و ینوبون عن بزوغ المرجّا[۱۸۶]
در این ابیات صور بلاغی با شیوههای مختلف، از نظر معنی تکرار شده است و آن جایگاه استعمار، در میان عربها است. پس استعمار عدالت را از بین میبرد و خودش را حاکم بر مردم قرار میدهد و مانع رحمت وعدالت میشود.
تکرار در شعر «بردونی» بیشتر از دیگر اشکال و صور شعری، به کار رفته است و این تکرار گاهی، شامل همه ابیات قصیده و گاهی در یک عبارت شعری و گاهی در یک کلمه اتفاق میافتد که شاعر از این کار لذت خاصی میبرد.[۱۸۷]
«عبدالله بردونی» در قصیده «عازف الصمت» سیاست جدید را اینگونه توصیف میکند:استعمار حتی بر خاک قبرها آواز میخواند و بر فراغ غارها آواز سر میدهد.
تُلَحِّنُ حَتَّی تُرَابَ القُبور وَ تَعْزِفُ حتَّی فراغ الکُهوف[۱۸۸]
«تلحن الرفات» کنایه از سیاست بعث است و عبارت تراب القبور به این موضوع اشاره دارد و آواز بر فراغ غارها نیز، به این موضوع مرتبط است. همین تصویر شعری در قصیده «سباعیه الغثیان الرابع»در دیوان زمان بلانوعیه تکرار شده است.
«استعمارحتی بر خاک قبرها حکومت میکند (سیاست میکند) و جنین (نوزاد) آرزوها را قبر میکند».
تُسیِّسُ حتی تُرابَ القُبور و تقبُر حتی جنینَ الأملْ[۱۸۹]
بیت اول کنایه از، سیاست رجعی و بیت دوم کنایه از، سیاست جدیدی است که به برانگیخته شدن و زنده کردن فرا میخواند.
«بردونی» در دیوان «زمان بلا نوعیه» در قصیده «صنعاء فی فندق اموی» در این باره میگوید:
«ای زمانه ای که همانندی برای آن نیست وبدبختی و پریشانی و غم و اندوه آن را سوق داده است. خیمههایی را برافراشت که قلب گرسنگان را میآزارد».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
زمانٌ بلانوعیّه، ساقَ ویلُهُ متاخیمَ یقتاتونَ أفئدَهَ الجوعی[۱۹۰]
در قصیده « زمان بلا نوعیه» در همان دیوان باز زمان را تکرار کرده است.
«ای زمانه ای که همانندی برای آن نیست و خودش نیز نمیداند که چه چیزی میخواهد».
أریدُ ما ذا یا زماناً بلا نوعِیَّه لم یَدرِ ماذا یُرید[۱۹۱]
برای بار سوم در قصیده «آخر الموت» در همان دیوان میگوید:
«ای زمانهای که برابر و همانندی برای آن نیست حرفه مرگ و حرفه پزشکی و طبابت».
یا زماناً مِنْ غیرِ نوعٍ تساوَتْ مهنهُ الموتِ و احترافُ الطِّبابه[۱۹۲]
زمان در قصیده اول، تعبیر از حالات ظلم و ستم است تا جایی که انسان در آن زمان و عصر، برادرش را به صورت وحشیانه میخورد. و زمان دوم تعبیر از حالات جهل و ناتوانی و عدم درایت است، به گونهای که در آن زمان مردم یمن قادر به درک اهداف و مقاصد و تعبیر از درونشان نیستند و زمان در بیت سوم، تعبیر از تجارت طب و به کارگیری علم برای سود و منفعت به جای طبابت است. در همه این حالتها زمان، بنا به گفته شاعر، بلا نوعیه است به درستی که آن زمان بهرهبرداری و غارت و ظلم و جهل و نادانی است.[۱۹۳]
در شعر بردونی حرف استفهام و ندا نیز تکرار شده. تکرار استفهام در قصیده «زمان بلانوعیه» بدین گونه است:
«چه اتفاقی افتاده؟ عصر هارونالرشید به پایان رسیده است و افراد دیگر جای وی را اشغال نمودهاند»
ماذا جری …؟عهدُ «الرشید» انتهی واحتلَّ (مسرورٌ) محلَّ (الرَّشیدْ)[۱۹۴]
پس این حرف استفهام مورد نظر در قصیده «رجعهالحکیم بن زاید» تکرار شده است.
