گفتار هفتم: اجماع
شیخ طوسی(ره) در المبسوط میفرماید: «البیع الصحیح و الفاسد مضمون علیه إجماعا»[۱۷۳] یعنی به اجماع فقها بیع صحیح و فاسد هر دو ضمانآور هستند. نویسندگان دیگری نیز به اجماع استناد کردهاند. مؤلف بلغه الفقیه اجماع را برای قاعده ذکر و از آن به عنوان اجماعی مستفیض[۱۷۴] یاد میکند.[۱۷۵]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شیخ انصاری(ره) نیز از محقق کرکی در این مورد نقل اجماع کرده است.[۱۷۶]
اجماع به طورکلی میتواند یکی از ادلّه حکم شرعی باشد. اما در فقه امامیه اجامع دلیل مستقل بر یک حکم محسوب نمیشود. اعتبار اجماع تنها به این دلیل است که کاشف از قول معصوم(ع) است. در واقع قول معصوم(ع) حجت است و اجماع کاشف از آن.[۱۷۷]
کاشفیت اجماع از قول معصوم(ع) به این صورت است که فقها در مورد مسأله خاصی اتفاقنظر دارند یا اکثریت فقها نظر واحدی را در مورد مسألهی ابراز کردهاند بدون آن که مستند حکم آنان معلوم باشد.
در مورد ضمان مقبوض به عقد فاسد گفتهاند به اجماع ذکر شده نمیتواند استناد کرد زیرا نمیتوان از آن قول معصوم را حدس زد و اصلاً تحقق چنین اجماعی مورد تردید است.[۱۷۸]
از طرفی حتّی اگر بپذیریم فقها بر ضمان مقبوض به عقد فاسد اتفاقنظر دارند، به دلیل آنکه مستند هر یک دلیل خاصی است اتفاقنظر آن ها معتبر نیست. مثلاً عدّهی از آنان به قاعده اقدام استناد کردهاند (مانند شیخ طوسی(ره)[۱۷۹] و آیه الله مکارم شیرازی[۱۸۰] )، عدّهی دیگر حدیث علیالید را مستند خود قراردادهاند (مانند شیخ انصاری(ره)[۱۸۱] و میرزای نائینی(ره)[۱۸۲] ) بنابراین باید به دلایلی که این فقها ذکر کردهاند رجوع کرد و اعتبار آن ها را مورد ارزیابی قرار داد.[۱۸۳]
گفتار هشتم: سیره عقلاء
سیره عقلاء و بنای آن ها به این شیوه است که اگر معامله صحیحی ضمانآور باشد مثل بیع و اجاره، در صورت فساد نیز آن را ضمانآور میدانند. این سیره به حدّی معمول و رایج است که کسی نمیتواند منکر آن گردد.[۱۸۴] یعنی هرگاه یکی از طرفین مالی را به طرف مقابل پرداخت تا در قبال آن، عوض معینی را دریافت کند اما به دلایلی دریافت آن متعذّر شده کسی که مال را اخذ نموده ضامن آن مال است و در صورت تلف باید بدل آن را بپردازد؛ از جمله در موردی که معامله باطل باشد. در این موارد، ذمه فرد نسبت به پرداخت عوض تعیین شده مشغول نیست اما اصل اشتغال ذمه او امری مسلم است.[۱۸۵] شارع مقدس این بنا را ردع نکرده و این امر میتواند کاشف از امضای این بنا باشد.[۱۸۶]
عدّهای از نویسندگان، مهمترین دلیل بر ضمان مقبوض به عقد فاسد را سیره و بنای عقلاء دانستهاند.[۱۸۷]
بعضی دیگر نیز استناد شیخ انصاری(ره) به قاعده اقدام را حمل بر همین مطلب کرده، گفتهاند: «شاید منظور شیخ از قاعده اقدام همین امر است.»[۱۸۸]
گفتار نهم: روایات خاصّ
در این گفتار روایات خاصّی که به عنوان ادلّه روایی برای ثبوت حکم ضمان در عقد معاوضی فاسد مورد استفاده فقهای امامیه قرار گرفته است مورد بررسی قرار میگیرد.
