نظریه پردازان یونان باستان چون افلاطون و ارسطو در شکل گیری دولت شهرهای خود، فرهنگ شهروندی و مبانی شهروندی را در قالب اتحاد و پیوند میان روسای قبایل و تبعیت از خدایان و قوانین واحد برای استقرار در یک نقطه مشخص بنام شهر در چارچوب مناسک مشترک بیان کرده اند؛ که این سازو کار ها را ناشی از فرهنگ حاکم بر نظام اجتماعی دانسته اند، در حوزه اسلامی ابن خلدون در بررسی علم عمران بر پدیده فرهنگ شهروندی و مبانی اخلاق شهروندی نگاه ویژه ای دارد؛ و با توجه به آسیب هایی که محیط مصنوع بشری بنام شهر به انسان وارد میکند تا بدان جا پیشرفته که آن را تکفیر کرده و شهر را به عنوان محل فساد و تبهکاری یاد کرده است؛ و ساکنان آن را فاقد هرگونه ارزشهای فرهنگی و اخلاق شهروندی معرفی میکند. در قرن هفدهم اندیشمندانی چون مونتسکیو، هابز، روسو با تأکید بر هنجارها و ارزشهای حاکم بر فرهنگ، مبانی شهروندی را در قالب روابط فرهنگی میان شهروندان، به مجموعهای از فرایندهای اخلاقی و مدنی تلقی میکنند؛ به نظر جان لاک « شهروندی و فرهنگ آن، مجموعه شیوه ها و تکنیک هایی نظیر مشورت، معامله، دیپلماسی، و تقسیم قدرت است که میتوان از طریق آن ها مشکل اداره امور را بدون خشونت حل کرد. فرهنگ شهروندی برای دستیابی به این هدف امری حیاتی است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مبانی شهروندی با طرح این تقاضا که با همه افراد باید به طور برابر رفتار شود، میتواند ریشه های تنش اجتماعی را که نظم اجتماعی را تهدیدمیکند، بخشکاند.شهروند به مدد مجموعه حقوق وظایف و تعهداتش در قالب آموزه های فرهنگی، راهی برای توزیع و اداره عادلانه منابع از طریق تقسیم منافع و مسئولیت های زندگی اجتماعی پیدا میکند.» ( کوشا،۱۳۸۷ : ۱۴). با شروع انقلاب شهرنشینی، مفهوم شهروندی به مثابه فرایند دولت ملی به صورت منسجم یافته ناشی از یک قدرت سیاسی مشروعیت یافته از پایین به بالا فرهنگ شهروندی را مورد مطالعه قرار داده است. از قرن ۲۰ به بعد با شکل گیری اندیشه دولت رفاه و گسترش شهرنشینی و ارائه شیوه زندگی در کلان شهرها، فرهنگ شهروندی شامل سازو کارهایی میشود، که شهروندان برای مشارکت شهری باید آن را آموزش ببینند، پس با توجه به این سیر تاریخی و نظری، فرهنگ شهروندی را باید مجموعهای از قوانین و عرف های اجتماعی دانست که در شهرها ساکنان و مدیران اجرایی آن را برای هماهنگی و یک زندگی بدون تنش باید اجراکنند و به توسعه همه جانبه و پایدار شهر که نوعی امکان گذار از موقعیت نامناسب کنونی به موقعیت مناسب همراه با رشدی آرام برای نسل های آینده فراهم نمایند
در واقع در حوزه فرهنگ شهروندی باید به مجموعههایی از ارزشهای اجتماعی چون “مساواتطلبی، آزادی، فردگرایی، مردم سالاری و مسئولیتپذیری مدنی شهروندان” اشاره نمائیم، که این پارامتر ها جزء حقوق فرهنگ شهروندان یک جامعه شهری محسوب میشود. لازمه حل مسائل شهری، بحرانهای شهرنشینی و اصلاح رفتار شهروندان، وجود یک فرهنگ مناسب شهروندی و شهرنشینی است، که این مقولات جزء پایههای اساسی و داوم شهری می باشند، و همه اجزای یک زندگی شهری باید با در نظر گرفتن نقش فرهنگ در مناسبات اجتماعی شهر، تأسیسات شهری، نظام حمل و نقل،کالبد شهر و کاربردهای شهری سعی کنند، تعادل لازم را بوجود آورند؛ پس این نکته اساسی که در تبیین بعد فرهنگ شهروندی باید اشاره شود این است که « نمیتوان شهروندی را صرفاً از منظر حقوقی و قانون یا صرفاً از منظر رابطه شهروند و دولت بررسی کرد، همان طور که فالکس می گوید، شهروندی یک مفهوم پویا ست، که برای تأمین واقعی اش باید به فراسوی دولت بسط یابد و فرهنگ را در بررسی آن مورد توجه قرار داد» ( فاضلی، ۱۳۸۶: ۲)
