علل گرایش هنرمندان هنر جدید به استفاده از سایر علوم و رسانه ها و به طور کلی گرایش به هنرهای بین رشته ای چیست؟
امکانات بیانی تازه، کشف قلمروهای نوین، آزمایشگری و تجربه، زایش چیزی نو متناسب با ضرورتها و نیازمندیهای زمان معاصر، تعامل با پیشرفت علم و تکنولوژی، تمایل به استفاده از دستاوردهای تکنولوژیکی در هنر، از میان بردن مرز بین هنر و علم و کاویدن امکانات جدیدی که از تلفیق این دو ایجاد می شود، استفاده از امکانات ارتباطی و رسانه ای سبز فایل برای بیان مفاهیم و ایده ها و… .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
و صحبت آخر؟
از مصاحبه ی شما ممنونم. امیدوارم همیشه موفق باشید.
شکل ۴-۱۲/ شیوا صادق اسدی/ بچه گربه/ انیمیشن به روش نقاشی روی شیشه/ ۱۳۹۱/ http://shivasadeghassadi.yolasite.com
۴-۷ نیاز آزادیخواه
ملاقات و صحبتی کوتاه با خانم نیاز آزادی خواه، هنرمند جوان فعال در رشته های مختلف هنری (ویدئوآرت، انیمیشن، عکاسی و …)
هجدهم تیرماه ۱۳۹۲ ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر
نیاز آزادیخواه فارق التحصیل رشته فاین آرت از دانشگاه IUFS است و فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۸۱ با فعالیت در یک شرکت انیمیشن سازی شروع کرده است. تا کنون آثار متفاوتی، بیشتر در قالب ویدئوآرت انیمیشن خلق کرده و در کشورها و گالریهای مختلف به نمایش گذاشته است.
این هنرمند جوان خود را بیشتر ویدئوآرتیست می داند و نوع کارهایش را ویدئوآرت انیمیشن نام گذاری می کند. گرچه کارش را در شرکت انیمیشن سازی در زمینه ی انیمیت، کامپوزیت و لی اوت شروع کرده و در آثار جدیدش هم انیمیشن به وضوح دیده می شود، ولی به هیچ عنوان خود را انیماتور حرفه ای نمی داند و آثارش را هم در این حوزه نمی خواند.
به گفته ی خودش او از انیمیشن کمک می گیرد و برای بیان ایده اش از آن استفاده می کند.
«بر اساس حس و حالی که دارم در آن لحظه، کاری که می خواهم انجام بدهم را انیمه می کنم و جاهایی که نیاز هست حرکت را بازی می کنم. بازی می کنم تا بدانم حرکت را چطوری باید در بیاورم. یا از کسی می خواهم که بازی کند و من حرکت را پیدا کنم.
در واقع ویدئو آرتهایی که انیمیشمن هستند، لزوما نیاز ندارند که حرکت درستی داشته باشند و یا داستان دنباله داری که نقطه ی اوج و پایان و … داشته باشند.»
«در کارهای من همه چیز خیلی تجربی اتفاق می افتد. شاید برای بعضی کارها برنامه ریزی کنم اما برای بعضیهای دیگر نه.»
نظر شما راجع به مرز انیمیشن با نقاشی و سایر هنرها چیست؟
در واقع من برداشتم از سوال شما این است که چرا یک کار را انیمیشن می دانیم؟ اولا که انیمیشن از نظر من یعنی همه چیز. چون میکس تمام هنرهاست. همه چیز در انیمیشن جا دارد. من زمانی کاری را می توانم بگویم انیمیشن است؛ که یک چیزی را ببینم که حرکت می کند. مثلا فریمهای عکسی که جدا جدا گرفته شده و بعد پشت سر هم چیده می شود و حرکتی را نشان می دهد، در نظر من انیمیشن است. هر چیزی که حرکت کند.
من فکر می کنم یک نقاشی زمانی نقاشی است که مخاطب وقتی آن نقاشی را می بیند خودش داستان را در ذهنش بسازد. داستانی که نقاش خودش می بیند و به آن فکر می کند. زمانی تبدیل به انیمیشن می شود و در واقع از نقاشی خارج می شود که تمام عناصر آن شروع کنند به حرکت کردن و من فکر می کنم مرزش فقط حرکت است.
