهان، که براساس تفاوتهای نژادی شکل گرفته است، در محلهی هارلم نیویورک قرار دارد و ساکنان آن را سیاهپوستان تشکیل میدهند. «در هارلم ۵۰ درصد واحدهای مسکونی، غیراستاندارد هستند. میزان بیکاری بین ۲۵ الی ۳۰ درصد میباشد… شبهای جمعه و شنبه، بیمارستان هارلم شبیه اردوگاه زخمیهای خط اول جبهه میباشد. سیاهان با بطری، چاقو، شیشه و اسلحهی گرم، یکدیگر را به سختی مجروح میکنند… در گتوی نیویورک مواد مخدر بیداد میکند.صرف نظر از گتوها، به طور کلی در مناطق مرکزی شهرهای بزرگ کشورهای توسعه یافته، شرایط نامساعدی برای اقشار کمدرآمد وجود دارد که به مرور زمان بر تعداد آنها افزوده میشود.
جیمز روبینشتاین شرایط نامساعد زندگی در مناطق مرکزی شهرهای امریکا را توصیف نموده است. وی دربارهی بیخانمانهای ایالات متحده امریکا مینویسد:
میلیونها امریکایی شبها در مقابل در خانهها و یا روی شبکههای فلزی گرم خیابانها و نیز در ایستگاههای اتوبوس و مترو میخوابند… دوسوم نوزادان مناطق مرکزی شهرها در ایالات متحده را مادران ازدواج نکرده به دنیا میآورند و ۹۰ درصد بچههای این مناطق نیز فقط با یکی از والدین خود زندگی میکنند… درصد کمی از افراد مستمند به خاطر توانایی برای مراقبت از فرزندان، جدایی از همسر را انتخاب میکنند. اگر شوهری مجدداً به خانه برگردد، ممکن است که همسرش، مزایای امدادی را از دست بدهد و بدین طریق خانواده را ازنظر اقتصادی،دروضعیتی بدتراز دورهی جداییقرار دهد(جیمز روبین اشتاین ,ص ۷۲).خلاصهی کلام آنکه بخش مهمی از ساکنان شهرهای بزرگ جهان که در مناطق حاشیهای، زاغهها، گتوها و امثال آنها به سر میبرند، با شرایط نامساعدی مواجه هستند. گزارشی از سازمان ملل متحد، در سال ۱۹۹۸ ، اعلام نموده است: «درمناطق شهری پرتراکم، هر ساله، ۱۰ میلیون نفر به دلیل اوضاع و شرایط نابسامان زندگی، نظیر مسکن غیراستاندارد و بهداشت نامناسب، جان میسپارند.
د :نسبت حاشیه نشینی در جهان
در سال ۱۳۸۰ در حدود ۹۲۴ میلیون از مردم جهان در مناطق حاشیه نشین زندگی می کرده اند این رقم معادل ۳۲ درصد کل جمعیت شهری دنیا بوده است . در همین سال ۴۳ درصد از مردم شهر نشین کشورهای در حال توسعه و ۲/۷۸ درصد از مردم شهر نشین کشورهای فقیر ( با حداقل توسعه یافتگی ) در مناطق مذکور می زیسته اند.در برآورد دیگر تعداد حاشیه نشینان جهان در حدود یک میلیارد نفر تخمین زده شده است که این جمعیت از مردم دنیا یا در واحدهای مسکونی غیر استاندارد و آلونک ها و حلبی آبادها زندگی می کنند یا این که اساساً پناهگاهی برای سکونت ندارند در حدود یک صد میلیون نفر شب را در خیابان ها، کوچه ها، زیر پل ها و کنار قبرستان به روز می رسانند. در کشورهای در حال توسعه ۵۰ درصد جمعیت شهری در آلونک ها و مناطق حاشیه نشین زندگی می کنند که در بعضی از شهرها این نسبت تا ۸۰ درصد افزایش می یابد با افزایش جمعیت شهرهای مسلط و بزرگ جهان سوم مناطق حاشیه نشین به سرعت افزایش می یابد در حدود ۸۰ درصد جمعیت شهر بی خانمان هستند یا در مناطق غیر استاندارد زندگی می کنند ۵۰۰ هزار خانواده استرالیایی در خانه های فقیر زندگی کرده و ۱۰ هزار خانوار نیز بی خانمان هستند. ۱۹- ۵۰ درصد جمعیت کشورهای نپال و ارمنستان زیر خط فقرزندگی می کنند . در حدود ۵۰۰ هزار نفر ازخانوادههای کشور بولیوی در منازل غیر استانداردزندگی میکنند . حداقل۲۰ میلیون نفرازمردم کشوربرزیل در شرایط غیرقابل قبول زندگی می کنند. تخمین زده می شود که در سال۱۳۸۰ در ایالات متحده آمریکا در حدوددو میلیون نفر فقط خیابان خواب وجود داشته است. در انگلستان ۱۷۳ هزارنفر فقط در محدوده مرکزی شهر در خیابان می خوابند .
