یکی دیگر از کسانی که در مورد گروه مرجع تحقیقات علمی انجام داده، نیوکامب است. او نقش گروه های مرجع را در شکل گیری و تغییر نگرش افراد مهم و تعیین کننده تلقی می کند و در این رابطه به جنبه هنجاری این گروه تأکید می کند.
گروه مرجع مثبت و گروه مرجع منفی دو مفهوم متضاد دیگری است که نیوکامب مطرح می سازد: گروه مرجع مثبت گروهی است که شخص آرزو دارد به عنوان یک عضو مشخص آن تلقی شود. یا گروهی است که فرد فکر کند که نگرش ها و رفتارهای آن گروه برای او مطلوب است و گروه مرجع منفی، گروههایی هستند که شخص انگیزه مخالف با آن داشته باشد و آرزویی که به عنوان عضوی از آن گروه محسوب شود، ندارد (سروستانی و هاشمی،۱۳۸۱: ۱۵۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
داوسن و چاتمن مهمترین مباحث نیوکامب را اینطور بیان می کنند:
۱- گروه مرجع بر تغییر نگرش موثر است
۲- اثر انگیزه شخص برای عضویت یا ارتباط در گروه های بر رفتار فرد، از عضویت واقعی اش بیشتر است.
۳-گروه های مرجع گروههایی هستند که هنجارها،چارچوب داوری فراهم می کند که واقعا بر نگرش ها و رفتار شخص اثر گذار هستند.
۴-یک شخص(مرد- زن)زمانی انگیزه عضو شدن در گروه های مرجع را پیدا می کند که احتمالا نگرش هایی را که فکر می کند مشترک در گروههاست کسب کرده باشد
۵- گروه های مرجع نمی توانند مانند گروه های عضویت برای شخص باشند، اگرچه اکثریت گروه های عضویت کارکرد گروه های مرجع را برای اعضایش دارند
۶- گستره اینکه گروه عضویت شخص موجب رضایت یا عدم رضایت برای فرد شود بر احتمال اینکه کارکردهای گروه عضویت همانند کارکردهای گروه مرجع باشد،اثر دارد
۷- فرد موقعیت گرایش اش را بر حسب اینکه چه گروه ها یا افرادی با موقعیت او ارتباط دارند بصورت متفاوت ارزیابی می کند
۸-اگر شخص تشخیص دهد که گروه های مرجع او موقعیتشان به سوی یک موضوع تغییر کرده، به احتمال زیاد نگرشش را به سوی آن موضوع تغییر می دهد.
۹- زمانی فرد علاقمند می شود عضو یک گروه جدید شود که فرد بفهمد گروه جدید مبنای داوری شکوهمندی به او می دهد
۱۰- زمانی مردم به عنوان اعضای گروه تعیین هویت می کنند که نگرش های مشترکی را در گروه ببینند
۱۱- مردم تمایل و انگیزه قوی مبنی بر اینکه بوسیله اعضای دیگر به عنوان عضو گروه شناخته شوند،دارند
۱۲- نقش های اجتماعی، بین نگرش های اجتماعی و سایر خصایص شخصیتی، میانجی گری می کند
۱۳- نگرش ها و رفتارها و هنجارهای دیگران(گروه اجتماعی) بعضی اثرات را بر نگرش ها، رفتار و هنجارهای عمومی و خصوصی افراد دارد(داوسن و چاتمن،۲۰۰۷: ۶).
لئون فستینگر مهمترین نظریه پردازی است که در حوزه روانشناسی اجتماعی در باب مضمون و کارکرد گروه مرجع، یعنی تاثیر گروه بر شکل گیری نگرش ها و رفتارهای فرد به نظریه پردازی پرداخته است.
فستیگر در مقاله ای که در سال ۱۹۵۴ به چاپ رساند، فرایند تأ ثیرگذاری افکار در گروه های اجتماعی را به بحث گذاشت. در این مقاله که تحت عنوان «تئوری فرایند مقایسه اجتماعی» چاپ شد تأثیر مقایسه اجتماعی و ارزیابی و توانایی ها بر شکل گیری افکار در گروه بحث و بررسی شد. به اعتقاد فستینگر تئوری او قادر است واقعیت های فراوانی را تبیین کند و فرضیه های آزمون پذیر بسیاری از آن انشقاق می یابند. خلاصه تئوری فستینگر که در قالب قضایای محوری و نتایج علمی بیان شده بدین شرح ارائه می گردد:
قضیه اول: در ارگانیسم بشر سائقه ای وجود دارد که او را به ارزیابی افکار و توانایی هایش وادار می سازد اگرچه در نگاه اول به نظر می رسد که تفاوت زیادی میان افکار و تواناییها وجود دارد اما پیوند کارکردی نزدیکی میان این دو وجود دارد زیرا آنها در پیوند با یکدیگر بر رفتار تاثیر می گذارند. در واقع شناخت و ارزیابی فرد از موقعیت و توانایی های خود، رفتار او را شکل می دهد و اگر این شناخت و ارزیابی درست نباشد شکست و تنبیه او را در پی خواهد داشت.
قضیه دوم: در شرایطی که معیارهای عینی غیر اجتماعی در دسترس نباشد، افراد افکار و استعدادهای خود را با مقایسه با افکار و توانایی های دیگران ارزیابی می کنند. به عنوان مثال برای ارزیابی سرعت و قدرت دوندگی یک فرد می توان شاخص هایی عینی در نظر گرفت، اما برای ارزیابی مزایای یک کاندیدای سیاسی یا قضاوت درباره اجتناب ناپذیر بودن جنگ، چنین شاخص هایی وجود ندارد و به ناچار در ارزیابی و قضاوت باید از معیارهای اجتماعی و ذهنی استفاده کرد از این قضیه دو نتیجه زیر گرفته می شود:
اولاً، در صورتی که نه مقایسه اجتماعی و نه مقایسه با شاخص های عینی فیزیکی، امکان پذیر باشد ارزیابی افراد متزلزل و بی ثبات خواهد بود؛
دوماً، در صورتی که شاخص های عینی غیر اجتماعی برای ارزیابی افکار وتوانایی ها در دسترس باشد، شخص افکار و استعدادهای خود را از طریق مقایسه با دیگران ارزیابی نخواهد کرد.
قضیه سوم: تمایل افراد به مقایسه خودشان با دیگران، در صورتی تفاوت زیادی میان افکار و توانایی های آنان وجود داشته باشد، کاهش می یابد. افراد مایل نیستند که افکار و استعدادهای خود را با کسانی مقایسه کنند که تفاوت فاحشی با آنان دارند. به عنوان مثال کسی که تازه بازی شطرنج را یاد گرفته است، خود را با قهرمانان شطرنج مقایسه نمی کند. از این قضیه نیز دو قضیه فرعی اسنتاج می شود:
اولاً، در صورتی که با افراد مختلفی وجود داشته باشد، شخصی برای مقایسه انتخاب خواهد شد که نزدیک ترین ویژگی ها را با مقایسه کننده داشته باشد؛
دوماً، در صورتی که تنها امکان مقایسه با فردی باشد که ویژگی های کاملا متفاوتی با مقایسه کننده دارد، وی قادر به ارزیابی دقیق استعدادها و افکار خود نخواهد بود. نتیجه ای فستینگر می گیرد این است که در ارزیابی افکار و استعدادها، امکان انتخاب مبنای مقایسه برای افراد وجود دارد و عامل مهمی که در این انتخاب تعیین کننده است، میزان تشابه یا تفاوت میان مقایسه کننده و مقایسه شونده است، وی همچنین چهار نتیجه کلی از قضایای سه گانه فوق ارائه می دهد:
۱-ارزیابی ذهنی افکار و استعدادها در صورتی از ثبات برخوردار خواهد که مبنای مقایسه، افرادی باشند که ویژگی های مشابه با مقایسه کننده دارند؛
۲- وقتی یک فرد خود را با کسانی مقایسه می کند که افکار و استعدادهایی متفاوت با او دارند، به تغییر ارزیابی از افکار و استعدادهای خود متمایل می شود. بنابراین آگاهی از افکار و استعدادهای دیگر اعضای گروه، بر ارزیابی فرد از خود تاثیر می گذارد و او را به ایجاد تغییر در قضاوت نسبت به داشته های ذهنی و عملی اش وادار خواهد کرد.
۳- افراد نسبت به قرار گرفتن در موقعیت ها و گروههایی که دیگران تفاوت زیادی با آنها دارند، رغبتی نشان نمی دهند؛
۴- وجود تفاوت میان اعضای گروه از جهت افکار و توانایی ها، کنش هایی را بر می انگیزاند که به کاهش این تفاوت بیانجامد. به عبارت دیگر، افراد کاری می کنند که تفاوت فکری و ذهنی میان آنان و دیگر اعضای گروه که مبنای مقایسه آنان قرار می گیرند، کاهش یابد؛ در نتیجه این اقدامات در زمینه افکار و توانایی ها، تفاوت هایی با هم خواهد داشت.
قضیه چهارم: همواره سائقه و انگیزه ای برای رشد و تقویت توانایی ها و استعدادها وجود دارد، اما چنین چیزی در مورد افکار صادق نیست، زیرا برتری قائل شدن برای یک نفر معنی ندارد، افکار می توانند درست و معتبر یا نادرست و غلط باشند و پیشرفت فکری معنی دار نیست.
قضیه پنجم: تغییر توانیی ها با محدودیت ها و موانعی عینی و غیر اجتماعی مواجه است در حالی که این گونه موانع غالبا در مورد تغییر افکار و آرا وجود ندارد. تغییر فکر ممکن است مشکلاتی اجتماعی یا عاطفی و شخصیتی داشته باشد ولی تغییر تونایی های فرد بسیاری اوقات نیاز به مقدمات و لوازمی عینی دارد که از اختیار فرد به کلی بیرون است. اما از آنجائیکه تغییر توانایی ها همیشه مقدور نیست و تغییر افکار جهت هماهنگی با سایر اعضای گروه هم با دشواری هایی همراه است، فرد ممکن است برای کاهش فشار ناشی از ناهمگونی با دیگران از مواضع سه گانه زیر اتخاذ کند:
۱-وقتی که تفاوت هایی میان فرد و سایر اعضای گروه از حیث افکار یا استعدادها وجود دارد داشته باشد؛ فرد ممکن است تغییراتی در موضع و موقعیت خود پدید آورد وخود را با دیگران همساز کند.
۲- در این شرایط ممکن است که فرد تلاش کند دیگران را به خود نزدیک سازد و آنان را تغییر دهد. ایجاد تغییرات تا زمانی که مربوط به ایده ها و افکار باشد، عملی تر است، اما همانطور که در قضیه اخیر اشاره شد، تغییر توانایی ها با موانع طبیعی مواجه می شود. بنابراین تغییر توانایی درسی یا ورزشی اعضای یک کلاس به مراتب مشکل تر از تغییر نگرش های آنان درباره موضوعی خاص است. تغییر توانایی ها جهت رسیدن به یکنواختی و هماهنگی اعضای گروه گرچه امکان پذیر است، اما هم میزان آن ناچیز است و هم مقدمات و زمان بسیار زیادی دارد.