آیا می شود حالت روایتگری و فیلمنامه را از انیمیشن جدا کرد؟
بله. مثلا ویدئویی دارم که هیچ داستانی ندارد، یعنی می شود برایش داستان ساخت. ولی صرفا یک عملی است؛ یک عملی دارد انجام می شود و نه شروعی دارد، نه اوجی و نه پایانی. یک روایت دارد از یک عمل.
به نظر شما انیمیشن جزء کدام دسته از هنرها است؟
انیمیشن به تنهایی خودش یک هنر مستقل است. البته انیمیشن که در دانشگاهها تدریس می شود زیر مجموعه ی سینماست. اما از نظر تکنیک اجرایی آن وقت است که می توانی از متریالهایی استفاده کنی که در هنرهای تجسمی جای می گیرد. در واقع یک جور میکس همه ی هنرهاست.
نظر شما راجع به ارتباط و تاثیر نقاشی و انیمیشن چیست؟
نقاشی و انیمیشن صد در صد ارتباط و تاثیر دارند. یک انیمیشن خوب پایه های طراحی لازم دارد. لازم دارد که رنگ شناسی بداند. مخصوصا در انیمیشن روانشناسی رنگ مهم است. چون در انیمیشنهای انتزاعی که با رنگ بازی می کنند، هر رنگ یک مفهومی دارد. پس من فکر می کنم یک نقاش خیلی بیشتر بتواند این درک را از رنگ و روانشناسی رنگ داشته باشد.
نظرتان راجع به تاثیر انیمیشن بر روی نقاشی در سالهای اخیر چیست؟
اکثرا دیده ام که یک نقاشی منبع الهام باشد برای ساخت یک انیمیشن. مثلا آثار بوش[۱۷۳] را ویدئو انیمیشن کرده اند. یک آرتیست فرانسوی (Antoine Roegiers) عینا آنها را ویدئو کرده است. شاید این تاثیر انیمیشن روی نقاشی باشد.
آیا نقاشیهای فرآیندی، مانند آثار جکسون پولاک می تواند ارتباطی با آثار نقاشی- انیمیشن جدید داشته باشد؟
آن حرکت ثبت نشده است و نهایتا یک تصویر بیشتر نیست. روند کار را کسی می تواند ببیند که حرکت در یک فیلم مستقل ثبت شده باشد. من حس نمی کنم این حرکت مثل انیمیشن باشد. من چیزی را جزء انیمیشن می دانم که حرکتش را ببینم. چون نتیجه ی یک کار نقاشی نهایت و فاینالش یک تصویر است که هیچ حرکتی ندارد. ممکن است حرکت ذهنی ایجاد کند ولی این حرکت وجود ندارد و ثبت نشده است.
نظر شما راجع به انیمیشنهای مفهومی و انتزاعی چیست؟
انیمیشنهایی که به این روش کار می شوند، در واقع برای نمایش در جشنواره ها و … ساخته نمی شوند. برای نشان دادن در گالریها و مکانهایی که خارج از آن فضایی است که بیننده ها بنشینند، فوکوس باشند روی داستان و … . این نوع انیمیشنها مخصوص نمایش دادن در گالریها و موزه هاست. به خاطر این که یک بخشی از آن روندی که یک انیمیشن کلاسیک دارد، از آنها حذف شده و اصلا برای گالری ساخته شده اند. چون آدمها مرتبا در گالریها در حال چرخشند، گپ می زنند و هر از گاهی یک نگاهی می اندازند. مثلا کارهای من سیکل دارد. یعنی در واقع لوب می شوند. یعنی هر کس که وارد گالری می شود اصلا مهم نیست که از اول ویدئوی من را دیده باشد یا آخر ویدئوی من. در نهایت او یک چیزی را می بیند که مدام در حال تکرار است و بعد از هر گپش می تواند یک نیم نگاهی بیندازد. البته ویدئوهایی هم هستند که ساخته شده اند برای گالری و صندلی هم چیده شده که مخاطب بنشیند و ببیند چون این کارها تیتراژ دارند. مثلا بر اساس یک شعر شکل گرفته اند. ولی جایگاهشان در دوسالانه ها و جشنواره ی انیمیشن نیست. جایگاهشان در جشنواره های ویدئو آرت است و در قالب ویدئو آرت می گنجند. چون برای ساخت این ویدئوها حتی یک سری قوانین فیلم سازی هم شکسته می شود. به نظر من جایگاهشان در هنر جدید در ویدئو آرت است و برای نشان دادن در گالریها.
