در ذیل مفاد قاعدهی تدلیس مورد تشریح قرار میگیرد:
-
- مفهوم لغوی؛ از نظر لغوی تدلیس مصدر فعل «دلس» است؛ و مراد از آن در بیع و یا در هر کار دیگری بیان نکردن عیب؛ و بطور مشخص در بیع، کتمان عیب از مشتری است.[۱۶]
-
- مفهوم فقهی و حقوقی؛ از نظر فقهی هم بین فقهاء در بیان مفهوم تدلیس اختلاف نظر وجود دارد و نظرهای مختلفی بیان شده است: از جمله نشان دادن چیزی بر خلاف واقع، بازگو نکردن عیب موجود با وجود علم به آن، عقد بستن با وصف یا شرط کمال با علم به فقدان آن در واقع، در ظلمت و تاریکی قرار دادن دیگری و …
-
-
-
- قلمرو تدلیس؛قانون مدنی در ماده ۳۴۸ اعلام میدارد: «تدلیس عبارت است از عملیاتی که موجب فریب طرف معامله می شود»، بنابراین، اگر فروشنده در مبیع کاری انجام دهد یا دربارهی آن سخنی بگوید که مشتری آن را برای مبیع صفت کمال بپندارد ولی مشخص گردد که چنین نبوده است، در این حال خریدار حق فسخ بیع را خواهد داشت. تدلیس در اصل لغت از “دلس” به معنی ظلمت و تاریکی است و مدلس کسی است که با عمل خود واقع را نظرها بپوشاند آن چنان که تاریکی چشم را از دیدن باز میدارد البته تدلیس فقط فعل و عمل مدلس را مدّ نظر ندارد؛ بلکه گفتار و قول او نیز میتواند موجب فریب خوردن طرف معامله گردد. بنابراین، حتی اگر پیامهای تبلیغاتی نیز از حدّ معمول و مرسوم خود فراتر رود و عرفاً فریب به حساب آید، تدلیس به شمار میآید؛ در (ماده ۴۰۱ قانون مدنی: «اگر برای خیار شرط مدت معین نشده باشد هم شرط خیار و هم بیع باطل است چه بسا که عدم محدودیت خیار فرصت فریبکاری را فراهم می کند»، عدم محدودیت خیار شرط را نیز باطل دانسته چرا که موجب ایجاد فرصت فریبکاری میشود…. تدلیس صرفاً اختصاص به بیع ندارد و نظریهای کلّی است که مبنایی رضایی دارد و شامل سایر قراردادها نیز میشود.[۱۷]عنصر مادی تدلیس یعنی واقعیت خارجی آن ممکن است فعل یعنی عملیات و مانورهای خدعهآمیز، یا گفتار یعنی تدلیس قولی و یا حتی سکوت عمدی و اختیاری باشد زیرا این نوع سکوت نیز خود نوعی رفتار است و می تواند با عنصر روانی تدلیس همراه باشد. همچنین عنصر معنوی تدلیس همان قصدی است که پدیدآورندهی عنصر مادی از ارتکاب آن دارد، و طرف عقد تحت تأثیر آن، تن به بستن عقد میدهد، یعنی ارادهی سوق دادن دیگری به اشتباه. به عبارت دیگر تدلیس عبارت است از رفتار، گفتار یا سکوت نسبت به واقعیتی موضوعی و خارجی، به قصد وادار کردن دیگری به عمل بر طبق آن و در نتیجه متضرر شدن او.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
-
ب. نقش حسننیّت در تدلیس
دخالت حسننیّت در قاعدهی تدلیس را میتوان به شرح زیر بیان کرد:
-
- قصد فریب رکن تحقق تدلیس؛طبق تعاریفی که از تدلیس ارائه گردیده است؛ تدلیس در همهی چهرههایش عملی آگاهانه، از روی قصد و تعمّد است؛ یعنی شخص در عین آگاهی بر اینکه آنچه وانمود میکند خلاف واقع است، اقدام میکند. درنتیجه، هم قصد فعل را دارد و هم قصد نتیجه را؛ و هم نسبت به رفتار خویش رضایت دارد. در حقوق موضوعهی ایران نیز به پیروی قانون مدنی در باب تدلیس از فقه، و تصریحات فقیهان در مورد ضرورت وجود قصد