۳- در صورتی که شرایط دیگر اعضای گروه تفاوت بسیار زیادی با فرد داشته باشد، وی سمت ترک مقایسه سوق پیدا خواهد کرد وممکن است اساسا موقعیت جدیدی برای مقایسه ای را به هم بزند یا رابطه خودش را با گروه قطع کند، از گروه خارج شود و موقعیت جدیدی برای مقایسه و ارزیابی افکار و عقاید خود پیدا کند. البته این شرایط پیامدهایی نیز در بر دارد که در قضیه ششم مطرح می شود.
قضیه ششم: ترک مقایسه با دیگران بخصوص در زمینه افکار و عقاید، همراه با احساس خفت و کوچکی و حتی دشمنی خواهد بود، تا آنجایی که ادامه مقایسه می تواند عواقب ناگواری برای فرد به دنبال بیاورد.
قضیه هفتم: هرچه اهمیت گروهی که مبنای مقایسه قرار می گیرد، بیشتر باشد فشار جهت همشکلی فرد با گروه بیشتر می شود. همچنین هرچه انگیزه فرد برای مقایسه خود با دیگران بیشتر باشد، تلاش بیشتری برای تغییر افکار و استعدادهایش جهت همشکلی با گروه خواهد کرد. بر همین اساس، هرچه اهمیت یک فکر یا توانایی خاص یا ارتباط آن با رفتارهای جاری و مهم بیشتر باشد، فشار بیشتری برای رفع تفاوتها وناهمگونی های موجود در گروه بروز می کند. نتیجه ای که از این قضیه گرفته می شود این است که:
اولاً: هرچه جاذبه گروه برای فرد بیشتر باشد، اهمیت آن به عنوان مبنای مقایسه بیشتر خواهد بود و در نتیجه فشار بیشتری برای همشکلی با آن و رفع تفاوت ها متوجه فرد خواهد شد.
دوماً: هرچه یک ایده یا توانایی خاص در روابط گروهی اهمیت و ضرورت بیشتری داشته باشد، تاکید و فشار بیشتری برای همشکلی با آن صورت خواهد گرفت.
قضیه هشتم: اگر تفاوت ها بین فرد و کسانی که مبنای مقایسه قرار می گیرند، ثابت و لایتغیر باشد تمایل وی به مقایسه خود با آن کاهش می یابد.
قضیه نهم: وقتی مجموعه ای از افکار و استعدادهای افراد در گروه مورد ارزیابی آنان قرار گیرد، واکنش های کسانی که به اکثریت نزدیک ترند با واکنش دیگران متفاوت خواهد بود. این افراد تمایل بیشتری دارند که دیگران را تغییر دهند و کمتر به تغییر در وضع خودشان میل دارند در حالی که کسانی که در حاشیه قرار می گیرند، آمادگی بیشتری برای پذیرش تغییر در وضعیت خود پیدا می کند.
فستینگر پس از شرح نظریه خود و ارائه قضایای نه گانه تاکید می کند که تمایل افراد به مقایسه و ارزیابی استعدادها و افکار خود در گروه، نه تنها بر رفتارگروهی آنان تاثیر می گذارد بلکه در شکل گیری گروه و تغییر اعضای آن هم موثر خواهد بود. به اعتقاد وی مردم مایلند وارد گروههایی شوند که دارای افکار و توانایی هایی مشابه و هماهنگ با خودشان هستند. آنها از گروههایی که دارای چنین ویژگی هایی نباشند خارج می شوند یا رفتار و افکار خود را به گونه ای تغییر می دهند که با الگوهای رایج در گروه تطابق پیدا کند. بنابراین مقایسه و ارجاع به گروههایی که دارای منزلت های خیلی بالاتر یا خیلی پایین تر هستند، در مواردی بسیار نادر اتفاق خواهد افتاد طبق نظریه فستینگر افکار و رفتار فرد در چارچوب روابط گروهی و تحت تاثیر دیگران شکل می گیرد و فشار برای همشکلی در گروه به تغییر ایده ها و عملکردهای اعضا منجر می شود(هاشمی،۱۳۸۱: ۱۵۷-۱۵۴).
۲-۲-۳- گروه های مرجع و جنسیت
جنسیت از جمله مباحثی است که نقش و جایگاه آن در تحقیقات علوم اجتماعی روز به روز افزایش می یابد، و بخشی از آن مدیون تلاش های جامعه شناسان و اندیشمندان فمنیست است. هرچند طیف های متفاوتی از فمنیست ها را می توانیم شناسایی کنیم که از فمنیست های رادیکال تا فمنیست های لیبرال را در بر می گیرند، ولی نقاط مشترک زیادی بین آنها حاکم است که در واقع می توان از واژگان مشترک فمنیستی سخن به میان آورد. فضا و نابرابری از جمله بحث های این گروه از جامعه شناسان است، نابرابری های جنسیتی مولود فضای اجتماعی است که در آن ایدئولوژی مردانه حاکم است. در این باره آبوت و کلر والاس می گویند:« ایدئولوژی مردانه کار مردان را مهم و ضروری و کار زنان و وظایف تولید مثلی ایشان را کم ارزش جلوه می دهند و از این راه موقعیت مسلط مردان را تایید و تحکیم می کند. مردانگی یا قلمروی عمومی یکی است، مرد یعنی کسی که کارهای مهمی در خارج از قلمروی خانگی انجام می دهد، یعنی کارهای مردانه، شیوه نقش دادن متناسب با جنسیت، اینکه دختر یا پسر چه رفتاری را با ارزش تلقی کنند، برخورد والدین، آموزگاران و به طور کلی جامعه با پسران و دختران متفاوت است و از آنان رفتارهای متفاوتی را انتظار دارند و بزرگسالان و حتی همسالان الگوهای پذیرفته شده غیر از این را به باد تمسخر می گیرند و مردان را با برچسب زن صفت و زنان را مرد صفت یا سوسول می گویند»( ایمانی،۱۳۸۴: ۵۶).
رفتار دختران نوجوان دست کم تا اندازه ای محصول تفاوت برخوردهایی است که با دختران و پسران می شود، از آنجا که دختران را بیشتر نیازمند توجه وحمایت می دانند والدین در مورد تفریحات دختران خود بیشتر سخت گیری می کنند این سخت گیری در پیوند با عرف حاکم درباره رفتار مناسب برای زنان است. اعتقاد به اینکه مردان از زنان با استعداد ترهستند ناشی از از این دیدگاه بوده که زن و مرد توانایی های فکری و علایق متفاوتی دارند. که این دیدگاه ها درفرصت های موجود برای دختر و پسر تاثیر گذار بوده است. به عنوان مثال درس های برازنده خانم ها، گلدوزی، موسیقی و… است و برای پسران جبر و ریاضی و…است.به نظر می رسد در تمام طبقات اجتماعی تحصیل پسر از دختر با ارزش تر است و این در آنچه در سطح دبیرستان برای نوجوان پیش می آید تاثیری عمیق دارد، چه در این مقطع انتخاب رشته صورت می گیرد و درباره ادامه یا ترک تحصیل تصمیم گیری می شود.
اشکال فرهنگی مانند داستان های عاشقانه عامه پسند، اپراهای مبتذل تبلیغاتی، تصویرها و موسیقی پاپ، فیلم های پرماجرا و فعالیت های فرهنگی مانند ورزش بخشی از تمثیل و مانند سازی جنسی است.افزایش رمان خوانی در میان زنان در پاسخ به نیاز زنان به تخیلات رمانتیک در جامعه مدرن است، محتوای این تخیلات رمانتیک آرزوی توجه و عشق و حمایت از جانب مردان به شیوه ای خاص است، عشق و توجهی که خوانندگان از دوران ماقبل اودیپی خود تجربه نکرده اند. در واقع می توان گفت خود زنانه- در رابطه- با دیگران است در حالی که خود مردانه خودی با خود و مستقل است. زنان در مطالعه رمان های عاشقانه به نحوی در پی بازگشت به آن رابطه از دست رفته هستند، بنابراین خواندن رمان های عاشقانه به برخی از نیازهای اساسی زنان به معنایی که در جامعه مردسالارانه پرورده شده اند پاسخ می دهد. از این رو زنان امروزه از خواندن چنان رمان های عمیقا لذت می برند. رمان هان موفق آنهایی است که بر خلاف واقعیت خالی از خشونت مردانه باشد و در آن احساس جنسی زنانه بیدار نشده باشد از این رو خواندن چنین رمان هایی موجب رهایی از فشارها و تنش های ناشی از زندگی روزمره می گردد و راه گریزی فراهم می آورد( بشیریه ۱۳۷۹: ۱۱۸).
۲-۲-۴- سرمایه فرهنگی
سرمایه فرهنگی[۱۷] از مفاهیم اساسی در اندیشه بوردیو است. سرمایه از نظر بوردیو به هر نوع قابلیت، مهارت و توانایی اطلاق می شود که فرد می تواند در جامعه به صورت انتسابی یا اکتسابی به دست آورده، از آن در روابطش با سایر افراد و گروه ها برای پیشبرد موقعیت خود بهره برد(ابراهیمی، ضیاپور؛۱۳۹۱: ۱۳۱). وی جنبه های اقتصادی و فرهنگی را در بحث طبقه مورد توجه قرار میدهد و بر مبنای سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به تحلیل طبقه میپردازد. حجم و انواع سرمایه ها طبقه را شکل میدهند(سیدمن، ۱۳۸۷). برای بوردیو، فرهنگ مانند نوعی اقتصاد یا بازار است که در این بازار، انسان ها بیشتر سرمایه فرهنگی از خود مایه می گذارند تا سرمایه اقتصادی و این سرمایه فرهنگی بیشتر از خواستگاه طبقه اجتماعی مردم و تجارب آموزشی شان سرچشمه می گیرد(ریتزر،۱۳۸۴: ۷۲۸). سرمایه فرهنگی از جمله مفاهیمی است که در خلاء عمل نمی کند، بلکه نیرویی است که ایفای نقش خود را در یک ساختار گسترده تر اجتماعی انجام می دهد. به نظر بوردیو، سرمایه فرهنگی عبارت از شناخت و ادراک فرهنگ و هنرهای متعالی، داشتن ذائقه های خوب و شیوه های عمل متناسب است(ابراهیمی، بهنوئی؛۱۳۸۹: ۱۵۹).
بوردیو سبک های زندگی را متأثر از سرمایه فرهنگی افراد می داند آنجا که می گوید:« سبک های زندگی محصول منظم سرمایه فرهنگی هستند که به نوبه خود، به نظام هایی از نشانه تشخص اجتماعی تبدیل می شوند( مثل ممتاز، عامیانه وموارد دیگر) دیالکتیک شرایط ساختی و سرمایه فرهنگی مبنایی است که توزیع سرمایه، یعنی ترازنامه توزیع قدرت را، به نظامی از تفاوت های احساس شده و خصوصیات متمایز ، یعنی توزیع سرمایه مشروع، متحول می سازد.»(بوردیو،۱۹۸۴: ۱۷۲به نقل از ذکائی،۱۳۸۱: ۲۵). آنچه از این نظر بوردیو می توان استنباط کرد، ارتباط سرمایه فرهنگی با مد و نشانه های رفتاری است توجه بوردیو به حالت جسمانی و نیز پوشش به عنوان فضایی برای سبک زندگی تا بدان حد است که بدن را غیر منازعه ترین مظهر و تجلی سلیقه طبقاتی می داند که خود را در صور متفاوتی از قبیل ابعاد بدن و شکل بدن متجلی می سازد. به نظر بوردیو این ویژگی های طبیعی ظاهری بیانگر نحوه برخورد با بدن، نحوه مراقبت با آن، و نحوه تغذیه، یعنی عمیق ترین تمایلات سرمایه فرهنگی روزمره هستند(همان:۲۶). بوردیو معتقد است بازتولید سرمایه فرهنگی در قالب رابطه میان راهبرد های خانواده ها و منطق ویژه نهاد آموزشی صورت می گیرد. هرچه خانواده ها سرمایه اقتصادی شان بزرگتر باشد، سرمایه گذاری بیشتری به امر آموزش و پرورش فرزندان خود تخصیص می دهند و مدرسه نیز به وسیله یک رشته عملیات گزینشی، دانش آموزان دارنده سرمایه فرهنگی ارثی را از آنانی که فاقد این سرمایه هستند جدا می کند و با توجه به اینکه تفاوت استعدادها از تفاوت های اجتماعی جدایی ناپذیر است این نظام سعی در حفظ تفاوت های اجتماعی از پیش موجود دارد (بوردیو،۱۳۸۱: ۵۵).