در ادامه از آویش خبره زاده و لاله خرمیان صحبت کرد که به نظرش جزء بهترینها هستند و همچنین رکن الدین حائری زاده که این سه نفر، هر سه نقاش اند و ویدئو آرت کار می کنند ولی فعالیت اصلیشان نقاشی است.
نظر شما راجع به هنر جدید و هنرهایی که در این قالب می گنجند، چیست؟
مثلا ویدئوآرت خیلی سال است که آمده، ولی هنوز هم جدید است. نو است. چون هیچ پایانی برایش تعریف نشده. هیچ منبع کتابی نمی بینی که آخر کتاب را بتواند بندد. یک سری توضیح می دهد و همچنان منتظر بازیهای جدید، یا دوربین فلان و … است تا بتوان کارهای جدید کرد. چون هیچ مرزی برای پایانش وجود ندارد. مخصوصا الان که در هنر صدا و سایر هنرهای جدید دیگر به یک نوعی از مهندسان الکترونیک و … کمک می گیرند و وارد هنر شده اند.
مثلا همین اواخر نمایشگاهی که در گالری محسن تهران برگزار شده بود، که کاملا با تکنولوژی میکس بود. رباط می ساختند یا دوربین هوشمند که از صورتها عکس می گرفت، بعد صورتها را در همان زمان با هم میکس می کرد و به نوعی اینتر اکتیوآرت و … .
اهمیت ایده از نظر شما؟
حرف اول را ایده می زند و بعد تکنیک کمک می کند برای نشان دادن بهتر این ایده. در مقایسه کاری بالاتر قرار می گیرد که ایده ی بهتری دارد. امروز برای هر آرت ورکی که ارائه می دهی باید یک بیانیه و Art statement بنویسی. یک توضیح قانع کننده راجع به ایده ای که داری بدهی. چطور این ایده به ذهنت رسید، با این تکنیک می خواهی ایده ات را بیان کنی و این نوشته حتی کمک می کند به قضاوت راجع به کارتان. مدام باید راجع به ایده ات یک صحبتی داشته باشی. ایده خیلی مهم است حتی برای عکس، نقاشی و رسانه های قدیمی تر. امروز هنر، هنر اندیشه و تفکر است.
این هنرمند جوان و فعال در هنرهای جدید، علت گرایش هنرمندان جدید را به استفاده از سایر رسانه ها، تجربه می داند. معتقد است همه ی آدمها دوست دارند یک چیزهای نویی را تجربه کنند. «بیشتر حس لذت تجربه ی جدید باعث می شود که آدمها از این رسانه های نو استفاده کنند چون فکر می کنند می توانند ایده ای که در ذهنشان است را محکم تر و بهتر ارائه بدهند.» و در ادامه گفت: «من معتقدم که یک نقاش تمام حسش را برای یک نقاشی می گذارد ولی شاید یک چیزهایی را می تواند در قالب حرکت بیشتر و بهتر بیان کند.»
در مورد کارهای خودتان صحبت کنید.
در واقع وقتی من کار انیمیشن را شروع کردم ۱۸ یا ۱۹ سالم بود. یک نرم افزار را یاد گرفتم و کار می کردم. وقتی شروع کردم از همان اول یک مخالفت شدیدی با ساخت انیمیشن که فیلمنامه داشته باشد و … داشتم و همیشه در این مدتی که کار می کردم از هر چیزی که یاد می گرفتم، استفاده می کردم برای کارهای کوچولو کوچولویی که خودم می ساختم.
بعد که کاملا جدا شدم، شروع کردم به آن چیزی که همیشه دلم می خواست و به آن فکر می کردم.
