-
-
- فعالیت زندگی انسان هرگز بدون برنامه صورت نمی گیرد مسئله بدیهی است و اگر احیانا خفا پیدا میکند از کثرت وضوح است زیرا در یکطرف انسان با خواست و اراده خود کار میکند و در نتیجه تا کاری را به سبب شرایط موجود قابل انجام دادن تشخیص ندهد به انجام آن اقدام نمیکند یعنی کار را به دنبال دستور علمی درونی انجام میدهد و از طرف دیگر کارهایی را که انجام میدهد برای «خود» یعنی برای رفع حوایجی که درک میکند بوجود میآورد و در نتیجه میان اعمال و افعال وی ارتباطمستقیمی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
خوردن و نوشیدن و خواب و بیداری و نشستن و برخواستن و رفتن و آمدن و غیر آنها هر کدام جایی و اندازهای دارد. در حالی لازم و در حالی غیر لازم در شرایطی نافع و در شرایطی مضر میباشد و در نتیجه انجام دادن هرکاری طبق دستوری است درونی که در درک انسان کلیات آن ذخیره شده و به حسب انطباق به مورد جزئیات آنها تحقق می پذیرد.
قرآن مجید می فرماید: “و لکل وجهه هو مولیها فاستبقوا الخیرات»؛ برای هر کدام تان وجهه و هدفی است که آنرا پیش میگیرد پس در کارهای نیک به همدیگر پیشی و سبقت بگیرید - تا به هدفی عالی برسید-. (سوره بقره آیه ۱۴۸).
اساسا در عرف قرآن، دین به راه و رسم زندگی اطلاق می شود و مؤمن و کافر حتی کسانی که اصلا صانع را منکرند بدون دین نیستند زیرا زندگی انسان بدون داشتن راه و رسمی خواه از ناحیه نبوت و وحی باشد یا از راه وضع و قرارداد بشری اصلا صورت نمیگیرد، خدای متعال در وصف ستمگران که با دین خدائی دشمنی دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند می فرماید: «الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا»؛ کسانیکه مردم را - از راه خدا برمیگردانند و راه خدا را - راه و رسم زندگی فطری - را در حالیکه کج کرده اند قصد میکنند و پیش میگیرند. (سوره اعراف آیه ۴۵) (وجه دلالت آیه این است که «سبیل الله» در عرف قرآن دین است و آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه ستمکاران حتی آنان که بخدا معتقد نیستند دین خدا (دین فطری) را با صفت تحریف اجرا میکنند، بنابراین برنامه زندگی که آنان اجرا میکنند دین ایشان است.)
- بهترین و پابرجا ترین راه و رسم زندگی آنست که آفرینش انسان به سوی آن هدایت کند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد هر یک از اجزاء آفرینش را مورد دقت و کنجکاوی قرار دهیم خواهیم دید که در هستی خود هدف و غایتی دارد که از نخستین روز آفرینش خود بسوی آن متوجه است و از مناسبترین و نزدیکترین راهی که به آن هدف منتهی میشود بسوی هدف خود سیر میکند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتی مجهز میباشد که مناسب با هدف خودش و منشا فعالیتهای گوناگونش میباشد، رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین گونه است.
مثلا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود که در بستر خاک با نوک سرسبز خود از شکم دانه سر در می آورد متوجه پیدایش یک بوته گندم دارای سنبل های متعدد میباشد و با قوائی که مجهز است اجزاء عنصری را از زمین و هوا با نسبت ویژه ای گرفته ضمیمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر میشود و از حالی بحالی و از شکلی بشکلی منتقل میشود تا بشکل بوته کامل دارای سنبلهای متعدد می افتد و در همانجا به سیر خود خاتمه میدهد.
