-
- محبت الهی: کسانی میتوانند محبت خدا را به خود جذب کنند که توحید و یگانگی خدا را درک کرده باشند. آیهی ۱۶۵ بقره: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ … »، نشان میدهد که زمانی میتوان به شدت در حب به خدا دست یافت که آدمی از ورای آیات و نشانه های تعبیه شده در هستی این مهم را دریابد که خدا یگانه است و غیر او معبود دیگری وجود ندارد (طباطبائی، ۱۴۱۷، ج۱: ۳۹۳؛ طیب، ۱۳۷۸، ج۲: ۲۸۱). همنشینی ایمان با اشتداد در حب نشان میدهد تنها مومنان در درجات برتر میتوانند این شناخت و در نتیجه این محبت را داشته باشند (امین، ۱۳۶۱، ج۲: ۱۶۲-۱۶۳).
علامه طباطبایی (ره) معتقد است که حضرت ابراهیم (ع) در آیهی: «قَالَ هَاذَا رَبیِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الاَْفِلِین» (انعام، ۶/ ۷۶). درصدد اثبات توحید ربوبی خداوند بوده است و مبنای استدلال او در این جمله، محبت و غیر محبت است. وی میگوید: خدا محبوب است به این دلیل که انسان موجودی است محتاج و آن کسی که برطرف کننده نیازهای انسان است، محبوب انسان است. اگر انسان پرورگار خود را پرستش می کند، برای این است که او ربّ و مدبر امور آدمی است، حیات، روزی، صحت روزی، صحت و فراوانی نعمت، امنیت، علم، قدرت و هزاران امثال آن را به او افاضه کرده و او در بقای خود از هر نظر بستگی و تعلق به پروردگار خود دارد و یکی از امور فطری بشر همین است که حوائج خود را و آن کسی که حوائجش توسط او برآورده می شود، دوست بدارد. بنابراین انسان در اصل هستی و کمالات هستی نیازمند است و آن چه اصل هستی و کمالات هستی را به او میبخشد، برای انسان محبوب است. پس منظور ابراهیم (ع) از اینکه فرمود: «لَا أُحِبُّ الاَْفِلِین»همین بوده که به قوم خود بفهماند، چیزی که برای آدمی باقی نمیماند و از انسان غایب میشود، لیاقت این را ندارد که آدمی به آن دل ببندد و آن را دوست بدارد، و آن پروردگاری که آدمی پرستش میکند باید کسی باشد که انسان به حکم فطرت ناگزیر باشد، دوستش بدارد. پس نباید چیزی باشد که دستخوش زوال گردد. و بنا بر این، اجرام فلکی که دستخوش غروب میشوند، شایستگی ندارند که اسم «رب»بر آنها اطلاق شود (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۷: ۱۸۵).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
- مغفرت: در آیه مقابل مغفرت، پاداش ایمان به حساب آمده است: «لِّیَجْزِی الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ أُوْلَئکَ لهَُم مَّغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» (سبا، ۳۴/ ۴). فخر رازی معتقد است هر مؤمنی مورد بخشش است و گناهانش آمرزیده می شود. و در ادامه تفسیر دو وجه را بیان می کند: یکی اینکه این مغفرت جزای آنهاست و به آنها خواهد رسید، وجه دیگر اینکه این مغفرت برای آنهاست و خداوند با چیز دیگری به آنها جزا میدهد (رازی، ۱۴۲۰، ج۲۵: ۱۹۳).
بالاترین نعمتهای الهی درباره مؤمنان آمرزش گناهان و کراماتی که به آنها عطا می شود؛ ابتدا باید از بآب رحمت و مغفرت، قلب انسان از جرم گناه پاک گردد (تخلیه) تا قابل فرا گرفتن نعمتهای الهی و فیوضات رحمانی (تحلیه) گردد (امین، ۱۳۶۱، ج۱۰: ۲۶۸).
-
- رزق کریم: بر مبنای آیه «فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لهَُم مَّغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیم» (حج، ۲۲/ ۵۰). هر کس هر کس بین ایمان، یعنی همه آنچه واجب است به آن اعتقاد قلبی و اقرار زبانی داشته باشیم، و عمل صالح، یعنی انجام همه واجبات و ترک همه محرمات، جمع کند خداوند به او مغفرت و رزق کریم عطا خواهد کرد. منظور از مغفرت، عفو گناهان کبیره مسلمانان و رزق کریم اشاره به ثواب و کرم خداوند است. درباره رزق کریم دو احتمال وجود دارد: اول اینکه اشاره به صفات سلبیه باشد و به این معناست که انسان از کسب و تحمل سختیها و ارتکاب گناهان و پستی آنها بی نیاز می شود. احتمال دوم این است که برای صفات ثبوتیه باشد که همان رزق کثیر دائم و خالص از ضررها و همراه با تعظیم و بزرگداشت است (رازی، ۱۴۲۰، ج۲۳: ۲۳۵).