بند یکم: روایت کنیز مسروقه
در کتاب شریف اصول کافی روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که در آن در مورد کنیز مسروقهی سؤوال شده که سارق آن را به دیگری میفروشد و فرزندی از او متولد میشود سپس روشن میشود که کنیز مسروقه بوده. حضرت در این مورد میفرمایند: «یَأْخُذُ الْجَارِیَهَ صَاحِبُهَا وَ یَأْخُذُ الرَّجُلُ وَلَدَهُ بِقِیمَتِهِ.»[۱۸۹] یعنی مالکی که کنیز او سرقت شده آن را پس میگیرد و کودک نیز متعلق به خریدار است ولی باید قیمت آن را بپردازد.
در سند حدیث اشکالی وارد نیست و قابل اعتماد است.[۱۹۰] لذا شیخ انصاری(ره) با توجه به این روایت چنین استدلال میکند: اینکه حضرت در مورد فرزند که از نمائات غیر مستوفات است حکم به ضمان دادهاند به طریق اولی باید پذیرفت در صورت تلف اصل مال (خود کنیز)، خریدار ضامن است. تصوّر نشود که در مورد فرزند در واقع خریدار موجب اتلاف نماء شده، ضامن است، لذا در فرض تلف ضامن نخواهد بود؛ زیرا در اینجا خربدار موجب میشود نماء و منفعت غیر قابل تملک گردد و در واقع نوعی تلف محسوب میشود نه اتلاف.[۱۹۱] بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت هرگاه بیع باطل باشد مشتری ضامن اصل مال و منافع آن است.
به استدلال فوق اشکالاتی وارد شده است از جمله اینکه: این روایت مربوط به موردی است که مال به وسیله فردی غیر از خود مالک فروخته میشود و مالک بیع را تنفیذ نمیکند در حالی که بحث ما یعنی ضمان مقبوض به عقد فاسد هنگامی مطرح میشود که مالک مال خود را بفروشد.[۱۹۲]
در پاسخ به این اشکال باید گفت گرچه موضوع روایت فروش مال غیر به وسیلهی غاصب و عدم تنفیذ آن است اما آنچه مدّ نظر روایت است، عدم علم مشتری به غصب است و از این نظر تفاوتی با مقبوض به معامله فاسد نخواهد داشت به عبارت دیگر اطلاق روایت شامل موردی که بایع جاهل باشد نیز میشود. بنابراین مقبوض به معامله فاسد اعم از آنست که معامله کننده، مالک باشد یا آن که یکی از شرایط صحّت معامله رعایت نشده باشد.[۱۹۳]
بعضی دیگر از نویسندگان به گونهای دیگر با استناد به این روایت حکم به ضمان مقبوض به عقد فاسد دادهاند و میگویند حکم به ضمان فرزند، تابع عین است بنابراین عین نیز مضمونه است. توضیح آن که: گاه ضمان منافع تابع عین است و گاه مستقل، اولی مانند بیع فاسد که گیرنده مال هم ضامن عین است و ضامن منافع و دومی مانند موردی که فردی منافع یک مال را بر اثر استیفاء اتلاف میکند مثلاً در خانهای که آن را به اجاره فاسد دریافت کرده سکونت مییابد. در اجاره صحیح عین مضمونه نیست اما منافع مضمونه هستند. در اجاره فاسد نیز منافع مضمونه هستند اما تابع عین نیستند حتّی در مواردی که عین در ید او نباشد ممکن است وی ضامن منافع باشد مثلاً اگر کسی از میوه باغی که در تصرّف دیگری است استفاده کند ضامن آن است. گاه نیز ضمان منافع به خاطر تحقق قاعده تسبیب است. مثل جایی که مانع از تصرّف مالک در ملک خود گردد.[۱۹۴]