فریب در تدلیس، قرینهای بر این است که نمیتوان برای نفی ضرورت وجود عنصر معنوی قصد فریب در تدلیس، به اطلاق ماده ۴۳۸ قانون مدنی: «تدلیس عبارت است از عملیاتی که موجب فریب طرف معامله می گردد»؛ استناد جست. در حوزهی حقوق مدنی ارتکاب تدلیس با سوءنیّت در تشکیل قرارداد توسط یکی از طرفین، موجب به اشتباه افتادن طرف دیگر قرارداد و اقدام او به معامله میگردد؛ از اینرو از آن به تدلیس تعیینکننده یا تدلیس اصلی نام برده شده است در مقابل (تدلیس حادث)؛ و در واقع تدلیس حقیقی همان تدلیس با سوءنیّت است، زیرا تنها تدلیسی است که قانونگذار برای آن مجازات در نظر گرفته است، چون موجب عیب رضا و عدم ترتّب اثر قصد میگردد؛ برخلاف تدلیس قابل مسامحه. شایعترین مثالی که در متون فقهی برای تدلیس مورد استفاده واقع شده است، تصریه در حیوان است؛ بدینمعنا که چنانچه فروشنده گوسفند، چند روز شیر او را ندوشد تا شیر در آن جمع گردد بگونهای که خریدار گمان کند حیوان مذکور از حیث شیردهی بسیار مطلوب است و “فریب” بخورد و آن را گرانتر بخرد و بعداً مشخص گردد که شیر فراوان برای برای تدلیس مشتری بوده و حق خیار دارد؛ طبق (ماده ۴۴۰ قانون مدنی): «خیار تدلیس بعد از علم به آن فوری است»، همچنین، در فرضی که مشتری ثمن را به گونهای معرفی کند که موجب فریب بایع شود، پس، تدلیس فقط مختص مشتری نیست اما در(ماده ۴۳۹ قانون مدنی): «اگر بایع تدلیس نموده باشد مشتری حق فسخ معامله را خواهد داشت»، حق فسخ را فقط برای مشتری در نظر گرفته؛ در صورتیکه، علاوه بر طرفین معامله، شخص ثالث نیز میتواند باعث ایجاد تدلیس شود.
با اندکی دقت درمییابیم که در اصل، این نیّت و قصد سوء فروشنده یا مشتری و یا حتّی شخص ثالث است که باعث تخریب و مرجوحیت یک عمل حقوقی میگردد، لذا اهمیت نیّات و قصد طرفیین در انجام اعمال حقوقی که در این تأسیس حقوقی مورد توجه قرار گرفته است در اصل اخلاق و حقوق را همسو کرده است…
-
- حسننیّت مانع تحقق تدلیس؛گفته شد که، تدلیس هم واجد عنصر معنوی تعمّد و سوءنیّت و قصد فریب است؛ و هم میتواند مبنای مسئولیت قرار گیرد؛ و قلمرو آن فراتر از حوزهی قرارداد است. در نتیجه میتوان آن را یکی از مجاری تأثیر سوءنیّت در ایجاد مسئولیت به شمار آورد. و چون در تدلیس باید عملیات فریبدهنده پیش از معامله صورت پذیرد تا طرف قرارداد را ترغیب به انعقاد آن نماید،[۱۸]تدلیس نمیتواند مبنای مسئولیت قراردادی باشد، پس مسئولیت ناشی از تدلیس از نوع مسئولیت قهری خواهد بود. به ویژه که ممکن است «تدلیس در خارج از قرارداد نیز انجام شود، چنانکه مأموری با وانمود کردن اینکه از طرف دادستان اجازهی توقیف دارد، دیگری را بازداشت کند.»[۱۹]روشن است که مسئولیت ناشی از چنین تدلیسی از نوع مسئولیت قهری خواهد بود. درنتیجه، چون تدلیس مبنای مسئولیت است، و چون سوءنیّت عنصر ذاتی و اساسی و شرط تدلیس است؛ بطوری که حتّی تدلیس به سوءنیّت در عدم اجرای عمدی قرارداد تفسیر شده است پس به طور منطقی «حسننیّت» از این طریق مانع پیدایش مسئولیت میگردد؛ و طبق قاعده نسبت به مبانی مسئولیت و ضمانتاجرا، نقش سلبی ایفاء میکند.
