اختیار:[۱۱۷] میزان روابط مثبت همسران با خانواده و دوستان است. اختیار مربوط به استقلال در برقراری روابط هیجانی قوی با افراد دیگر مانند خانواده اصلی است که به زوج اجازه یک فضای هیجانی که برای رشد امنیت عاطفی نیاز است، را میدهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۳-۴-۳. دیدگاه دلبستگی[۱۱۸] جانسون و ویفن[۱۱۹]
جانسون و ویفن (۲۰۰۳) معتقدند مسئله اساسی در زوجهایی که امنیت عاطفی را تجربه نمیکنند، دلبستگی نا امن[۱۲۰] است و نحوه ایجاد این نا امنی و تداوم آن و همچنین تغییر سبک دلبستگی زوجین را تبیین میکنند. این رویکرد به درمانگر برای درک و تغییر عملکرد خانواده که منبع درد است اما میتواند منبع لذت و رضایت شود کمک می کند.
این دیدگاه معتقد است بسیاری از مشکلات و علائم مراجعین انعکاس مشکلات ناشی از دلبستگی ناامن است، زیرا نامنی دلبستگی، روابط را ناایمن میکند و آشفتگی هیجانی ایجاد می کند. دلبستگی ناامن وقتی رشد میکند که یک مظهر دلبستگی (مثل مادر یا همسر) از نظر هیجانی غیرقابل دسترس باشد. عدم دسترسی به مظهر دلبستگی به دلایل مختلف میتواند بروز کند. اول بخاطر اینکه این مظهر دلبستگی خودش دلبستگی ناامن دارد و از نزدیکی در رابطه اجتناب میکند. افرادی که از نزدیکی اجتناب میکنند برای صمیمی بودن با دیگران احساس عدم صلاحیت میکنند و وقتی دیگران نیاز به دلبستگی به آنان دارند، تمایل به طرد دیگران دارند. غیرقابل دسترس بودن به ویژه در لحظات بحرانی میتواند این پیام را ایجاد کند که نیازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهیز از تماس با دیگران را تسریع میکند. غیرقابل دسترس بودن همچنین وقتی اتفاق میافتد که مظهر دلبستگی در هیجانات منفی مثل احساس خشم و افسردگی، غوطه ور باشد. این هیجانات منفی بر توانایی فرد برای در دسترس بودن هیجانی اثر میگذارد، زیرا درگیری عاطفی باعث میشود فرد در تشخیص و درک نیازهای هیجانی فرد دیگر مشکل دشته باشد. این افراد همچنین ممکن است در پاسخ به نیازهای دیگران حتی وقتی نیاز دیگران را تشخیص میدهند، صلاحیت نداشته باشند. نیازهای دلبستگی در روابط بزرگسالی مانند روابط والدین و فرزندان در کودکی است و مسائلی مانند نیاز به دانستن این که همسر دوست داشتنی، در دسترس، حمایتگر و ثابت است را شامل میشود. بنابراین احساس امنیت عاطفی، به حس اطمینان با توجه به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگی و احساس خود ارزشی و عدم طرد و غفلت اشاره می کند.
طرحوارههای مربوط به دلبستگی نوعاً مربوط به ترس از طرد بوسیله همسر و آرزو برای نزدیکی یا صمیمیت بیشتر با همسر است، و ترس از اینکه همسر وقتی به حمایت نیاز است غیرقابل اعتماد یا غیرقابل دسترس باشد. در روابط زناشویی غیرقابل دسترس بودن هیجانی همسر، دلبستگی ناامن را ایجاد می کند و دلبستگی ناامن منجر به افسردگی و خشم میشود. همین طور دلبستگی امن سازگاری را تسهیل میکند و آشفتگی هیجانی را کاهش میدهد، در حالی که دلبستگی ناامن هم ناامنی عاطفی ایجاد میکند و هم روی توانایی فرد برای سازگاری در رابطه اثر میگذارد. به منظور اطمینان از اینکه نیاز به دلبستگی ارضا میشود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانایی او برای ارضاء نیازها را بازنگری میکنند. شواهد دال بر غیرقابل دسترس بودن همسر، فقدان حمایت، فقدان عشق و صمیمیت یا طرد منجر به آشفتگی و رشد مشکلات ارتباطی میشود (بتانی و لورن[۱۲۱]،۲۰۰۸).