یک درخت گردو را نیز اگر مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که آن نیز از نخستین روز پیدایش، متوجه هدفی مخصوص بخود میباشد که یک درخت گردوی برومند و نیرومند میباشد و برای رسیدن به آن راه مناسبی را با موجودی تجهیزات خود می پیماید و ملازم روش زندگی خودش می باشد.
درخصوص رابطه دین و سبک زندگی می توان به آرا اندیشمندانی چون زیمل ، آدلر و بوردیو اشاره کرد. جایگاه دین در نظریه های سبک زندگی از نظر زیمل این است که هر سبکی مبین توسعه هنجارهایی است که زندگی را به عنوان یک کل بیان می کند، پس جامعه ای که حاوی هنجارهای مباین با هنجار توسعه یافته در یک سبک زندگی است اجازه ی بازتولید آن سبک را نخواهد داد یا حداقل در آن تغییراتی ایجاد خواه کرد.
آدلر بیان می کند که دین می تواند حاوی آگاهی ها، تجربیات و تمایزهایی میان امور قدسی و غیر آن باشد که فرد را در شناخت خود و جهان پیرامونش کمک کند و در ترسیم طرحی از آنها در ذهنش و تعیین آرمان خود یاری رساند.
بوردیو نیز معتقد است که دین سه نوع سرمایه را در اختیار افراد قرار می دهد: اول دین مشتمل بر یک جهان بینی و نظامی معنایی است و این سرمایه ی فرهنگی را در اختیار افراد می گذارد، دوم دین دارای یک نظام نمادی و دارای شعائر است که به پیروان خود سرمایه نمادین می بخشد و سوم دین دارای گروه یا اجتماعی از پیروان و همچنین نهاد و سازمانی نسبتا منسجم است که سرمایه اجتماعی را در هر جامعه پدید می آورد. از نظر بوردیو دین خود یک میدان است و افرد از طریق آن در جهت کسب قدرت و سرمایه ها به رقابت می پردازند.
دل زدگی انسان معاصر از مکاتب مختلف و پیامدهای دوره مدرن که جنگ و ناملایمات بسیاری را برای بشر به ارمغان آورده است یکی از مهم ترین دلایلی است که سبک زندگی را توجیه میکند. بشر به این سمت گرایش پیدا کرده که بتواند سبک زندگی خودش را تغییر دهد و سبک زندگیای را که بتواند معنای زندگی را برایش تأمین و طراوت و نشاط بیشتری را برایش ایجاد و فضاهای جدیدی را به روی آنها باز کند، فراهم سازد.
مشکلات مدرنیته و بخصوص رنجهای روانی انسان که از درون او را اذیت میکند، معضلاتی که استحکام خانواده را تهدید میکند و مشکلاتی که در راه رفاه و سعادت جامعه احساس میکنیم، این پیام را میدهد که ما باید به دنبال یکسبک زندگی جدید باشیم و امید داریم این نوع سبک زندگی را در از دین مبین اسلام اخذ کنیم.
از زندگی پیامبر اکرم(ص) میتوان به عنوان نمونهای کامل نام برد. وقتی که قرآن کریم به ما دستور میدهد و ما را فرا میخواند که پیامبر(ص) برای شما الگوی خوبی است، یعنی قرآن دارد ما را دعوت میکند که سبک زندگی خودمان را از زندگی فردی، زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی ایشان بگیریم و اینکه قرآن بخصوص ایشان را الگوی حسنه میداند یعنی اینکه اگر از ایشان پیروی کنیم سبک زندگی خوبی برای ما فراهم میشود و در زندگی موفق میشویم. همچنین در زندگی امیرالمؤمنین(ع) هم میتوانیم ابعاد خانوادگی و روابط ایشان با همسرشان، فرزندان و تربیت فرزندان و… را مورد توجه قرار دهیم. این ها شاخصهایی است که ما از دل آن ها میتوانیم سبک زندگی را استخراج کنیم. غیر از اینها از زندگی دیگر ائمه(ع)، بزرگان، اولیا و دانشمندان میتوانیم نقاط ابهام سبک زندگی را استخراج کنیم و در نهایت با توجه به موقعیتهای کنونی که در جامعه و در شرایط قرن بیستویکم وجود دارد باید این ها را تطبیق دهیم و راه حل های مناسب را برای زندگی امروزی استخراج کنیم.