از بعد جهانی شدن فرهنگ شهروندی ناشی از پیشرفت و توسعه و بسیط بودن تعاملات افراد با دنیای اجتماعی و از سوی دیگر پذیرش الگوهای غنی فرهنگ شهروندی بر شکل گیری جهانی شدن شهروندی اثر گذارست. این الگوی غنی یافته ناشی از گسترش تکنولوژی های صنعت ارتباطی بوجود آمده است، این مسئله در عصر حاضر امری اجباری، ضروری و غیرقابل کنترل است؛ و بعد فراملی به خود گرفته است. مفهوم جهانی شدن شهروندی با بسط اطلاعات وتغییرات بنیادی در تمام حوزه های شهروندی اعم ازاقتصادی،اجتماعی،سیاسی،امنیتی و… همراه است.و موجب ضعف فرایند های محلی و ملی شهروندی و تقویت غربی کردن یا آمریکایی کردن فرهنگ شهروندی می گردد.
فرهنگ در جوامع انسانی در بعد مادی و معنوی با توجه به کارکردها و کاربردها، معانی متفاوتی به خود گرفته است. فرهنگ شهروندی مانند سایر عناصر فرهنگ با توجه به موقعیت، کارکرد یا وظیفه اجتماعی که بر آن محول شده، باید بررسی گردد. در واقع هنگامی که از یک عنصر در فرهنگ یک جامعه در زبان عام صحبت می کنیم این مسئله لزوماً نه مثبت است و نه منفی، بلکه بیشتر باید به سازو کارها و شرایط شکل گیری و تحول، زوال و نابودی آن پدیده تأکید کنیم. پس هنگامی که « صحبت از فرهنگ شهروندی میشود بیشتر به نوعی رابطه آن را با سایر پدیده فرهنگی و اجتماعی توجه می کنیم. در حالی که در زبان فارسی امروز به اخلاق شهروندی این پدیده استناد میشود، یعنی وظایفی که شهروندان در یک شهر نسبت به نهاد های اجتماعی و یا سایر شهروندان دارند و یا حداکثر به نوعی حقوق. … در حالی که از نظر ما فرهنگ، پهنه های شناختی بسیار گسترده تری را در بر میگیرد. شهروندی یعنی روابط قرار دادی میان آن ها میتواند این حُسن را در بر داشته باشد، که تعدادی از مردم متوجه مباحث مطرح شده بشوند و بتوانند با توصیه های که برای مثال در زمینه های اخلاقی یا حتی رعایت حقوق و استفاده درست از فناوری ها شهری میشود خود را منطبق کنند.» (فکوهی، ۱۳۸۷: ۲)
در فرهنگ شهروندی با هنجار های قانونی و اشکال از قبل تعیین شده و سخت همانند حقوق شهروندی روبرو نمی شویم، بلکه با مجموعهای از هنجار ها و ارزشهایی روبرو شده که انعطاف پذیری بسیاری دارند؛ که این امر ناشی از وجود تفاوت ها و تنوعات فرهنگ شهری یا خرده فرهنگ های شهری شکل میگیرد؛ این مسئله باعث این شده که روش شناسی مطالعه فرهنگ شهروندی با نوعی تطبیق که امکان مقایسه بین تفاوت ها و تنوعات فرهنگ شهروندی یک شهر را بیان میکند، بیانگر این است که فرهنگ امری شهروندی است که از یک فرد تا مجموع بزرگی از گروه های جامعه که به طور نسبی قابل بررسی است را مطالعه میکند. از نظر ترنر شهروندی فرهنگی« … به مشارکت فرهنگی افراد در جامعه مربوط میشود.و شهروند فرهنگی کسی است که خود را نسبت به مشارکت در امور مربوط به فرهنگ عمومی جامعه مسئول بداند» ( نقی زاده،۱۳۸۵: ۱۸۴)