بنابراین اگرچه مشکل ظاهرا ناشی از مشکلات ارتباطی است اما مشکل زیربنایی تهدید دلبستگی امن[۱۲۲] است. دلبستگی امن فراتر از فقدان ناامنی و ترس از طرد است و شامل یک باور مطمئن نیز میشود که مظهر دلبستگی هم میتواند و هم از نظر هیجانی در دسترس و پاسخگو خواهد بود (جانسون و ویفن، ۲۰۰۳).
۲-۳-۴-۴. دیدگاه ترکیبی جسلسن[۱۲۳]
جسلسن به ۸ مقوله یا بعد امنیت عاطفی زوجین همراه با آسیب شناسی آن اشاره می کند:
علاقه یا نگاهداری[۱۲۴]: اولین تجربه میان فردی ما بعنوان یک انسان نگاه داشته شدن است. نظریههای رشدی و روابط شیء متناسب با این مرحله یا بعد امنیت عاطفی است. دنیل استرن[۱۲۵] میگوید امنیت عاطفی، صمیمیت و همدلی از گهواره آغاز میشود. مشاهدات استرن از کنشهای متقابل والدین و کودک نتایجی را برای امنیت عاطفی بزرگسالان ارائه میکند. اگر امنیت عاطفی، صمیمیت و همدلی واقعیت طفولیت را میسازند، پس باید در تصور درونی والدین پیگیری شود تا واقعیت طفولیت را شکل دهد. پس در بزرگسالی نیز امنیت عاطفی در تجربه ارتباط با دیگران ایجاد میشود. استرن همچنین پیشنهاد میکند که مرحله کودکی پیش کلامی یک مرحله رشدی ضروری برای یادگیری رفتارهای پیچیده تعامل غیرکلامی انسان هاست. فرا ارتباط در تقاضاهای غیرکلامی کودک برای نگاهداری بنا نهاده میشود (استرن، ۱۹۹۰، به نقل از الیس،۲۰۰۴).
سولومن[۱۲۶] (۱۹۸۹) معتقد است که ازدواج در بهشت یا آسمان ایجاد نمیشود، بلکه در تعاملات پویای اولیه بین والدین و کودک ساخته میشود که مکرراً در بزرگسالی دوباره فعال میشود. از دیدگاه جسلسن اگرچه نگاه داشتن به عنوان پیش مرحله ای برای وظایف توسعه یافته بعدی و موفقیت در امنیت عاطفی بزرگسالی است، اما افراد میتوانند مسئولیت روابط شان در زمان حال را به عهده بگیرند (نقل از الیس،۲۰۰۴).
دلبستگی: در این مرحله کودک بین مادر و سایر افراد تمایز قائل میشود. قبلاً کودک فردی بود که مورد علاقه بود، اما در این مرحله کودک میتواند به مادرش علاقه داشته باشد. رفتار دلبستگی در طول زندگی ادامه مییابد. افراد دلبستگی به افراد و اشیاء را در طول زندگی در تلاش برای رهایی از درد و تنهایی جستجو میکنند. از این طریق کودک روابط اجتماعی را مطابق با انتظار پاسخ دهی و در دسترس بودن دیگران در کودکی شکل میدهد. همین اصل در بزرگسالی ادامه مییابد. شیوه دلبستگی افراد ریشه در تجربه آنان با دلبستگی اولیه شان دارد و این انتظارات روی چگونگی انتظارات افراد از روابط اثر میگذارد. مارگارت ماهلر[۱۲۷] (۱۹۷۵) رفتار دلبستگی را ناشی از مرحله جدایی- فردیت میداند. این مرحله از سن سه ماهگی تا شش ماهگی اتفاق میافتد و وظیفه نهایی این مرحله برای کودک درونی کردن حضور شخص مادر است. این دیدگاه اهمیت انتقال روابط در رشد کودک را خاطرنشان میکند. لاکار[۱۲۸] (۱۹۹۲) دو نوع انتقال انحرافی و سالم را مطرح میکند. حرکت انتقالی انحرافی پیچیده است و امنیت عاطفی را محدود میکند، در حالی که انتقال سالم رشد ارتباط افراد را تسهیل می کند. انتقال میتواند امنیت عاطفی رابطه و درک را افزایش دهد یا مانع شود (نقل از الیس،۲۰۰۴).
