یا خیر من دفنت بالقاع اعظمه
فطاب من طیبهن القاع والاکم
نفسی الفـداء لقبر انت سـاکنه
فیه العفاف و فیه الجود و الکرم
آن مرد این اشعار را انشا کرد و رفت. در این هنگام خواب بر من غالب شد. رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: ای عتبی خودت را به اعرابی برسان و به او بشارت بده که خداوند او را بخشیده است. [۲۶۵]
بیضاوی، مفسر بزرگ دیگری از اهل سنت، میگوید: این خطا کاران پیش رسول خدا معذرتخواهی میکردند و رسول اکرم هم شفیع آنها میشد و خدا نیز آنها را میبخشید. رسول خدا حق دارد که عذر آنها را بپذیرد و برای آنها شفاعت کند؛ گرچه جرمشان بزرگ باشد. منصب رسول خدا این است که اهل کبائر را شفاعت کند. [۲۶۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
قرطبی در تفسیر الجامع الاحکام القرآن آورده است: ابوصادق از حضرت علی(علیه السلام) نقل میکند که سه روز پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، مردی اعرابی آمد و خود را بر قبر نبی اکرم(ص) انداخت و خاک قبر پیامبر اکرم(ص) را به سر گرفت و گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، فرمان دادی، ما اطاعت کردیم و یکی از آیاتی که بر تو نازل شده این است: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم….» من بر نفس خود ظلم کردهام و تو برایم طلب آمرزش کن. در این حال، از قبر پیامبر اکرم(ص) صدا آمد: خدا تو را بخشیده است.[۲۶۷]
۷٫نامه مرد حمیری:
مردی به نام تبع، از قبیله حمیر، پیش از تولد پیامبر(ص) شنیده بود که به همین زودی پیامبری از سرزمین عربستان از سوی خدا برانگیخته خواهد شد. وی پیش از مرگ، نامه ای نوشت و از نزدیکان خود خواست اگر روزی چنین پیامبری به رسالت برخاست، نامه مرا به او برسانید. او در آن نامه چنین نوشته بود: اگر عمرم وفا نکرد و پیش از درک تو در گذشتم، در آخرت مرا شفاعت کن و فراموشم مکن. هنگامی که نامه به دست پیامبر رسید، سه مرتبه فرمود: آفرین بر تبع، برادر صالح.[۲۶۸]
دلایل و مدارک شفاعت:
الف)قرآن:
در قرآن در باره مساله” شفاعت” (به همین عنوان) در حدود ۳۰ مورد بحث شده است.(البته بحثها
اشارات دیگرى به این مسأله بدون ذکر این عنوان نیز دیده مىشود).
آیاتى که در قرآن پیرامون این مساله بحث مىکنند به چند دسته تقسیم مىشوند:
گروه اول- آیاتى که بطور مطلق شفاعت را نفى مىکنند
مانند:
«أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعَهٌ»[۲۶۹] و مانند: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ»[۲۷۰]
در این آیات راههاى متصور براى نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداختن عوض مادى، یا پیوند و سابقه دوستى، و یا مساله شفاعت نفى شده است. در مورد بعضى از مجرمان مىخوانیم:«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعِینَ»[۲۷۱] : شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى ندارد.
گروه دوم- آیاتى که” شفیع” را منحصراً خدا معرفى مىکنند
مانند:
«ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ»[۲۷۲] : غیر از خدا ولى و شفیعى نداریم و«قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً»[۲۷۳] : همه شفاعتها مخصوص خدا است.
گروه سوم- آیاتى که شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا مىکنند
مانند:
«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ»[۲۷۴] : چه کسى مىتواند جز به اذن خدا شفاعت نماید"؟ و «وَ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَهُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»[۲۷۵] : شفاعت جز براى کسانى که خدا اجازه دهد سودى ندارد.