۲-۱۰-۱-نظریه های فرهنگ شهروندی
۲-۱۰-۲-اندیشه گی اِرمه
به نظر گی اِرمه فرهنگ شهروندی دارای ویژگی های زیر است « اولین ویژگی این است که شهروندی باید از پیش بر یک الفبایی کردن مقدماتی، یعنی بر اساس شناخت های حداقل از تاریخ و محیط هوشمندی پی ریزی می شد، به عبارت دیگر شهروند باید قادر شود تا به سوی بیرون بنگرد، پنجره را بگشاید، در انزوا زندگی نکند و فقط با همسایگان نزدیک خود به معاشرت نپردازد… دومین ویژگی کلی فرهنگ شهروندی، تحصیل قواعد یک سلوک دموکراتیک حقیقی است، چه از لحاظ رفتار و چه از نظر ارزشهای اخلاقی، شهروند نه تنها باید به حقوق خود بلکه باید به وظایف خود نیز آگاه باشد. سومین ویژگی دیگر که اهمیت بنیادی دارد، سطح اخلاق مدنی است که ناشی از همان وحدت و اهمیت دو ویژگی قبلی است؛ و نوعی ویژگی تکلیف مدارانه است. در جامعه ای که به نظر پوپر جامعه دموکراتیک حاکم باشد، وجود کثرت گرایی و آزادی حاکم باشد، اخلاق مدنی روحیه مدارانه بیشتر با جامعه سازگاری دارد». ( اِرمه، ۱۳۷۶: ۱۷۲ ۱۷۱)
در نظریات اندیشمندان اجتماعی به این امر تأکید شده، که در بستر یک تنوع فرهنگی و جهانی شدن کنونی، “حقوق فرهنگی شهروندان” همانند حقوق اقتصادی،سیاسی، مدنی،و اجتماعی اهمیت زیادی دارد؛ پس در حوزه فرهنگ شهروندی باید به تأمین حقوق و وظایف شهروندان جوان، زنان، کودکان معلولان، اقلیت ها، مهاجران، و سایر هویت های اجتماعی جامعه شهری توجه کرد. در واقع در فرهنگ شهروندی باید تمام حقوق هویت ها و گروه های اجتماعی که در یک شهر زندگی میکنند، نوعی عدالت را برای بهره مندی از تمام امکانات شهری ایجاد کند؛ این نوع مساواتطلبی باید بدون وجود مانع باید هموار شود، همچنین تمام ساکنان شهری باید از رفاه و عدالت اجتماعی، خدمات شهری بهره مند گردند و هریک از این هویت ها نمایندگان سیاسی برای احقاق حقوقشان برخور دار باشند، و تمام این هویت ها حق باز نمایی و اشاعه سبک زندگی و هویت های فرهنگی شهروندی خود را در جامعه شهری باید داشته باشند.
از بعد دیگر فرهنگ شهروندی توجه به عامه مردم میکند، و با در نظر گرفتن معنای تمام شمول از فرهنگ نه محدود کردن به فرهنگ نخبگان و حاکم مسلط بر شهر. توجه به این معنا، نشانگر این است که « معنای عمومی و عامه فرهنگ شهروندی ناشی از رویکرد دموکراتیک غالب در سنت شهروندی است. همانطور که گروسبرگ می گوید: مفهوم شهروندی وابسته به سنت سیاسی است که در صدد درگیر کردن و بسط مشارکت افراد در شکل دادن به قوانین و تصمیمات جامعه است… بعد دیگر فرهنگ شهروندی، حق گفتگو یا حق ارتباط است. کوهن و آرتور استدلال میکنند که فرهنگ شهروندی مبتنی بر تحلیل شهروندی و حقوق او بر مبنای یک جامعه ی ارتباطات بنیان است به اعتقاد آن ها حقوق مربوط به ارتباط و گفتگو از اولویت های ضروری فرهنگ شهروندی و حقوق شهروندان است که در برابر سایر حقوق اجتماعی و اقتصادی قرار داد. به اعتقاد آن ها در یک جامعه مدنی امروزی عمل روزانه ی ارتباطات دموکراتیک باید نهادینه شوند». ( فاضلی، ۱۳۸۶: ۵)
۲-۱۰-۳-اندیشه ابن خلدون
وی در مقدمه علم عمران خود اشاره به پیامد های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی شهروندی میکند.
