«فکر نکنید من آمدهام تورات و نوشتهها پیامبران را منسوخ نمایم. نیامده ام تا منسوخ کنم بلکه آمدهام تا به کمال برسانم.»[۵۶]
همانطور که از این فقره پیداست حضرت عیسی نظام اعتقادی و عملی عهد قدیم را میپذیرد و بر آن صحه میگذارد. او به پرستش خدای یگانه تاکید میکند و درباره معاد سخن میراند. بنابراین عیسی همان عقاید و اعمال شریعت حضرت موسی را میپذیرد. اما از سخنان او بر میآید که آنچه به نظر او نیاز به اصلاح داشته است و در یهودیت آن زمان تحریف شده بود اصول اعتقادی و شرعی ظاهری نبوده است بلکه مشکل مبدل شدن دین به صورت مجموعهای خشک و بی روح و عاری از اخلاق و معنویت بوده است. پس به طور کلی میتوان گفت: یهودیت در آن زمان به صورت مجموعهای از اعتقادات بی روح درآمده بود و به باطن و روح شریعت و اخلاق و معنویت توجهی نمیشد. از اینرو گرچه حضرت عیسی بر اعتقادات و اعمال شریعت حضرت موسی صحه میگذارد، تأکید میکند که اصل و روح دین معنویت و اخلاق و مخصوصاً عدالت و محبت است.[۵۷]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در قرآن کریم نیز شریعت عیسی به عنوان تبصرهای بر شریعت حضرت موسی تلقی شده است. مثل این که حضرت مسیح همه آنچه را در تورات تشریح شده پذیرفته است و جز مواردی که حرام بوده و به وسیله او حلال گشته است. چنان که در آیهی ۵۰ آل عمران میفرماید:
{وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون}
«و [مىگوید: آمدهام تا] تورات را که پیش از من [نازل شده] است تصدیق کننده باشم، و تا پارهاى از آنچه را که بر شما حرام گردیده، براى شما حلال کنم، و از جانب پروردگارتان براى شما نشانهاى آوردهام. پس، از خدا پروا دارید و مرا اطاعت کنید.»
علامه طباطبایی میفرماید: آیه مورد بحث آن توراتی را میگوید که قبلا در زمان حضرت موسی در بین یهودیان رواج داشت نه آن توراتی که در عصر بعثت آن حضرت در بین یهودیان بوده است. پس آیه مورد بحث هیچ دلالتی ندارد بر این که عیسی تورات متداول در بین مردم آن روز را قبول داشته و تا آن روز تورات تحریف نشده تا با جریان بخت نصر و طوطوز منافات داشته باشد. جمله {و لاحل لکم بعض الذی حرم علیکم} میرساند که خداوند بعضی از طیبات را بر بنی اسرائیل تحریم کرده بود و عیسی آن را دوباره حلال کرده است. آیه زیر هم این معنا را صریحا میرساند:
{فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً}
«پس به سزاى ستمى که از یهودیان سر زَد و به سبب آن که [مردم را] بسیار از راه خدا باز داشتند، چیزهاى پاکیزهاى را که بر آنان حلال شده بود حرام گردانیدیم.»