ج. قصد تدلیس و قصد فرار از دین
ماده ۲۱۸ قانون مدنی:«هرگاه معلوم شود که معامله به قصد فرار از دین یا به طور صوری انجام شده آن معامله باطل است»؛ بنابراین نهاد حقوقی، ملاحظه میشود در معامله به قصد فرار از دین که قصد معامله از سوی معامله کننده وجود دارد و صرفاً انگیزهی او از این معامله، خارج کردن از دسترس طلبکار یا طلبکاران میباشد قانونگذار اثر حقوقی آن را بطلان اعلام نموده است. البته قانونگذار دو موضوع مختلف یعنی «معامله به قصد فرار از دین» و «معامله صوری» را یک مفهوم پنداشته است و برای آن دو یک حکم بیان نموده است در حالیکه اثر حقوقی آن دو با همدیگر متفاوت می باشد، معامله ی به قصد فرار از دین به اعتبار اینکه این اقدام موجب تضییع حقوق طلبکاران میشود غیر نافذ است نه باطل، بدینمعنا که این معامله بدست طلبکار سپرده میشود اما معامله صوری همچنانکه از نام آن پیداست معاملهای است که در آن صرفاً صورت ظاهری از معامله وجود دارد و معامله کننده در این عقد قصد انجام معامله را ندارد، بلکه طرفین عقد به ظاهر و به منظور گمراه نمودن دیگران معاملهای ظاهری تشکیل میدهند. اثر حقوقی این معامله، به علّت فقدان قصد باطل است (ماده ۱۹۵ قانون مدنی) تفاوت معامله به قصد فرار از دین و معاملهی صوری در وجود قصد در معامله فرار از دین و فقدان قصد در معامله صوری است و به همین علّت اثر حقوقی آن دو متفاوت است و تجمیع آن دو در یک ماده (ماده ۲۱۸ قانون مدنی) و بیان یک اثر حقوقی و یک ضمانتاجرا برای آن دو اشتباهی بزرگ است که نیازمند اصلاح قانونگذاری است.
گفتار دوم: رابطه اخلاق حسنه و قصد غش
بطور معمول فقیهان از «غش» به عنوان کاری ممنوع و حرام در حوزهی معاملات و مکاسب محرمه بحث کردهاند[۲۰]. لکن طبق آنچه در مبحث قلمرو «غش» خواهد آمد این عنوان اختصاصی به اعمال حقوقی ندارد و شامل وقایع حقوقی نیز میگردد؛ و میتوان آن را از مبانی سوءنیّت دانست. بلکه با توجه به گسترهی عام مفهوم آن میتوان آن را محور نظریهی عمومی «فریب» در فقه و حقوق ایران دانست. بنابراین، در ابتدا به شناسایی این قاعده و سپس به نقش و کارکرد حسننیّت و تأثیر اخلاق حسنه در آن پرداخته میشود.
-
- مفهوم لغوی؛ در فرهنگ عمومی عربی و فارسی؛ غش، ضد خیرخواهی و نصح است. مثلاً هنگامی که فردی امری غیر از مصلحت را برای دیگری بیآراید و خلاف آنچه را که در باطن دارد، اظهار کند، گفته میشود که دیگری را غش کرده و فریفته است[۲۱].
-
- مفهوم فقهی و حقوقی؛ در ادبیات فقهی و حقوقی هم، غش به همان مفهوم لغوی به کار میرود. جهت آشنایی بیشتر توضیحاتی را که در حوزه های مختلف فکری در اینباره آمده است مورد مطالعه قرار میدهیم[۲۲].
۲،۱. فقه امامیه؛ بخشی از آنچه فقها در تعریف غش بیان کرده اند که به قرار زیر است: امر مخفی، مانند مخلوط کردن شیر با آب، یا قرار دادن حریر در جای مرطوب برای سنگین شدن. خلاف نصح و خلوص، یا اظهار خلاف آنچه پنهان است. در معاملات هنگامی تحقق پیدا می کند که در مبیع نقص و پستی وجود داشته باشد. غش، شکلهای مختلفی دارد؛ از جمله مخلوط کردن جنس پستتر با جنس برتر، و مخفی کردن جنس پست تر در جنس بهتر، یا جنسی که مورد نظر و مطلوب نبوده در جنسی که مطلوب است. مانند ریختن آب در شیر؛ و یا اظهار صفت خوبی در کالا در حالی که واقعاً فاقد آن است؛ البته در صورت اخیر تدلیس خواهد بود؛ و یا کالا را به عنوان خلاف جنس واقعیاش معرفی کردن، مثلاً، نقره را طلا معرفی کردن[۲۳]. در مفهوم حققت غش شرط است که این امر باید با کاری مخفی و یا کاری که هدف از انجام آن مخفی کردن واقعیت بر طرف مقابل باشد، تحقق پیدا کند. بنابراین، اگر مبیع را آشکارا با چیز دیگری مخلوط کند، یعنی معلوم باشد که با چیز دیگری مخلوط شده، و یا اعلام کند که چنین کرده است، غشی در کار نخواهد بود.