جهت گیریهای سبک زندگی و سمتوسوی آن را باید از مکاتب فلسفی بشری یا از مکاتب الهی که در هر صورت نیاز به دلیل مستدلی دارد اخذ کنیم. پسندیده است که جهت گیریهای کلی را در سبک زندگی از مکاتب الهی مانند اسلام أخذ کنیم.
مهمترین نوآوری در مفهوم سبک زندگی اسلامی این است که به آموزههای اسلامی و کلیت اسلام نگاه شده است. سبک «زندگی اسلامی» عنوانی است شناخته شده در اکثر علوم انسانی در سطح بین الملل، اما از زاویههای متعدد به آن نگاه میشود و مورد مطالعه قرار میگیرد. سبک زندگی اسلامی، با تمام زندگی افراد و ابعاد آن مرتبط است. سبک زندگی اسلامی، از جهتی با دیگر سبکهای زندگی متفاوت است. در جامعهشناسی، مدیریت، علوم پزشکی و روانشناسی بالینی و …، نیز بحث از سبک زندگی مطرح است، اما در این قلمروها فقط به رفتاری خاص میپردازند و با شناختها و عواطف ارتباط مستقیم برقرار نمیکنند. اما سبک زندگی اسلامی، از آن جهت که اسلامی است، نمیتواند بیارتباط با عواطف و شناختها باشد. بر این اساس، هر رفتاری که بخواهد مبنای اسلامی داشته باشد، باید حداقلهایی از شناخت و عواطف اسلامی را پشتوانه خود قرار دهد. در سبک زندگی از دیدگاه روانشناختی، جامعهشناختی و علوم پزشکی تنها به رفتار نگریسته میشود، اما در هیچ یک نیت افراد، شناختها و عواطف آنان محسوب نمیشود. سبک زندگی اسلامی، نمیتواتند بیتوجه به نیتها باشد. مانند نماز، که اگر اعتقاد به خداوند و معاد را پشتوانه خود نداشته باشد، رفتار اسلامی محسوب نمیشود.
برای معرفی سبک زندگی اسلامی، میتوان به «درخت سبک زندگی» اشاره نمود. آدلر و پیروانش سبک زندگی هر فرد را از شکلگیری تا پیامدها و آثارش به یک درخت تشبیه کردهاند:
- ریشههای این درخت همان ریشههای سبک زندگی است که شکلگیری آن را بیان میکند؛
- ساقه این درخت دربارۀ اعتقادات و نگرشهای کلی افراد (شامل اعتقادات و عواطف و حتی آمادگی رفتاری و غیره) است. شاخهها و سرشاخههای این درخت، وظایف زندگی هستند. در حقیقت، سبک زندگیِ واقعی همان شاخهها و سرشاخههاست. سبک زندگی اسلامی (سرشاخهها) در سه سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی مطرح میشود.
۲-۲-۵تاریخچه سبک زندگی غربی:
زندگی به شیوه غربی دوران های متفاوتی داشته است. از جمله این دوره ها می توان به اشرافیت گرایی انگلیسی، روشنفکری آلمانی و رمانتیسم فرانسوی اشاره کرد. بعد از جنگ جهانی دوم نوبت به “سبک زندگی آمریکایی” که امروزه شاخص زندگی غربی است. اگر زمانی زندگی به شیوه اشرافیت گرایی انگلیسی نماد تمدن غرب بود؛ امروزه زندگی به سبک آمریکایی نماد غرب است. زندگی به سبک آمریکایی قبل از جنگ جهانی دوم شروع به فراگیری کرده است. اما بعد از جنگ جهانی دوم به سبک غالب زندگی غربی تبدیل شده است. زیرا در سال های ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ وزیر فرهنگ فرانسه از تهاجم فرهنگی آمریکا به فرانسه سخن می گوید. وزیر وقت فرهنگ فرانسه در سال ۱۹۸۸ گفته است که باید جلوی تهاجم آمریکا به سبک زندگی فرانسوی را گرفت. وی در ادامه خاطر نشان کرد که باید برای این کار باید یارانه های فرهنگی به بخش های فرهنگی اعطا کرد.