بوردیو معتقد است بازتولید سرمایه فرهنگی در قالب رابطه میان راهبردهای خانواده ها و منطق ویژه نهاد آموزشی صورت می گیرد. هرچه خانواده ها سرمایه اقتصادی شان بزرگتر باشد، سرمایه گذاری بیشتری به امر آموزش و پرورش فرزندان خود تخصیص می دهند و مدرسه نیز به وسلیه یک رشته عملیات گزینشی، دانش آموزان دارنده سرمایه فرهنگی ارثی را از آنانی که فاقد این سرمایه هستند جدا می کند و با توجه به اینکه تفاوت استعدادها از تفاوت های اجتماعی جدایی نا پذیر است این نظام سعی در حفظ تفاوت های اجتماعی از پیش موجود دارد(همان: ۵۵).
یکی دیگر از مفاهیم مهم بوردیو ذائقه است، به عقیده بوردیو تفاوت های موجود در سلایق افراد به عنوان مثال در سبک پوشش و آرایش مو یا مد لباس به تفاوت در ذائقه ها بر می گردد و این ذائقه ها ریشه در ساختار طبقاتی جامعه دارد. به نظر بوردیو ذائقه یک عملکرد است که یکی از کارکردهایش این است که به افراد ادراکی از جایگاهشان در نظام اجتماعی می دهد. ذائقه، آنهایی را که ترجیح های همسانی دارند به هم نزدیک می سازد و این کسان را از کسان دیگری که ذائقه های متفاوت با آنها دارند متمایز می سازد. بوردیو معتقد است ترجیح های مردم در مورد مادی ترین جنبه های فرهنگ مانند پوشاک، خوراک یا اثاث منزل بر مبنای ساختمان ذهنی شان انجام می گیرد. همین تمایلات که وحدت ناآگاهانه یک طبقه را قوام می بخشد(ریتزر، ۱۳۸۴: ۲۸-۷۲۷). بنابراین برای فهم تمایز طبقاتی می توان از تفاوت ذائقه کمک گرفت، چه در مادی ترین جنبه های فرهنگ مثل خوراک و پوشاک و چه در سطوح عالی فرهنگی مثل ذائقه های هنری و ادبی.
به نظر بوردیو سرمایه فرهنگی به سه شکل وجود دارد:
۱-سرمایه بدنی و فردی: این سرمایه با کوشش و تجربه و استعداد فرد حاصل شده و با دارنده آن از بین می رود نمی توان آن را به دیگری واگذار کرد. مانند: حافظه، مهارت تجربی و رفتاری.
۲- سرمایه عینی فرهنگی: مجموعه میراث های فرهنگی مانند شاهکارهای هنری، تکنولوژی ماشینی، قوانین علمی که به صورت کتب و اسناد در تملک اختصاصی افراد و خانواده ها است. این سرمایه قابل انتقال به دیگران است( به صورت خرید و فروش، واگذاری و وراثت) این مالکیت انحصاری به علت مجاورت وسهولت دسترسی و امکانات جانبی تأثیر تربیتی و آموزشی بر روی مالکین آن سرمایه دارد.
۳- سرمایه نهادی و ضابطه ای: این سرمایه فرهنگی به کمک ضوابط اجتماعی و به دست آوردن عناوین، برای افراد کسب موقعیت می کند، مانند مدرک تحصیلی، تصدیق حرفه و کار. این سرمایه نیز قابل واگذاری و انتقال نیست، وبدست آوردن آن برای افراد به شرایط معینی بستگی دارد (روح الامینی،۱۳۷۶: ۱۱۱به نقل از ایمانی:۵۵).
براساس اندیشه بوردیو، ریختارها ( عادت واره ها) و به تبع آنها، سرمایه های فرهنگی انسانها کنترل کننده و هدایت کننده رفتارها و اعمال انسانها می باشند(منادی،۱۳۸۵: ۵۲). بوردیو معتقد است که انسان دارای سرمایه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، فیزیکی می باشد، ولی از بین آنها سرمایه های فرهنگی تاثیرگذار تر از بقیه، در رفتار و افکار انسان و سپس معرفی انسان در جامعه می باشد. به عقیده بوردیو ریختار یا عادت واره چیزی است که در انسان درونی شده، حک شده، بخشی از جسم انسان شده و انسان آن را با خود حمل می کند( همان:۵۳). در واقع می توان نتیجه گرفت که در نگاه بوردیو سرمایه های فرهنگی، هدایت کننده رفتارها و تصورات انسان می باشند.
۲-۲-۵- پوشش و هویت اجتماعی
سانتریفوژ باکتری ها در دمای ۴ درجه سانتی گراد، به مدت ۲۰ دقیقه و در ۹۰۰۰rpm توسط سانتریفوژ یخچال دارانجام شد.به این ترتیب پروتئین های محلول از اجزای غیر محلول باکتری جدا گردید.
محلول رویی جهت خروج کامل مواد نامحلول از فیلتر ۰٫۴mm عبور داده شد.
ب) آماده سازی و به تعادل رساندن رزین:
-
-
-
- پس از تکان دادن آرام محلول رزین، مقدار۲ml رزین تازه (که حاوی یک میلی لیتر رزین خشک در ۱ml محلول نگهدارنده است)برداشته شدو در یک اپندورف قرار گرفت.این مقدار رزین برای تخلیص ۱ لیتر محیط کشت حاوی پروتئین کافی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
-
-
- رزین فوق به آرامی به مدت ۳۰ ثانیه ودر ۱۰۰۰rpm سانتریفوژ شد.
-
- محلول رویی دور ریخته شد و هم حجم آن آب دیونیزه اضافه گردید،سپس به آرامی پی پتاژ صورت گرفت و مجددا سانتریفوژ مطابق مرحله ۸ انجام گرفت.
-
- برای اطمینان از خروج کامل ماده نگهدارنده می توان مرحله ۹ را تکرار کرد ،سپس رزین به ستون کروماتوگرافی منتقل شد.
-
- پس از خروج کامل آب مقطر از انتهای ستون، مقدار۱۰ml (10 برابر حجم رزین خشک) بافر تعادل(اتصال)به رزین افزوده شد و پس از پی پتاژ آرام برای درگیر کردن همه بیدهای رزین، اجازه داده شد تا این محلول به آرامی از انتهای ستون خارج شود.این امر باعث کاهش پیوندهای غیراختصاصی می شود.
ج) مجاورت نمونه و رزین:
-
- رزین پس از به تعادل رسانی از ستون خارج شده و به آرامی به محتویات فالکون ها از مرحله ۶ افزوده شد.سپس به مدت ۱ ساعت روی یخ و به آرامی شیک شد. با این کار به پروتئین مورد نظر فرصت کافی برای اتصال به بیدهای رزین داده می شود.
-
- محتویات فالکون ها که حاوی کشت باکتری و رزین می باشد پس از ۱ ساعت به آرامی داخل ستون ریخته شد، به این ترتیب پروتئین های متصل نشده به رزین از ستون خارج شدند. محلول زیری خارج شده (FT)(Flow-through) جمع آوری شد.
د) شستشوی رزین:
-
- ستون به طور متناوب با ۵ml (5برابر حجم رزین خشک)از هر یک از بافرهای چهارگانه شستشو، شسته می شود و محلول عبوری زیری از هرکدام از محلول ها(تحت عنوان W1-W4)در فراکش های ۰٫۵-۱ml جمع آوری می شود.در این حالت با زیادشدن غلظت ایمیدازول ،به تدریج اتصالات سست یا غیر اختصاصی پروتئین های مزاحم جدا شده و خارج می گردند.
ه) جداسازی پروتئین از رزین:
-
- در نهایت شستشوی ستون با۵ml بافر جدا کننده انجام گرفت.در این شرایط قوی ترین باندهای متصله از ستون جدا شده و خارج می گردند.فراکشن ها ترجیحا ۰٫۵ml (تحت نام E)جمع آوری می شوند.
و) جمع آوری رزین:
-
- به منظور اطمینان از خروج کامل پروتئین ها ،رزین چندبار با بافر جداکننده شستشو شد.
-
- هم حجم رزین آب مقطر افزوده شد و با معلق سازی به کمک آن رزین از ستون خارج گردید و در یک اپندورف ریخته شد.
-
- سانتریفوژ رزین به مدت۳۰ ثانیه و ۱۰۰۰rpm انجام گردید،سپس آب مقطر از روی آن برداشته شد.
-
- هم حجم رزین اتانول ۲۵ درصد افزوده شد و در یخچال قرار گرفت.
ز)بازیابی ستون از پروتئین های مزاحم:
-
- سانتریفوژ رزین به مدت ۳۰ ثانیه و ۱۰۰۰rpm برای خروج الکل انجام شد.
-
- رزین ۳-۲ بار با آب مقطر شسته شد سپس داخل ستون ریخته شد.
-
- پس از خروج کامل آب مقطر از انتهای ستون،رزین با عبور مداوم(به مدت۳۰ ثانیه)NaOH (0.5m)کاملا شسته شد.
ح)شارژ رزین:
-
- شتشوی رزین با آب مقطر برای حذف کامل مواد نگهدارنده و یا NaOH چندین بار انجام گرفت.
-
- پس از سانتریفوژ و خروج کامل آب مقطر محلول ۰٫۵M NiSO4 به رزین خشک افزوده شد و به آرامی شیک شد.این کار تا تغییر رنگ رزین(از سفید به سبز-آبی) ادامه یافت.
-
- محلول NiSO4 با سانتریفوژ از رزین خارج گردید سپس برای خروج کامل NiSO4 ،رزین چندین بار با آب مقطر شسته شد.
*محیط کشت باکتری پس از افزودن لیزوزیم می تواند در یخچال نیز انکوبه شود اما از آنجا که لیزوزیم در دمای اتاق بهتر عمل می کند انکوباسیون در اتاق صورت گرفت.
*معمولا برای هر لیتر محیط کشت باکتری یک قرص مهارکننده پروتئاز استفاده می شود. به جای استفاده مستقیم از آن می توان یک قرص را در PBS 1ml حل کرده و به هر فالکون ۲۵۰µl افزود.
*کلیه محلول های تخلیص اعم از بافر اتصال ،شستشو و بافر شویش دارای pH=8 می باشند.
*کلیه بافرها در هنگام استفاده باید سرد باشند،لذا در یخچال نگهداری می شوند.
*نمونه های برداشته شده در مراحل مختلف توسط روش SDS-PAGE بررسی شدند.