از این آیه استفاده میشود که عیسی همه احکام تورات را امضا کرده، مگر چند حکمی را که خداوند به دست وی نسخ نموده و آن چند حکم عبارت بوده از احکامی که بر یهودیان شاق و گران میآمده است. در آیه جمله {لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُم} عطف است بر جمله {بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُم} و معنای آیه چنین است: من آیاتی از ناحیه پروردگارتان آوردهام تا در نتیجه بعضی از چیزهایی که بر شما حرام شده و یا بعضی از محرماتی که رعایتش بر شما واجب گشته نسخ کنم. در تحلیل این محرمات که به دست حضرت عیسی حلال گشته، گفته شده که آن حضرت برای بنیاسرائیل خوردن پیه و دنبه، گوشت شتر و بعضی از ماهیان و پرندگان را حلال کردند. هم چنین ماهیگیری در روز شنبه را حلال نمودند و ظاهرا چیزهایی که بر آن ها حلال بوده را حرام نکردند. [۵۸]
عیاشی نیز در ذیل همین آیه روایتی از امام صادق × نقل کرده که فرمودند:
کان بین داود و عیسى ابن مریم ع أربعمائه سنه، و کان شریعه عیسى أنه بعث بالتوحید و الإخلاص و بما أوصى به نوح و إبراهیم و موسى، و أنزل علیه الإنجیل و أخذ علیه المیثاق الذی أخذ على النبیین و شرع له فی الکتاب إقام الصلاه مع الدین، و الأمر بالمعروف، و النهی عن المنکر و تحریم الحرام، و تحلیل الحلال، و أنزل علیه فی الإنجیل مواعظ و أمثال [و حدود] لیس فیها قصاص و لا أحکام حدود، و لا فرض مواریث و أنزل علیه تخفیف ما کان نزل على موسى ع فی التوراه، و هو قول الله فی الذی قال عیسى ابن مریم ل بنی إسرائیل «وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ» و أمر عیسى من معه ممن اتبعه من المؤمنین أن یؤمنوا بشریعه التوراه و الإنجیل؛
بین داود و عیسی × چهارصد سال فاصله بود و شریعت عیسی این بود که به توحید و اخلاص و به همه آنچه از ناحیه خدای تعالی به نوح، ابراهیم و موسی وحی شده بود مبعوث بود و کتاب آسمانی انجیل بر او نازل شد و از او میثاقی گرفتند که از همه انبیاء گرفته بودند و در کتابش شریعتی که همان اقامه نماز بداعی دینداری و امر به معروف و نهی از منکر و تحریم حرام و تحلیل حلال برایش تشریع کردند و نیز در آن کتاب مواعظی و مثلهایی و حدودی نازل شد ولی قصاص در آن نبود و احکام حدود هم نبود و مسئله تقسیمات ارث هم نبود و نیز تخفیفی نسبت به آنچه در تورات بر موسی نازل شده بود، نازل گردید. پس خدای تعالی همین قسمت آخر را از قول عیسی حکایت کرده که فرمود: {ولاحل لکم بعض الذی حرم الله علیکم} و عیسی × و گروندگان به او را مامور کرد به این که به شریعت تورات و انجیل و هر دو ایمان بیاورند.»[۵۹]
۲ـ۱ـ۵ـ شریعت حضرت محمد |
اسلام نام دین خدا هست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شدهاند و به آن دعوت کردهاند. قرآن کریم در آیه ۱۹ سوره آل عمران به بیان یگانگی دین پرداخته و میفرماید:
{إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ}
«در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است.»
واژه اسلام به معنای تسلیم است. بنابراین معنای جمله {إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ} این است که آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست و در واقع روح دین در هر عصر و زمان چیزی جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود. اما از آنجا که آیین پیامبر اسلام، آخرین و برترین آیینهاست نام اسلام برای آن انتخاب شده است و گرنه از یک نظر همه ادیان الهی اسلام است. این در حالی است که اصول ادیان آسمانی یکی است و با تکامل جامعه بشری خداوند ادیان کاملتری را برای بشر فرستاد تا به مرحله نهایی تکامل که دین خاتم پیامبران است رسیده است.[۶۰]
امیرالمؤمنین حضرت علی × نیز ضمن بیان عمیقی در کلمات قصار نهج البلاغه به تعریفی روشن از اسلام میپردازند و میفرمایند: میخواهم اسلام را آن چنان تفسیر کنم که هیچ کس نکرده باشد. سپس شش مرحله برای اسلام بیان فرمودهاند: نخست اسلام همان تسلیم در برابر حق است سپس اضافه میکنند، تسلیم بدون یقین ممکن نیست بعد میفرمایند: یقین هم تصدیق است یعنی تنها علم و دانایی کافی نیست بلکه به دنبال آن اعتقاد و تصدیق قلبی لازم است. سپس میفرمایند: تصدیق همان اقرار است یعنی کافی نیست که ایمان تنها در قلب و روح انسان باشد بلکه با شهامت و قدرت باید آن را اظهار داشت. سپس میفرمایند: اقرار همان انجام وظیفه است. یعنی اقرار تنها گفتگوی زبانی نیست بلکه تعهد و قبول مسئولیت است و در پایان میفرمایند: انجام مسئولیت همان عمل است زیرا تعهد و مسئولیت چیزی جز عمل نمیتواند باشد و آن ها که نیروی خود را در گفتگوها و جلسات و مانند آن صرف میکنند و فقط حرف میزنند نه تعهدی را پذیرفتهاند و نه مسئولیتی و نه از روح اسلام آگاهی دارند این روشنترین تفسیری است که برای اسلام در تمام جنبهها میتوان بیان کرد.[۶۱]
