در واقع شناخته شدهترین شاگرد سید جمالالدین افغانی شیخ محمدعبده است که درسن ۲۲ سالگی با افکار سید جمالالدین آشنا شد و افکار سید جمالالدین در قلب خالی محمدعبده جای گرفت و او را تحت تاثیر قرار داد و محمدعبده اولین نفری بود که افکار سید جمال را انتشار می داد و افرادی که گردش جمع شده بودند را با افکار سید جمال آشنا مینمود.دکتر فهد الرومی میگوید:«اگر سید جمالالدین افغانی موسس این مدرسه بود اما شیخ محمدعبده کسی است که آن را علنی نمود و مردم را به آن دعوت نمود و آن را گسترش داد پس باید گفت که در حقیقت استاد و امام اول این مدرسه محمدعبده بوده و او اثری دراین مدرسه داشته است که سید جمالالدین نداشته است»[۲۲۱] ومحمدعبده استادش را در راه تسلیم کردن اسلام و بنا کردن آن بر اساس آنچه که موافق تمدن و فرهنگ غربی است یاری نمود.
البته امروزه سلفیها شیخ محمدعبده را فردی مصلح نمیدانند و او را جاسوس انگلیس معرفی میکنند که اسباب تسلط استعمارگران را بر کشورهای اسلامی فراهم آورده بود، در این زمینه سلیمان بن صالح الخراشی کتابی نوشته با عنوان «العصرانیه قنطره العلمانیه»[۲۲۲] که در آن به سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ محمدعبده شدیدترین اتهامات را وارد آورده که در اینجا گوشهای از نظرات او را جهت اطلاع تقدیم میکنم.
محمدعبده (انقلابی)[۲۲۳]: محمدعبده افکار انقلابی و شورانگیز را از استادش سید جمالالدین اخذ نمود و به آنها ایمان آورد و با آنهامخالفتی ننمود که این یکی از ایرادات وارد بر اوست چرا که او شیخ الازهری بود و عدم مشروعیت راه و روش سید جمالالدین را میدانست، راه و روش سید جمالالدین برانگیختن مردم و عامه بر ضد حاکمان و متصدیان امور حکومتی بود و جری کردن آنهابرای انتشار عیوب حکومتها در حالی که باید به نتایج این روش فکر میکرد و راه و روش پیامبر را در این خصوص پیش میگرفت که همانا نصیحت نمودن حاکم در اموری که اشتباه میکند است و ارائه پیشنهادات درست و نافع به حاکم و صبر کردن بر ظلم و ستم حاکم و خانواده سلطنتی میباشد زیرا پیامبر فرمودند:«خیار أئمتکم الذین تحبونهم ویحبونکم،ویصلون علیکم وتصلون علیهم،وشرار أئمتکم الذین تبغضونهم ویبغضونکم،وتلعنونهم ویلعنونکم» گفته شد: یا رسولالله! آیا با شمشیر با آنها نجنگیم؟ فرمود: خیر،هر گاه از حاکم خود امری ناپسند دیدید از عمل ایشان بیزاری بجویید ولی از این که با او مقابله کنید بپرهیزید[۲۲۴] و نیز حضرت فرمودهاند: در سختیها و آسانیها و آنچه خوشایند یا ناپسند تو است باید که از حاکم خود اطاعت کنید.[۲۲۵]
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
پس بر محمدعبده واجب بود که تابع احساسات نشده و از این افکار منحرف پیروی نمیکرد همانگونه که سنت الهی در این قضیه درطول تاریخ اسلام ثابت بود. ابن تیمیه میگوید: هر کس که در مقابل حاکم خروج کند آنچه که از شر ایجاد میکند بیش از آن چیزی است خیر و صلاح دارد[۲۲۶]ونیز میگوید:«آن چیزی که پیامبر به آن امر نمودهاند که همانا صبر بر ظلم و ستم حاکمان و ترک قیام بر علیه آنان و خروج بر ضد ایشان است بهترین امر برای دنیا و آخرت مردم است و هر کس که عمدا یا از روی جهالت با این فرمان مخالفت کند،فقط فساد به بار می آورد نه خیر و صلاح».[۲۲۷]
محمدعبده از افکار انقلابی خود حرفی نزد تا وقتی که انقلاب عرابی رشد یافت و بزرگ شد تا وقتی که ارتشیان ناآگاه بر علیه ولیامر خود شورش کردند و در این زمان بود که حاکم وقت از انگلستان برای خاموش کردن شعلههای انقلاب و حفظ تاج و تخت کمک خواست و انگلیسیها از فرصت استفاده نموده و قوای خود را وارد مصر کردند و با عرابی جنگیدند و۷۰ سال در آنجا به استثمار مشغول بودند. این حال محمدعبده وعرابی و کسانی مانند ایشان همان حال کسی است که میگوید:«خواستم قصری بنا کنم ولی شهری را نابود کردم»،آنهامیخواستند حکومت ظلم را با انقلابی که سید جمالالدین طراحی نموده بود از بین ببرند ولی باعث شدند تا کشور به دست مسیحیان بیافتد. باید ازاین حادثه عبرت گرفت تا از این پس به دنبال افکار انقلابیای که پشتوانهای جز احساسات ندارند،نروند.