-
- بهشت و آسایش ابدی: با توجه به آیه ذیل: «لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً» (فتح، ۴۸/ ۵)، مومن به واسطه ایمانش به بهشت وارد خواهد شد و در آسایش و راحتی ابدی خواهد بود (رازی، ۱۴۲۰، ج۲۸: ۶۹). در آیات مقابل نیز آمده است که: «وَ مَن یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئکَ لهَُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلی*جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِی مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَلِدِینَ فِیهَا وَ ذَالِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکی» (طه، ۲۰/ ۷۵-۷۶)، «فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ فَهُمْ فی رَوْضَهٍ یُحْبرَُونَ» (روم، ۳۰/ ۱۵)؛ اگر ایمان مومن همراه با عمل صالح گردد درجات عالی و والای بهشتی از آن او خواهد بود (رازی، ۱۴۲۰، ج۲۲: ۷۹؛ ج۲۵: ۸۵).
-
- امنیت: انسانی که به خدای سبحان ایمان می آورد، در درونش به واسطه این ایمان، چنان اطمینان و دلگرمی حاصل می شود که در برابر تمامی ناملایمات زندگی مقاومت و صبر می نماید و نه تنها احساس یأس و ناامیدی نمی کند، بلکه به دلیل اینکه خدا را همواره ملازم و همراه با خود می داند، برای رسیدن به آینده ای بهتر و سرشار از موفقیت، تلاش افزون تری می نماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام، ۶/ ۸۲)، این موحدان هستند که سزاوار امنیت و آرامشند چرا که با ادلهی یقینی، معرفت به توحید پیدا کرده اند. ویژگی طایفهی سزاوار امنیت از نگاه قرآن، آن است که به پروردگارشان ایمان دارند و هرگز ایمانشان را با ظلم آلوده نمیکنند یعنی هیچ گاه راه اعتدال و میانه روی را رها نمیکنند و همواره در صراط مستقیم قرار دارند (طباطبائی، ۱۳۷۲، ج۷: ۱۹۸، شریف لاهیجی، ۱۳۷۳، ج۱: ۷۸۵؛ حسینی، ۱۳۶۳، ج۳: ۳۱۹؛ نسفی، ۱۳۶۷، ج۱: ؛ ۲۶۱ گنابادی، ۱۴۰۸، ج۲: ۱۳۸).
آرامش، استقرار و امنیت نفس برای شخص مؤمن محقّق می شود زیرا ایمان راستینش به خداوند او را نسبت به کمک و حمایت و نظر لطف خداوند امیدوار می کند، به ویژه در عبادت و کارهائی که برای رضای خدا انجام میدهد، همراهی خدا با خود را احساس می کند و همین احساس مؤمن که خدا یاور اوست ضامن استقرار امنیت و آرامش در نفس او میباشد (نجاتی، ۱۳۶۷: ۳۳۸؛ شرقاوی، ۱۳۶۸: ۳۵۲).
-
- رحمت الهی: در آیات ۳۱ – ۳۷ سوره جاثیه از نتیجه اعمال دو گروه مومنین و کافرین سخن به میان می آید خداوند کسانی را ایمان دارند و اعمال صالح انجام می دهند، در رحمت خویش داخل می کند. آنان که بیاعتنا به آیات الهی و روز قیامت هستند، کافر هستند و عاقبت در آتش جهنم خواهند سوخت. در آن روز خداوند آنها را فراموش می کند همانطور که کافرین در دنیا خدا را فراموش کردند: «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِین (جاثیه، ۴۵/ ۳۰).
رحمت الهی در این آیه از دیدگاه مفسران گسترده است و می تواند یکی یا همه گزینه های زیر باشد: بهشت، ولایت، مغفرت گناهان، فراوانی نعمت، دفع بلا، از بین بردن سختیها، برآورده شدن نیازها، توفیق در عبادت و حفظ از خطرات، آسان شدن حساب در روز قیامت، عبور از صراط، دخول در بهشت و هدایت الهی (گنابادی، ۱۴۰۸ق و ج۴: ۷۵؛ طیب، ۱۳۷۸، ج۱۲: ۱۲۷؛ شبر، ۱۴۱۲: ۴۶۹).