غش، مخفی کردن کالای نامطلوب در کالای مطلوب به منظور رسیدن به نفع بیشتر در معامله است، بنابراین، اگر پوشاندن و مخفی کردن در کار نباشد، غشی در کار نخواهد بود مانند آن که هر دو جنس ظاهر باشند. البته شرط مخفی بودن این نیست که تنها راه شناخت آن خبر دادن بایع باشد. زیرا اکثر مصادیق غش با دقت نظر معلوم می شود، بلکه هیچ غشی نسبت که اهل فن آن را کشف نکنند. شرط مخفی بودن لزوم اختیار برای کشف غش است. و اختبار نیز نسبت به اشیاء مختلف متفاوت است. همچنین، باید کالای مخفی از کالای آشکار پستتر باشد. بعلاوه غش باید در معامله صورت گیرد و سرانجام این که باید غش به منظور دستیابی به نفع بیشتر، صورت گیرد. بنابراین، غش باید واجد شرایط چهارگانه مذکور باشد[۲۴].
۲،۲. نظام حقوق نوشته؛ معادل غش و فریب در فرهنگ حقوقی فرانسه است «la fraude» است. این واژه که از کلمه لاتینی گرفته شده است و در ادبیات حقوقی فرانسه در معانی زیر بکار میرود.
-در مفهوم عام، غش به دو صورت زیر بکار میرود :
- سوءنیّت و نیّت فریبکارانه، مثلاً در حقوق جزا نیّت سوء و مجرمانه عنصر مقوم سرقت است (وجه وصفی)
-اعمال سوءنیّت، فریب دادن و انجام عملی با قصد اضرار به حقوقی که احترام آنها لازم است مانند غش طلبکاران (وجه مصدری).
-در مفهوم خاص، غش عبارت است از تحرکات و اقدامات غیر قانونی با بهره گرفتن از راه های غیر قانونی؛ مثل غش گمرکی، غش غذایی، غش انتخاباتی، و غش در امتحانات. غش در بین شرکا و متقاسمین عبارت است از انجام عملیاتی و ترفندهایی با هدف اخلال در تحقق مساوات در تقسیم غش مالیاتی «عبارت است از فرار از مالیات با بهره گرفتن از راه های نکوهیده، یعنی با بهره گرفتن از روشها و اقداماتی که قانون اجازهی سرکوب آنها را میدهد.تحرکات و اقدامات غیر قانونی با بهره گرفتن از راه های قانونی؛ اعمالی که بر استفاده از راه های قانونی برای نقض قانون متمرکز شده است. این مفهوم از فریب یا اصلاح تقلّب نسبت به قانون مترادف است. و با واژگان سوءاستفاده از حق و تجاوز از حدّ اختیار و صلاحیت ارتباط نزدیکی است.
-
- انواع غش؛از مصادیق غش؛ «غش پولسی»[۲۵]میباشد؛ مراد از غشی پولسی فریب است که شخص بدهکار به منظور معسر کردن خود و یا افزودن بر شدت اعسارش انجام میدهد. در ادبیات حقوقی آمریکا فریب عبارت است از منحرف کردن عمدی دیگری از حقیقت، به منظور وادار کردن وی به اعتماد کردن به فرد فریبکار، جهت بهره بردن از برخی چیزهای ارزشمند (اموال و حقوق) او؛ یا به منظور وادار کردن او به صرفنظر کردن از یک حق قانونی خویش، به عبارت دیگر، فریب یعنی، اظهار خلافی نسبت به حقیقت امر، به وسیله الفاظ یا رفتار، از راه دروغ یا اظهارات گمراهکننده، و یا به وسیلهی پنهان کردن و کتمان چیزهایی که باید افشاء گردد. فریبکار فریب میدهد و قصد فریب دادن میکند، به طوری که فریبخورده میتواند نسبت به مطالبه خسارت قانونیاش اقدام کند.