*از رزینNi-NTA می توان چندین بار جهت تخلیص استفاده نمود،چنانچه رزین تنها برای تخلیص یک نوع پروتئین استفاده شود نیازی به فرایند بازیابی ندارند.
*دشارژ شدن رزین بعد از مدت طولانی و با تغییر رنگ آن(از آبی به سفید تا خاکستری) مشخص می شود، لذا هر بار نیاز به پروسه شارز رزین وجود ندارد.
*چنانچه رزین آلوده شده باشد رنگ آن به قهوه ای روشن متمایل خواهد شد.
۳-۲۱- دیالیز و تغلیظ پروتئین HPV واکسن کاندید چند اپی توپی تخلیص شده
اولیاء:
پدر ومادرانی که سرپرستی شاگردان پایه اول راهنمایی را دارند و پرسشنامه های حل مسله و هوش هیجانی را در این تحقیق جواب داده اند.
شاگردان:
منظور دانش آموزان دختر و پسری هستند که در دوره اول راهنمایی در سال تحصیلی ۹۰-۹۱ مشغول تحصیل میباشند و پرسشنامه های حل مسئله و هوش هیجانی را در این تحقیق جواب داده اند.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
مقدمه:
که با موقعیتی روبرو می شویم که دانش فعلی ما برای حل مشکلات کافی نیست ، با مسئله ای روبرو هستیم و همانطور که می دانیم هر امری که حل آن سخت بنظر میرسد و نیز نیاز به تمرکز و فکر دارد، یک مسئله می باشد. از طرفی هوش عامل مهمی است که در موفقیت و پیشرفت و همچنین حل مسائل و مشکلات آدمی دخیل میباشد . از نقطه نظر روانشناسان تحلیلی هوش نیروی سازگاری در مقابله با محیط های تازه می باشد . پس بنابر این فردی که با هوش تر است بی شک می تواند بوسیله نیروی سازگاری با محیط در زندگی خود موفق تر باشد و راه حلهای درستی را برای مسائل پیدا کند. از آنجا که خانواده اولین و بنیادی ترین محیط زندگی هر فردی می باشد ، میتواند پایه گذار قسمتهای مختلف شخصیت انسان نیز باشد . هوش هیجانی و سبکهای حل مسئله نیز قسمتهایی از شخصیت انسان است که اصول آن در خانواده پی ریزی می شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در این فصل ابتدا به نظریاتی در ارتباط با حل مسئله و هوش هیجانی و سپس تحقیقات داخلی و خارجی که در این زمینه به عمل آمده است ،پرداخته خواهد شد.
بخش اول- سبک حل مسأله
تعریف
افراد اغلب به این دلیل در مشکلی می مانند که سرسختانه تنها یک راه حل را برای مشکل خود به کار می برند, هنگامی که این راه حل عمل نمی کند آنها با تلاش بیشتر و با همان راه حل , کارشان را ادامه می دهند.رشد تحقیقات درباره نقش واسطه ای ارزیابی و سبک شناختی در سال های اخیر موجب گسترش و توسعه دانش و کاربرد این نقش در عرصه سلامت روان گردیده است. یکی از جنبه های ارزیابی شناختی که در ادبیات تحقیق مطرح شده است سبک حل مسأله است.
نزو ( ۱۹۸۷) سبک حل مسأله را بعنوان فرایندی شناختی – رفتاری تعریف می کند که افراد بوسیله آن راهبردهای موثری برای رویارویی و کنار آمدن با موقعیت های مشکل زا در زندگی روزمره را شناسایی و کشف می کنند.
هاگا ( ۱۹۹۵) شیوه حل مساله را وسیله ای مفید برای مقابله با مشکلات موقعیتی تعریف می کند که به صورت فرایندی شناختی یا رفتاری , انواع پاسخ های بالقوه مؤثر را به موقعیت های مشکل آفرین ارائه می کند واحتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از میان این راه حل های مختلف افزایش می دهد.
نزو( ۱۹۸۷) یک فرایند پنج مرحله ای را پیشنهاد می کند که اگر به نحو مؤثری به کار گرفته شود، فرد نسبت به استرسورهای بیرونی مقاومت بیشتری نشان می دهد و کمتر مستعد افسردگی خواهد شد .
الف ) موقعیت یابی مشکل [۱۴] - تشخیص این که مشکل وجود دارد.
ب ) تعریف و فرمول بندی مسأله [۱۵] - ارزیابی حیطه مشکل و تعیین اهداف واقع گرانه.
ج ) ایجاد راه حل های گوناگون [۱۶] .
د ) تصمیم گیری [۱۷] - انتخاب راه حلّی برای اجرا.
و) اجرا و ارزیابی راه حل انتخاب شده [۱۸] . نظارت و ارزیابی موفقیت های حاصله از انجام راه حل برگزیده شده و تقویت خود برای موفقیت ها.
بر طبق این نظر حل مسأله مقدمتاً یک فرایند مقابله ای آگاهانه ، منطقی ، پر تلاش و هدفمند است که می تواند توانایی فرد را برای مقابله سودمند با انواع وسیعی از مومفقیت های استرس زا افزایش دهد.
بسیاری از مردم عقیده دارند که ، حل مسئله عالیترین نمونه تفکر است. در کار حل مسئله تلاش بر آن است که به هدفی برسیم ولی هدف را حاضر و آماده برای این کار در اختیار نداریم. باید هدف را به پاره هدفها واین پاره هدفها را نیز به هدفهای جزئی تقسیم کنیم تا در نهایت به سطحی برسیم که وسیله وصول برای ما آماده و مهیا است. (آندرسون ۱۹۹۰ به نقل از اتکینسون وهمکاران / براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
راهبردهایی که مردم برای تجزیه هدفها به پاره هدفها بر می گزینند از موضوعات اساسی درحل مسئله است. نکته مهم دیگر نحوه بازنمای مسئله است . در ادامه به هر دو موضوع پرداخته می شود.
راهبردهای حل مسئله:
یکی از راهبردها این است که تفاوت وضعیت فعلی در موقعیت مشکل زا با وضعیت هدف که همان صورت حل شده مسئله است کاهش دهیم. راه حلهای شبیه به هم و پیچیده تر نیز هست که تحلیل وسیله – هدف نام دارد. در این راهبرد ، موقعیت فعلی با موقعیت هدف مطابقت داده می شود تا مهمترین تفاوت این دو موقعیت معلوم گردد.
راهبرد دیگر این است که کار را از هدف آغاز کنیم و رو به عقب برگردیم. این روش مخصوصا” در حل مسائل ریاضی بسیار مفید و موثر است.(اتکینسون و همکاران /براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
بازنمایی مسئله:
موفقیت در حل مسئله نه تنها تابع نوع راهبرد تجزیه مسئله به عناصر آن است ، بلکه به چگونگی بازنمایی مسئله نیز وابسته است. گاه نوعی بازنمایی گزاره ای مفید است و بعضی وقتها نیز بازنمایی دیداری یا تجسمی موثر تر است . علاوه بر مسائل مربوط به گزاره ها در قیاس با تصویر های ذهنی , پرسش هایی نیز درمورد محتوای بازنمایی به چشم می خورد. گاه به این دلیل نمیتوانیم مسئله ای را حل کنیم که در بازنمایی آن یا عنصر با اهمیتی را نادیده گرفته ایم یاعنصر کم اهمیتی را به آن اضافه کرده ایم.(اتکینسون و همکاران / براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
الگوی سبک حل مسأله با تأکید بر نظریه سبک اسنادی افسردگی ابداع شده که می توان آن را به طور گسترده ای در مورد فرایند استرس نیز به کار برد. در تحقیقاتی که در ادبیات روان شناسی بر روی عنوان حل مسأله ، استرس و اختلالات عاطفی بین سال های ۱۹۹۱ – ۱۹۸۵ صورت گرفته است پیش از ۸۶ مطالعه متفاوت شناسایی گردید که در تحقیقات اولیه توجه بر مهارت های حل مسأله [۱۹] با بهره گرفتن از یک چارچوب مشخص رفتاری تأکید بیشتری داشته است. هر چند در مطالعات اخیر تاکید از نگاه رفتاری به سوی فرایند شناختی با عنوان سبک های حل مسأله تغییر کرده است . با این حال در ادبیات روان شناسی بین مفاهیم مهارت های حل مسأله و سبک های حل مسأله توافق کاملی وجود ندارد. نزو (۱۹۸۹) از شواهدی که از بررسی های خود به دست آورده بود اظهار می دارد که سبک های حل مسأله یک مفهوم واحد نیست .
در تأئید این یافته مطالعات هپنرو و پترسون ( ۱۹۸۲) و هپنر ، کامپا و برونینگ ( ۱۹۸۷) نیز طبیعت چند بعدی ساخت حل مساله را شناسایی و تأئید کرده است . همچنین از شواهدی که از تحقیقات به دست آمد، مشخص شد که سبک های حل مسأله و طیفی از سایر متغیرها از قبیل سبک اسنادی ، انگیزه پیشرفت ، منبع کنترل ، و واکنش های عاطفی در فرایند استرس مداخله دارند. مطالعات بیشتر نشان داد که بین این متغیرها تعامل وجود دارد. برای نمونه دیکسون ، هپنر واندرسون ( ۱۹۹۱) رابطه بین سبک حل مسأله ، درماندگی و میزان استرس وارده را با میزان پیش بینی خودکشی دانشجویان دانشگاه در مطالعه خود به دست آوردند .
تعداد زیادی از مطالعات سودمندی مداخلات حل مسأله را در چندین حوزه تأیید می کنند. مثلاً دنهام [۲۰] و آلمدیا[۲۱] ( ۱۹۸۷) گزارش می کنند که ارتباطی عمیقی بین مداخلات مهارت های حل مسأله و سازگاری رفتاری در کودکان وجود دارد . دوبو [۲۲] و همکارانش ( ۱۹۹۱) در بررسی بر روی کودکان دریافتند، که تغییرات مثبت در مهارت های حل مسأله اجتماعی [۲۳] با تغییرات مثبت در شاخص های سازگاری در طی زمان ارتباط دارد. تیسدیل و لارنس [۲۴] ( ۱۹۸۶) در مرور ادبیات تحقیق نتیجه گرفتند که این رویکرد در مورد کودکان ناسازگار ، نوجوانانی که اختلال هیجانی [۲۵] دارند و بیماران روانپزشکی بزرگسال موفق بوده است و حاکی از این است که مهارتهای حل مساله به طور کلی پیش بینی کننده سازگاری موفقیت آمیز در زندگی هستند .
بررسی های همه جانبه گرد آوری شده توسط کسیدی و لانگ ( ۱۹۹۶) برای دستیابی به توصیف کامل به جای مقایسه و هم چنین نقش یکپارچه کلیه متغیرها در یک ساخت ، طرح یک ساخت ، طرح یک مقیاس چند عاملی را موجب شد. این مطالعه دو هدف رادر نظر گرفت . ۱) جمع آوری ابعاد شناخته شده که عمدتاً در کارهای هپنروپترسون ( ۱۹۸۲) ، هپنرات ، ال ( ۱۹۸۷- ۱۹۸۵) ، نزو (۱۹۸۹ و ۱۹۸۷) منعکس شده بود. ۲ ) تدوین مقیاس برای ارزیابی متغیر فوق. نتیجه این کار تهیه پرسشنامه سبک حل مسأله گردید که در تحقیقات بعدی برای توضیح و روشن ساختن نقش سبک های شناختی در ارزیابی و پاسخ به استرس به کار رفته است.