هیجان[۱۲۹] یا شهوت: سومین بعد امنیت عاطفی تجربه هیجان یا شهوت است. در حالی که علاقه و دلبستگی آرام و درونی است تجربه هیجانی پرسر و صدا و توجه برانگیز است. جسلسن یک درک روان تحلیلی از ارتباط انسان مبتنی بر غرایز لیبدویی فروید را خاطرنشان میکند و مثال فروید از عقیده اودیپال را مطرح میکند. اریکسون[۱۳۰] (۱۹۸۲) یک نظریه آلتی از صمیمیت یا ازدواج را مطرح میکند. جسلسن میگوید غریزه جستجوی لذت ما را برای غلبه بر فضای بین ما از طریق رابطه جنسی یا لمس تحریک میکند و این تجربه هیجانی فضای بین مردم را عایق میشود. موضوع دیگر در ارتباط تجربه هیجانی به عنوان کاهش دهنده تنش است. جسلسن میگوید ما از کودکی به دنبال کامروایی بودهایم و ارضاء میتواند به عنوان کاهش تنش تلقی شود. به هر حال تجربه هیجانی سهم مهمی در هماهنگی صمیمیت و جدایی دارد (الیس،۲۰۰۴).
تصدیق یا اعتباربخشی چشم به چشم: تصدیق یا انعکاس تجربه درونی مطابق با فلسفه من- تو مارتین بوبر[۱۳۱] است. تجربه تماس جنسی یا ارتباط چشمی برای غلبه بر فضای بین افراد صورت میگیرد. در رابطه چشمی یا صمیمی است که ما خودمان را بیدار میکنیم و میتوانیم نتیجه گیری کنیم که ما در حضور دیگری و به خاطر دیگری با ارزشیم و وجود داریم. این بعد صمیمیت مطابق با روانشناسی خود کوهات[۱۳۲] (۱۹۷۷) نیز هست. کوهات از آیینه یا انعکاس برای توصیف اینکه کودک وقتی شخص دیگر در دسترس باشد یاد میگیرد تا آنچه میخواهد را بفهمد، استفاده می کند. انعکاس یا همدلی یک ابزار ضروری برای رشد مفهوم خود سالم است. در کودکی ما آگاه میشویم که پدر و مادر اشخاص جدایی از ما هستند. کودک شروع به استفاده از لغت دیگری میکند و واکنشهایش به عنوان یک انعکاس است که میتواند به کودک درباره تجربه خود یاد بدهد. بنابراین انعکاس در چشمهای مادر یعنی آن چیزی که مرکز حس کودک از خود میشود در بزرگسالی نیز ادامه خواهد یافت (نقل از الیس،۲۰۰۴).
هویتیابی یا کمال طلبی: همان طور که کودک رشد میکند، میفهمد که دیگران به ویژه بزرگسالان بزرگتر و قویتر از او هستند. هویت یابی و کمال طلبی فرد را به این افراد قدرتمندتر مربوط میکند و به فرد کمک میکند بیشتر شبیه این افراد شود. این با مفهوم آدلر[۱۳۳] که میگوید برتری طلبی روانشناختی مربوط به نیاز به غلبه بر احساس حقارت در شخص است قابل مقایسه است. در نیاز ما به شبیه شدن به یک فرد یا حتی کنترل روی دیگران ما به شکلی عملی میکنیم تا بر فضای بین خودمان غلبه کنیم. ما نردبانی را برای ارتقای جستجو می کنیم تا بر روی آن بایستیم یا با کفشهای دیگران و در جای دیگران راه می رویم.
تقابل و بازآوایی یا تشدید: تقابل تصویر دو انسان که در کنار یکدیگر با تعادل راه میروند را نشان میدهد. این مرحله مشابه مرحله صمیمیت در مقابل انزوای اریکسون است و به معنای تناسب با دیگران است.
احاطه شدن: احاطه شدن به معنای تعلق به گروه، شغل، مذهب و خانواده است. مردان به طور سنتی توسط شغل و زنان توسط خانواده یا کودکانشان احاطه می شوند. هر فرد محیطی را جستجو میکند تا فرصت پیدا کند نیازهایش را از دیگران بگیرد. تجربه احاطه شدن یک پیش درخواست تکامل از بعد ارتباطی است. این مرحله با مرحله تولید کردن اریکسون منطبق است.
مراقبت: در طول رشد شخص یاد میگیرد که دیگران نیز نیازهایی دارند و ما میتوانیم به وسیله توجه به نیازهای دیگران بر فضای بین خودمان فائق آییم و نیازهای دیگران را به نیازهای خودمان ترجیح دهیم. این مرحله مشابه با عشق رولومی[۱۳۴] است. مراقبت به عنوان منبعی از آرزوها است، یعنی وقتی ما از دیگران مراقبت می کنیم خودمان را در ارتباط با دیگران کامل میبینیم و در بعد عمیق انسان بودن حرکت می کنیم (الیس،۲۰۰۴).