در نقد ویژگی های شهروند اقتصادی وی به این مسئله توجه میکند که:
افراد جامعه شهری به سمت تجمل خواهی و ثروت اندوزی سوق یافته اند؛ و به سمت معیشت های ناپایدار و بی بنیه گرایش پیدا کرده اند که وی اینگونه معاش های شهری را نوعی انگل در نظر گرفته است، که به فرهنگ و ساختار اقتصادی زندگی شهروندان آسیب می رساند. امروزه این نوع معاش ها در جامعه شهری در ردیف مشاغل ناپایدار و یا کاذب جای میگیرند، و برای زندگی شهروندان و شهر پیامد های منفی را بوجود آورده است.
به دلیل ناپایدار بودن اقتصاد شهری در این نوع ساختار اجتماعی کارهای دلالی و سلف خری به وجود میآید، که نوعی فرهنگ چاپلوسی و دروغ پروری را بین شهروندان پرورش داده است.
اقتصاد شهری به دلیل از بین رفتن عصبیت قومی و رواج ثروت اندوزی به سمت تبذیر و اسراف سوق یافته است، همین مسئله در بالا بردن هزینه های زندگی برشهروندان تأثیر گذاشته است.
جامعه شهری و اقتصاد بیمار آن منجربه این شده که شهروندان جهت دستیابی به پست ومقام، ارزشهای اخلاقی و فرهنگ روحیه جمعی را به فراموشی بسپارند، و تضاد، تعارض و رقابت را سرلوحه ارتقاء درجات شهروندی خود قرار دهند؛ و از دیگران در جهت سود و منفعت شخصی بهره برداری کنند، این پیامد در قالب رشد فردگرایی و شهروندی شدن فردی بر پیکره روح جمعی شهر همراه با آسیب اجتماعی امروزه در شهر ها قابل بررسی است.
اقتصاد جامعه شهری، فرهنگ رشوه خواری و کسب مال حرام را افزایش داده است. در مناطق حضرنشین هزینه طبقات اجتماعی شهروندان به علت تجمل خواهی و ثروت اندوزی افزایش یافته است؛ این مسئله در بین شهروندان همراه با روش های قهر آمیز قابل مطالعه است.
با توجه به روابط ناسالم اقتصادی که بین شهروندان رواج دارد، اصول روابط و تعامل انسانی از بین رفته است، و ارتباط با شهروندان ناشی از کسب منافع اقتصادی است، نه به خاطر روابط خانوادگی.
کمرنگ شدن مسائل و ارزشهای قومی در بین شهروندان و دوری گزیدن از یکدیگر شیوع انواع فساد های اجتماعی در بین شهروندان نظیر دروغگویی، ریا کاری و دست اندازی عدم توجه به ضوابط و احکام دینی از سوی شهروندان و نادیده انگاشتن آن ها تبعیت مردم شهرنشین از اخلاقیات فاسد طبقه حاکم ناتوانی شهروندان در دفاع از خود به هنگام هجوم افراد بدوی و بادیه نشین رواج سیر نزولی ارزشهای اجتماعی در بین شهروندان کمرنگ شدن شعائر دینی در بین شهروندان به علت فساد طبقه حاکم حاکمیت فرهنگ ابتذال و تجمل خواهی شهروندان ناتوانی شهروندان در برخورد با عوامل فرهنگی مخرب،از بین رفتن ارزشهای دینی و فرهنگی پسندیده در بین شهرنشینان عدم ادارک مراتب روحانی و معنوی دانشمندان و فرهیختگان از طرف ساکنین شهری عدم احساس تعلق به طبقاتی خاص از سوی شهروندان در نتیجه رها کردن شهر در هنگام بروز خطر سست شدن بنیان های فرهنگی شهر به علت تقابل طبقات اجتماعی با یکدیگر. و… »(آزاد ارمکی، ۱۳۸۲:۱۴۶)
۲-۱۰-۴-اندیشه تی.ام. مارشال
در خصوص حوزه فرهنگ شهروندی وی اشاره به سه نوع حقوق شهروندی کرده، که در طی سه قرن این حقوق شکل گرفته است.