لازاروس ( ۱۹۶۶) اهمیت مطالعه پاسخ به استرس و رشد یک چهارچوب تبادلی را در مطالعه نقش فرد در ارزیابی تهدید و مشکل همراه با استرس ورهایی و مقابله فعال در مقابل آنها شناسایی کرد. بر طبق نظر لازاروس مقابله فرد، تلاش های شناختی و رفتاری جهت اداره تقاضاهای بیرونی یا درونی و تعارض های بین آنها است به نحوی که فرد میزان تقاضاها را بیشتر از منابع خود ارزیابی می کند. لذا تئوری مقابله، به فراتر از مفهوم خودکارآمدی وخودآگاهی [۲۶] می رود و بر ارزیابی شناختی بعنوان جزو ذاتی فرایند مقابله تاکید می کند .
در ادبیات تحقیق یک تمایز مهم ، تمایز بین مقابله مساله مدار[۲۷] با انواع دیگر مقابله است . افرادیکه از مقابله مساله مدار استفاده می کنند سبک های ویژه ای را رشد می دهند که عبارت از رفتارهایی است که برای کاهش یا حذف مشکل مورد بحث طرح ریزی شده اند. بنابراین مقابله مساله مدار وسیله سودمندی برای کاهش عواطف منفی مانند افسردگی ، اضطراب و خشم است . بر عکس افرادی که از مقابله هیجان مدار استفاده می کنند تحت تاثیر عواطفشان قرار می گیرند. این افراد در مجموعه ای از رفتارها درگیر می شوند که در ابتدا جهت کاهش یا حذف این واکنشهای هیجانی منفی طرح ریزی می شوند، به جای اینکه مستقیماٌ مشکلاتی که این هیجانات منفی را ایجاد کرده اند هدف قرار دهند. چنین تلاشهایی جهت کاهش حالتهای هیجانی غیر سودمند هستند و اغلب حتی منجر به عواطف منفی بیشتری می شوند .
ویندل [۲۸] و ویندل ( ۱۹۹۴) نیز در بررسی سبک حل مسأله نوجوانان دریافتند که سبک مقابله هیجان مدار پیش بینی کننده خلق افسرده است . در نظر گرفتن چندین احتمال ممکن است به توضیح ارتباط قوی بین مقابله هیجان مدار و نشانه های افسردگی کمک کند : اول اینکه هم مقابله هیجان مدار و هم خلق افسرده با ویژگی هایی مانند نشخوارکردن [۲۹] یا سرزنش خود [۳۰] مشخص می شوند. هم چنین ممکن است ارتباطشان تا حدی انعکاس ارتباط دو جانبه آنها با نوروزگرایی کلی یا عاطفه منفی [۳۱] باشد. احتمال دوم این است که نوجوانانی که از مقابله هیجان مدار استفاده می کنند ممکن است مستعد نشخوار در مورد استرسورها و عاطفه منفی همراه با این استرسورها باشند، که بدینوسیله وجود احساسات افسردگی را تشدید و طولانی می کند .
ساختار شناختی حل مسأله
در سال های اخیر پیگیریهای منظم در مورد ساختار شناختی که درحل مسئله درگیر است از طرف روان شناسان شناختی به عمل آمده است. در مدل های ارائه شده تأکید زیادی بر دانش موجود در ساختار حافظه و نیز بسیاری از شبکه های معنایی مربوط شده است. از جمله این مدلهای می توان از مدل حافظه گرینو[۳۲] نام برد که پیوند مستقیم میان ساختار حافظه و حل مسئله را مطرح ساخت. بنابر دیدگاه وی حل مسئله ، اطلاعات ، تکنیک ها و ایده هائی را که می دانیم و از تجربه گذشته به خاطر می آوریم ، به بازی می گیرد. این تجارب قبلی« محتوی حافظه » را تشکیل می دهد ، با وجود این حل مسئله مبین شکل منجر به فردی از پذیرش حافظه است چرا که یک راه حل اغلب از طریق تشکیل شبکه های ربطی و نه از طریق ذهنی پیدا می شود . مدل گرینو چهار چوبی فراهم می آورد که خود واجد یک سری مراحل می باشند ، مراحلی که به عنوان پایه و اساس برای تحلیل تکلیف است . این مدل تنها پاسخگوی مسائل خاصی است ودر مقابل مسائل عام فاقد کفایت است. حل مسئله دراین مدل ، متضمن دو مرحله اصلی است که ممکن است آنها همزمان رخ دهند یا در یک زمینه با هم همپوشی داشته باشند .
مراحل حل مسئله در مدل حافظه گرینو
الف – ساخت یک شبکه ( درخت ) ، شناختی که مسئله را باز می نمایاند.
ب _ شناخت مجموعه ای از مناسبات ربط دهنده بین شبکه مسئله وشبکه مطلوب یا راه حل - شکل عملیات نخست - (ساخت یک درخت شناسی) در حافظه رخ می دهد. این عملیات مشابه عملیات ریاضی است . ساختاری که درحافظه شکل می گیرد در یک فهرست سازمان یافته از متغیرهاست.
عملیات مرحله دوم ساخت فهرست سازمان یافته ای از ارتباطات بین متغیرهای مشخص و خصوصیات مطلوب است که راه حلی برای مسئله ایجاد می کند ، این فرایند دوم با بهره گرفتن از اطلاعات حافظه معنایی جهت تغییر ساختاری که در حافظه وجود دارد انجام می گیرد.
شکل ۱-۲ : باز نمایی شناختی مسئله از یک ساخت شناسی گرینو ، ۱۹۷۳ ؛ به نقل از بهرامگیری ۱۳۸۰) .
حرف اصلی و اساسی گرینو این است که آزمودنی باید به طریقی برای تبدیل وضعیت موجود یا متغیرهای داده شده به وضعیت مطلوب یا متغیرهای ناشناخته راهی بیابد . مدل گرینو هنگامی جالبتر می شود که او جعبه بازیابی اطلاعات مربوط را جدا می کند و میان مشکلاتی که متضمن انواع متفاوتی از بازیافت هستد تمایز قائل می شود.
مسئله ای نظیر اینکه « پرستوها به کجا رفته اند » می تواند با بازیابی فرضیه های ذخیره شده ای مانند « پرستوها پرندگان مهاجر هستند » و « پرندگان مهاجر در زمستان به جنوب می روند » حل شود.
به طور خلاصه می توان گفت مدل گرینو یک چهار چوب مفهومی تدارک می بیند که در درک و فهم فرایندهای شناختی برای حل مسئله در زمینه پردازش اطلاعات بسیار مفید است.
میلر [۳۳] و همکاران ( ۱۹۶۰) هم یک برنامه تحلیل وسیله - هدف چند منظوره به نامه TOTE – TEST ( آزمایش – عمل – آزمایش – خروج ) پیشنهاد کرده اند که برای حل مسئله قابل استفاده است .
شکل۲-۲ : واحد TOTE میلر و همکاران
مولفه های سبکهای حل مسئله:
عامل ۱ : کنترل حل مسأله , این عامل منبع کنترل درونی – بیرونی فرد را در موقعیت های مشکل زا منعکس می کند.
بتانکور-آنکونا و همکاران (۱۹۹۷) خصوصیات رئولوژیکی نشاسته استیله شده Canavalia ensiformis را مطالعه کردند. آن ها افزایش ویسکوزیته ظاهری را در نتیجهی استیله کردن بیان کردند. آن ها دلیل این مسئله را افزایش ظرفیت نگهداری آب در پی استیله کردن و ایجاد ساختار منسجم تر ژل تشکیل شده و در نتیجه مقاومت بیشتر در برابر تنش برشی اعلام کردند.
بلکبرن و همکاران (۱۹۸۴) به مطالعه مکانیسم مسوول کاهش قند خون به سبب حضور صمغ گوار پرداختند. آن ها بیان کردند که دو مکانیسم برای این عمل قابل بررسی است. اول اینکه پلی ساکارید های ویسکوز سبب تاخیر در خروج معدوی می شوند و سبب کاهش سرعت ورود مواد به روده می گردند و دوم اینکه پلی ساکارید های ویسکوز تحمل گلوکز را به وسیله کاهش سرعت جذب آن در روده کوچک بهبود می بخشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نگوین و همکاران (۱۹۹۸) خواص رئولوژیکی وابسته به زمان و مستقل از زمان خمیر نشاسته های معمولی و مومی ذرت را بررسی نمودند. نتایج آن ها نشان داد که خمیر نشاسته ها بسیار وابسته به زمان (تیکسوتروپ) و تضعیف شونده با برش (سودوپلاستیک) بودند، به طوری که ویسکوزیته آن ها با زمان و تنش برشی کاهش زیادی یافت. نتایج آن ها نشان داد که مدل کنتیک ساختار درجه سوم و مدل قانون توان به ترتیب دارای برازش خوبی با داده های آزمایشگاهی آزمون های وابسته به زمان و مستقل از زمان داشتند. آن ها همچنین بیان کردند که اگر چه خمیر های هر دو نشاسته دارای خواص رئولوژیکی یکسانی در یک غلظت و دما بودند، ولی نشاسته ذرت معمولی در شرایط عادی ویسکوزتر بود ولی تحت شرایط تنش برشی پایا نسبت به نشاسته مومی با سرعت بیشتری ساختارش شکسته و تضعیف شد.
تکانته و دوبلیر (۱۹۹۹) بیان کردند که دیسپرسیون های نشاسته ذرت مومی فسفریله شده در دمای ۶۰ درجه سانتیگراد رفتاری جامد گونه را از خود نشان دادند که این رفتار با کاهش غلظت نشاسته، در حضور هیدروکلوئید کاپا-کاراگینان و نمک کلرید پتاسیم تضعیف شد. در دمای ۲۵ درجه سانتیگراد این رفتار نیز مشاهده شد، ولی در این دما میزان G′ بیشتر از دمای قبل بوده و افزایش غلظت نیز سبب افزایش این فاکتور گردید.
هسو و همکاران (۲۰۰۰) رئولوژی دینامیک سوسپاسیون نشاسته های برنج مومی و ایندیکا را حین ژلاتینه شدن مطالعه نمودند. نتایج آن ها نشان داد که فرایند ژلاتینه شدن شامل چها ناحیه یِ تبدیل سوسپانسیون به سُل، سُل به ژل، تخریب ساختار و تقویت ساختار بود. افزایش مدول ذخیره (G′) از دمای ۴۷ درجه سانتیگراد آغاز گردید. برای نشاسته برنج ایندیکا ماکزیمم مقدار G′ بالاتر و کاهش این مقدار آرامتر از نشاسته برنج مومی بود، که دلیل این مسئله محتوای بالاتر آمیلوز بیان گردید.
الملح و همکاران (۲۰۰۰) اثر افزودن گلوکز را به سیستم های حاوی نشاسته گندم بررسی کردند. در این سیستم غلظت نشاسته ثابت و ۵ درصد (وزنی/وزنی) بوده و غلظت های گلوکز بین ۰ تا ۶ درصد متغیر بود. این سیستم تا دمای ۸۰ درجه سانتیگراد حرارت داده شد. از مدل هرشل-بالکلی برای بیان رفتار جریان استفاده شد. نتایج نشان داد که شاخص رفتار جریان (n) با افزایش غلظت گلوکز به یک نزدیک شده و معادله هرشل-بالکلی به معادله بینگهام تبدیل گردید.