۲-۳-۴-۵. دیدگاه تعاملی باگاروزی
امنیت عاطفی یک فرایند تعاملی است که شامل یک تعداد از ابعاد مرتبط میشود. امنیت عاطفی یک نیاز واقعی انسان است و در یک چارچوب نیاز بقا برای دلبستگی رشدی میکند. آشفتگی های شدید در مرز دلبستگی مادر- کودک یا شکست دلبستگی کودکی پیامدهایی برای رشد امنیت عاطفی واقعی در زندگی بعدی دارد. نیاز به امنیت عاطفی به عنوان رشد، پختگی، تمایز یافتگی و تظاهر پیشرفته نیاز جهانی بیولوژیکی برای نزدیکی بدنی، ارتباط و تماس با انسانهای دیگر مفهوم سازی می شود (باگاروزی،۱۳۸۷).
باگاروزی (۱۳۸۷) امنیت عاطفی را شامل نه بعد امنیت روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی، زیبایی شناختی، اجتماعی، تفریحی و فعلی میداند. شدت کلی نیاز به امنیت عاطفی و ابعاد نه گانه آن برای هر فرد متفاوت از دیگران است. افراد با توجه به تفاوتهای فردی در شدت و نوع امنیت عاطفی با یکدیگر متفاوتند. با در نظر گرفتن این تفاوتها بین افراد میتوان درک کرد که چگونه یک زن و شوهری که نیاز کلیشان برای امنیت عاطفی از نظر شدت نیاز مشابه است، هنوز ممکن است از در میان گذاشتن تجربه صمیمیت در رابطه شان ناراضی باشند. متاسفانه بسیاری از همسران این تفاوتها را خوب یا بد، سالم یا ناسالم، خواستنی یا غیرقابل قبول تعبیر و تفسیر می کنند. یکی از وظایف اولیه درمانگران کمک به زوجین برای درک و پذیرش تفاوت در شدت نیازهاست. زوجهایی که به خاطر عدم رضایت از نیازهای امنیت عاطفی وارد درمان میشوند، به تدریج یاد میگیرند که تفاوتشان در شدت نیازهای کلی و شدت ابعاد نیازها یک موضوع ساده مربوط به تفاوت هاست. در ارتباط با ابعاد امنیت عاطفی با گاروزی به دو محور امنیت عاطفی قابل قبول و قابل پذیرش اشاره می کند:
امنیت عاطفی قابل قبول و متقابل: امنیت عاطفی یک فرایند پویا و تعاملی است که براساس اطمینان و احترام متقابل شکل میگیرد. بنابراین هر همسر باید اطمینان کامل برای در میان گذاشتن عمیق ترین افکار و احساساتش بدون ترس از قضاوت و ارزیابی داشته باشد. علاوه بر این برای درک اینکه همسر کاملا آنچه را مطرح می شود میپذیرد، یک فرد باید احساس کند که همسرش متقابلاً پذیرفته می شود و سطوح عمیق خودافشایی وجود دارد. این پذیرش قابل قبول و متقابل است که به رابطه اجازه میدهد به سمت سطوح عمیق امنیت عاطفی و عشق حرکت کند.
رضایت قابل پذیرش و متقابل: ممکن است از بحث قبلی این طور استنباط شود که اگر دو همسر در شدت نیازها در یک بعد متفاوت باشند احساس عدم رضایت در آن بعد میکنند. اما اطلاعات بالینی از این دید حمایت نمیکند و وجود اختلاف در ابعاد امنیت عاطفی لزوماً به معنای عدم رضایت نیست و ممکن است علیرغم اختلاف در این زمینه باز هم رابطه رضایت بخش باشد.
رضایت از امنیت عاطفی یک موضوع کاملاً شخصی و ذهنی است. این فرایند ارزیابی ذهنی با در نظر گرفتن دو فرایند رضایت قابل قبول و رضایت متقابل قابل درک است. رضایت قابل قبول یک رضایت درونی است که یک فرد با میزان و کیفیت پذیرش نسبت به همدلی و درکی که همسر در پاسخ به خودافشایی صمیمانه و ابراز یک نیاز احساس شده نشان میدهد، تجربه میکند. رضایت متقابل یک رضایت درونی است که یک شخص با عمق، میزان، کیفیت خودافشایی همسر و بیان نیاز احساس شده برای ابعاد امنیت عاطفی مشترک تجربه میکند (باگاروزی،۱۳۸۷).