از انقلابی گری تا تجددگرایی: شیخ محمدعبده بعد از شکست انقلاب عرابی صدمه روحی شدید متحمل شد و زمانی که در زندان بود دوباره دراین روش انقلابی که از ابتدا اشتباه بود و چیزی جز فاجعه برای مصر و مردم آن به همراه نیاورد،تفکر نمود ولی به جای آن که از انقلابیگری به سوی اعتدال و میانه روی برسد و روش میانه ای که قائم بر علم شرعی و در جهت تربیت مردم همراه با صبر ظلم و ستم حکومت و نصیحت حاکم ظالم باشد را انتخاب کند،به سوی تجددخواهی و نوگرایی کشیده شد،تفکری که اسلام واحکام آن را تابع و تسلیم تفکرات زمان معاصر میکند و هدف از آن را «زندگی درصلح» با کفار اعلام میکند و میگوید علاج مشکلات مسلمانان و جبران ضعف آنهادراین است که تفکری غربی داشته باشند علاوه بر این که نقش عقل در برخورد با نصوص شرعی را نیز پررنگتر کرد. پس از تفکر باطلی به باطل دیگری متنقل شد. به همین سبب دکتر محمد محمد حسین چنین میگوید:«تقریب بین اسلام و بین تمدن غربی که این گرایش او اشکال مختلفی به خود گرفت،گاهی در قالب مقالات یا طرحها و برنامههایی که به وارد کردن علوم جدید در دانشگاه الازهر اشاره اشت ظاهر میشدو گاهی به صورت تفسیر متون دینی اعم از قرآن و حدیث بر خلاف آنچه که سلف در تفسیر آنهاگفته بودند تا دورترین احتمالات را به تفسیر آنهانزدیک کند و یا احیانا به ارزش ها و تفکرات غربی نزدیک کند تا در نهایت اسلام را موافق تمدن غربی و موافق روشهای فکری آن قلمداد کند.[۲۲۸]
تلاش کفار در شکلگیری تجددگرایی و ساختن آن: انگلیس اجازه بازگشت محمدعبده را از تبعیدگاه به مصر به شرط این که دنبال افکار انقلابی سابق نرود و تفکر تجددگرایی را بنا نهد و با انگلیسیها همکاری نماید،صادر نمود استاد غازی التوبه میگوید:«کان الاحتلال الإنجلیزی عاملاً أساسیاً من عوامل عوده محمدعبده إلى مصر،وقد صرح اللورد کرومر بذلک فی کتابه (مصر الحدیثه) فقال: إن العفو صدر عن محمدعبده بسبب الضغط البریطانی».[۲۲۹]
اشغالگران انگلیسی علیرغم اشغال مصر دریافته بودند که جامعه مصر افکار آنهارا به سادگی قبول نمیکند بلکه در صدد مبارزه با آنهاو اخراج آنهااست چرا که در نظر مردم مصر انگلیسیها کافری بودند که سرزمین آنهارا اشغال کرده بودند. آنها میدانستند که ملت مسلمان مصر افکار سکولار را نمیپذیرند خصوصا اگر اشغالگران و هم پیمانان آنهاآن را مطرح کنند. پس راهحل ایجاد فرقه جدیدی بود تا لباس اسلامی بر آن افکار بپوشانند و وظیفه مهم قبولاندن افکار سکولار غربی را بین افراد جامعه انجام دهند و بهترین کسی که این وظیفه را انجام داد شیخ محمدعبده بود و افرادی که برخی افکار نادر و عجیب را داشتند با او همراه شدند؛ دکتر محمد محمد حسین میگوید:استعمار انگلیس اقدام به تربیت گروهی از مصریهای تجددخواهی که خواستار نزدیکی با اروپا و انگلیس با روشهای فکری بودند،نمود.[۲۳۰]
دکتر محمد محمدحسین اهمیت وظیفهای که شیخ محمدعبده و مدرسه تجددگرایش آن را انجام میدادند بهطور آشکار بیان میکند:«خطر توسعه و پیشرفت بر اسلام و جامعه اسلامی از ۲ جهت قابل بررسی است ۱- از بین بردن اسلام به نحوی که ارزشهای اسلامی و مفاهیم والای آن را با وارد کردن مفاهیم غیر واقعی و آمیختن آنهابا واقعیات،که بعدا آن مفاهیم غیرواقعی را اثبات میکنند و مردم که مشغول زندگی دنیوی هستند خیال میکنند آنچه که اکنون به آن عمل میکنند اسلام واقعی نیست و این افراد آمده اند تا اسلام واقعی را نشان دهند و بعد از مدتی اسلام آنهاتغییر میکند و اگر بعدها کسی بخواهد آنهارا به اسلام واقعی دعوت کند او را متهم میکنند که متحجر است و فقط به ظاهر نصوص توجه دارد و به باطن آنهاتوجه ندارد.»[۲۳۱]
این گروه توانستند تا اشخاصی مانند عبد العزیز فهمی (که قاضی القضات مصر شد) و قاسم امین (که ادعای تساوی حقوق زن و مرد را مطرح نمود) و افرادی مانند عبدالخالق ثروت و طه حسین و سعد زغلول و همسرش و…را به دام بیاندازند. استاد انور جندی میگوید:«استعمار برای ساختن طبقه جدیدی ازروشنفکران مشتاق بود و لورد کرومر برای جمع آوری آنهااقدام نمود و وعده داد که بعد ازخروج اشغالگران رهبری امت را به آنهامیسپارد.»[۲۳۲]چون میدانست که مردم از این گروه جدید که لباس اسلام به تن نمودهاند حرف شنوی بیشتری دارند تا اشغالگران.