درواقع، فریب هر چیزی است که عرفاً فریب شمرده میشود «به وسیلهی یک عمل باشد یا ترکیبی از اعمال، یا ادغام و مخلوط کردن حقایق و یا پیشنهاد دروغ؛ دروغ مستقیم باشد یا کنایهای؛ به زبان سکوت باشد، یا تکلّم، یا اَدا و اُصول درآوردن، یا نگاه کردن و اشاره کردن».
در یک بیان کلّی، فریب به همه راه های مختلفی که ابتکار بشری میتواند خلق کند، منشعب میشود و همه راههایی که فرد برای منتفع شدن و بهره بردن از دیگری، به آنها متوسل میگردد؛ از قبیل: پیشنهادها، اظهارات، اشارات و راه های غلط یا کتمان حقیقت را شامل میشود؛ و همهی این موارد در بردارندهی عنصر غیر مترقبه بودن؛ نیرنگ، حیلهگری، ریاکاری، و هر راه غیر منصفانهای است که موجب گول خوردن طرف دیگر شود؛ برای اعمال غیر اخلاقی در نظر گرفته شده، مانع از تحقق آن میگردد. از جمله غَبن فاحش در(ماده ۴۱۶ قانون مدنی): «هر یک از متعاملین که در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به غبن میتواند معامله را فسخ کند» و در (ماده ۴۱۷ قانون مدنی): «غبن در صورتی فاحش است که عرفاً قابل مسامحه نباشد» که غبن فاحش را به غبن غیرقابل چشمپوشی تعبیر کرده و در (ماده ۴۱۸ قانون مدنی): «اگر مغبون در حین معامله عالِم به قیمت عادله بوده است خیار فسخ نخواهد داشت»؛ خیار فسخ مغبون، منوط به عدم علم به قیمت عادله حین معامله میباشد. همچنین اهمیت رضایت مغبون در (ماده ۴۲۱ قانون مدنی): «اگر کسی که طرف خود را مغبون کرده است تفاوت قیمت را بدهد خیار غبن ساقط نمیشود مگر اینکه مغبون به اخذ تفاوت قیمت راضی گردد». در (ماده ۴۲۳ قانون مدنی): «خیار عیب وقتی برای مشتری ثابت است که عیب مخفی و موجود در حین عقد باشد» به حمایت از مشتری در صورت حدوث عیب مخفی و به تعریف عیب مخفی در مواد ۴۲۴ و ۴۲۵؛ (ماده ۴۲۴ قانون مدنی): «عیب وقتی مخفی محسوب میشود که مشتری در زمان بیع عالم به آن نبوده است اعم از اینکه این عدم علم ناشی از آن باشد که عیب واقعاً مستور بوده است یا اینکه ظاهر بوده ولی مشتری ملتفت آن نشده است» و (ماده ۴۲۵ قانون مدنی): «عیبی که بعد از بیع و قبل از قبض در مبیع حادث شود در حکم عیب سابق است» پرداخته، و تشخیص عیب به عرف و عادت در (ماده ۴۲۶ قانون مدنی): «تشخیص عیب بر حسب عرف و عادت میشود و بنابراین ممکن است بر حسب ازمنه و امکنه مختلف شود» سپرده … (ماده ۴۳۰ قانون مدنی): «اگر عیب حادث بعد از قبض در نتیجهی عیب قدیم باشد مشتری حق رد را نیز خواهد داشت» و خیار فوری در (ماده ۴۳۵ قانون مدنی): «خیار عیب بعد از علم به آن فوری است». بدون شک، غبن فاحش که در نتیجهی عیب مخفی حادث میشود؛ از دیگر مصادیق ناشی از سوءنیّت، محسوب میگردد؛ سوءنیّت با فریب مترادف است؛ و همچنین، با واژگانی از قبیل عدم صداقت، عدم وفاداری، پیمان شکنی، خیانت و بی انصافی و…
عناصر لازم برای طرح دعوای فریب در بردارندهی ادعای اظهارات غلط خوانده نسبت به حال یا گذشته است، و به تبع آن ادعای اعتماد خواهان برآن اظهارات، و ادعای ورود خسارت بر خواهان در نتیجهی اعتماد بر این اظهارات خلاف واقع.