اما باید گفت، اسلامی که بر شریعت حضرت محمد| نام گرفت صورت جامع و کامل دین خداست که به وسیله خاتم پیامبران به مردم ابلاغ شد. بر این اساس میتوان گفت: در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی اعم از دنیایی و آخرتی، جسمی و روحی، عقلی و فکری، احساسی و عاطفی، فردی و اجتماعی توجه شده است. اما از آنجا که تعالیم اسلامی به حکم این که صورت کامل و جامع دین خدا است و میخواهد برای همیشه راهبر بشر باشد مشخصات و ممیزات خاصی دارد که متناسب با دوره ختمیه است. این مشخصات در مجموع خود نمیتوانست در دورههای قبل وجود داشته باشد. هر یک از این مشخصات معیاری است برای شناخت اسلام یا این معیارها و مقیاسها که هر کدام یک اصل از اصول تعلیمات اسلامی است میتواند سیمایی ولو مبهم از اسلام بدست دهد.[۶۲]
یکی از این مشخصات و ویژگیهای شریعت اسلام، جامعیت و همه جانبگی آن نسبت به سایر شرایع است. به تعبیر درستتر از جمله ویژگیهای اسلام صورت کامل و جامع دین خدا نسبت به صورتهای ابتدایی ادیان گذشته است. قرآن کریم در سوره مبارکه مائده آیه ۴۸ در اینباره میفرماید:
{وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه}
«و ما این کتاب [قرآن] را به حقّ به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن.»
در این آیه خداوند متعال قرآن را مهیمن معرفی میکند. کلمه مهیمن که در این آیه به کار رفته از ماده هیمنه گرفته شده و به طوری که از موارد استعمال آن برمیآید معنای هیمنه چیزی بر چیز دیگر، این است که آن شیء مهیمن بر آن شیء دیگر تسلط داشته باشد. در واقع تسلطی در حفظ و مراقبت آن شیء.
حال با توجه به آیه مورد نظر می توان گفت: قرآن از کتب آسمانی دیگر آنچه که جنبه زیربنا و ریشه دارد را گرفته و آنچه از فروع که قابل نسخ بوده و میباید نسخ شود را نسخ کرده چون اگر نسخ نمیکرد آن احکام احکامی بود که در مرور زمان دست تحول خود به خود آن را از بین می برد و به شکلی متناسب با حال بشر و کمک کار او در صراط ترقی و تکامل باشد، در میآورد.
اما جمله مورد بحث که میفرماید: {و مهیمنا علیه} متمم جمله ماقبل یعنی {مصدقا لما بین یدیه من الکتاب} است. چون اگر این جمله نبود ممکن بود کسی اشتباه کند که لازمه تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد. به این معنا که حکم کرده باشد به این که شرایع تورات و انجیل هم اکنون نیز باقی است و قرآن هیچ تغییر و تبدیلی در آن نداده اما همین که فرمود: قرآن در عین این که تورات و انجیل را تصدیق میکند مهیمن بر آن دو نیز هست دیگر جای این خطا و اشتباه باقی نمیماند و میفهماند که منظور از تصدیق قرآن این است که قرآن قبول دارد که این دو کتاب از ناحیه خدا نازل شده و خداوند می تواند هر گونه تصرفی در آن ها بنماید ولی این کتاب الهی، پارهای از احکام آن ها را نسخ و پارهای را تکمیل نموده است. با توجه به آنچه گفته شد میتوان فهمید، که کتب انبیاء گذشته زیر هیمنه و سیطره قرآن کریم حفظ میشوند و خداوند قرآن را مهیمن بر کتب انبیاء پیشین قرار داده چون کمال علمی هر پیامبری در کتاب آسمانی اوست و کمال علمی پیامبر اسلام نیز در قرآن ظهور میکند. پس رسول خدا رهاوردی دارد که بالاتر از کتب انبیاء پیشین است و با توجه به این که هر پیغمبری امتش را به محتوای همان کتابش دعوت میکند، عصاره دعوت پیغمبر هم هدایت به مضامین بلند قرآن است. نتیجه این که مقام و شخصیت هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلی می کند. مقام موسای کلیم در حد تورات و مقام عیسی در حد انجیل جلوهگر شده است و همین طور انبیاء پیشین نیز در حد کتب خودشان. حال وقتی ثابت شود که قرآن بر همه انبیاء گذشته سیطره دارد و اگر قرآن بر سایر کتب آسمانی فضیلت دارد، پیغمبر اسلام نیز بر دیگر انبیاء فضیلت دارد. زیرا پیغمبر در حد قرآن است. پس قرآن و شخصیت حضرت محمد| هر دو مهیمن هستند. [۶۳]
یکی دیگر از امتیازات و ویژگی های اسلام (سماحت و سهولت) است. اسلام به تعبیر رسول اکرم شریعت سمحه و سهله است. در این شریعت به حکم این که سهله است، تکالیف دست و پا گیر، شاق و حرج آمیز وضع نشده است و به حکم این که سمحه است، هرجا انجام تکلیفی توام با مضیقه و در تنگنا واقع شدن گردد آن تکلیف ملغی می شود.