چه اتفاقی افتاده …؟ عروسی هایتان را بر خونی که هنوز گرم است برپا میکنند!؟».
ماذا جری تُحیُونَ أعراسَکُمْ علی دمٍ ما حانَ أن یَبْرُدا؟[۱۹۵]
این عبارات در همه حالات، سردرگمی و حیرت از وقایع انقلابهای عربی و یمن و وقایع پیمانهای سیاسی ترک شده را به تصویر میکشند.[۱۹۶]
۳- زبان اشعار وطنی بردونی
۳-۱٫اسلوب ها
بردونی برای گرایشهای سهگانه «قومیت، وطن، سوسیالیسم» سه وسیله به هم پیوسته را در شعر وطنی خود استفاده کرده است.
۳-۱-۱٫سخریه
سخریه شرط ادب است. شعر بردونی بر سخریه سرشته شده است و بدی حالش آن را شعلهور کرده است در حالی که یک مبدع مستعد و ابداعگر است.[۱۹۷]
زمانی که به اشعار وطنیاش مینگریم در مییابیم که تمسخر و تحقیر در شعرش از امتیاز والایی برخوردار است و شاعر آن را به مانند نقد در سطح اجتماعی و قومی و حتی انسانی و مجسم کردن حوادث و براندازی پرتوهای درخشان به کار برده است. مثالش، مثال نقاش کاریکاتوری است, که دارای احساسی تیز و قدرت بر روشنایی اطراف از خلال زاویه مورد نظر است. که آن را مجسم میکند؛ تا چشم بیننده به طور مستقیم بر آن واقع شود و اثری را بر جای بگذارد که به اندیشه و عمق احساسش برسد؛ این همان چیزی است که شاعر در اشعار تمسخرآمیز خود میخواهد. عناوین اشعاری که وی در آنها به تمسخر و تحقیر پرداخته است عبارتند از:[۱۹۸]
آنچه در اشعار وی مربوط به سخریه است، پارهای از قصاعدی است که از اسلوب نقدی اش سرچشمه گرفته دارای بنای جوشندهای است که از احساسات وطنی و قومی و حتی انسانی وی رشد کرده ، برگزیده شده است. و این کار بر وسعت افق فکری شاعر و دلایلی بر نقدش برای ساختار جامعه در بسیاری از قضایای سیاسی حتی اجتماعی به سبب جهل و عقبماندگی است.
«بردونی» در قصیده «صدیق الریاح» سرمایهداران جنگ را اینگونه توصیف میکند:
«برای رسیدن به مقاصد خود به نام پول و مهمات با مرگ مردم تجارت میکند تا شاید از این راه سود و منفعتی کسب کند؛ اما من متوجه این کارش هستم و وی را در رسیدن به خواستهاش ناکام میگذارم گویی آرزوهایش را در شنزار میکارند».
علی اسم الجنیهاتِ و الأسلحه
و یشِتمُّ کفِّی مُرابی الحروبِ
یتاجرُ بالموتِ ،کی یربحهْ
فیزرعُ فی رملِهِ مطمَحهْ[۱۹۹]
در ابیاتی که ذکر گردید شاعر رو به سوی سرمایهداران میهنش دارد که فقط سود و منفعت برایشان مهم است و حال آنها را شبیه به انسان حریصی میداند که با کارهایی که انجام میدهد خون مردمان را میریزد.
همچنین در قصیده «أغنیه من الخشب» دلیل اینکه بعضی از کشورهای بیگانه، در درون کشور با آنها میجنگند را بیان میکند: «علت اینکه بیگانگان در سرزمین خودمان با ما به نبرد میپردازند، این است که آنها همه امورات مهم کشور را به دست گرفتهاند و ساکنان اصلی گویی نسبت به کشور خود بیگانهاند در حقیقت جای این دو با هم عوض شده ابولهب نمرده و همواره وی در جانهای ما زندگی میکند. آن کسی که مرده، شکوه و عظمت و اصالت ما است که به این افراد اجازه دخالت در کشورمان دادهایم».