وجه تمایز فریب از غفلت این است که فریب همواره امری عینی و ارادی است. فریب ممکن است با هر عملی محقق گردد، از قبیل: از قلم انداختن و پنهان کردنی که در بردارندهی نقص یک تکلّیف حقوقی یا منصفانه باشد، و منجر به ورود خسارات به دیگری گردد. هچنین هر چیزی که فریب به شمار میآید؛ چه یک عمل مفرد باشد، یا ترکیبی از اوضاع و احوال و شرایط. کتمان حقیقت، یا پیشنهاد و اظهار خلاف واقع و کذب؛ بطور مستقیم دروغ باشد، یا به طور کنایی و اشاره؛ یا سخن گفتن باشد، یا با سکوت کردن؛ با کلمات باشد، یا با ادا و اصول در آوردن؛ و یا با نگاه کردن باشد، یا با اشاره کردن.
در حقوق قراردادها، فریب به چیزی گفته می شود که موجب اشتباه طرف مقابل نسبت به بخش عمده و مهمّ قرارداد گردد. وضعیتی که با مهارت و دسیسه و با هدف تحصیل منافع ناحق برای یک طرف قرار داد و یا ایجاد زحمت و ناراحتی و یا ایراد ضرر به طرف دیگر قرار داد ایجاد میشود و یا ادامه پیدا میکند.
در اینباره عناوین دیگری از قبیل: فریب قابل تعقیب؛ نشان فریب؛ گول زدن؛ فریب مدنی؛ تبانی و ساخت و پاخت.
فریب حکمی؛ فریب کیفری؛ خدعه و حیله؛ تدلیس و کلاه برداری؛ اعلام و اظهار کذب؛ تقلّب در جریان دادرسی؛ فریب پستی؛ موضوع یا مبنای اصلی دعوا یا دفاع؛ اظهار خلاف واقع؛ فریب متضمن وعده؛ اعتماد؛ و نقشه یا دسیسه فریب؛ نیز مطرحاند که جهت رعایت اختصار تنها به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود.
فریب قابل تعقیب رسیدگی، فریبی است که به منظور وادار کردن دیگری به سهیم کردن دیگران در مال خود یا واگذاری و رها کردن برخی از حقوق قانونی خود انجام می گیرد؛ و یا اظهار خلاف واقعی است که به قصد فریب انجام می شود. همچنین، ممکن است، فریب با بیان آنچه که کذب بودن آن معلوم است، یا با بیان اطلاعات مربوط به یک حقیقت ولی به صورت نادرست، محقق میگردد؛ لکن در همهی این موارد جزء اساسی آن، دروغی است که با قصد فریب همراه است.
جهت تحقق «فریب قابل تعقیب»، باید احراز شود که خوانده اظهاری مهم و عمده را به دروغ انجام داده است؛ و در هنگام ایراد این اظهارات میدانسته که دروغ است، و با این که آن اظهارات را با بیپروایی و بدون هر گونه اطلاعی نسبت به واقعیت آن و به عنوان یک ادعای واقعی و عینی انجام داده است، یا این قصد که رفتار متناسب با آن توسط خواهان انجام گردد، و خواهان با اعتماد به آن اظهار اقدام کرده، و در نتیجه آن اقدام متحمل ضرر شده باشد.
بنابراین، عناصر اساسی فریب قابل تعقیب عبارتند از: اظهار کردن، کذب بودن اظهارات، علم و تعهد به فریب خوردن مخاطب، اعتماد و ضرر و زیان.
اظهار خلاف واقع قابل تعقیب، عبارت است از اظهار خلاف واقع نسبت به واقعیتی عمده و مهم در ارتباط با قرار داد، به صورتی که در انعقاد قرار داد مؤثر باشد.
غفلت قابل تعقیب، یعنی نقض یا عدم اجرای تکالیف قانونی، در نتیجه غفلت یا عدم مراقبتی که منجر به ضرر یا خسارت به دیگری شود؛ و یا ترک فعل و کوتاهی در انجام برخی از کارهایی که باید انجام شود یا انجام برخی از کارهایی که نباید انجام گردد، یا تجاوز از آنچه که شخصی متعارف و معقول با توجه به ملاحظات متعارف انسانی نسبت به آنها آگاهی دارد و باید یا نباید انجام شود. بنابراین، عناصر اساسی غفلت قابل تعقیب عبارتند از: قصد انجاموظیفه مراقبت، ورود خسارت و وجود رابطه علیّت مستقیم.