در سال ۱۳۷۷در شهر هامبورگ ۷۵هزار نفردر زیرپل ها . بیتوته می کردند . در همان سال این رقم در نیویورک۲۷۵هزارنفروبرای دیترویت۱۹۰هزارنفربوده است باچنین وضعیت احتمال می روددر سال۱۴۰۰جمعیت مناطق حاشیه نشین جهان به دومیلیاردنفر نیزبرسد.
احمدی و ایمان (۱۳۸۴) تحقیقی با عنوان فرهنگ فقر، حاشیه نشینی و گرایش به رفتار بزهکارانه، در میان جوانان حاشیه نشین ده پیاله شیراز انجام داده اند. پژوهشی با روش پیمایشی که با شیوه خود گزارشی اطلاعات مورد نیازدر مورد ویژگی های جمعیت شناختی، اقتصادی و اجتماعی پاسخگویان، مولفه های فرهنگ فقرو گرایش جوانان به رفتار بزهکارانه را جمع آوری نموده است. این مطالعه با هدف بررسیتاثیر شاخص های فرهنگ فقر بر گرایش جوانان به رفتار بزهکارانه انجام گرفته است. یافته های حاصل از تحلیل پراکنش دوسویه بیانگر رابطه معنی داری حدود ۹۹ درصد بین حاشیه نشینی و مولفه های فرهنگ فقر نظیر عدم تمایل بهپس انداز، احساس سرشکستگی و میل به انزوا و کمبود حمایت خانواده را با گرایش بهرفتار بزهکارانه و تعامل بین حاشیه نشینی و مولفه های فرهنگ فقر در رابطه با رفتاربزهکارانه جوانان می باشد. این مطالعه نشان می دهد که ناامنی خانواده ارتباط مستقیم با محل سکونت دارد. قانون گریزی جوانان تابعی از مناطق حاشیه نشین می باشد که فقر فرهنگی حاکم بر این مناطق این ناامنی را تشدید می کند.بروز مساله حاشیه نشینی که مرتبط با مسائل قرن بیستم و رشد شهرهایی مانند شیکاگو در آمریکا میباشد، با مهاجرتهایی از سایر نقاط جهان به آمریکا و بویژه شهر شیکاگو آغاز شد ( نیک گهر، ۱۳۸۳) . محققان در حوزه های مختلف بخصوص در داخل کشور تمرکز بیشتر خود را بر عوامل پدیدآورنده مساله حاشیه نشینی یا تاثیر این پدیده بر جامعه اکثریت شهری نهاده اند ودر مطالعات انجام شده کمتر توجهی به مسایل درون گروهی این جماعت شده است. دراین بخش از مقاله به مطالعاتی که در این حوزه انجام گرفته توجه شده است. قرخلو و شریفی (۱۳۸۲) در مطالعه پیدایش، تکامل فیزیکی و وضعیت اقتصادی و اجتماعی حاشیه نشینی، شکل گیری هسته های اولیه حاشیه نشین را بر الگوی گسترش بعدی موثر می دانند. چارلزبوت بارویکرد پیکربندی فضایی که شهر را مانند پیکرهای در حال دگردیسی، بررسی کرد که بیانگر روابط میان گروه های مختلف اجتماعی است. مطالعات پیمایشی چارلز بوت درباره شیوههای زندگی تهیدستان لندن در طول سالهای ۱۸۸۶ تا ۱۹۵۳ صورت گرفته است این بررسیها در امتداد جنبش بهداشت مدار، بینش عقلانی و آماری درباره فقر شهری ارائه میدهد(نیک گهر,۱۳۸۳). چارلزبوت به این نتیجه میرسد که محیط شهری مسئول آسیبهای اجتماعی طبقه فرودست است که طبقات مسلط محکوم آن را محکوم می کنند(همان).