۳-۲-۲- ایمان در عهد عتیق
در کتاب مقدس به زبان عبری واژه های ایمان و باور از یک ریشه اند. هم چنین در کتاب مقدس به زبان یونانی نیز کلمات ایمان و باور دارای ریشه یکسانی هستند. از سویی دیگر، مفهوم نهفته در واژه ایمان در زبان عبری اطمینان و وثوق و در زبان یونانی نیز اعتماد است (Vanhoye, 2005, p549).
یهودیت در طی تاریخ طولانیاش همیشه خود را متعهد دیده که به خدای یگانه ایمان بورزد (آنترمن، ۱۳۸۵: ۳۹). در تورات وجود خدا مسلم انگاشته شده است. فرمان دوم ده فرمان چنین است «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد» (خروج ۳: ۲۰)؛ «فقط او خداست و کسی دیگر مانند او وجود ندارد. » (تثنیه ۴: ۳۵ و ۳۹) (خروج ۳: ۲۰). لفظ ایمان آوردن در عهد قدیم چندان مذکور نیست اما به هیئت های مختلف به آن اشاره شده است: به خداوند توجه نمایید (اشعیا، ۴۵: ۲۲) ؛ منتظر خداوند باشید (مزامیر، ۲۷: ۱۴). در ناحوم باب اول از ایمانداران با لفظ «توکل کنندگان به خداوند» یاد شده است. ابراهیم (ع) نیز به واسطه اینکه تمامی اعتمادش به خداوند بود به «ابوالمومنین» ملقب شد (هاکس، ۱۳۸۳: ۱۴۵). در عهد عتیق ایمان، به معنای اعتماد به خدا (پیدایش۶: ۱۵) تکیه بر او (Driver, 1904, p174؛ Hatch, 1925, p5) و شناخت و تصدیق رابطه محبتآمیزیست که خدا با اسرائیل برقرار کرده است (Torrance, 1956, p112 ؛ Pickar, 2003, p590). خداوند این عهد مبتنی بر عشق را ایجاد کرده و انسان باید به او امیدوار بوده و به وعدههای او باور داشته باشد. شروط این عهد نیز فرامین و دستورات او هستند (تثنیه۵: ۱-۴؛ ۱۹: ۹؛ ۱۱: ۱۳). و برای حصول این امر باید نخست خود انسان شخصاً وارد عمل شده، قلب قوم اسرائیل را ختنه کند و از آن قلبی بسازد که قادر به محبت کردن باشد (تثنیه۳۰: ۶). تمام واژه هایی که در عهد عتیق برای ایمان به کار می روند، متعلّقشان خداوند است و دلالت بر این دارند که به او امیدوار بوده و به وعده های او اعتماد داشته و توجه داشت که او به نحو حداکثری شایسته اعتماد است (Hatch, 1925, p5). ایمان به خداوند شامل کل رابطه ای است که بین خدا و انسان وجود دارد؛ همچنین شامل تمام راه هایی است که انسانها بدان وسیله رابطه خود با خداوند را ابراز می کنند. پس ایمان در عهد عتیق اشاره به پذیرش ذهنی، اعتماد قلبی و اطاعت عملی دارد و همچنین به معنای تصدیق فرامین خدا و اطاعت از آنهاست (نک: Garlington, 1990, p 217-224؛ Hatch, 1917, p2-17؛ Morgan, 1912, p689؛ Pickar, 2003, p590؛ Peterson, 2007, p44).
به طور کلی مفهوم ایمان اقتضای سه امر را موجب می گردد: اقناع فهم، تسلیم اراده و اعتماد قلبی که اساسی ترین این موارد اعتماد قلبی است (هاکس، ۱۳۷۷: ۱۴۵). موضوع دیگر، متعلق های این اعتماد است که اساساً اموری هستند هم چون پیمان ها، سوگند ها، قوانین و اشخاص. هم چنین سخنان آدمی نیز می تواند متعلق این اعتماد قرار گیرد. از این روی، اگر شخصی به فردی اعتماد نماید، دراین صورت طبعاً گفته های وی را می پذیرد، خواسته های او را انجام می دهد، به روش های گوناگون با وی راز و نیاز می نماید، امیدوارانه چشم به وعدههایش می دوزد و سرانجام اتحاد با او را تجربه می نماید. بنابراین، اعتماد چنین اموری را از انسان مطالبه می نماید (Plantinga, 1983, p11).