مثلا یکی از کارهایم، دست فروشهای مترو بودند. یک بخشی از آن چیزی که می دیدم را ویدئو کردم به کمک انیمیشن. کاراکترهای من صورت ندارند ولی بیان دارند. با همان صورتهای بدون چشم ودهن و دماغشان می فهمی چه حسی دارند. چون صورتشان حرکت می کند.
من حس می کنم این رسانه خیلی کمک کرد به خود من برای آن چیزی که من دلم می خواسته نشان بدهم. و در عین حال هیچ وقت دلم نمی خواست به صورت یک فیلم زنده نشانش بدهم. چون معتقدم خیلی وقتها بدون چشم و دماغ و دهن هم می شود یک چیزی را احساس کرد و بیان کرد.
البته من یک کار انیمیشن کوتاه ۵ دقیقه ای هم ساختم. آبی یک، دو، سه. که آن هم هیچ نقطه ی اوجی نداشت. ولی یک حسی بود که یک رابطه عاشقانه ای را نشان می داد. ولی این کار را هیچ وقت و هیچ جایی نمایش ندادم. یعنی هیچ کجا هم پذیرفته نمی شود. چون در جشنواره های انیمیشن دنبال یک قالبی هستند که استاندارد است و کار من بدون استاندارد است.
و در ادامه راجع به نوع نمایش کارهایش و به طور کلی این جور آثار گفت: «اصلا این جا نمایشگاه نداشتم و هیچ کاری ارائه نکرده ام. ولی کارهای من در تلویزیون lcd نمایش داده می شود. در واقع هم پروژکت می شود روی دیوار، هم توی تلویزیونها یا مثلا قابهای عکس که قابلیت avi یا movie دارند.
در واقع شاید بشود گفت، کارهای من حتی نقاشی هم نیستند، یک جور گرافیک موشن حساب می شوند. یک جاهایی نقاشی هم دارد. اینقدر میکس هستند که هیچ مرز خاصی ندارند. مثلا کار آخرم عکسها هستند، یک سری سگ ساختم و خودم با آنها بازی می کنم. یک نقشی را بازی می کنم و برای هر فریم عکس یک حرکت انجام می دهم، عکس گرفته می شود و عکسها را پشت سر هم می چینم تا ویدئوی من فاینال شود. در واقع یک جور استاپ موشن. یعنی صرفا فقط نقاشی نمی کنم یا عکاسی یا … . هر جایی، هر چیزی که حس کنم لازم است که ایده ام را برساند از همان استفاده می کنم.
یک جایی اصلا با کپچرهایی که وکتور شده بود کار می کردم. بعد یک جاهایی در تدوین با یک فیلم میکسش کردم و … . چون ویدئو است، دستت بازاست برای هر کار تازه ای. چون قاعده ی فیلم سازی را ندارد. این کارها را ویدئو می دانم. خودم هم بیشتر ویدئو کار کردم. در واقع وقتی می پرسند مدیومش چیست؟ من می گویم ویدئو آرت توی پرانتز انیمیشن.
صحبت آخر…
جای این جور کارها را در جشنواره ها خالی می دانم.
شاید بتوانند برای آنها یک بخشی را درست کنند در جشنواره ها. هستند جشنواره هایی که بتوان این کارها را نشان داد ولی اگر بخواهی حس بکنی که جای اینها در جشنواره های انیمیشن خالی است باید واقعا بخشی جدا بگذارند. چون به صورت آکادمیک به بچه ها فقط قانون یاد می دهند و مثلا موقعی که آبی را ساختم همکارهای انیماتور من نمی توانستند این کار را قبول کنند. یا ارتباط برقرار کنند. چون وقتی می دیدند، می گفتند فیلمنامه ندارد، انیمیتش درست نیست و سریع شروع می کنند بر اساس قواعد، قضاوت کردن. تکنیکی، فنی و … .
اما من اگر آن موقع دانش الان را داشتم حتی موسیقیش را هم خودم می ساختم.
در کل این کارها با این که انیمیشن هستند و حرکت دارند، در انیمیشن جایگاهی ندارند و گالریها و این شرایط یک کمکی کرد که لااقل ماها بتوانیم این کارها را نشان بدهیم.