-
- غش و «فریب»؛ غش و فریب از جهات مختلف دارای اقسامی است؛ و به اختصار به هر یک از آنها اشاره میگردد.
-فریب حکمی و واقعی، در یک تقسیم فریب یا واقعی است یا حکمی؛ فریب حکمی به وسیله خدعه و عمل فعال ذهنی ساخته میشود، و در بردارندهی موارد متعددی از بکارگیری موفق و ارادی نوع حیله، تقلّب، یا دسیسهای است که عادتاً موجب گیر انداختن و گول زدن دیگری میگردد.
به بیان، دیگر فریب حکمی عبارت است از انجام هر گونه فعلی، اعم از تصدی، فرمان دادن، اجرا کردن، گماشتن، مأموریت دادن، و یا ترک فعلی، از روی تقصیر و خلاف قانون یا وظیفه منصفانه، یا بر خلاف امانتداری و اعتماد، و یا بر خلاف وجدان سالم؛ و به منظور ضرر زدن به دیگری؛ و یا به عبارت است از عمل، اظهار به نادیده گرفتن چیزی که اگر بطور کلّی مجاز باشد، تشکیل دهندهی یک فریب واقعی بوده وبرای رفاه عمومی مضر خواهد بود، اما هنوز به حدّ خودخواهی یا نقشهی شوم نرسیده است. یعنی هنوز به حدّ فریب واقعی که عبارت است از گفتار، کردار و پیشنهاد چیزی با علم و اگاهی از فریبآمیز بودن آن و با برنامه ضرر زدن به دیگری، نرسیده است[۲۶].
فریبهای حکمی اعمال مادی یا حقوقی هستند که گمان نمیرود ازهیچ طرح شرورانهای سرچشمه گرفته باشند، یا زمینهچینی برای ارتکاب یک فریب واقعی، یا آسیب و خسارت وارد کردن به دیگری، یا نقص آسایش خصوصی یا عمومی، و یا از بین بردن منافع عمومی، باشند. فرض براین است که این قبیل فریبها و فریبهای واقعی و عملی به یکسان سزاوار سرزنش هستند.
فریب حکمی شامل هر نقص تکلیفی، حتّی بدون قصد فریبکارانه، که امتیازی را برای شخص خطاکار بدست میآورد، یا ادعایی براساس آن برای او بوجود می آید، و هرگونه گمراه کردن دیگری برای ایراد خسارت به خودش، یا ایراد خسارت به کسی که براساس آن ادعایی را مطرح میکند (خواهان)، میگردد؛ همچنین، شامل هر فعل یا ترک فعلی از این قبیل که حقوق بطور ویژه آن را فریبکارانه اعلام میکند، بدون این که به فریب واقعی برگردد، نیز میشود.
- فریب اصلی و فرعی، در یک تقسیم دیگر، فریب از جهت میزان اهمیّت به فریب اصلی و فریب فرعی تقسیم میگردد:
فریب فرعی، فریبی است که در زمینه مسائل مربوط به اجرای حکم صادر شده و تسلیم شده، بوجود میآید. مانند این که حکم جواز طلاقی صادر شده است، بدون این که طرف مقابل آن را بپذیرد، به دلیل این که یک همسر خواهان به دروغ به دادگاه اعلام میکند که از جای همسر دیگر خوانده اطلاعی ندارد.
در مقابل، فریب اصلی یا ذاتی یا بی واسطه، مربوط به چیزی می شود که اعمال و فعّالیتهای اصلی یعنی واقعیات و عناصری که تشکیل دهنده فریباند، یا ممکن است باشند، در آنجا صورت میگیرد؛ و یا مربوط به جایی است که دعوا یا مرافعه در آنجا واقع شده است .
-فریب واقعی و حقوقی، فریب از جهت ماهیت به واقعی و حقوقی نیز تقسیم میگردد:
فریب واقعی یا عملی فریبی است که توسط امور عملی و عینی نمود پیدا میکند و همین امر وجه ممیز آن از فریب قانونی و حکمی است مثلاً، تدلیس نسبت به ماهیت نوشتهای که شخص آن را امضاء کرده است. بدون این که او اطّلاعی از ویژگی ها و شرایط مندرج در آن داشته باشد و یا از فرصت معقولی برای تحصیل چنین اطّلاعی برخوردار باشد.