افکاری که استعمار ازطریق گروه تجددگرایان به رهبری شیخ محمدعبده قصد انتشارشان را بین مردم داشت:
تقریب بین مسلمانان وکفار،که تلاش اولیه را محمدعبده جهت این کار هنگام تبعید در لبنان با تاسیس «جمعیه للتقریب بین الأدیان» شروع نمود ؛ از سخنان وی در این خصوص میتوان بهاین مطلب اشاره نمود: زمانی که نور کامل عرفان بدرخشد بسیار نزدیک است،نوری که تاریکی جهل را از بین میبرد و دو ملت بزرگ پدیدار شوند،مسیحیت و اسلام و هر کدام دیگری را بشناسند و با یکدیگر دست دوستی بدهند و در این زمان است که شمشیرهای جنگی که روح دو ملت را آشفته کردهاند،در نیام فرو میروند.»[۲۳۳]و به رشید رضا شاگردش میگوید:«چیزی است که اسلام برای آن آمده است همانا تقریب بین ادیان است.»[۲۳۴]
کشتن روحیه جهاد در امت اسلامی،دکتر فهد الرومی میگوید:«شاید اولین نتیجهای که تجددگرایان در تقریب بین ادیان به دنبال آن بودند،از بین بردن فکر جهاد در اسلام بود پس تا زمانی که ادیان سهگانه همگی برحق باشند و بین آنهافرقی وجود نداشته باشد دیگر انگیزهای برای حمل سلاح و اعلان جنگ بر ضد کافران مسیحی باقی نمیماند»[۲۳۵]به همین دلیل است که محمدعبده جهاد در اسلام را فقط دفاع میداند و میگوید جنگ در اسلام برای دور کردن تجاوز دشمنان است[۲۳۶] و نظر شاگردان او نیز همین است.
تلاش برای ازبین بردن روحیه جهاد توسط محمدعبده درکشور مصر محدود نمیشد بلکه این نصیحتها را برای علمای الجزایر که توسط فرانسه اشغال شده بود نیز ارسال میکرد. و از این جاست که شیخ الجزایری «عبد الحمید سمایا» در سال ۱۹۰۳میلادی میگوید: «مردمنیازمند نور علم و صداقت درعمل و جدیت در امور هستند تا در راحتی و آرامش با ملتهای دیگر زندگی کنند.»[۲۳۷] پس آن چه که نزد عبده و پیروانش از تجددگرایان مهم است زندگی در راحتی و آرامش است حتی اگر کشور شما در اشغال صلیبیها باشد.
دعوت به ناسیونالیسم منطقهای و جدا کردن مصر از عالم اسلام و محمدعبده در این مورد نظرات زیادی دارد که این تفکر جاهلانه را گسترش داد و بعد از او نیز توسط شاگردانش توسعه یافت، خصوصا احمد لطفی السید که شعار «مصر برای مصریها» را سر داد. و سخن محمدعبده که میگوید:«ای فرزندان وطن اگر چه اختلاف نظر و تنوع روش در بین شما وجود دارد ولی من شما را در جامعه یکپارچه میبینم که به آن عادت دارید و در آن جمع شدهاید[۲۳۸]. پس انقلاب عرابی را بنا نهاد که ثمره افکار تجددگرایان بود دکتر فهمی الشناوی میگوید:«انقلاب عرابی ناگوارترین حادثه برای امت اسلامی بود به طوری که مصر را ازخلافت جدا نموده و آن را مانند کشوری مستقل درآورد.»
دعوت به پیشرفته کردن اسلام تا موافق زندگی معاصر ما گردد در خلال باز کردن باب اجتهاد تا هرکسی بتواند اجتهاد کند چه قادر باشد یا نباشند که بر این اساس فتاوای نادر و عجیب ظاهر شدند.