۲-۴. یافتههای پژوهشی در قلمرو موضوع مورد بررسی
بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران کوشیدهاند تا بر اساس نظریههای مختلف به مطالعه کیفیت زندگی زناشویی بپردازند. در این تحقیقات به بررسی عوامل مختلف تاثیرگذار بر کیفیت زندگی زناشویی پرداخته شده است. نتایج این تحقیقات نشان داده است که کیفیت زندگی زناشویی پدیدهایست که از عوامل زمینه ساز مختلفی مانند جنسیت، خصوصیات روانی و شخصیتی فرد، سلامتی، نحوه فرزندپروری، وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و استخدام، نگرشهای مربوط به ازدواج و طلاق، روابط جنسی و تجارب ارتباطی قبلی افراد تاثیر میپذیرد (غلامعلیان و احمدی،۱۳۸۷).
ماد (۲۰۰۰) اثر آموزش مهارتهای هیجانی را بر افزایش سازگاری ۸ زوج مورد بررسی قرار داد. نتایج پژوهش وی نشان داد آموزش مهارتهای هیجانی باعث افزایش سازگاری زوجی گروه آزمایش شده است. هالوگ، بوکوم و مارکمن (۱۹۸۸) در یک پیگیری سه ساله، یک گروه از زوج های آلمانی را که در یک برنامه ی پیش از ازدواج مربوط به مهارت های هیجانی شرکت کرده بودند، مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه، زوج ها به مدت سه سال پس از اجرای برنامه، تحت پیگیری قرار گرفتند. بعد از سه سال، زوج های شرکت کننده در برنامه که سپس ازدواج کرده بودند، در سطوح رضایتمندی از رابطه زناشویی، توافق، حل مسأله و رفتارهای ارتباطی مثبت، تفاوت های معناداری را با گروه مقایسه نشان دادند.
در پژوهش فینی (۱۹۹۹) با عنوان رابطه بین دلبستگی و روشهای حل تعارض و رضایت زناشویی، امنیت دلبستگی با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت داشت. همچنین مذاکره دو جانبه درباره حل تعارضها، مهمترین عامل واحدی بود که رضایت از دواج را برای زنان و مردان پیشبینی میکرد. در این پژوهش، در رابطه بین دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی، الگوهای ارتباطی فقط برای زنان متغیر واسطه (میانجی) بود. برای مردان الگوهای ارتباطی تنها به طور جزیی واسطه بین دلبستگی ایمن با رضایت از ازدواج بود و اضطراب درباره روابط، تفاوت در رضایت زناشویی را توجیه میکرد.
از سوی دیگر پژوهشهای زیادی نشان دادهاند که آموزش مهارتهای هیجانی به همسران موجب کاهش تعارض و افزایش رضایت زناشویی شده است. پژوهشهای فراتحلیلی، اندازه اثر را برای درمان تعارض زناشویی به شیوه آموزش مهارتهای هیجانی به همسران ۹۰/۰ گزارش کردهاند (دان و اسکویل،۱۹۹۵؛ به نقل از اعتمادی و همکاران،۱۳۸۵).
بخشی از تحقیقات داخلی به بررسی رابطه بین مهارتهای هیجانی، صمیمیت و امنیت عاطفی بر کیفیت زندگی زناشویی پرداختهاند. برای نمونه حیدری و اقبال (۱۳۸۹) طی پژوهشی به بررسی رابطه دشواری در تنظیم هیجانی، سبکهای دلبستگی و صمیمیت با رضایت زناشویی در زوجین صنایع فولاد شهر اهواز پرداختند. نتایج نشان داد که بین دشواری در تنظیم هیجانی و رضایت زناشویی زوجین و بین سبک دلبستگی اجتنابی و رضایت زناشویی زوجین رابطه منفی معناداری وجود دارد. بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی زوجین رابطه مثبت معناداری وجود دارد. همچنین بین صمیمیت و رضایت زناشویی زوجین رابطه مثبت معناداری وجود دارد. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نیز حاکی از وجود رابطه چندگانه دشواری در تنظیم هیجانی، سبکهای دلبستگی و صمیمیت با رضایت زناشویی زوجین بود.