۲-۱۸٫چهارچوب نظری
در مکتب توسعه، عامل اصلی حاشیه نشینی را عامل مهاجرت می داند، طبق این نظریه در کشورهای در حال توسعه سیل عظیم مهاجرت به شهر وجود دارد، که بعضی از آن ها به شهر راه پیدا می کنند و خود را با شهر تطبیقمی دهند، اما بعضی از آن ها نمی توانند با شهر سازگاری حاصل کنند و خود را با شهر تطبیق دهند و در نتیجه پشت دروازه شهر ، تشکیل مناطق حاشیه نشین را می دهند.در نظریه نوسازی اجتماعی عقیده دارد که؛ افراد تازه وارد به شهر، جهت کار، احتیاج به مسکن دارند. به تدریج مناطقی از شهر به طور موقت برای افراد تازه وارد مشخص می شوند که ارزان و محل مناسبی جهت سکونت موقتی است، به تدریج این محل به صورت یک محل اقامت برای مهاجرین به شهرهای صنعتی در می آید.دهه ۱۹۸۸ رویکرد ارتقاء کیفیت واحدهای مسکونی، زیر ساختها و خدمات شهری موجودورویکرد توانمند سازی با تکیه بر قادر سازی افراد و گروه های فاقد مسکن مناسب بر ساخت و بهبود مسکن خود به کار گرفته شد. توانمند سازی را می توان بهبود قوای حیاتی یک جامعه زیستی برای پویایی و تداوم حیات آن جامعه تعریف کرد که از حیث سابقه ابتدا توجه بهبود ظرفیتهای اقتصادی و سپس اجتماعی ساکنان برای مشارکت در پروژه های ساماندهی است. هر چند رویکرد توانمند سازی دولتها با تکیه بر توانهای بالقوه ساکنان سکونتگاه های غیررسمی به جای کمکهای مستقیم و بلاعوض از طریق ارتقای سطح آموزش و ایجاد مهارتهای لازم و امکان دسترسی به ابزار کار و اشتغال زمینه های بهبود سطح واحدهای مسکونی را به کمک خودشان فراهم می آورند.توسعه سریع و ناموزون شهرنشینی بویژه در کشورهای در حال توسعه، موجب مهاجرت های فزاینده و در نتیجه افزایش مسکن ناسالم به صورت حاشیه نشینی شده است که پیامد آن شیوع بزهکاری نظیر اعتیاد و توزیع مواد مخدر، خرابکاری، نزاع های محلی و سرقت می باشد(احمدی،۱۳۸۴).
