و حتی به کنایه و ایهام هر ورقش را گلستانی دانسته و خود را متابع و مشایع دیگری نشمرده.
بکرتسفرت لتأدیک خطبه میزیبدش ز روی کرامت بگاه سنخ |
حسنآء فی نسیج کلام محبّر از تیر خامهای و ز خورشید دفتری |
حاصلالامر ترتیب کتابی بر هیژده باب است و بر چهارصد و بیست حکایت و دوهزار و صد و چهل بیت و مبالغی از حدیث و آیات و اخبار و آثار و حکمت. چون خواننده تأمل کند و بر تشبیهات غریب و تمثیلات عجیب تحسین و آفرین کند.
و حتی به کنایه و ایهام هر ورقش را گلستانی دانسته و خود را متابع و مشایع دیگری نشمرده.
روضه خلد مجد خوافی بین |
که از و هر ورق گلستانیست |
(خوافی، ۱۳۴۵: ۱۰).
روضهی خلد مجتمل بر مضامین و موضوعات مختلف مرتبط با زندگی است.
۳ـ۷ـ۲ـ کنزالحکمه
آنچه از وجود این کتاب تاکنون معلوم شده جز این نیست که خود مجد خوافی در طی باب عشق حکایت دوم مینویسد: «و تمامی این حکمت در رساله کنزالحکمه بیان کردهایم».
۳ـ ۸ ـ برخی از ویژگیهای سبکی روضهی خلد
ـ پیش از پرداختن به حکایات هر باب را با حدیثی مرتبط و مناسب با عنوان و محتوای آن میآراید.
ـ متناسب با نوع مطلب از وزن و بحر خاصی استفاده میکند.
تشبیهات و توصیفات زیبا از افراد و مکانها
ـ مجد خوافی با بهرهوری از استعارهها و تشبیههای زیبا و بدیع و نثری مسجّع، خواننده را به تحسین وامیدارد. برای نمونه، کنیز ماهرویی را چنین توصیف میکند «. . . در حسن لطف بیهمتا، چنانکه نرگس او به ساحری، خاک در دیدهی سامری زده و چهره او به دلبری آتش در نقش آذری (همان: ۲۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
یکی دیگر از نمونه توصیفات زیبا و دلانگیز خوافی «آوردهاند که صاحب عباد را منشی بو در غایت بلاغت، چنانکه عطارد در پیش وی انگشت شق کردی و زهره از رشک عبارت وی از ثریا با عرق، سحبان خطبهی محامد وی گفتی، و جریر درّ مناقب وی سفتی، روایت روانش در آب حیات آتش، و ذهن درافشانش بر نور روز شب خوش» (همان: ۱۳۵).
ـ رسم مجد خوافی، گذاشتن عنوان «بیت»، «شعر»، «شعرالفارسیه»، «شعرالعربیه» برای ابیاتی است که در خلال نوشتههایش آورده میشوند.
ـ آمیختگی نثر و نظم
ـ رعایت ایجاز در جملات
در حکایت چهاردهم ـ حسن ایجاز را استفاده کرده است.
«شتربانی که رخصت یابد از شاه ز جور اختجی در هیچ پرخو |
که بستاند زر ستا چار من کاه نه بینی هیچ دهقان را دو من جو» |