استیلاء کنیز از موارد استیفاء منفعت نیست زیرا استیفاء منفعت یعنی سکونت، استفاده از یک مال، وطی کردن و امثال آن، گرچه عرف استیلاء را نیز استیفاء منغعت بداند نباید آن را استیفاء تلقی کنیم. هر چند در مورد استیلاء نیز خریدار موجب فوت منفعت شده است ولی این امر موجب ضمان نیست مگر به استناد قاعده لا ضرر و پذیرش این مطلب که لا ضرر علاوه بر نفی حکم ضرری، اثبات حکم میکند.[۱۹۵]
خلاصه کلام اینکه منفعتی که مشتری آن را استیفاء کرده وطی است اما در روایت مورد نظر، حضرت پرداخت قیمت فرزند را لازم میداند، استیلاد کنیز همانند منع مالک از سکونت در خانه است. بنابراین ضمان قیمت فرزند به خاطر تبعیت از ضمان عین است و روایت مذکور نه به قیاس اولویت بلکه بنابر تبعیت منافع از عین بر ضمان قیمت فرزند دلالت دارد یعنی اگر خریدار ضامن کنیز نبود ضامن ولد هم نبود.[۱۹۶]
بند دوم: روایت «…لا یصلح ذهاب حق أحد»
یکی از روایاتی که برای اثبات ضمان مقبوض به عقد فاسد مورد استناد قرار میگیرد روایتی است بدین مضمون:
«عَنِ الْحَلَبِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ تَجُوزُ شَهَادَهُ أَهْلِ مِلَّهٍ مِنْ غَیْرِ أَهْلِ مِلَّتِهِمْ قَالَ نَعَمْ إِذَا لَمْ یُوجَدْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِهِمْ جَازَتْ شَهَادهُ غَیْرِهِمْ إِنَّهُ لَا یَصْلُحُ ذَهَابُ حَقِّ أَحَدٍ»[۱۹۷]
این روایت در کتب معتبر روایی نقل و از نظر سند اشکالی بر آن وارد شده اما از نظر دلالت قابل بحث است.
در صورتی برای اثبات ضمان مقبوض به عقد فاسد میتوان به این روایت استناد نمود که منظور از «حق» مال باشد و «لَا یَصْلُحُ ذَهَابُ» نیز کنایه از ضمان. اما این امر اثبات نشده. این روایت مربوط به وصیت است و طبق آن مسلمان حق دارد در مورد مالش وصیت کند و صحیح نیست که حقّش از بین برود.[۱۹۸]
از طرفی روایت شامل مورد تلف نمیشود و تنها مورد اتلاف را در بر میگیرد.[۱۹۹]
مبحث دوم: مستندات حکم ضمان نسبت به متعاقدین در فقه اهل سنّت
فقهای اهل سنّت دلایل نقلی و عقلی متعددی برای اثبات قاعده ضمان مقبوض به عقد فاسد ذکر کردهاند. ابتدا دلایل نقلی و سپس دلایل عقلی را در شش گفتار بررسی میکنیم.
گفتار یکم: دلایل نقلی
ابتدا مجموعهای از دلایل نقلی که شامل آیات، روایات و قواعد فقهی است را مورد بررسی قرار میدهیم
بند یکم: آیه شریفه «…لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ…»
در بعضی از کتب اهل سنّت یکی از دلایل ضمان در عقود فاسد، آیهی شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجَارَهً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکُمْ …»[۲۰۰] ذکر شده و تصرّف در مالی که در اثر عقد فاسد به دست آمده به عنوان یکی از مصادیق اکل مال به باطل به شمار آمده که موجب ضمان متصرّف است.[۲۰۱]
در حقوق ایران هم برخی آیه شریفه فوق را به عنوان یکی از دلایل اثبات ضمان مقبوض به عقد فاسد مطرح کرده و گفتهاند منظور از اکل، هر گونه تصرّف در مال است که بر اساس آیه شریفه منع شده است. امّا منع از تصرّف در یک مال، حکمی تکلیفی است و استفاده ضمان از آیه باید به اثبات برسد.