دکتر محمد محمد حسین میگوید: اجتهاد در زمانی که مجتهد شیفته و دلباخته تمدن غرب باشد خطری است که نمیتوان از عواقب آن در امان ماند،چرا که موجب میشود که مجتهد بدون این که آگاه باشد ارزشهای غربیای را که مفتون آنهاشده است را رنگ و بوی اسلامی داده و وارد زندگی مسلمانان نماید.من میگویم: شیخ محمدعبده سهم بسیار زیادی از این فتاوای متجددانه را داشته است و احکام اسلامی را آن گونه که اشغالگر انگلیسی و مردم زمانه می خواستهاند تغییر داده است،مانند فتوای بر مباح بودن ربای صندوقهای قرضالحسنه و مباح بودن ذبیحه مسیحیان که با تبر کشته میشود و بسم الله نیز نمیگویند.دکتر محمد محمد حسین میگوید:«امثال این نظرات در ظاهر هیچ مشکلی ندارند در صورتی که در حقیقت به لیبرالیسم (Liberalism) دعوت می کنند،مکتبی که در تسامح دینی تا آنجا پیش میرود که فاصله بین مذاهی و فرقههای مختلف را از بین میبرد»[۲۳۹] و این سخن بسیار گرانبهایی است که پرده از سادگی کسانی که میپندارند این فتاوا فقط مسائل فقهی هستند،برمیدارد.
دعوت به آزادی زن مسلمان که هدف اساسی تمام کفار در همه زمانهابوده است که شیخ محمدعبده و مکتبش به دنبال تحقق آن بودهاند. شیخ محمدعبده در نشریه (السفور) به این نکته اشاره میکند و در تالیف کتاب «تحریر المراه» با شاگردش قاسم امین مشارکت فعالانهای دارد[۲۴۰].ولی شاگردانش در این قضیه تلاش بیشتری از خود نشان دادهاند پس قاسم امین شش سال بعد از تالیف کتاب «تحریر المراه» حقیقت تفکر غربگرایانه خود را با تالیف کتاب «المراه الجدیده» آشکار نمود که اثرات تفکرات غرب گرایانه در آن کاملا مشاهده میشود[۲۴۱] و او در این کتاب حق مالکیت مردان بر زنان را قبول نمیکند.[۲۴۲]و شاگرد دیگر محمدعبده که سعد زغلول باشد از تاییدکنندگان این تفکرات بود و همانگونه که شیخ محمد بن اسماعیل میگوید: مجری افکار قاسم أمین،سعد زغلول میباشد که به واسطه همسرش که از اولین آزادیخواهان است به این کار همت گمارد[۲۴۳]. و اما لطفی السید که دکتر حسین النجار در موردش چنین میگوید:«دعوت قاسم امین برای آزادی زن از تاییدات لطفی السید بهرهمند شد به طوری که کس دیگری نتوانست این کار را انجام دهد[۲۴۴]و همچنین میگوید: لطفی السید «کسی بود که الجریده را دایر کرد تا مکانی برای گفتگو و تبادل آرای زنان باشد[۲۴۵]. زمانی که او مدیر دانشگاه مصر بود به همراه یارانش مانند طه حسین کاری کردند که دختران وارد دانشگاه شوند و با پسران جوان در کلاسهای مختلط حاضر شوند.خلاصه به قول شیخ ناصر العقل: تمرکز گرایشهای عقلی جدید برای فاسد نمودن زن مسلمان از اموری است که آثار و خطرات آن را تمام مردم از طبقات گوناگون آن را درک میکنند و این تفکر که این گرایشها میخواهند با فاسد کردن زنان جامعه اسلامی زمینه فاسد نمودن امت مسلمان و عقیده اسلامی را آماده کنند.[۲۴۶]
تجددگرایی چگونه ساخته شد ؟انگلیس با رهبری لورد کرومر نقشه زیرکانه ای برای ایجاد گروه متجددان و تقدیم آن برای مصریها کشید تا افکار سکولار غربی را که در وجود اجنبیها و فرهنگ غربی رسوخ نموده بود را به مسلمانان انتقال دهند. نکته مهم این است که ما نقاط حساس این نقشه را بشناسیم تا مسلمانان را از آنهاآگاه کنیم. اولین حربه استعمار تعریف و تمجید غربیها از تجددگرایان و این که این تفکر حالت اعتدال و حد وسط تفکر اسلامی است،لورد کرومر محمدعبده و مدرسهاش را چنین توصیف میکند:«زمانی که درسال ۱۸۸۳میلادی به مصر آمدم شیخ محمدعبده مورد غضب واقع شده بود چرا که از رهبران جنبش عرابی بود بعدا او قاضی شد و درسال ۱۸۹۹میلادی به مقام فتوا رسید و من از کمکها و مشاورههای او سود میجستم چرا که او ذهن قوی و روشنی داشت و از بهترین فتاوای او فتوا بر حلال بودن سود صندوقهای قرضالحسنه بود.» و نیز گفته است: «حزب شیخ محمدعبده حزب اعتدال در مصر است». واستاد سید یوسف فی کتابش «الإمام محمدعبده رائد الاجتهاد» مینویسد: کرومر نقش