گروه چهارم- آیاتى که شرائطى براى شفاعت شونده بیان کرده اند
گاهى این شرط را رضایت و خشنودى خدا معرفى مىکند مانند:«وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»[۲۷۶]
طبق این آیه شفاعت شفیعان منحصرا شامل حال کسانى است که به مقام” ارتضاء” یعنى پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، رسیدهاند.
و گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرفى مىکند مانند«لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»[۲۷۷]. (منظور از این عهد و پیمان ایمان به خدا و پیامبران الهى است).
و زمانى"صلاحیت شفاعت شدن” را از بعضى از مجرمان سلب مىکند، مانند سلب شفاعت از ظالمان در آیه شریفه قرآن«ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»[۲۷۸]: و به این ترتیب داشتن عهد
و پیمان الهى یعنى ایمان، و رسیدن به مقام خشنودى پروردگار و پرهیز از گناهانى چون ظلم و ستم، جزء شرائط حتمى شفاعت است. [۲۷۹]
شروط شفاعت با استناد به آیات قرآنی:
از مجموع آیات و روایات میتوان شرایطی را برای «شفاعت» با اقسام آن استفاده نمود که اصلیترین و مهمترین آنها بدین قرار است:
-
- قابلیت برای شفاعت شدن:
شفاعت وسیلهای برای تتمیم و تکمیل سبب است؛ نه آنکه خودش سببی مستقل و تامّ باشد. بنابراین شخصی که مشمول شفاعت میشود، باید قابلیت آن را داشته و به غیر از شفاعت، از عوامل و اسباب دیگری بهرهمند باشد.
عوامل مؤثر در شفاعتپذیری عبارت است از: ایمان، عواملی که موجب محرومیت از شفاعت نمیشود، وجود پیوند و ارتباط تکوینی میان شفاعتگر و شفاعت شونده و داشتن عملی که در پیشگاه حضرت حق مورد قبول واقع گردد تا عفو و غفران الهی، عملی نیکو و با حکمت باشد و فعل گزاف وبیهوده تلقی نگردد.
-
- قابلیت برای شفاعت کردن
این شرط در ناحیه شفاعتگر است. به عبارتی کسی یا چیزی که میخواهد شفیع دیگری باشد، باید قابلیّت این کار را داشته باشد؛ یعنی، مسأله چنین نیست که هر کس بتواند شفاعتگر شود؛ بلکه طبق نظم نظام هستی او نیز باید لایق و شایسته این واسطهگری باشد؛ مثلا اهل معصیت نبوده و قدرت ارزیابی مراتب اطاعت و مخالفت دیگران را داشته باشد. خداوند متعال این قابلیت را چنین تشریح میکند:
«وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُون»[۲۸۰] : و کسانی که به جای او میخوانند [ و میپرستند] اختیار شفاعت ندارند؛ مگر آن کسانی که آگاهانه به حق گواهی داده باشند.
-
- مأذون بودن از سوی خداوند:
سوره بقره آیه ۲۵۵، سوره یونس آیه ۳، سوره مریم آیه ۸۷؛ سوره طه آیه ۱۰۹، به عقیده
شهید مرتضی مطهری(ره) فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست، در این است که شفاعت حقیقی از خدا آغاز گشته به گناهکار ختم میگردد و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است؛ زیرا در شفاعت واقعی، خداوند برانگیزاننده آن است و در شفاعتهای ناصحیح که نمونههای آن در زندگی دنیایی وجود دارد؛گناهکار برانگیزاننده شفاعت است.[۲۸۱]
دلیل این که شفاعت باید به اذن خداوند باشد، این است که در فلسفه الهی ثابت شده که واجب الوجود بالذات از جمیع جهات و حیثیات واجب الوجود است؛ یعنی، چنان که واجب الوجود در ذات خود، معلول و محتاج غیر نیست، در صفات و افعال خود نیز امکان ندارد که تحت تأثیر علتی قرار گیرد. او تأثیر گذار محض است و از هیچ چیزی و کسی تأثیر نمیپذیرد.