لاگاریجو و آلوارز (۲۰۰۱) گزارش کردند که دیسپرسیون های نشاستهی ژلاتینه شده، در سرعت های برشی کم، وجود تنش تسلیم را نشان دادند. نتایج نشان داده است که این تنش تسلیم به غلظت نشاسته استفاده شده (باهاتاچاریا و باهاتاچاریا، ۱۹۹۶) و نحوه و روش ژلاتینه کردن نشاسته ها بستگی دارد (دوبلیر و همکاران، ۱۹۸۷).
روزالینا و باهاتچاریا (۲۰۰۲) اثر غلظت و اصلاح شیمیایی نشاسته را بر روی خواص رئولوژیکی دینامیک ژل های آن مطالعه کردند. نشاسته های بکار رفته شامل نشاسته طبیعی، نشاستهی هیدروکسی پروپیله-فسفریله شده در حد متوسط، نشاستهی هیدروکسی پروپیله-فسفریله شده در درجه بالا و نشاسته فسفریله شدهی ذرت بودند. نتایج نشان داد که ژل همه نشاسته ها در دامنه غلظتی بین ۶ تا ۱۰ درصد دارای خواص ویسکوالاستیک بودند. هر دو مدول الاستیک (G′) و ویسکوز (G′′) یک وابستگی جزئی را به فرکانس از خود نشان دادند. بر اساس طیف مکانیکی بدست آمده توسط آن ها، ژل های نشاسته های ذکر شده در دستهی ژل های ضعیف قرار گرفتند. مدول ویسکوز نسبت به مدول الاستیک وابستگی بیشتری را به فرکانس از خود نشان داد. افزایش غلظت سبب افزایش مدول تنش تعادلی (Ge) گردید. نتایج نشان داد که ژل های با درجات بالاتر فسفریله شدن، مقاومت بیشتری را در برابر تنش از خود نشان دادند.
سینگ و همکاران (۲۰۰۳) بیان کردند که حین حرارت دادن نشاسته های ذرت، سیب زمینی و گندم، مدول های ذخیره (G′) و افت (G″) ابتدا تا یک مقدار ماکزیمم افزایش یافته و با ادامه فرایند حرارتی افت کردند. آن ها همچنین گزارش کردند که نشاسته سیب زمینی دارای بالاترین پیک های مربوط به مدول های افت و ذخیره بوده و همچنین کمترین مقدار tan δ را در بین نشاسته های ذکر شده دارا بود.
کیم و یو (۲۰۰۶) اثر غلظت های مختلف صمغ زانتان را بر رفتار رئولوژیکی دینامیک و پایای سیستم مخلوط نشاسته برنج و صمغ زانتان مطالعه کردند. نتایج آن ها نشان داد که مخلوط های نشاسته برنج و صمغ زانتان در دمای ۲۵ درجه سانتیگراد به شدت دارای رفتار تضعیف شونده با برش بودند (۲۴/۰-۱۳/۰n =) و ضریب قوام و ویسکوزیته ظاهری، با افزایش غلظت صمغ زانتان افزایش یافتند. مدول های ذخیره و افت نیز با افزایش غلظت زانتان افزایش پیدا کردند. همچنین نتایج نشان داد که ویسکوزیته دینامیک و ظاهری در برخی از غلظت های صمغ زانتان از قانون انطباق[۱۴] Cox-Merz با بکارگیری فاکتور انتقال آلفا پیروی کرد.
سینگ و همکاران (۲۰۰۷) بیان کردند که رفتار رئولوژیکی خمیر های نشاسته به محتوای آمیلوز، توزیع اندازه گرانول ها، شکل گرانول ها و رفتار متقابل بین گرانول ها بستگی دارد.
کائور و همکاران (۲۰۰۸) به مطالعه رئولوژی دینامیک سیستم های مخلوط صمغ کاسیا با نشاسته های مومی، آمیلوز بالا، معمولی و مومی فسفریله شده ذرت و همچنین نشاسته سیب زمینی پرداختند. بر اساس نتایج بدست آمده، مقادیر G′ و G″ سیستم مخلوط صمغ با نشاسته ذرت در طی فرایند حرارت دهی با افزایش میزان غلظت صمغ کاهش یافتند. همچنین مقادیر tan δ سیستم های صمغ-نشاسته در هر دو سیکل حرارت دهی و سرد کردن، بالاتر از سیستم نشاسته به تنهایی بود که نشان دهنده بالاتر بودن مدول افت از مدول ذخیره بود. نتایج آن ها نشان داد که مقادیر G′ و G″ تمام ژل های نشاسته ذرت حاوی صمغ کاسیا مقادیر بالاتری را حین آزمون روبش فرکانس نشان دادند.
لوپز و همکاران (۲۰۱۰) به مطالعه خواص رئولوژیکی خمیر های نشاسته های طبیعی، استیله شده، استیله-فسفریله شده، هیدروکسی پروپیله-فسفریله شده و اصلاح شدهی اسیدی ذرت پرداختند. نتایج آنها نشان داد که رئولوژی دینامیک نشاسته های اصلاح شده تحت تاثیر زمان نگهداریِ پس از ژلاتینه شدن قرار نگرفت، در حالی که نشاسته طبیعی با گذشت زمان ساختار سفتی تری را از خود نشان داد.
چو و یو (۲۰۱۰) خصوصیات ویسکوالاستیک خمیر نشاسته سیب زمینی شیرین را در حضور قند های مختلف مطالعه کردند. روبش فرکانس نمونه ها در دمای ۲۰ درجه سانتیگراد نشان داد که تمام مخلوط های قند و نشاسته بیشتر الاستیک بودند تا ویسکوز، و مدول ذخیره (G′) در تمام فرکانس ها بالاتر از مدول افت (G″) قرار داشت. هر دو مدول G′ و G″ با افزایش غلظت قند های مورد استفاده از ۱۰ به ۲۰ درصد افزایش یافتند. بر اساس نتایج آن ها مقدار مدول G′ مخلوط های قند و نشاسته در طی مدت نگهداری به این ترتیب کاهش یافت:
پنتوز (زایلوز)< هگزوز (گلوکز و فروکتوز)< نمونه کنترل< دی ساکارید (ساکارز)
که نشان داد زایلوز دارای بیشترین توانایی در به تعویق انداختن رتراگراده شدن نشاسته سیب زمینی شیرین بود.
لی و یو (۲۰۱۱) به مطالعه خصوصیات رئولوژیکی برشی دینامیک و پایای نشاسته هیدروکسی پروپیله سیب زمینی شیرین به عنوان تابعی از درجهی جانشینی پرداختند. نتایج آن ها نشان داد که ضریب قوام (k)، ویسکوزیته ظاهری، تنش تسلیم بدست آمده از مدل کسون، ویسکوزیته کمپلکس (η*) و مدول های افت (G″) و ذخیره (G′) این نشاسته با افزایش درجه جانشینی گروه هیدروکسی پروپیل کاهش یافت، در حالی که مقادیر شاخص رفتار جریان (n) و تانژانت سیگما (tan δ) (نسبت مدول افت به ذخیره) افزایش پیدا کردند.
کیم و یو (۲۰۱۱) به بررسی تاثیر گالاکتومانان ها (صمغ های گوار و لوبیای اقاقیا) در غلظت های مختلف، بر خصوصیات رئولوژیکی خمیر نشاسته نوعی بلوط پرداختند. نتایج آزمون های رئولوژیکی تنش برشی دینامیک و پایا نشان داد که مقادیر شاخص جریان (k)، ویسکوزیته ظاهری، تنش تسلیم کسون، مدول های دینامیک (G′ و G″) و ویسکوزیته کمپلکس (η*) مخلوط های نشاسته و گالاکتومانان ها بسیار بیشتر از این مقادیر برای نمونه شاهد (بدون صمغ) بودند، به طوری که با افزایش غلظت صمغ های استفاده شده این مقادیر نیز افزایش یافتند.
کیم و بمیلر (۲۰۱۲) اثر اضافه کردن هیدروکلوئید های مختلف را بر خواص ویسکوالاستیک خمیر نشاستهی نخود تجاری بررسی کردند. نتایج نشان داد که هر دو سیستم نشاسته به تنهایی و ترکیب نشاسته با هیدروکلوئید ها، خصوصیات سیستم های ژل مانند را از خود نشان دادند. اضافه کردن هر یک از هیدروکلوئید ها شامل صمغ گوار، متیل سلولز، سدیم آلژینات، کربوکسی متیل سلولز و زانتان سبب کاهش شبه جامد بودن سیستم ها گردید. با افزایش وزن مولکولی صمغ گوار و هیدروکسی پروپیل متیل سلولز، مقدار G′ سیستم مخلوط افزایش پیدا کرد.
یلماز و همکاران (۲۰۱۳) بر اساس نتایج بدست آمده از طرح RSM[15] گزارش دادند که افزدون نشاسته های ذرت، گندم و سیب زمینی به دیسپرسیون های صمغ ثعلب سبب افزایش ویسکوزیته ظاهری و ضریب قوام شده (k)، در حالی که شاخص جریان (n) نمونه های مخلوط ثعلب-نشاسته را کاهش داد.
بارِرا و همکاران (۲۰۱۳) اثر نشاسته های آسیب دیده را بر خصوصیات رئولوژیکی سوسپانسیون نشاسته گندم مطالعه کردند. منحنی های جریان سوسپانسیون های نشاسته حرارت ندیده با بهره گرفتن از مدل قانون توان برازش یافتند. ضریب های رفتار جریان (n) نمونه ها، عددی بالاتر از ۱ را نشان داد. ضریب قوام (k) با افزایش محتوای نشاسته های آسیب دیده افزایش یافت. سوسپانسیون های نشاسته حرارت ندیده، رفتاری وابسته به زمان را از خود نشان دادند که به وسیله مدل ولتمن بیان شدند.
چانتارو و همکاران (۲۰۱۳) به بررسی اثر اضافه کردن صمغ زانتان بر خصوصیات خمیری شدن و ژلاتینه شدن نشاسته تاپیوکا پرداختند. نتایج آن ها نشان داد که اضافه کردن زانتان سبب افزایش مدول های افت و ذخیره (G′ و G″) حین ژلاتینه شدن نشاسته تاپیوکا گردید. خمیر های مخلوط زانتان و نشاسته تاپیوکا بیشتر متمایل به ساختار جامد گونه بودند (G′ بالاتر از G″) که با افزایش غلظت زانتان این رفتار تشدید شد.
آلبانو و همکاران (۲۰۱۴) اثر غلظت و دما را بر خواص رئولوژیکی نشاسته هویج پرووین[۱۶] مورد مطالعه قرار دادند. نتایج نشان داد که ژل های بدست آمده دارای خواص تیکسوتروپیک و تضیف شونده با برش بودند. مدل قانون توان برازش خوبی را با داده های آزمایشگاهی نشان داد و بر اساس این مدل ضریب قوام (k) نمونه ها تحت تاثیر افزایش دما و غلظت، به ترتیب کاهش و افزایش پیداکرد. نتایج نشان داد که بسته به دما و غلظت استفاده شده، نشاسته ذکر شده سیستم هایی را با خواص ویسکوز یا الاستیک بالا تولید می کنند که می توانند در مواد غذایی ژل مانند مختلف کاربرد داشته باشند.