آمریکایی ها در حال ارائه سبک زندگی خود به جهانیان هستند. در گام اول ارائه می کنند. سپس القا و در آخر تحمیل خواهند کرد. هدف شان از اینکار غربی ساز جهان است. بعد از جنگ جهانی دوم هر اندازه که قدرت آمریکا افزایش پیدا کرد؛ این میل در آنها که سبک زندگی آمریکا باید استاندارد و الگوی جهانی باشد؛ بیشتر شد. این امر را مساوی با نماد قدرت خود ارزیابی کردند. یعنی آمریکا می گوید: اگر ما قدرتمند هستیم پس دنیا باید مثل ما زندگی کند. چون ما شیوه زندگی استاندارد را ارائه می کنیم و اگر ما الگو هستیم؛ جهان باید تابع ما باشد.
بعد از جنگ جهانی دوم هرچه قدر که به دوران معاصر نزدیک می شویم ارائه سبک زندگی از سوی آمریکا پررنگ تر می شود. به اندازه ای که سبک زندگی آمریکایی تبدیل می شود به دریچه ایی که آمریکا به روی جهانیان می گشاید. آنها اصرار دارند که این دریچه را بیشتر به روی دنیا باز کنند و آنرابیشتر گسترش دهند.از زمان ریاست جمهوری “کلینتون” گسترش سبک زندگی آمریکایی به گزینه ثابت در همه رسانه های آمریکا تبدیل شده است.
سبک زندگی آمریکایی در ظاهر یک مطالب ساده و دم دستی به نظر می رسد. مثل شیوه غذا خوردن، چیدمان منزل، لباس پوشیدن، آرایش، تفریح کردن، صحبت کردن، بازی کردن، تلفن زدن، سیگار کشیدن و تنقلات خوردن.یکی از محورهای اصلی آن هم مد است. این ها موارد بسیار عادی زندگی است به فلسفه و ایدئولوژی کاری ندارد. این سبک زندگی بخش های ساده و عمومی؛ بخش هایی را که همه می توانند در آن سهیم باشند را هدف قرار می دهد. ظاهرا اجباری نیست بلکه پیشنهاد می شود.
نکته اول اگر کسی یک سبک زندگی مشخص و معینی داشته باشد؛ خواسته یا ناخواسته طرز فکری را می پذیرد که آن سبک زندگی از آن نشئت گرفته است. به تعبیر ساده می توان گفت: یک نفر سبک زندگی را می پذیرد؛ فقط به این دلیل که یک روش زندگی است. اما وقتی این روش زندگی را قبول می کند؛ زمانی که به خودش مراجعه می کند؛ می فهد که تفکر حاکم به زندگی آمریکایی را هم پذیرفته است. کسی که سبک زندگی آمریکایی را بپذیرد به تدریج مثل یک آمریکایی فکر می کند. ایدئولوژی و نگاه آن شخص آمریکایی می شود. اما این گونه آمریکایی شدن به این معنی نیست که آن شخص از ابتدا فلسفه زندگی غرب و جهان بینی غرب را بداند.