مهمی که محمدعبده میتوانست ایفا کند را درک کرد و او را برای طرح اهداف و آرزوهایش تهییج مینمود». یکی از مستشرقان در مورد محمدعبده چنین میگوید:«از مشهورترین شخصیتهای محترم تاریخ معاصر اسلام محمدعبده میباشد و کتابهای او متمایز هستند» و ادوارد براون میگوید:«در شرق و غرب کسی را مانند محمدعبده ندیدم». دکتر محمد محمد حسین در مورد محمدعبده می گوید:«بیشتر متون غربیان در مورد شیخ محمدعبده مشتمل بر تمجید و تعریف از افکار و کارهای او و خدماتی که برای استعمار غربی انجام داده است و از دشمنی بین مسلمانان و استعمارگران کاسته است»[۲۴۷]و دومین حربه استعمار برای گسترش تفکرات تجددگرایانه استفاده از تمامی امکانات است چنان که دکتر محمد محمد حسین میگوید:بسیاری از این تجددگرایان وسایلی که برای مشهور شدن و کسب وجهه در بین مردم لازم است را دارند در حالی که هدف آنهاازاین وسایل خدمت به مردم نیست بلکه هدفشان خدمت به فرقه یا افکاری است که ترویج میکنند و نیز خدمت به استعمار است. و برای تاویل اسلام به نفع هر مکتب فاسدی همین که بنویسند فلانی و گفتهاند کافی است همانگونه که جب در کتاب گرایشهای مدرن در اسلام انجام داده است[۲۴۸]. و مهم نیست که این مطلب را از روی حسن نیت انجام داده یا خیر. و نقشه استعمار و صهیونیست جهانی برای سیطره بر وسایل ارتباط جمعی از اول پایه ریزی شده و اکنون نیز ادامه دارد و در آنهابه معرفی ستارههای سینما و رقص و آواز میپردازند و اخبار مربوط به آنهارا انتشار میدهند و ازانتشار نظریات متفکران و نویسندگانی که مخالف ایشان باشند سرباز میزنند و یا آرای آنهارا مشوش جلوه داده و به کوبیدن آنهامیپردازند[۲۴۹].همچنین محمد محمد حسین درخصوص دو سرکرده تجددگرایی زمان ما میگوید: «افغانی و عبده و سخنی که منطبق بر افکار و مدرسه آنها شود این است که پشت سر آنها دو قدرت بزرگ قرار داشتند که در ترویج اندیشه آنها ازهیچ تلاشی فروگذار نبودند که یکی فراماسونری (گروه سری صهیونیستی) و دیگری استعمار بودند و این دو نیرو در حمایت از رهبری و قدرت گرفتن فکری و دینی افغانی و عبده در جامعه اسلامی موفق شدند و توانستند علمای اسلامی مخالف آنها را تضعیف نموده و کتابهای ایشان را از دید خوانندگان پنهان کنند اما بیش از سه دهه از مرگ محمد عبده نگذشته بود که الازهر که خاستگاه اصلی شیخ محمدعبده و سید جمالالدین بود و توسط تجددخواهان که پرچم تجدد برافراشته بودند آباد شده بود به مکان اصلی مخالفت و مبارزه با افکار ایشان بدل گشت.[۲۵۰]سومین حربه تشویق و حمایت ازمتجددان برای کسب مقامات و مناصب مهم است،چنان که دکتر محمد محمد حسین میگوید:«دوستان محمدعبده و یارانش از تشویقها و حمایتهای انگلیسیها بهره جسته و ایشان را در پستها و مناصب مهم دولتی به کار میگرفتند مانند سعد زغلول که به وزارت معارف منصوب شد.[۲۵۱]
محمدعبده که به عنوان طلایهدار اصلاح طلبی در جامعه اسلامی مطرح شده علاوه بر این که به برخی از باورهای اسلامی ضربه زد و در تحریف آنهاکوشید،شاگردانی تربیت نمود و اشخاصی از او تاثیر گرفتند و او را الگوی خود قرار دادند که،برای مسلمانان جز تباهی و انحراف چیزی به ارمغان نیاوردند ؛ اشخاصی مانند[۲۵۲]:
قاسم امین که در خصوص آزادی زنان می نوشت و با اصول اسلامی مخالفت می نمود و به اموری دعوت می کرد که سبب از هم پاشدن بنیان خانواده میگردد،خصوصا این که زنان را دعوت به آرایش و تبرج می نمود.
سعد زغلول که در زمینه سیاست وارد شد و مسلمانان را دعوت به ملی گرایی می نمود.
محمد احمد خلف الله که درعرصه قرآن وارد شد و داستانهای قرآنی را اسطوره و خرافات قلمداد میکرد و به تحریف مفاهیم قرآنی میپرداخت.
محمود ابوریه که به سنت و حجیت آن حمله می نمود و به محضر صحابه بیادبی مینمود و در کتاب دین الله واحد،تمام کفار و مشرکان را مسلمان معرفی نمود.
علی عبدالرزاق که در عرصه حکومت و خلافت وارد شد و شعار سکولاریسم سر داد.