انسان حاشیه نشین شخصیتی است که از حاصل پیوند دو نظام فرهنگی متفاوت و گاهی متخاصم ظهور می کند. چنین موجود دورگه ای در زمان واحد نسبت به هر دو نظام فرهنگی احساس بستگی و تعلق دارد، ولی در عین حال خود را نسبت به هیچکدام متعلق و متمایل نمی داند(پیران،۱۳۶۸). نظریه فرهنگ فقر بر این نکته تاکید دارد که هنگامی که فرهنگ فقر در سطح اجتماعات محلی و کوچک مورد توجه قرار می گیرد، آنچه در نظر مجسم می شود، خانه های خراب، ازدحام جمعیت، در هم جوشی مردم و بالاتر از همه نبود تشکیلات و سازمان هایی است که دامنه گسترش و نفوذشان به ورای محدوده خانواده می رسد. به اعتقاد لوئیس در محله های فقیر نشین حاشیه ی شهرها با وجود کمبود تشکیلات سازمانی،بیشتری که احساس گرروحیه همبستگی در میان آنها دیده می شود(لوئیس،۱۹۵۹).
جامعه شناسانی چون دورکیم[۴۴]، ردفیلد[۴۵] و تونیس[۴۶] به این نتیجه رسیده بودند که انتقال از شیوه زندگی روستایی به شیوه زندگی شهری، پیامدهای ناخوشایند فراوانی دارد. آنها معتقدند که در این انتقال، روابط غیر شخصی جانشین روابط شخصی می شوند و در نتیجه نظم و نظام جامعه در معرض از هم گسیختگی قرار می گیرد. مطالعات شاو در مکتب شیکاگو به بازیابی حلقه هایی چند در حوزه شهری انجامید. بدین ترتیب که در حلقه های دور از مرکز، کمترین میزان جنایت و بیشترین میزان هویت فردی دیده می شود و همانطور که به حلقه های میانی نزدیکتر می شد، ملاحظه می نمود که به همراه افزایش تراکم، تبهکاری بسط می یابد، بی نامی و فقدان هویت انسانهارایج می شد و تنهایی انسانها در داخل انبوه شهر دیده می شد ( همان:۲۸۶).
نظریه پردازان سرمایه اجتماعی در موردتفاوت مناطق مختلف از نظر وجود سرمایه اجتماعی به مطالعات گوناگونی پرداخته اند و با وجود نوع مناطق علت های مختلفی رابرای این تفاوت ذکر کرده اند. فوکویا ما در کارهای خود در مورد سرمایه اجتماعی به تفاوت مناطق مختلف از نظر سرمایه اجتماعی پرداخته و معتقداست که مناطق حومه و حاشیه ای نسبت به مناطق غیر حاشیه ای از سرمایه اجتماعی کمتری برخور دارند و نمود این کاهش سرمایه اجتماعی را میزان مشکلات موانع و آسیبهای اجتماعی میداند که در این مناطق وجود دارد. طبق بررسی های او در مناطق حاشیه ای و حومه ای و فقیر نشین میزان مشکلات و آسیب های اجتماعی بسیار بیشتر از مناطق غیر حاشیه ای است. پاتنام نیز ضمن بررسیهای خود علاوه بر مطالعه مناطق وسیع و گسترده (یعنی شمال و جنوب ایتالیا) به تفاوت مناطق در سطح شهر ها نیز پرداخته و به این نتیجه رسیده است که مناطق حومه ای و حاشیهای از لحاظ اعتماد، مشارکت و هنجار تفاوت اساسی با مناطق غیر حاشیهای داشته ودرنتیجه از سرمایه اجتماعی کمتری برخوردار است.