در یک دوره ایی غربی ها در صدد ارائه تفکر فلسفی و مبانی خود به دیگر کشورها بودند و پس از آن به رفتارهای انسانی برسند. مثلا لیبرالیسم آموزش دهند تا آدم ها رفتارهای لیبرالی داشته باشند. اما این راه دشوار بود. زیرا تبین تفکر برای یک طیف گسترده و بسیار وسیع کار خیلی دشواری است و امکان پذیر هم نمی باشد. در آن صورت حتی پذیرش از سوی مردم دیگر کشورها بسیار سخت صورت می گیرد. یعنی مسیر حرکت از مبانی زندگی غربی تا رسیدن به سبک زندگی غربی بسیار دشوار است و تعداد خیلی کمی به آن می رسند. در حالیکه هدف آمریکا؛ آمریکایی شدن تمام جهان بود.
به این دلیل که گفته شد بسیار سخت بود از روش دیگری به نام"سبک زندگی” استفاده شد. زیرا این روش فراگیر، عامه فهم و نافذ است. آنها می خواهند از سبک زندگی به تغییر طرز تفکر برسند. کسی که طرز تفکرش تغییر پیدا کند؛ آن شخص در زمره شهروندان فکری آمریکا قرار می گیرد. پس از جانب آن شخص خطری متوجه غرب نخواهد شد. زیرا آن شخص منافع غرب را مانند منافع خود می داند. نگرش حاکم بر آمریکا می خواهد کاری کند تا جهان برای حفاظت از هنجارها و ارزش های آمریکا یکپارچه به پا خیزد. به همین دلیل به دنبال آمریکایی سازی جهان است.
اگر در یک جامعه صد نفره یک سبک زندگی مشخصی رواج پیدا کند؛ بخش قابل توجهی از آنها ناخواسته و به طور نامحسوس طرز تفکر حاکم را بدون نیاز به استدلال برای خود؛ خواهند پذیرفت. این تغییر به تدریج رخ می دهد به گونه ایی که حتی آن افراد متوجه این تغییرات در خود نشوند. اگر سبک زندگی فردی به تدریج تغییر کند؛ در اکثر موارد ذهن آن فرد هم همپای سبک زندگی تغییر پیدا می کند.
رفتارهای هر انسانی از طرز تفکر آن شخص شکل می گیرد. مثلا کسی طرز تفکر “الف” را دارد. اما رفتارهایش شبیه طرز تفکر “ب” است. رفتارهایش شبیه به “ب” است اما طرز تفکرش مانند “الف” می باشد. وقتی آن شخص اصرار داشته باشد که رفتارهای “ب” را ادامه دهد؛ در اینجا ذهنیت آن فرد هم مانند “ب” می شود. یا مثلا شخصی به دنبال پیراهنی متناسب با اندازه خود است اما گاهی یک شخص پیراهنی را پیدا می کند و سایزخود را با آن انطباق می دهد. یعنی اگر برای آن پیراهن لاغر هستید چاق شود یا برعکس تا آن پیراهن اندازه اش شود.
وقتی سبک زندگی غربی برای افراد یک اصل تلقی شود؛ این افراد هستند که باید خود را با آن شیوه تطبیق دهند یعنی آن افراد هستند که باید طرز فکر خودشان را تغییر دهند. اگر افراد طرز رفتار خود را تغییر دهند ولی طرز تفکرشان هیچ تغییری نکند؛ در عمل تفکر آن افراد عقب نشینی می کند و جای خود را به تفکر غربی می دهد. یعنی این شیوه زندگی می گوید که من طرز تفکر خاصی را در نیاز دارم. در نتیجه همانطور که رفتار و سبک زندگی افراد غربی می شود؛ ذهن آنان نیز به مرور زمان غربی می شود.
سبک زندگی آمریکایی در دهه ۸۰ میلادی داخل آمریکا به مدل “ریگانیسم” شهرت پیدا کرد که این مدل در واقع بازگشت به ارزش های خشن و خالص سرمایه داری است. نگاه آمریکایی بسیار فرصت طلبانه تر سود انگارانه تر از نگاه فرانسوی برای شیوه زندگی است. سبک زندگی فرانسوی بیشتر لذت های ذهنی را مدنظر قرار می دهد. مثلا این شیوه زندگی بسیار علاقه مند به شعر، نقاشی و هنرهای تجسمی است. در حالیکه در الگوی آمریکایی این سبک بیشتر به دنبال لذت های ملموس و سود انگار مادی می باشد.