متولی، بختیاری، علوی مجد و ازگلی (۱۳۸۸) در پژوهشی با عنوان رضایتمندی از زندگی زناشویی و صمیمیت زوجین در زنان باردار شاغل و غیر شاغل شهر اردبیل نتیجه گرفتند که بین میانگین رضایت زناشویی و صمیمیت کلی در زنان باردار غیر شاغل و شاغل تفاوت معناداری وجود ندارد. بین حیطههای صمیمیت با رضایت زناشویی به جز صمیمیت بدنی همبستگی معناداری مشاهده شد.
احتشام زاده، مکوندی و باقری (۱۳۸۸) در تحقیقی رابطه بخشودگی، کمال گرایی و صمیمیت با رضایت زناشویی در جانبازان و همسران آنها را مورد مطالعه قرار دادند. نتایج تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد که بین بخشودگی و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین میان صمیمیت و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنادار و میان کمال گرایی و رضایت زناشویی رابطه منفی معنادار به دست آمد. نتایج حاصل از تحلیل همبستگی چندگانه نیز حاکی از وجود رابطه چندگانه بین بخشودگی، کمال گرایی و صمیمیت با رضایت زناشویی بود و بخشودگی بهترین پیشبینی کننده میزان رضایت زناشویی زوجین گزارش شد.
در زمینه تحقیقات داخلی در حوزه مهارتهای هیجانی میتوان به پژوهشی اشاره کرد که بشارت (۱۳۸۴) در آن به بررسی تاثیر هوش هیجانی بر کیفیت روابط اجتماعی پرداخت. یافتههای این پژوهش نشان داد که بین هوش هیجانی و مشکلات بینفردی دانشجویان همبستگی منفی معنادار وجود دارد. هوش هیجانی، هم چنین با زمینههای مختلف مشکلات بینفردی دانشجویان، هم چون قاطعیت، مردم آمیزی، صمیمیت، و مسئولیت پذیری، همبستگی منفی معنادار دارد. هوش هیجانی، با تقویت سلامت روانی، توان همدلی با دیگران، سازش اجتماعی، بهزیستی هیجانی، و رضایت از زندگی، مشکلات بینفردی را کاهش میدهد و زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میسازد. هوش هیجانی، هم چنین از راه ویژگیهای ادراک هیجانی، آسان سازی هیجانی، شناخت هیجانی و مدیریت هیجانها، و با سازوکارهای پیش بینی، افزایش توان کنترل، و تقویت راهبردهای رویارویی کارآمد، به فرد کمک میکند تا کیفیت روابط اجتماعی را بهتر سازد.
قایدی، ثابتی، رستمی و شمس (۱۳۸۷) در پژوهشی ارتباط بین هوش هیجانی و سازوکارهای دفاعی را مورد مطالعه قرار دادند. یافتههای حاصل از این پژوهش نشان داد که تنها بین سبک های دفاعی بالغ و نوروتیک با مولفههای هوش هیجانی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. بین دو جنس در ابعاد ادراک و تنظیم هیجانات و نمره کلی هوش هیجانی، تفاوت معناداری وجود داشت و دختران در این سه عامل، نمرات بالاتری نسبت به پسران کسب کردند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که در بین دختران فقط سبک دفاعی بالغ پیشبینیکننده هوش هیجانی و مولفه هایش بود، در حالی که در پسران، علاوه بر سبک دفاعی بالغ، سبک دفاعی نوروتیک نیز هوش هیجانی و مولفههایش را پیشبینی میکرد. به طور کلی، نتایج نشان داد که آن دسته از افراد که از سبک های دفاعی بالغ و نوروتیک استفاده میکنند، از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند.
فاتحی زاده و احمدی (۱۳۸۴) نیز در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطه الگوهای ارتباطی ازدواج و میزان رضایتمندی زناشویی که بر روی زوجین شاغل در دانشگاه اصفهان انجام دادند، نشان دادند که در هر دو گروه زنان و مردان همبستگی مثبت بالایی بین رابطه سازنده متقابل و رضایتمندی و همچنین همبستگی منفی بین رضایتمندی زناشویی و ارتباط اجتنابی متقابل وجود دارد.