بولتمان در واژه نامه کلامی عهد جدید کیتل درباره مفهوم ایمان از دیدگاه عهد عتیق گفتار سودمندی دارد که اظهار می دارد: «ایمان، باور به خداوند، تصدیق و پذیرفتن وی به معنای دقیق کلمه است. این امر شامل اعتماد و امید، خشیت و اطاعت نیز میگردد، اما تمامی این امور یک پارچه هستند. نکته مهم دیگر این که ایمان به خداوند اعتماد کلی صرف نیست؛ زیرا ایمان ریشه در امری دارد که خداوند درگذشته آن را انجام داده است. ازاین روی، ایمان رابطه استوار خود را با آینده نیز در خود دارد. این اعتماد و اطمینان بدان جهت است که خداوند آنچه را که وعده داده، انجام خواهد داد. ازسویی دیگر، به لحاظ اطاعت فرامین خداوند ایمان رابطه استواری با زمان حال دارد که با انجام این فرامین وفای مردم به میثاق بایستی آشکار گردد. » (Plantinga, 1983, p15). و نیز گفته شده است که: در متون عهد عتیق، ایمان به معنای عملی است که در آن برنامه خدا برای آینده پذیرفته می شود و وعدههای او با اطمینان مورد باور مؤمنان و قوم برگزیده قرار میگیرد (Pickar, 2003, p 589). به نظر «یوسفوس» ایمان به خدا به معنای اعتماد به خدا بود و برای «فیلو» ایمان در یک چهارچوبه یهودی هلنیستی معنا میشد. از نظر فیلو ایمان به معنای اعتقاد به یک خدا و اعتماد به مشیت او بود (Pickar, 2003, p 589-590؛ شکوری نژاد؛ علمی، ۱۳۹۰: ۸۳-۸۴).
برخی صاحبنظران، دین بنی اسرائیل را در آغاز هونوتئیسم یا مونولاتری توجیه کرده اند که عبارتست از اعتقاد به یک خدای قومی و عشیرهای بدون نفی خدایان اقوام دیگر. در اولین مراحل پرستش یهوه خدای بنیاسرایئل حسود و متعصب وصف می شود که از ستایش خدای دیگران به وسیله قوم خود خشمناک میگردد و از آنان انتقام میکشد. در این مرحله به هیچ وجه سخن از نفی خدایان دیگر نیست بلکه بنیاسرائیل فقط در مقابل خدای خود یهوه سرفرود آورده و اوامر او را اطاعت می کند و اقوام دیگر به پرستش خدایان خود میپردازند: زنهار خدای غیر را عبادت منما، زیرا یهوه که نام او غیور است، خدای غیور است (خروج ۳۴: ۱۴؛ ۲۰: ۵). علاوه بر این یهوهپرستان کوشش نکرده اند دیگران را نیز به این دین برگردانند، زیرا یهوه خدای قوم اسرائیل است و فقط این قوم برگزیده یهوه به او سر فرود میآورد و به او تعلق دارد (آشتیانی، ۱۳۶۸: ۲۰۲-۲۲۶). ارتباط و پیوند فرهنگ یهودیان پس از تبعید با فرهنگ کنعانی و بابلی کم کم شکل خود را نغییر داده است و با ظهور نسبی مونوتئیسم در دین یهود این فرهنگ هویت مستقلی یافته است. و نام اِل به اوج تکامل توحیدی سیده و مفهوم خدا به معنی مطلق می شود (همان: ۲۳۰).
مبارزی مستمر و سرسختانه انبیا، میان شرک و یکتاپرستی، صرفاً به اینجا خاتمه نیافت که یک خدا جانشین خدایان متعدد شد، بلکه نگرشی تازهای از شخصیت الهی پدید آورد که کیفیات رفتاری و اخلاقی زیادی را برای بنی اسرائیل به همراه دارد. در شرک هیچ کیفیت رفتاری ای نیست، بت و خدایان بت پرستان مانند خورشید، دریا، رعد و برق، آسمان و صور فلکی از هر کیفیت اخلاقی به دوراند؛ اما یهوه، خدای یگانهی بنی اسرائیل دارای شخصیت و صفات اخلاقی یگانه ای است که تأکید اسفار بر آنها کمتر از تأکید این کتاب بر یگانی خدا نیست. تأکید کتاب مقدس بر شخصیت شخص وار خدا و ویژگیهای رفتاریاش و نیز دعوت بنیاسرائیل به فرمانبرداری از خدا عملاً نگاهی تازه به اخلاق پدید آورد که با اخلاق بتپرستی فاصلهی بسیاری داشت (اپستاین، ۱۳۸۸: ۶۲).