اوفه و فوش نیزدرمقاله خود براساس دیدگاه بوم شناسی انسانی به محله ها و شهرهای مختلف و تفاوت آنها توجه کرده اند. افه وفوش به تفاوت میان انواع انجمن ها اشاره کرده و انجمن های از نوع دومین ومیزان عضویت در چنین انجمن هایی را نشانه وجود سرمایه اجتماعی می داند. بر اساس دیدگاه این دو انجمن های دومین در مناصق حومه ای و حاشیهای بسیار کم است و علاوه بر آن در شهرهای بسیار بزرگ و کلان شهرها نیزانجمن های از نوع سومین به وفور دیده می شود و تنها در شهرهای متوسط و کوچک انجمن های دومین بیشتر است. دیدگاه اجتماع گرای نیز براین تفاوت مناطق از لحاظ سرمایه اجتماعی تأکید کرده اند. در دیدگاه اجتماع گرای بر تعداد و فشردگی گروه ها در اجتماع تأکید می کند وعامل افزایش سرمایه اجتماعی در یک منطقه را تعدد چنین گروه ها وسازمانهای محلی می داند و معتقد است که همواره اثری مثبت بررفاه اجتماعی دارد و با تأکید بر محوریت پیوندهای اجتماعی در کمک به فقرا به تحلیل فقر کمک زیادی کرده است. بر اساس این دیدگاه درمناطق حاشیه نشین وحومه به واسطه کاهش تعداد گروه ها و سازمان های محلی و کاهش عضویت در این گروه ها ،سطح سرمایه اجتماعی پایین تر از مناطق غیر حاشیه ای است.اوفه وفوش در بررسی سرمایه اجتماعی در آلمان به۹ متغیر جامعه شناختی تأثیر گذار برسرمایه اجتماعی و سطوح رفتار انجمنی پرداخته اند و در داخل هر یک از این متغیر ها تأثیرات مثبت یا منفی بر عناصر سرمایه اجتماعی و خود مفهوم ،بررسی شده است. متغیرهای بررسی شده عبارتنداز : درآمد خانوار و وضعیت کار، شاخص ترکیبی وضعیت شغلی،دین باوری و تعهد دینی، آموزش،سن، اندازه خانوار، جنسیت، مشارکت و کارزنان و نهایتاً حومه نشینی و حاشیه نشینی در مقابل شهر.این دو در توضیح متغیر حومه نشینی و حاشیه نشینی به عنوان یک متغیرتأثیر گذار دو فرض متفاوت رامطرح میکنند. فرض اول، بر این است که مردم در شهرها و مناطق کوچک از یکدیگر اطلاعات بیشتری دارند و بیشتر توسط موضوعات محلی متأثر می شوند. از این روسطح اعتماد و توجه و آگاهی در سطح بالایی است ونتیجتاً از زندگی انجمنی سطح بالاتری برخوردار است. فرض دوم بر این معناست که شهر به علت تنوع در انواع انجمن های خاص باعث جذب انواع علاقه ها و گرایش در انواع گوناگون انجمن های تخصصی می گردد.بنابراین بر اساس این دوفرضیه عامل اندازه شهر بین شهرهای کوچک و بزرگ خنثی است و فقط تفاوت در تعداد و نوع انجمن ها در بین این نوع فضاها می باشد. به عبارتی عضویت در انجمن هایی از نوع سومین با اعضاء فراوان و روابط کمتر رودرو در شهرهایی بزرگ بیشتر است و در مناطق حومه و حاشیه ای نیزانجمن های از نوع ابتدایی وتا حدودی سومین وجوددارد و در حالی که در شهرهای کوچک و اجتماعات محلی بیشتر تعاملات چهره به چهره وانجمن ها از نوع دومین با اهداف و عضویت های متغیر است. لذا از آنجا که تنها عضویت در انجمنها ی از نوع دومین ملاک مورد نظر اوفه و فوش برای سرمایه اجتماعی است مناطق حاشیه ای و حومه ای و همچنین مناطق شهری بزرگ وکلان شهر میزان سرمایه اجتماعی کم است اما در شهرهای کوچک و متوسط از میزان سرمایه اجتماعی بیشتری بر خوردار است.
۲-۱۹٫فرضیات تحقیق
به نظر می رسد بین سن و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.
به نظر می رسد بین جنس و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.
به نظر می رسد بین وضعیت تاهل و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.
به نظر می رسد بین قومیت و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.
به نظرمیرسد بین پایگاه اقتصادی اجتماعی(درآمد،تحصیلات،وضعیت اشتغال،مسکن) و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.
به نظر می رسد بین کنترل اجتماعی و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.
به نظر می رسد بین میزان اعتماداجتماعی و حاشیه نشینان رابطه وجود دارد.