کتال و ایبانوغلو (۲۰۱۴) سوسپانسیون های نشاسته گندم در آب را در دمای ۵ درجه سانتیگراد در معرض گاز ازون در سه زمان مختلف قرار دادند. نتایج آن ها نشان داد که نشاسته های طبیعی و ازونی شده گندم رفتاری تضعیف شونده با برش داشتند، به طوری که شاخص رفتار جریان (n) آن ها بین ۵۷/۰ تا ۷۶/۰ بود. مقادیر بالاتر شاخص رفتار جریان برای نشاسته های گندم ازونی شده در مقایسه با نشاسته طبیعی نشان داد که ازونی کردن سبب ایجاد رفتار تضعیف شونده با برش بیشتر برای این نشاسته گردید.
۲-۳٫ شبیه سازی تغییرات مواد غذایی در دستگاه گوارش
در سال ۱۹۶۹ یک مجله ی جدید به نام Journal of texture studies شروع به کار کرد که مقالات مختص بافت مواد غذایی را به چاپ می رساند. اولین تحقیق مهمی که در حیطه ی بافت غذا انجام گرفت به ژشنیاک و همکارانش از موسسه General Food (که اینک با نام Kraft فعال است) بر می گردد که در دهه ۱۹۶۰ انجام شد. در این تحقیق برای اولین بار یک ارتباط مستقیم بین ویژگی های مکانیکی غذا و پروفایل حسی بافت آن ایجاد شد. روش ژشنیاک که بعداً آنالیز پرفیل بافت (TPA)[17] نامیده شد، هنوز در مقالات به عنوان یک روش استاندارد برای بیان ویژگی های مکانیکی مواد غذایی استفاده می شود.
بورن (۱۹۷۴) بیان کرد که رئولوژی Single mind که اساس آزمون های رئولوژیکی برای بیان خصوصیات فیزیکی مواد غذایی در دهان و در حین جویده شدن می باشد، کافی نبوده و تنها بخشی از آن تغییرات رئولوژیکی که در دهان روی می دهد توسط این روش رئولوژیکی قابل فهم می باشد.
جنکیس و همکاران (۱۹۷۸) نتیجه گرفتند که ویسکوزیته مشخص ترین ویژگی فیبر ها است که به سبب آن قند خون پس از مراحل هضم کاهش می یابد.
کاتلر و همکاران (۱۹۸۳) نشان دادند که ویسکوزیته اندازه گیری شده در تنش برشی ۱۰ معکوس ثانیه دارای بهترین همبستگی با نتایج ارزیابی حسی ویسکوزیته است، از این رو این میزان تنش برشی به عنوان معیاری از نیروی ایجاد کننده تغییر شکل مواد غذایی در دهان استفاده شد.
هاتچینگ و لیلفورد (۱۹۸۸) پیشنهاد کردند که بررسی های دینامیکی جهت درک بافت غذا لازم است. منطقی که آن ها برای بررسی دینامیکی بیان کردند این بود که معتقد بودند که فرایند بلع غذا باید به صورت تفکیک شده مورد بررسی قرار گیرد. مدل پیشنهادی آن ها بافت غذا را از سه بعد مورد بررسی قرار می داد: ۱) رفتار رئولوژیکی و مکانیکی غذا (میزان ساختمان یافتگی غذا) ۲) نحوه ی عمل دهان یا مشارکت و مداخله ی بزاق (میزان اثر روان کنندگی) ۳) تکرار فرایند دهانی (اثر زمان).
دانتاس و همکاران (۱۹۹۰) دریافتند که افزایش ویسکوزیته سبب تاخیر در انتقال غذا در فاز دهانی و حلقی می شود. همچنین افزایش ویسکوزیته سبب می شود که حرکات دودی شکل در قسمت زیر ناحیه حلقی افزایش یافته و در نتیجه، دریچه ورودی غذا به مری دیرتر باز شود. آنان همچنین بیان کردند که حجم لقمه و ویسکوزیته آن به میزان زیادی بر رفتار بلع اثر گذارند.
میوچی و پیرون (۱۹۹۵) اثر نوع مکانیک ماده غذایی بر نیروی اعمال شده از گاز زدن را مورد آزمایش قرار دادند. آنها نمونه قرص مانندی را از غذا تهیه کرده و نیروی لازم برای گاز زدن آن ها را به کمک یک لودسل درون دهانی اندازه گرفتند. آنها دریافتند که در مواد غذایی الاستیک نیروی اعمالی به صورت یکنواخت تا یک مقدار حداکثر افزایش یافته و سپس تا حد زیادی کاهش یافته و به همین شکل تکرار می گردد. همچنین آن ها بیان کردند که سرعت گاز زدن به میزان زیادی وابسته به مکانیک غذا به خصوص قابلیت تغییر شکل، جریان پذیری و شکست پذیری آن می باشد.
اگراوال و همکاران (۱۹۹۷) قطعات به دست آمده از جویده شدن ۲۸ غذا از سه نوع گروه (پنیر ها، سبزیجات و آجیل ها) را مورد مطالعه قرار دادند. آن ها مشاهده کردند که رابطه ای خطی بین تابع شکست این مواد غذایی (که به صورت تغییرات ریشه دوم سطح ذرات حاصل از جویده شدن تقسیم بر حجم اولیه آنها بیان شده بود) و ویژگی های مکانیکی آن ها وجود دارد. آن ها دریافتند که تابع شکست یا دارای رابطه ای خطی با ریشه دوم چغورمگی[۱۸] ضربدر مدول یانگ[۱۹] می باشد ( ) و یا دارای رابطه ای خطی با ریشه دوم چغورمگی ماده غذایی تقسیم بر ریشه دوم مدول یانگ است ( ).
پرینز و لوکاس (۱۹۹۷) تئوری تشکیل لقمه را بیان کردند، که در آن به اثرات کاهش اندازه ذرات غذا و روان کنندگی بزاق اشاره شد. آنان پیشنهاد کردند که کاهش اندازه ذرات غذا برای تشکیل لقمه حیاتی است. اندازه کوچک ذرات غذا سبب می شود که زبان به راحتی آن ها را به کام دهان چسبانده و فشرده کرده و از سوی دیگر بزاق فضای خالی بین ذرات را پر کرده و پیوستگی اجزای لقمه را افزایش دهد. بر اساس تئوری بیان شده توسط آن ها، معیار رسیدن لقمه به شرایط لازم جهت بلعیدن زمانی است که لقمه غذا به حداکثر نیروی پیوستگی خود رسیده باشد. این تئوری مدل بهینه بلع[۲۰] نامیده شد.
العلی و همکاران (۱۹۹۹) با بهره گرفتن از اسکن نوری، قطعات به دست آمده از ماده غذایی در اثر جویده شدن را تعیین اندازه و مساحت کردند. چنین به نظر می رسد که مواد غذایی که دارای تابع شکست بالاتری می باشند، به مقدار جویده شدن کمتری نیاز دارند. دو پدیده ویژگی های رئولوژیکی ماده غذایی و کارایی و ساختار دندان های هر فرد، بر تابع شکست بسیار تاثیر گذارند.
الیس و همکاران (۲۰۰۰) بیان کردند که ایجاد همخوردن آرام در نتیجهی وجود فیبر های پلی ساکاریدی مانند گوار، یکی از مهمترین دلایل کاهش جذب گلوکز در روده و کاهش قند خون پس از مرحله هضم معدوی-رودوی می باشد.
نیکوسیا و روبینز (۲۰۰۱) جریان لقمه در محفظه دهان را با بهره گرفتن از دو صفحه موازی (به عنوان یک مدل مکانیکی ساده شده) محاسبه کرده و ثابت کردند که نیمه عمر t1/2 (زمانی که طول می کشد تا نصف لقمه از محفظه دهان پاکسازی شود) با افزایش ویسکوزیته و دانسیته لقمه افزایش یافته، در حالی که با افزایش فشار اعمالی توسط زبان، زمان نیمه عمر کاهش می یابد. این بدین معنی است که، لقمه تهیه شده نازک تر و فشار بالاتر زبان سبب می شود که لقمه سریعتر از محفظه دهان خارج شود.
میکوئلین و همکاران (۲۰۰۱) از یک روش مغناطیسی زیستی[۲۱] برای تعیین جریان لقمه در ناحیه حلقی استفاده کردند. آنان دریافتند که زمان انتقال لقمه ای شامل ۱۰ میلی لیتر ماست و ۵ گرم فریت منیزیوم (MnFe2O4) که در مجموع دارای حجمی معادل ۳/۱۱ میلی لیتر بود، برابر با ۷۵/۰ ثانیه است. سرعت جریان این لقمه با فرض اینکه مقطع عرضی حلق ۰۲/۰ متر باشد، ۰۵/۰ متر بر ثانیه اندازه گیری شد.
لوکاس و همکاران (۲۰۰۲) این آزمایش را برای تعداد بیشتری از نمونه های غذایی (۳۸ نمونه) انجام دادند و رابطه بین تابع شکست و را گزارش کردند. آنها دریافتند که مواد غذایی سفت و شکننده (مانند کریستال های شکر، آجیل های برشته و غیره) دارای بالاترین مقدار تابع شکست (بالاتر از ۵/۰ مجذور میلی متر) و کمترین میزان (کمتر از ۵ مجذور میلی متر) می باشند.
لوکاس و همکاران (۲۰۰۲) بیان کردند که شکل هندسی نیز در تجزیه و شکست ماده غذایی در دهان دارای اهمیت ویژه ای بوده و به عنوان یک معیار تلقی می شوند. برای مثال در مواد غذایی که دارای ضخامت زیاد باشند این معیار، ریشه دوم چغورمگی ماده غذایی تقسیم بر ریشه دوم مدول یانگ است ( )، در حالی که برای مواد غذایی که به نیروی بالاتری جهت شکسته شدن نیاز دارند (چغورمگی بالاتری دارند)، معیار، ریشه دوم چغورمگی در مدول یانگ می باشد ( ).
لوکاس و همکاران (۲۰۰۲) مدل ساده ای را بیان کردند که در آن نحوه فرایند غذا در دهان بیان شده است. این مراحل به طور ساده شامل بارگیری و جاگیری غذا در دهان، اولین گاز زدن، تجزیه و شکسته شدن غذا، ریز کردن اجزای غذا، انتقال و بلعیدن غذا را شامل می شد.
لوکاس و همکاران (۲۰۰۲) مدلی را بر اساس تابع انتخاب معرفی کردند که در آن احتمال برخورد ذرات غذا با دندان نشان داده می شد. تحقیقات آن ها نشان داد که برای یک غذای خاص به صورت دهان پر، تابع انتخاب دارای رابطه ای توانی با اندازه ذرات غذا می باشد.
میولنت و همکاران (۲۰۰۲) دریافتند که تفاوت در سرعت گاز زدن بین افراد مختلف بسیار بیشتر است تا بین غذاهای گوناگون. آن ها با بهره گرفتن از پنیر های تجاری، میزان سرعت گاز زدن را برای ۷ نفر بین ۶/۱۶ تا ۰/۳۹ میلیمتر بر ثانیه ثبت کردند. نتایج به طور شگفت انگیزی نشان داد که بین سفتی غذا و سرعت گاز زدن رابطه معنی داری وجود ندارد.
بورن (۲۰۰۲) لقمه غذا را مخلوطی از ذرات غذای جویده شده در دهان و بزاق نامید. وی دو جنبه مهم در تشکیل لقمه قائل شد، که شامل کاهش اندازه ذرات و حضور بزاق بود. می توان گفت که مشخصات مکانیکی غذا (مانند تابع شکست) و سرعت جریان بزاق از عوامل موثر بر ساختار فیزیکی و فیزیولوژیکی تشکیل لقمه و عمل بلعیدن می باشند.