بنابر عقیدی علمای یهود، ایمان مهمترین اصلی است که تمامی رابطه انسان با خداوند سرانجام بر روی آن استوار می شود. «ششصد و سیزده حکم به موسی داده شد. داود آمد و آنها را به یازده اصل کاهش داد. اشعیای نبی آمد و آنها را به شش اصل رسانید: «امّا آنکه به صداقت سالک باشد و به استقامت تکلّم نماید و سود ظلم را خوار شمارد و دست خویش را از گرفتن رشوه بیفشاند و گوش خود را از اصغای خون ریزی ببندد و چشمان خود را از دیدن بدیها بر هم کُنَد» (اشعیا ۳۳: ۱۵) میکاه نبی آمد و آنها را به سه اصل کاهش داد: «ای مرد از آنچه نیکو است تو را اخبار نموده است؛ و خداوند از تو چه چیز را میطلبد غیر از اینکه انصاف را بجا آوری و رحمت را دوست بداری و در حضور خدای خویش با فروتنی سلوک نمایی؟» (میکاه ۶: ۸) اشعیاء آنها را به دو اصل رسانید: «و خداوند چنین میگوید: انصاف را نگاه داشته، عدالت را جاری نمایید» (اشعیاء ۵۶: ۱) در آخر حبقوق آمد و آنها را به یک اصل تقلیل داد: «مرد عادل به ایمان خود زیست خواهد نمود» (حبقوق ۲: ۴) (کهن، ۱۳۸۲: ۹۸).
دانشمندان خاطر نشان کرده اند که ایمان علامت مشخص در زندگی قهرمانان کتاب مقدس و ملت اسرائیل بوده است که به آن وسیله شایستگی لطف و عنایت مخصوص خداوند را نسبت به خود به دست میآورند. به خاطر همین ایمان بود که روحالقدس بر ایشان قرار گرفت و بر اثر آن سرود خواندند: «به خداوند و به بنده ی او موسی ایمان آوردند» (خروج ۱۴: ۳۱) و بلافاصله بعد از آن گفته شده است: «آنگاه موسی و بنیاسرائیل این سرود را برای خداوند سرائیده و چنین گفتند» و همینطور تو مییابی که ابراهیم جد اعلای ما فقط به خاطر ایمانی که به خداوند داشت این جهان و جهان آینده را به میراث برد: «و او (ابراهیم) به خداوند ایمان آورد، و او، این را برای وی عدالت محسوب کرد» (پیدایش ۱۵: ۶) (کهن، ۱۳۸۲: ۹۸).
سیزده اصول ایمان یهود براساس طبقه بندی ابنمیمون عبارتند از: وجود خدا؛ یگانگی او؛ مجرد بودن او؛ نداشتن زمان؛ حکمت او در امور؛ عدالت؛ قابل تقرب بودن از راه عبادت؛ اعتقاد به نبوت؛ برتر بودن حضرت موسی (ع)؛ اعتقاد به آسمانی بودن تورات؛ عدم جواز نسخ احکام؛ آمدن مسیحای موعود؛ قیامت و جاودانگی نفس آدمی (توفیقی، ۱۳۸۱: ۱۰۷-۱۰۸).
اصول توحیدی در عهدعتیق را می توان در چند بخش، دسته بندی نمود:
-
- وجود و نظارت خداوند
وجود خداوند به نام آفریننده جهان، اولین نقطه ایمان است. نخستین بند ده فرمان به همین موضوع اختصاص یافته است: «من خدای خالق تو هستم» (خروج ۲۰: ۲). همچنین اولین کلام تورات با این آیه آغاز شده است: «در ابتدا، خداوند آسمان و زمین را آفرید» (پیدایش ۱: ۱). موردی که بی درنگ پس از ایمان به وجود خداوند مطرح میشود، اعتقاد به نظارت دایمی و هدایت مداوم اوست. خداوند در نخستین بند ده فرمان بلافاصله پس از معرفی خود، موضوع خروج بنی اسرائیل از مصر را مطرح می کند: «من خدای خالق تو هستم که تو را از سرزمین مصر، از خانه بندگی بیرون آوردم» (خروج ۲۰: ۲). پروردگار به طور صریح اعلام میدارد که نه تنها آفریننده اولیه جهان است؛ بلکه هر واقعه و اتفاقی پس از آفرینش اولیه (مانند واقعه خروج از مصر) با اراده و خواست مستقیم وی صورت میگیرد. تعالیم تلمود نیز موید این نکته است که ادامه بقا و حیات موجودات و حتی جمادات به تجدید لحظه به لحظه واقعه آفرینش از سوی خداوند وابسته است وچنانچه او لحظه ای جریان فیض خود را از جهان قطع نماید، همه چیز به نیستی و نابودی اولیه پیش از آفرینش جهان باز خواهد گشت.