احمد امین که درعرصههای بسیاری به نوشتن و ارائه نظر پرداخت که مهمترین آن تحریف تاریخ اسلام و فقه و اخلاق اسلامی بود.
محمد حسین هیکل در سیره و معجزات به تحقیق پرداخت و برخی از آنهارا انکار نمود.
تجددگرایی و سکولاریسم دو روی یک سکه هستند و هرکس که در اهداف و افکار تجددگرایان مطالعه دقیقی داشته باشد آنهارا دقیقا مانند اهداف و افکار سکولارها می یابد تنها فرق ظاهری آنهااین است که تجددگرایان افکارشان را با لباس شرعی و دینی ارائه میدهند اما سکولارها این کار را انجام نمیدهند.پس هر دو گروه در نقاط مشترکی گرد هم میآیند که عبارتند از: تقریب بین ادیان،دعوت به دموکراسی غربیو کاستن از ارزش حکم الاهی و تلاش برای اسقاط احکام شرعی خصوصا حدود الاهی و اشسلامی و دعوت به آزادی زنان و… به همین سبب پژوهشگران منصف مسلمان یا غیر مسلمان که به اساس افکار آنهادقت دارند این نزدیکی افکار را درک کرده و درمی یابند که گروه تجددگرایان در واقع پوشش و چتر سکولارها هستند.
این گفتار ظهور سکولارهایی مانند لطفی السید وطه حسین از زیر عبای مصلحانه شیخ محمد عبده را توضیح می دهد.[۲۵۳]
آلبرت حورانی در مورد محمدعبده میگوید: «او خواست تا سدی در برابر گرایشهای سکولار ایجاد کند که جامعه اسلامی را از طوفان حفظ کند ولی سدی که او بنا نهاد چتری برای حفاظت از سکولاریسم گردید که با آن وارد جهان اسلام شد سپس شاگردان و پیروان محمدعبده نظریا و گرایشات او را جوری جلوه دادند که به سکولاریسم ختم میشد.[۲۵۴]
دکتر محمد کامل ضاهر میگوید: «شیخ محمدعبده جسارت بسیار زیادی برای سکولارها و افکار آنهابه ارمغان آورد و آنهابرای تایید گرایشها و جنبشهای خود از آثار و آرای او استفاده مینمودند.و افکار روشنفکرانه او را چون سلاحی برای دفاع از اعتقادات خود که هدفی جز سکولار کردن کامل جامعه اسلامی نداشتند استفاده مینمودند که درراس آنهاقاسم امین واحمد لطفی السید ومحمد حسین هیکل و همکارانش در حزب «الامه» بودند.[۲۵۵]
پروفسور جب در مورد محمدعبده میگوید:«آن چیزی که در سکولارها موثر بود،روح پژوهشگر عبده بود خصوصا قدرت وی در برخورد با تعلیمات سنتی.»[۲۵۶]
دکتر احمد عبدالرحیم مصطفى در کتاب (تاریخ سیاسی مصر) میگوید:«فعالیت محمدعبده و شاگردانش بسیار بیشتر ازسکولارها بوده است.»[۲۵۷]
استاد نعیم عطیه میگوید: «شکی وجود ندارد که محمدعبده نقش اساسی در تلاش برای تلفیق علم و دین داشت و به این سبب عقل را پر رنگتر از سنت نمود و نهایتا این گرایشات علمی به سکولاریسم منتهی می شد.»[۲۵۸]
شیخ سفر الحوالی می گوید: «محمدعبده سکولار نبود ولی افکارش بدون شک حلقه اتصال بین سکولاریسم غربی و جهان اسلام گردید و صلیبیها با بهره گرفتن از آن سکولاریسم را در جهان اسلام وارد کردند و دین را از زندگی اجتماعی مردم خارج نمودند علاوه بر این که عمل به شریعت را باطل شمرده و قضاوت با احکام جاهلانه غربی وارداتی را رایج نمودند و نظریه های اجتماعی غربی را نیز گسترش دادند. او جمعیتی برای اصلاح تاسیس نمود اما ملتهایمسلمان افکار او را برای تغییرات سکولاریستی به کار گرفتند.»[۲۵۹]
شیخ ناصر العقل در خصوص محمدعبده و شاگردانش میگوید: «آنهانظرات و روشهایی داشتند که سکولار نبودند اما در راه سکولاریزه کردن قرار داشتند.»[۲۶۰]
دکتر سعید الزهرانی میگوید:«افکار عبده اثر خود را در ذهن شاگردانش گذاشت بلکه گسترش یافت تا صراحتا به تفکر سکولار غربی متصل گردید.»[۲۶۱]
استاد محمد حامد الناصر بعد از تحقیق افکار تجددگرایان گفته است:«حقیقت تجددگرایی دعوت به سکولاریسم است»[۲۶۲] وسپس برخی ازاندیشههای تجددگرایان درقید حیات مانند حسن حنفی ومحمد عماره را که تصریح به سکولاریسم دارد را بیان میکند.