تاکاهاشی و همکاران (۲۰۰۳) نتایج مشابهی را گزارش کردند. آن ها دریافتند که برای مواد شبه مایع[۲۲]، انتقال از ناحیه حلقی با سرعت بیشتری صورت می گیرد و این مواد اصطلاحاً راحت بلع[۲۳] هستند، در حالی که برای موادی که سخت بلع[۲۴] و سفت می باشند، این انتقال به آرامی صورت می گیرد. این مطالعات نشان داد که قابلیت جریان پذیری و/یا تغییر شکل یافتن یک لقمه، فاکتوری مهم در درک راحتی بلع آن است.
پیرون و همکاران (۲۰۰۴) نشان دادند که به ازای هر سال افزایش سن به طور میانگین ۳/۰ سیکل به سیکل های جویدن افراد برای یک غذای مشخص اضافه می شود.
محیط
۳
۵۲-۵۳-۵۴
امتیاز بندی سوالها به صورت مستقیم انجام می گیرد. این ابزار در پاره ای از تحقیقات برای سنجش عملکرد شغلی مورد استفاده قرار گرفته است. در تحقیقی که توسط اسرافیل جعفری در اسفند ۸۵ زیر نظر دکتر اکبر عالم تبریز در سازمان مدیریت و برنامه ریزی انجام شده است ضریب اعتبار ۹۲/۰می باشد که نشانگر اعتبار مناسب سوالات است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۸-پایایی[۱۱۶] و روایی[۱۱۷] پرسشنامه
۳-۸-۱-پایایی یا قابلیت اعتماد
پایایی یکی از ویژگیهای فنی ابزار اندازه گیری است.مفهوم یاد شده با این امر سر و کار دارد که ابزار اندازه گیری در شرایط یکسان تا چه اندازه نتایج یکسانی بدست می دهد.
به عبارت دیگر منظور از پایایی آن است که اگر ابزار اندازه گیری را در یک فاصله زمانی کوتاه چند بار و به گروه های واحدی از افراد بدهیم ، نتایج حاصل نزدیک به هم باشد.(خاکی ، ۱۳۷۸ : ۲۴۵)برای محاسبه ضریب پایایی ابزار و شیوه های مختلفی به کار برده می شود .
از آن جمله می توان به :
الف-اجرای دوباره (بازآزمایی)
ب-روش موازی
ج-روش تنصیف(دو نیمه کردن)
د-روش کودر-ریچاردسون
ه-روش آلفای کرونباخ [۱۱۸] ، اشاره کرد.
آلفای کرونباخ نمایانگر میانگین همبستگی سوالات حاضر با مجموع ممکنه سوالاتی است که مولفه ، شاخص یا ابعاد مورد نظر را می سنجد (آلتمن ، ۱۹۹۷ : ۵۷۲-۳۱۴)با توجه به تعداد ۳۰ نمونه اولیه ضریب آلفا برای آزمودن پرسشنامه هوش هیجانی ۰٫۷۸۸و برای پرسشنامه عملکرد کارکنان ۰٫۸۲۵بدست آمد که هر دو بالاتر از ۰٫۷ بوده و حاکی از این است که هر دو پرسشنامه از پایایی خوبی برخوردار هستند.این ضریب با بهره گرفتن از نرم افزار محاسبه گردید.
۳-۸-۲-روایی یا اعتبار
مفهوم روایی به این سوال پاسخ می دهد که ابزار اندازه گیری تا چه حد خصیصه مورد نظر را می سنجد.بدون آگاهی از روایی ابزار اندازه گیری ، نمی توان به دقت داده های حاصله از آن اطمینان داشت.روش های مختلفی برای تعیین روایی ابزار اندازه گیری وجود دارد .(سرمد و دیگران ، ۱۳۸۰ : ۱۷۳-۱۶۶)از آنجایی که ابزار اندازه گیری مورد استفاده در پژوهش حاضر، توسط افرادی متخصص ساخته شده و مورد تایید آنها می باشد و از طرفی در پژوهشهای متعددی بکار برده شده و مورد تایید دانشمندان این حوزه می باشد ، از اعتبار محتوایی [۱۱۹] خوبی برخوردار می باشند و البته تغییرات بسیار جزیی داده شد که برای اطمینان بیشتر در اختیار خبرگان موضوع از جمله اساتید دانشگاه نیز قرار گرفت که مورد تایید واقع شده و از روایی بالایی برخوردار بود .
۳-۹- روش های آماری تجزیه و تحلیل داده ها
تجزیه و تحلیل داده ها به عنوان فرایندی از روش علمی، یکی از پایه های اساسی هر روش تحقیقی می باشد و تجزیه و تحلیل به طور کلی عبارت است از روشی که از طریق آن فرایند پژوهشی از انتخاب مساله تا دسترسی به یک نتیجه هدایت می شود. چون غالب مسائلی که در رفتار سازمانی مورد پژوهش قرار می گیرند خیلی گسترده و وسیع هستند پژوهشگر برای پاسخگویی به مساله تدوین شده یا تصمیم گیری در مورد رد یا تایید فرضیه ای که صورت بندی کرده است از روش های مختلف تجزیه و تحلیل استفاده می کند.
روش های مختلف تجزیه و تحلیل را می توان به سه طبقه به شرح زیر تقسیم کرد:
۱- توصیفی ۲- مقایسه ای ۳- تجزیه و تحلیل علیت.( دلاور،۱۳۶۴ : ۳۷۲ )
داده ها و اطلاعات گرد آوری شده از طریق پرسشنامه پس از بررسی و تلخیص اطلاعات موجود، از طریق نرم افزار spss مورد بررسی قرار گرفتند تجزیه و تحلیل این پژوهش در دو سطح توصیفی و استنباطی صورت گرفته است که به شرح زیر توصیف می گردند:
۳-۹-۱- روش های توصیفی:
برای بررسی متغیرهای جمعیت شناختی در سطح توصیفی با بهره گرفتن از مشخصه های آماری نظیر فراوانی، درصد، میانگین و … در قالب موارد زیر، تجزیه و تحلیل انجام گرفته است:
الف) جدول توزیع فراوانی
ب) نمودار دایره ای و ستونی
ج) شاخصهای آمار توصیفی برای توصیف ویژگیهای آزمودنیها(میانه،میانگین،انحراف معیار و …)
۳-۹-۲- روش های استنباطی:
« در آمار استنباطی محقق سعی می کند که یافته های خود را با یک تعمیم معتبر به جامعه بزرگتری که افراد آن جامعه شبیه آزمودنیهای مورد مشاهده هستند، نسبت دهد.»( حافظ نیا ،۱۳۷۷: ۸ )چون در این پژوهش ((تاثیر عوامل هوش هیجانی بر عملکرد شغلی کارکنان )) مورد بررسی قرار گرفته است لذا در بخش استنباطی برای بیان روابط میان دو متغیر از فراوانی و درصد پاسخها توام به هر یک از متغیرها استفاده شد و از آزمون کولموگورف-اسمیرنف جهت تعیین نوع توزیع متغیرها ، آزمون پیرسون پس از نرمال شدن داده ها جهت تاثیر متغیرهای هوش عاطفی و مولفه هایش بر عملکرد شغلی کارکنان ، آزمون T دو متغیره جهت مقایسه هوش عاطفی و عملکرد زنان و مردان و عملکرد متاهلین و مجردین ، همچنین آزمون آنالیز واریانس (ANOVA) چند متغیره جهت مقایسه عملکرد سطوح تحصیلی کارکنان،در رد یا تایید فرضیه ها استفاده شد و از این طریق نتایج حاصله از مشاهده نمونه انتخابی به جامعه تعمیم داده می شود.
۴-۱- مقدمه
پس از جمع آوری انبوهی از مشاهدات و داده ها باید آنها را به شکل مناسبی توسط روش های آماری تجزیه و تحلیل و گزارش نمود. تجزیه و تحلیل داده ها عبارت است از فرایند تدوین، تنظیم، شالوده ریزی و بیان مفهوم یا معنی انبوهی از داده های جمع آوری شده. این کار فرایندی پیچیده، مبهم، وقت گیر، مبتکرانه و فریبنده است.
به بیان دیگر آمار و روش های آماری عبارت است از اطلاعات و حقایقی که به شکل اعداد و ارقام، جمع آوری، طبقه بندی، جدول بندی و فرمول بندی می شود. به ترتیبی که بتوان اطلاعات ارزنده ای در باره یک موضوع از آن بدست آورد.
توضیح و بیان حقایق علوم انسانی، اجتماعی و … در قالب اعداد و ارقام، هر موقعی که ممکن باشد، از نظر علمی با ارزشتر و بیشتر قابل استفاده است. در چنین بیانی، تعصبات و حب و بغض اشخاص به حداقل می رسد و امکان بررسی علمی و قضاوت محققان بعدی نسبت به نتیجه تحقیق، بیشتر می شود. بطور کلی در روش استفاده از آمار، اعداد و توضیحات ریاضی جانشین کلمات مبهم و نامشخص می شود.
اطلاعات پژوهش حاضر از پرسشنامه هایی که اعتبار آنها مورد آزمون قرار گرفت که اعتبار آنها ۰٫۷۸۸(پرسشنامه هوش هیجانی سیبریا شرینگ) و ۰٫۸۲۵ (پرسشنامه عملکرد شغلی کارکنان) برآورد شد ، جمع آوری گردید.این اطلاعات در محیط نرم افزار با اعمال آزمونهای آماری مناسب با توجه به فرضیه های پژوهش ، تجزیه و تحلیل شده و در این فصل نتایج گرد آوری شده و تجزیه و تحلیلهای صورت گرفته شده داده ها بر مبنای استنباط آماری و به کمک فنون آماری مناسب ، به منظور تایید یا رد فرضیه پژوهش ارائه می شود.در این فصل به منظور توصیف ویژگیهای نمونه ، ابتدا داده های جمع آوری شده با بهره گرفتن از شاخصهای آماری توصیفی خلاصه و طبقه بندی می شوند و از آزمون کولموگورف-اسمیرنف جهت تعیین نوع توزیع متغیرها ، آزمون پیرسون پس از نرمال شدن داده ها جهت تاثیر متغیرهای هوش عاطفی و مولفه هایش بر عملکرد شغلی کارکنان ، آزمون T دو متغیره جهت مقایسه هوش عاطفی و عملکرد زنان و مردان و عملکرد متاهلین و مجردین ، همچنین آزمون آنالیز واریانس (ANOVA) چند متغیره جهت مقایسه عملکرد سطوح تحصیلی کارکنان ، در تایید یا رد فرضیه ها استفاده شده و از این طریق نتایج حاصله از مشاهده نمونه انتخابی به جامعه تعمیم داده می شود.
۴-۲-بخش اول : آمار توصیفی
در این بخش ، سیمای کلی پاسخ دهندگان ، نمودارها و جداول یک بعدی سوالات و همچنین مقایسه وضعیت موجود بین گروه های مختلف ، مورد بررسی و تلخیص قرار خواهند گرفت.
۴-۲-۱-متغیرهای جمعیت شناختی پاسخ دهندگان
الف-جنسیت
جدول ۴-۱ : فراوانی و درصد جنسیت پاسخ دهندگان
جنسیت
فراوانی
درصد