نکته مهم دیگری که مطرح می شود؛ عرضه سبک زندگی از سوی غربی ها آخرین حلقه برای تکمیل تسلط بر جهان است. در یک زمانی غربی ها فکر و فلسفه شان را عرضه می کنند. در زمانی دیگر سیاست و اقتصادشان را ارائه می دهند. اما در زمانی سبک زندگی خود را به جهانیان عرضه می کنند. سبک زندگی بسیار فراگیرتر و کارآمد تر است. زیرا تمام گروه ها و سنین جامعه را دربر می گیرد. این نگاه کلانی که غربی ها به شیوه زندگی دارند؛ در واقع شیوه زندگی را به پدیده ایی تبدیل می کند که ما به آن پدیده؛ “دین” می گوییم. اگر ما دین را چگونه زیستن کیفیت زندگی معنی می کنیم. پس یک انسان مسلمان دین را همه زندگی اش می داند و خود و زندگی اش را به طور کامل با دین منطبق می کند.
اما آمریکایی ها به دنبال تبدیل سبک زندگی خود به “آیین” یا “دین” هستند. یعنی چگونه زیستن و کیفیت زندگی را خودشان معین کنند. در چنین حالتی اگر افراد سبک زندگی آمریکایی ها را نپذیرند؛ تبدیل به عنصر مطرود جامعه می شوند. مثل کسی که مرتکب حرام شده است. همه به گونه ای به آن شخص نگاه می کنند که مجبور به پذیرفتن پشیمانی شود. توقعی را که یک انسان دین دار از دین دارد؛ غربی ها هم آن توقع را از سبک زندگی دارند. توقع دارند که آدم ها چه غربی یا شرقی همانطور خودش را به طور کامل در اختیار دین قرار می دهد؛ خودش را کاملا در اختیار این سبک زندگی قرار دهد. اجرای سبک زندگی آمریکایی را بدون چون و چرا بپذیرد و آنرا مقدس بداند. این افراد هیچ وقت در صدد تغییر این نوع سبک زندگی نباشند.
در صورتیکه تفکر خاصی از اندیشه غرب در قرن های هجده، نوزده و بیست میلادی این گونه فکر نمی کرد. تفکر غرب از دهه آخر قرن بیست این گونه فکر کردن را آغاز کرد. الان تمدن غرب به جایی رسیده که می گوید: اگر خدای شما موحدان دین سبک زندگی ارائه می کند؛ حالا من هم می خواهم همان کار را انجام دهم. در واقع این کار تجلی فرعونیت انسان غربی معاصر است. همانطور که فرعون ادعای خدایی می کرد؛ انسان غربی در روزگار ما هم دقیقا ادعای خدایی می کند. به این دلیل که خودش را ارزش گذار جهان می بیند و جهانیان را به پذیرش سبک زندگی آمریکایی ها دعوت می کند. تنها دعوت می کند بلکه آن دعوت را یک اجبار اجتماعی ، القا، جنگ روانی را نیز با آن همراه می کند. سعی می کند که از همه این ابزارها استفاده کند تا شیوه زندگی انسان ها تغییر کند و همه به دین غربی در آیند. دین غربی مسیحیت یا یهودیت نیست. بلکه دین غربی کیفیت و چگونه زیستن یک انسان غربی است. چگونه زیستن را خود انسان غربی به صورت دموکراتیک تعیین می کند.