فضلالرحمان
یکی دیگر از چهرههای مهم اعتزال نوین فضلالرحمان است که به عنوان یکی از مصلحان شبه قاره هند برشمرده میشود.فضلالرحمان (۱۹۱۹- ۱۹۸۹) از مصلحان دینی پاکستان است که در سازگار کردن آموزههای دینی با دنیای جدید می کوشید. او این کار را با پیشنهاد متدولوژی و رویکرد خود به تفسیر قرآن موسوم به «حرکت دوگانه» انجام داده است. به سبب تهدید و تکفیر بنیادگرایان نتوانست پروژه اصلاح را در موطنش پاکستان پیش ببرد و ناچار به جلای وطن شد ولی تحقیقاتش را در انگلستان و کانادا ادامه داد که حاصلش ۵ کتاب و ۷۰ مقاله است که تا به حال به زبان فارسی ترجمه نشدهاند.
فضلالرحمان در ردیابی علـل انحطاط جوامع اسـلامی انسداد باب اجتهاد و تقلید را علت اصلی می داند. اولین انحراف در دوره امویان و سیطره تفکر اشعری است که اعتقاد به جبر و حسن و قبح غیرعقلی و قدیم بودن قرآن را رواج میدهند. کنار گذاشتن رویکرد عقلی و حکم به نص و به خصوص حدیث های نامعتبر، روح اصلی و کلی قرآن را که همانا اخلاق است مورد غفلت و فراموشی قرار داد.فضلالرحمان ضمن ارج گذاشتن به کارهای مصلحانی چون محمدعبده، سرسید احمدخان، حسن بنا و ابوالعلی مودودی، نقص کار آنها را در عدم مطالعه سیستماتیک قرآن به عنوان یک کلیت واحد و یکپارچه میدانست و معتقد بود تفسیر آیه به آیه و جزء به جزء قرآن راه به جایی نمیبرد بلکه اولاً باید با یک روش تاریخی و توجه به شئون نزول آیهها از امروز به گذشته رفت و روح کلی تعالیم و هدف نهایی شارع از نزول آیات را استنباط کرد و سپس با حرکت از گذشته به امروز همان روح و هدف را با دنیای مدرن تطبیق داد. حاصل این تحقیق، زنده کردن روح قرآن و تبدیل آن از یک کتاب بی روح و مجموعهای از اعمال و مناسک بی روح و تقلیدی، به یک راهنمای عمل است که در رویکرد اخلاقی ما در زندگی اثر مستقیم دارد، خواهد بود.[۲۶۳]
فضلالرحمان کار خود را با نقد «نظریه املاء وحی» شروع میکند و معتقد است که الهام وحی حاصل تقابل جهان غیرمخلوق (خدا) و جهان مخلوق (پیامبر و اجتماع عصر او) است و بنابراین توقعات و علائق و نیازهای پیامبر و جامعه اش در این محصولِ زبانی منعکس است. قرآن به یک باره و بدون توجه به فراز و نشیب ها و اتفاقات دوره رسالت نازل نشده بلکه هم احوال اجتماعی زمانه را در خود بازمیتاباند. لذا تسری ظاهرِ احکامِ زمان مکانی، به همه زمان ها و مکان ها- بدون در نظر گرفتن روح و هدف تعالیم -کار نادرستی است.[۲۶۴]
فضلالرحمان میگوید امروزه اسلام را در فقه و احکامی خلاصه کرده اند که غالباً ناظر بر زمان و مکان و اتفاق تاریخی معینی بودهاند. مثلاً در قضیه تعدد زوجات کار اسلام نه «تعدد» که «تجدد» زوجات بوده و بعد از آن هم قرآن صراحتاً میگوید امکان برقرار کردن عدالت بین زوجات وجود ندارد و لذا روح این تعلیم حرکت در روند امحای تعدد زوجات است، نه تأیید آن برای همه زمانها و مکانها. همین حکم در باب برده داری صدق می کند. تسری احکام بردهداری- به صرف عدم نفی آن در قرآن- به زمان و مکان معاصر، مایه مضحکه دشمنان اسلام میشود در حالی که روح تعالیم اسلامی بر تحدید و نفی تدریجی برده داری و آزاد کردن بردگان دلالت دارد.
روح تعالیم دینی در سطح فردی تخلق به اخلاق الهی و در سطح اجتماعی، عدالت به خصوص در باب یتیمان و زنان و سالخوردگان بوده است.
فضلالرحمان چاره کار را در تفسیر کلیت قرآن- به صورت یکپارچه- برای رسیدن به روح تعالیم آن میبیند و برای این کار متدولوژی «دوحرکتی» را پیشنهاد میکند. تلاش برای عمل کردن به جزء به جزء آیات نه ممکن است و نه به تحقق اهداف دین یاری میرساند.