فصل سوم
روش تحقیق
۳-۱. مقدمه
این فصل به بررسی روش شناسی و نحوه گردآوری داده های مورد نظر پژوهش اختصاص داده شده است که شامل روش پژوهش، جامعه آماری پژوهش، روش نمونه گیری از جامعه آماری و تعیین حجم نمونه مورد نیاز برای پژوهش، ابزارهای مورد نیاز به منظور گردآوری دادهها و روشهای تجزیه و تحلیل دادهها میباشد.
۳-۲. روش پژوهش
گردآوری اطلاعات در علوم انسانی با بهره گرفتن از دو روش اصلی کمی و کیفی انجام میشود. پژوهش حاضر بر اساس یک چهار چوب قاعده مند سعی در سنجش یک واقعیت معین دارد و پژوهشگر بیرون از این واقعیت به مطالعه و بررسی آن میپردازد. لذا روش کمی مورد استفاده قرار گرفته است.
از آنجا که این پژوهش در نظر دارد رابطه مهارتهای هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی زوجین شهر رودان را بررسی نماید، روش پژوهش مورد استفاده جهت نائل آمدن به این هدف از نوع پژوهشهای کمی غیر آزمایشی میباشد. طرح تحقیق حاضر، توصیفی، از نوع همبستگی است. در تحقیق توصیفی، محقق سعی می کند به توصیف عینی و واقعی خصوصیات یک موقعیت یا موضوع بپردازد. به عبارت دیگر محقق *آنچه هست* را بدون هیچگونه دخالت یا استنتاج ذهنی گزارش میدهد و نتایج عینی از موقعیت میگیرد. محقق فقط شرایط موجود و واقعی را گزارش میدهد و با بهره گرفتن از روشهای گوناگون به توصیف آن میپردازد.
هنگامی که محقق، دو یا چند دسته از اطلاعات مختلف مربوط به یک گروه یا یک دسته از اطلاعات از دو یا چند گروه را در اختیار دارد، میتواند از روش همبستگی استفاده کند، چرا که این روش برای مطالعه میزان تغییرات در یک یا چند عامل در اثر تغییرات یک یا چند عامل دیگر است. این روش پژوهشی صرفا درجات همبستگی و روابط بین متغیر ها را بررسی میکند. همبستگی در آمار به رابطه بین دو یا چند متغیر که قابل تبدیل به مقدار هستند اطلاق میشود و شاخص آماری که میزان و حدود بین متغیرها را نشان می دهد ضریب همبستگی نامیده می شود (دلاور،۱۳۸۶). ضریب همبستگی بین متغیرها فقط وجود رابطه را نشان میدهد، آن هم یک اندازه توصیفی از اطلاعات است. وجود همبستگی به خودی خود بیانگر علیت با وضعیت دو متغیر نسبت به یکدیگر نیست مگر اینکه بر اساس یک تئوری محکم و یا روش های آماری پیشرفته وجود چنین رابطه ای اثبات شود.
۳-۳. جامعه پژوهش
تعیین عملی طرح نمونه گیری با مشخص کردن جامعه آماری مورد پیمایش آغاز میشود. منظور از جامعه آماری همان جامعه اصلی است، که از آن نمونه ای نمایا یا معرف بدست آمده باشد. جامعه آماری را در مواردی جمعیت و در مواردی دیگر نیز حیطه می خوانند (ساروخانی،۱۳۷۷). کلیه زوجین ساکن شهر رودان جامعه پژوهش حاضر را تشکیل میدهند.
۳-۴. نمونه پژوهش و روش نمونهگیری
در هر جامعه به آن جزئی نمونه گفته میشود که معرف جامعه باشد. منظور از شرط معرف بودن آن است که همه صفات جامعه، خاصه آن صفاتی که از لحاظ موضوع تحقیق دارای اهمیت است، به تناسب در نمونه وجود داشته باشد و بتوان نتایج حاصل از آن را به کل جامعه آماری تعمیم داد. به دلیل وجود محدودیتهای مختلف امکان استفاده از نمونه گیری تصادفی وجود نداشت، بنابراین از میان جامعه آماری مورد نظر تعداد ۳۷۵ نفر بر اساس جدول مورگان به صورت در دسترس انتخاب شدند.
۳-۵. روش گردآوری اطلاعات
در تحقیق حاضر برای به دست آوردن اطلاعات مورد نیاز از پرسشنامه استفاده شد. پس از انتخاب اعضای نمونه از جامعه مورد نظر، پرسشنامهها بر روی این افراد اجرا گردید.