این انسان غربی می گوید: اگر ادیان الهی حرام و حلال را تعیین کرده اند. مثلا ازدواج را حلال کرده اما رابطه نامشروع راحرام دانسته اند. پس من هم (سبک زندگی آمریکایی) شیوه روابط جنسی را تایید میکنم. من میگویم همجنسبازی، رابطه نامحدود با جنس مخالف، داشتن رابطه با وجود داشتن همسر هم مجاز است. ازدواج دو همجنس را هم ثبت میکنیم. یعنی اگر خدای دین داران نظر میدهد؛ من هم یک نظر دیگری میدهم و می خواهم نظر خود را بر خدای دین داران برتری دهم. اگر خدا به پاکدامنی سفارش کرده من شهوت رانی را توصیه می کنم و این شهوت رانی را به ارزش غالب تبدیل می کنم.
تاکید غربیها به پیروی از سبک زندگی آمریکایی به دلیل الگوی سازی خود در دیگر کشورها به عنوان الگوی چگونه زیستن است. برای ساده ترین نیازهای بشری ده ها مدل ارائه میکنند. مثلا موی سر را چگونه بزنیم، موی بدن را چگونه از بین ببریم یا چه طور آرایش کنیم. برای جزیی ترین بخش ها سبک و الگو از طریق ترویج و تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم ارائه می دهند. مثل چه چیزی یا چگونه خوردن و چه چیز یا چگونه نوشیدن در همه اجزا.
چه کسی به غیر از دین چنین ادعایی را دارد. آن هم دینی مثل اسلام که شریعت دارد نه مانند دین مسیحیت که شریعت ندارد. در اسلام جزییترین رفتارهای انسانی پیش بینی شده و دستور وجود دارد. در غالب مستحبات، مباحات، مکروهات و واجبات دستور داده شده است. بخشی از زندگی وجود ندارد که در دین اسلام حکم نداشته باشد. این احکام فقهی یا اخلاقی است.
۲-۲-۶ جامعه ایران و سبک زندگی اسلامی:
مشکلات در زندگی امروزی زیاد است و علت عمده آن هم فاصله با اسلام است که به عنوان یک مکتب رهاییبخش و مکتب سعادتبخش انسانها احساس میشود، یعنی زندگی فردی و خانوادگی و روابط اجتماعی و بخصوص سبک زندگی در بخشهای اخلاقی و معاشرتهای اجتماعی ما با شاخصهایی که اسلام دارد فاصله دارد. مثلا در بحث حمایتهای اجتماعی و رفتار حمایتی که یکی از شاخصهای جامعه اسلامی است جامعه ما نکات مثبت خوبی دارد بخصوص در مواقعی که آحادی از جامعه نیاز به کمک دارند.
در ابعاد عاطفی و معنوی در بخشهایی از جامعه نقاط مثبتی را میبینیم، ولی اگر ما بخواهیم در مجموع برآیند بگیریم فاصله ما با سبک زندگی که به عنوان سبک زندگی اسلامی میتوان نام برد زیاد است. به صورت اجمالی در مورد علت آن هم باید گفت که شاخصهای سبک زندگی اسلامی را در زندگی خودمان اجرا نکردیم. در این موضوع همه مسئولیت دارند، اما کسانی که مسوولان رسمی نهادهای جامعه هستند مسئولیت بیشتری دارند و باید بیشتر توجه کنند چون مردم دین و سبک زندگی خودشان را بیشتر از آنها اتخاذ میکنند.
اندیشمندان و صاحبنظران در این زمینه باید به این موضوع به صورت جدی بپردازند، یعنی اکنون عرصه مشترکی میان روانشناسی و دین باز شده و جایگاهی هست که ارزشها و باورها میتواند خود را نشان دهد و جنبه کاربردی و عملی بسیار جدی وجود دارد که بسیار مبتلا به است. سوال جدی جوانان است که ما چطور زندگی کنیم؟ و زندگی کردن برایشان مهم است. این بحث ضرورت مهمی دارد و باید به آن به صورت جدی بپردازیم.