قرآن کریم هم در آیهی ۷۸ حج که میفرماید:
{وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج}
«و در دین بر شما سختى قرار نداده است.»
و آیهی ۶ مائده که میفرماید:
{ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج}
«خدا نمىخواهد بر شما تنگ بگیرد.»
به این سماحت و سهولت دین اسلام اشاره کرده است. این آیات بیان میکند که خداوند در دین بر شما تنگ نگرفته و کار سنگین و شاقی در دین بر شما نگذارده است. پس به آنچه طاقت ندارید مکلفتان نساخته و در هنگام ضرورت شما را در توسعه قرار داده است. مثل این که در سفر روزه و نمازتان قصر است و هنگامی که آب ندارید تیمم را کافی دانسته و توبه از گناه را وسیلهی رهایی از عقوبت قرار داده است. چنان که میفرماید:
{یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرََ}
«خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد.»[۶۴]
اما نگاهی دیگر به سماحت و سهولت در اسلام، همانطور که قبلا گفتیم شریعت اسلام شریعتی همه جانبه است از این رو یکی از اصول مسلم خود را مدارا و صلابت میداند. اسلام از یک سو دین سمحه و سهله است و از سوی دیگر دین صلابت و غلظت. فلسفه اصلی تساهل و تسامح در اسلام تربیت مومنان و نزدیک ساختن دلهای آنان به یکدیگر است. به عبارت روشنتر قلمرو مدارا در درون نظام دینی است و قلمرو صلابت و اقتدار، در بیرون نظام دینی. صلابت برای حفظ دین، جلوگیری از تهاجم بیگانگان، پیشرفت اسلام و نفوذ ناپذیر بودن رهبران دینی در برابر معاندان است. در واقع خشونت در اسلام پاسخی به متجاوزان به حدود و احکام الهی و ارزشهای اعتقادی است. این ویژگی دین اسلام در آیهی ۲۹ سورهی فتح دیده میشود، آنجا که خداوند به توصیف یاران پیامبر میپردازد و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و اعمال آن ها را بیان میکند. میفرماید:
{وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم}
«و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.»
کسانی که با پیامبر اسلام هستند در برابر کفار شدید و محکم هستند. اما در میان خود و نسبت به برادران و دوستانشان رحیم و مهربانند. در حقیقت عواطف آن ها در این مهر و قهر خلاصه میشود. اما نه جمع میان این دو در وجود آن ها تضادی دارد و نه قهر آن ها در برابر دشمن و مهر آن ها در برابر دوست سبب میشود که از جاده حق و عدالت قدمی بیرون نهند.[۶۵]
زندگی گرایی، یکی دیگر از ویژگیهای شریعت اسلام است. به عبارتی دیگر اسلام یک دین زندگی گراست نه زندگی گریز به همین علت هم با رهبانیت به شدت مبارزه کرده است. «لا رهبانیه فی الاسلام» در اسلام رهبانیت نیست. در جامعههای کهن همیشه یکی از دو چیز وجود داشت یا آخرتگرایی و رهبانیت و یا زندگیگرایی و آخرت گریزی. اما اسلام آخرتگرایی را در متن زندگیگرایی قرار داد. در واقع از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگی دنیایی میگذرد.[۶۶]
علاوه بر ویژگیهای گفته شده، قرآن کریم ویژگی دیگری را در مورد دین اسلام بیان میکند و آن کمال یافتن دین خدا در شریعت اسلام است.