فضلالرحمان، ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و تلاش آنها برای پیرایش دین از خرافات را حرکتی مصلحانه تلقی میکند ولی اشکال کار آنها را در این میبیند که آنچه را به عنوان سنت از طریق حدیث به ایشان رسیده، وحی منزل تلقی کرده و نتیجهای ارتجاعی از آن گرفتهاند. در حالی که پـیامبر در بسیاری از موارد، کار را به عرف و عقل زمانه واگذار میکردند و به عـلاوه بسیاری از گفته ها و اعمال ساختگی به ایشان منسوب شده و حتی مفید و لازم نیست همه اعمال و گفتارهای واقعی ایشان، برای همیشه قابل تقلید باشد.
فضلالرحمان منکر این نیست که قرآن کتابی برای همه زمانها و مکانهاست و نه فقط عربستان هزار و سیصد سال پیش ولی در عین حال معتقد است این روح تعالیم است که فرازمانی و فرامکانی است. دو گام یا دو حرکت پیشنهادی فضلالرحمان احیای روح قرآن است که گام اول باید با اجتهاد فکری مورخان صورت گیرد و گام دوم با اجتهاد فکری جامعه شناسان. برای استخراج روح این تعالیم، طرح این سؤال که اگر امروز پیامبر (ص) زنده بود چه می کرد اهمیت اساسی دارد و راهنمای بسیار مهمی است.[۲۶۵]
در حیطه اجتماعی فضلالرحمان بر اساس اصل شورا و بیعت به دموکراسی معتقد است که بر اساس آن اداره جامعه اسلامی باید بر طبق اصل شورا صورت گیرد. از این نظر با ابوالعلا مودودی و نهضت جماعت اسلامی پاکستان مخالف است و با طالقانی موافق. طالقانی و فضلالرحمان از منظر درون دینی به دموکراسی شورایی معتقد شدهاند ولی سروش منابع دینی را برای اثبات دموکراسی کافی نمی داند. پروژه فضلالرحمان ترکیب عقل و معنویت است. او اعتقادات غیرعقلانی را نه تنها احمقانه که غیراخلاقی میداند و از آن طرف عقلانیت منهای اخلاق و معنویت را هم نمیپسندد.
فضلالرحمان اعـتـقاد به اختیار را نـزد ابـن تیمیه ارج مینهد و همین طور نفی خرافات و عرفان زدایی او را،هرچند به ورطه صوفی ستیزی درنمیافتد و تلاش غزالی برای ترکیب تصوف و زهد را میستاید. تصوف از نظر او به عنوان تلاشی برای معنا دادن به زندگی قابل تقدیر است ولی ادعای عرفا مبنی بر دسترسی به منابع معرفتی مافوق عقل را نمیپذیرد. با معتزلیان احساس همدلی بسیار میکند و فلاسفه ای چون ابن سینا و ابن رشد را ارج مینهد .[۲۶۶]
تاثیر فضلالرحمان بر پستمدرنیستهای پس از وی[۲۶۷]:نظریه فضلالرحمان درباره تاریخی بودن احکام اسلامی با استقبال گسترده مدرنیستهای مسلمان روبرو شده و آرای او از طریق شاگردانش در کشورهای مختلف بازگویی و تکرار شده است. در اندونزی نور خالص مجید که یکی از شاگردان فضلالرحمان است،یکی از برجستهترین چهرههای روشن فکری آن کشور در طی سالیان گذشته بوده و از ویژگیهای او طرفداری از پلورالیسم بوده و نیز با طرح شعار «اسلام آری ،اسلام سیاسی خیر»[۲۶۸] از جدایی اسلام از فعالیتهای سیاسی حزبی حمایت میکرده است . اصولاً اندیشههای نوگرایانه ی فضلالرحمان در اندونزی و مالزی طرفداران بیشتری دارد تا در موطنش و شاید یک دلیل آن این باشد که حرکت او کمتر جنبه سیاسی و اجتماعی و بیشتر جنبه اخلاقی دارد.نور خالص مجید در ۶۶ سالگی در سال ۲۰۰۶ درگذشت.
امینه ودود که در حال حاضر استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه ویرجینیا[۲۶۹] است، یکی دیگر از کسانی است که با مدل قرار دادن نظریه فضلالرحمان با نوشتن کتاب قرآن و زن [۲۷۰] در صدد اثبات این برآمد که بسیاری از موارد تفاوت بین احکام زن و مرد در اسلام جنبه تاریخی داشته و به عبارت دیگر مربوط به زمان حاضر نمیشود. امینه ودود سال ۲۰۰۵ در شهر نیویورک به امامت نماز جماعت برای مردان و زنان پرداخت که در همان زمان نیز موجب بحثهای زیاد و جلب توجه فراوان شد .
در ایران نیز مدرنیستهای مسلمان – علی رغم تفاوت بستر نظریه فضلالرحمان که فقه اهلسنت است با بستر گفتمان اسلامی در ایران که بر مبنای مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است- بر اساس همین الگو نخست به باز تفسیر کردن احکام و پس از مواجهه با واکنشهای محکم و تند، در مرحله بعد به تحلیل آموزههای اسلامی در ابعاد مختلف آن پرداختهاند.
محمد عابد الجابری