بند دوم: روایت علیالید
در کتب اهل سنّت از پیامبر اکرم(ص) نقل شده: «علیالید ما أَخَذَت حتّی تردّه»[۲۰۲] یعنی گیرنده مال غیر، ضامن آن است تا آن را به مالک بازگرداند. بر اساس همین روایت، ابن رجب، فقیه بزرگ مذهب حنبلی در کتاب قواعد فقه خود علت ضمان گیرنده مال در عقد فاسد را، استیلاء وی بر مال و تلف آن تحت ید او میداند.[۲۰۳]
البته گرچه گیرنده مال در عقد فاسد، آن را به اذن مالک قبض کند، اما هرگاه قبض در پی وقوع عقدی فاسد انجام گیرد، موجب ضمان گیرنده مال میشود.[۲۰۴]
در این حالت مشتری همانند مالک عین را در اختیار دارد و همانطور که اگر عین در ید مالک تلف میشد خود او ضامن بود در اینجا نیز اگر در ید مشتری تلف شود، مشتری ضامن است زیرا مال را به عنوان مالک در اختیار گرفته، به عبارتی تسلیم مال و اذن در تصرّف مبتنی بر معامله بوده.[۲۰۵]
تصرّف گیرنده مال در عقد فاسد، به غصب تشبیه شده،[۲۰۶] با این تفاوت که در اینجا گیرنده مال از نظر تکلیفی مسؤولیتی ندارد[۲۰۷] و دیگر اینکه در غصب هیچگونه اذنی هر چند مبتنی بر صحّت معامله، از طرف مالک صادر نشده است.[۲۰۸]
ید و به عبارت دیگر استیلاء بر یک چیزی ممکن است مادی باشد یا معنوی، منظور از ید معنوی آنست که فرد مالی را در اختیار بگیرد هر چند عملاً در آن تصرّف نکند.[۲۰۹]
بند سوم: قاعده لا یجوز لاحدٍ اخذ مال احد بلاسبب شرعی
این قاعده در مجموعه مقررات المجلّه ذکر شده،[۲۱۰] و مبتنی بر روایت «علیالید ما أَخَذَت حتّی تُؤَدّیَه» است. بر اساس قاعده «لا یجوز لاحد …» اخذ اموال غیر، بدون سبب شرعی (از قبیل عقد، اذن مالک و …) باطل و ممنوع است مثل سرقت و غصب اموال و … .[۲۱۱]
گرچه این قاعده در کتاب الموسوعه الفقهیه به عنوان دلیل ضمان مقبوض به عقد فاسد ذکر شده اما نمیتوان آن را دلیلی مستقل به حساب آورد. مقررات المجله از کتب فقهی مذهب حنفیه جمع آوری شده است و نویسندگان الموسوعه الفقهیه خود تصریح کردهاند قاعده مذکور مبتنی بر روایت علیالید است.
از طرفی عبارت «لا یجوز» و «لا یحلّ» و امثال آن نهی هستند و نهی یک حکم تکلیفی است، حال آن که ضمان حکمی وضعی است.
بند چهارم: روایت «لا یحلّ لامرئ مال أخیه إلّا عن طیب نفس منه»
این روایت نیز در کتب اهل سنّت به نقل از پیامبر اکرم(ص) ذکر شده و به عنوان یکی از دلایل ضمان مقبوض به عقد فاسد به شمار آمده.[۲۱۲]
بر اساس این روایت هیچ فردی نمیتواند بدون رضایت برادر دینی خود بر مال او استیلاء یابد و آن را اخذ کند. در عقد فاسد اذن مالک معتبر نیست و تصرّف گیرنده مال مجوّزی ندارد.