در سوره مبارکه مائده آیه ۳ آمده است:
{الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی}
«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم.»
با نگاهی به تفاسیر میتوان فهمید مقصود از (الْیَوْم) در این آیه، روز ۱۸ذیحجه سال دهم هجرت است و خود جمله {الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی} میفهماند که مراد از دین مجموع معارف و احکام تشریع شده است. چیزی که هست امروز مطلبی بر آن معارف و احکام اضافه شده و مراد از نعمت هر چه باشد امری معنوی و واحد است و کانه ناقص بوده یعنی اثری که باید، نداشته، امروز آن نعمت ناقص تمام شد و در نتیجه امروز آن معارف احکام اثری که باید داشته باشند دارا شدهاند. پس اسلام که عبارت است از مجموع آنچه از ناحیه خدا نازل شده تا بندگانش به وسیله آن اسلام وی را عبادت کنند یکی از ادیان الهی است و این دین بدان جهت که از حیث عمل به آن مشتمل است بر ولایت خدا و ولایت رسول او و ولایت اولیای امر، بدین حیث نعمت خداوند است و آن هم چه نعمتی که قابل قیاس با هیچ نعمت دیگر نیست. و ولایت خدا یعنی سرپرست او نسبت به امور بندگان و تربیت آنان به وسیله دین تمام نمیشود مگر به ولایت رسولش و ولایت رسولش نیز تمام نمیشود مگر به ولایت اولو الامر که بعد از درگذشت آن حضرت و به اذن خدا زمام این تربیت و تدبیر را به دست گیرند.
پس حاصل معنای آیه مورد بحث این شد. امروز مجموعه معارف دینیای که ما نازل کردیم را با حکم ولایت کامل کردیم و نعمت خود را که همان نعمت ولایت است بر شما تمام نمودیم. چون این تدبیر تا قبل از امروز با ولایت خدا و رسول صورت میگرفت و معلوم است که ولایت خدا و رسول تا روزی میتواند ادامه داشته باشد که رسول در قید حیات باشد و وحی خدا همچنان بر وی نازل شود و اما بعد از درگذشت رسول و انقطاع وحی دیگر رسولی در بین مردم نیست تا از دین خدا حمایت نموده و دشمنان را از آن دفع کند. پس بر خدا واجب است که برای ادامه تدبیر خودش، کسی را نصب کند و آن کس، همان ولی امر بعد از رسول و قیم بر امور دین است. پس ولایت که شروع واحدی است تا قبل از امروز ناقص بود و به حد تمام نرسیده بود اما امروز با نصب ولی امر بعد از رسول تمام شد. [۶۷]
در روایات نیز از شریعت حضرت محمد| و ویژگیهای شریعت آن حضرت سخنانی وجود دارد. از آن جمله ابو اسحاق ثقفی از حضرت صادق × روایت میکند که آن حضرت فرمود:
خداوند متعال به محمد| عطا کرد شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را که عبارت است از: یکتا پرستی و اخلاص و برکندن همگنان خدا و فطرت و دین پاک آسان،نه گوشهگیری و نه جهانگردی. هر پاکیزه را در آن حلال و هر پلید را در آن حرام نمود و بارهای سنگین و زنجیرهایی که به گردن آن ها بود از آن ها فرو ریخت و با این امتیازات برتری او را بر دیگران روشن ساخت. سپس بر او واجب ساخت نماز و زکات و روزه و حج و امر به معروف نهی از منکر و حلال و حرام،و مواریث و حدود و جهاد در راه خدا و وضو را افزود و او را به فاتحه الکتاب و آیات آخر سوره بقره و سورههای مفصل برتری داد و غنیمت (جنگی) و بازگرفته از اموال کفار (بدون جنگ) را برای او حلال نمود و با ترس در دلها او را یاری کرد و زمین را برای او مسجد و پاک کننده ساخت و او را به سوی همگان از سفید و سیاه و پری و آدمی روان ساخت و به او جزیه و اسیر گرفتن مشرکان و فدیه عطا کرد. سپس به او تکلیفی کرد که به هیچ پیامبری نکرد شمشیری برهنه از آسمان بدو فرو فرستاد و به او گفتند: (تو خود تنها در راه خدا به کارزار برخیز که جز شخص تو بر آن مکلف نیست).[۶۸]
بخش دوم:
فایل ها در رابطه با :بررسی اشتراک آموزه های ...