۳-۶. داده های مورد نیاز و ابزار تحقیق
در این پژوهش برای دستیابی به اطلاعات مورد نیاز از پرسشنامههای زیر استفاده شد:
۱- آزمون رضایتمندی زناشویی انریچ: جهت سنجش کیفیت زندگی زناشویی آزمودنیها از آزمون رضایتمندی زناشویی انریچ استفاده میگردد. این پرسشنامه توسط السون و همکارانش(۱۹۸۹) تهیه شده و هدف آن سنجش نقاط قوت و ضعف در روابط زناشویی است. پاسخ به سؤالات به صورت ۵ گزینهای (کاملاً موافق ـ موافق ـ نه موافق و نه مخالف ـ مخالف ـ کاملاً مخالف) است. اولسون (۱۹۸۳) ازاین پرسشنامه برای بررسی رضایت زناشویی استفاده نموده و معتقد است که هر یک از موضوع های این پرسشنامه در ارتباط با یکی از زمینه های مهم است(نقل از سلیمانیان،۱۳۷۶). فرم اصلی با توجه به زیاد بودن سؤالهای پرسشنامه موجب خستگی بیش از اندازه آزمودنی ها میشد، بنابراین سلیمانیان (۱۳۷۶) فرم کوتاهی از این پرسشنامه تهیه کرد که دارای ۴۷ سؤال است. در پژوهش حاضر از فرم کوتاه این پرسشنامه استفاده میشود. پرسشنامه انریچ از اعتبار و روایی بالایی برخوردار است، به طوری که ضریب آلفای کرونباخ توسط السون و همکاران (۱۹۸۹) ۹۲/۰ ، در پژوهش مهدویان (۱۳۷۶) ۹۴/۰ و در پژوهش سلیمانیان (۱۳۷۶) ۹۳/۰ گزارش شده است.
۲- مقیاس آگاهی از هیجانات تورنتو (TAS-20): برای سنجش مهارتهای هیجانی از مقیاس آگاهی از هیجانات تورنتو (TAS-20) استفاده میشود. این مقیاس یک پرسشنامه خودگزارشی ۲۰ سوالی است که برای اندازه گیری سازههایی از قبیل مشکل در شناخت و توصیف شفایی احساسات، مشکل در جدا کردن احساسات واقعی از احساس تجربه شده توسط بدن، مشکل در اتخاذ یک رویکرد شناختی ملموس و پشتیبانی شده توسط واقعیت، گرایش به رویاپردازی و گرایش به عینی سازی بیش از حد احساسات به کار میرود (باگبی، تیلور و اتکینسون،۱۹۸۸).
در مطالعات تحلیل عاملی سه عامل برای این مقیاس در نظر گرفته شده است: اشکال در بازشناسی هیجانات با ۷ ماده، اشکال در توصیف هیجانات با ۵ ماده و جهتگیری تفکر بیرونی با ۸ ماده. مادههای این مقیاس بر اساس طیف لیکرت از ۱ (کاملا مخالف) تا ۵ (کاملا مخالف) نمرهگذاری میشوند. نمرات بالاتر نشاندهنده مهارتهای هیجانی بالاتر میباشد. نشان داده شده است که TAS-20 از پایایی آزمون- بازآزمون و همسانی درونی کافی و همچنین روایی افتراقی خوبی برخوردار است (میرگین و کردوا،۲۰۰۷).
۳- آزمون امنیت عاطفی تجدید نظر شده (ISQ-R): برای سنجش امنیت عاطفی آزمودنیها از آزمون امنیت عاطفی تجدید نظر شده (ISQ-R) استفاده میشود. این مقیاس برای ارزیابی میزان آسودگی نسبت به آسیبپذیری از سوی شریک در حوزههای مختلفی از رابطه ساخته شد. ISQ-R یک نمره کلی در دامنه ۰ تا ۱۱۲ به دست میدهد. شرکتکنندگان هر عبارت را در یک طیف لیکرت ۵ گزینهای از ۰ (هرگز) تا ۴ (همیشه) نمرهگذاری میکنند. هرچه نمره فرد بالاتر باشد نشان دهنده امنیت عاطفی بیشتر است.
تحقیقات نشان داده است که این مقیاس از پایایی درونی مناسبی برخوردار است (کردوا، جی و وارن،۲۰۰۵). روایی سازه با بررسی همبستگی بین ISQ-R و مقیاسهایی از سازههایی که از دیدگاه نظری مربوط بودند، در حد مطلوب تایید شد (کردوا،۲۰۰۷).
۳-۷. پایایی ابزار تحقیق