-
- یکتایی خداوند
وحدانیت خداوند اصلی بدیهی ومسلم است و این اصل هر چه را که می کوشد مفهوم تعالی خداوند را به عنوان ذاتی یگانه و تنها وجود حقیقی دچار خدشه سازد، نفی می کند. این خدای واحد خدایی است که بنی اسرائیل به وجود او اقرار می کنند و به ستایشش می پردازند. صفات سلبی خداوند در نظر یهودیان همان قدر مورد تاکید قرار می گیرد که صفات ثبوتی او. درعهد عتیق، خداوند خدایی است یگانه: تو را خدایان دیگری غیر از من نباشد (خروج ۲۰: ۳).
-
- نفی جسمانیت از ذات خداوند
خداوند وجودی است نامحدود، به این معنا که برای قدرت و نیروی او حد و نهایتی قابل تصور نیست. اگر خداوند دارای خصوصیات جسمانی بود، میبایست در مرزهای زمان و مکان محصور میشد و محدودیتی برای قدرت و ارادهاش به وجود میآمد که این به معنای نقص و وابستگی خداوند به چیز دیگری است و ناقض کمال اوست: «خد اوند، آن پروردگاری است که از بالا در آسمانها و از پایین در زمین قرار دارد». این آیه به گونه ای صریح و مستقیم به نفی جسمانیت خداوند می پردازد.
-
- منع عبادت غیر خداوند
دومین دستور ده فرمان چنین است: «برای تو معبودان دیگری در برابر من نباشد» (خروج ۲۰: ۳). در عقاید یهود نه تنها پرستش یا عبادت مستقیم غیر خدا منع شده است، پرستش ستارگان و دیگر موجودات جهان نیز با عنوان واسطهای بین انسان و خدا امری کفرآمیز به شمار می آید. حتی تمجید و توصیف عبادت گونه آنها به تصور آنکه خداوند به این وسیله محترم و متبارک خوانده شود، منع شده است. در متون مذهبی برای جلوگیری از هرگونه تمایل و انحراف به سوی شرک، روکردن به آنها و مشاهده نحوه بت پرستی و شرک یا حضور در چنین اماکنی منع شرعی دارد.
-
- علم بی پایان خداوند نسبت به افکار انسان
ارمیای نبی میفرماید: «من خدایی هستم که قلب را جستجو می کنم». این اصل از ایمان، نشانه آن است که پروردگار از همه ذهنیات انسان اطلاع کامل دارد. نه فقط آن بخش از تفکراتی که مورد تایید عقل و احساس انسان است و به نتیجه و عمل میانجامد؛ هر گونه تصور زودگذر و موقت و حتی جرقه های ذهنی و باطنی که خود انسان ممکن است پس از گذشت لحظاتی آنها را فراموش کند، در عالم بالا و نزد خدا آشکار خواهد بود. تصور اینکه انسان چیزی بداند یا به مسألهای فکر کند که خداوند نسبت به آن علم ندارد؛ به معنای نقص خداوند و مخالف اصل خداشناسی و کامل دانستن اوست.
۳-۲-۲-۱- نتایج ایمان در عهد عتیق
-
- عدالت: «و به خداوند ایمان آورد، و او، این را برای وی عدالت محسوب کرد» (پیدایش۱۵: ۶).
- پیروزی: «و بامدادان برخاسته، به بیابان تَقُوع بیرون رفتند و چون بیرون میرفتند، یهُوشافاط بایستاد و گفت: «مرا بشنوید ای یهودا و سکنه ی اورشلیم! بر یهُوَه خدای خود ایمان آورید و استوار خواهید شد، و به انبیای او ایمان آورید که کامیاب خواهید شد. » (دوم تواریخ۲۰: ۲۰).