۱) حقوق مدنی: نخستین حقی است که در جامعه بوجود آمده است، حقوق مدنی عبارت از حقی است که امکان تملک دارایی ها، التزام به قرار دادها، آزادی های حزبی،و آزادی فکر و اندیشه را فراهم میکند. ایجاد توقعات برابر و قضاوت بی طرفانه در نظام حقوقی به نسبت به همه شهروندان از جمله حقوق شهروندی مدنی است. از نظر مارشال در جایی که حقوق مدنی وجود ندارد. امکان آزادی فردی و سرمایه گذاری اقتصادی نیز وجود ندارد.
۲) حقوق سیاسی: عبارت است از حقوق که امکان مشارکت مردم را در تصمیمات عمومی کشور با تشکیل احزاب سیاسی و برگزاری انتخابات فراهم میکند. شهروندی سیاسی همچنین این امکان را فراهم میکند که هریک از شهروندان امکان دسترسی مستقیم به موقعیت های سیاسی در مقام رهبری احزاب دولت و یا سایر حلقه هایی قدرت را بدست آورند.
۳) حقوق اجتماعی: عبارت از حقوقی است که امکانات رفاهی حمایتی از فرد و خانواده های آسب پذیر را به منظر ایجاد تعادل در زندگی رفاهی آن ها فراهم می آورد.به طور معمول حقوق اجتماعی شامل کمک های مالی و رفاهی به افراد کهنسال معلول و افراد و خانواده های بی کار میشود. حقوق اجتماعی همچنین شامل فراهم آوردن شرایط مساوی بهره مندی امکانات آموزشی، مسکن و سلامتی برای همه اعضای جامعه است، بر این اساس این امید خواهد بودکه همگان از حداقل امنیت و امکان برابر فردی در روند رشد اقتصادی بهره مند شد.» ( عاملی،۱۳۸۰: ۱۷۳ -۱۷۲)
۲-۱۰-۵-اندیشه پوپر
در نظریه پوپر تکیه بر هویت مدنی در قالب مفهوم فرهنگ شهروندی شده است؛ وی معتقد است که در فرهنگ جامعه دموکراتیک و مدنی شهروند انسانی آزاد و مختاری است،که فقط در میان یک جمع زندگی نکرده است، بلکه با آن جمع که خود را شهروند آن فضاء حاکم می دادند، یک جامعه را شکل میدهند؛ و به وسیله پیوند با یکدیگر ارتباطات متنوعی دارند.
به نظر او در جامعه ای که شهروندان از تمام حقوق خود محروم باشند، حق نافرمانی از جامعه را پیدا کرده اما این مسئله به معنای نقص اصول جامعه مدنی نیست. به نظر او در فرهنگ شهروندی از شهرنشینی فاصله گرفته ایم و نوعی احساس را برای شهروندان یک جامعه ایجاد کرده ایم. وی عقیده به این دارد که مفهوم یا احساس شهروندی به نحو خود به خودی به واسطه تجمع افراد در کنار یکدیگر ایجاد نمیشود، بلکه باید نهادهای متکفل ایجاد این احساس را بکنند، نهادهایی مثل “انتخابات، تأمین اجتماعی، مالیات یا رسانه هاو…” میتوانند چنین هویتی را ایجادکنند؛ همه این نهاد ها در یک جامعه سنتی یا در حال گذار با چنین هدفی، هویت ضروری باید پیدا کنند. برای اینکه این حوزه در جامعه در حال گذار یا سنتی شکل گیرد، درسه مقوله قابل بررسی است
الف) با توجه به رشد مسائل اجتماعی شهر و انبوه مشکلات شهری روابط سنتی حاکم بر خویشاوندی به سمت تحلیل رفته و شهروندان را منفعل کرده است. حوزه فرهنگ شهروندی تلاش بر این باید بکند،که هرگونه مشارکت در امور اجتماعی و شهری را برای شهروندان فراهم کند و همچنین این حوزه باید پدیده هایی مثل کثرت گرایی، گسترش ارتباطات، انواع آموزش های علمی کاربردی، خود آگاهی و تخصص را باید بصورت نوعی عرضه و تقاضا در چارچوب قرار داد برای شهروندان ایجاد نماید.
ب) به دلیل اینکه حوزه آموزش و پرورش، خانواده و شعائر به صورت عموم باید فرا گرفته شود و نمیتواند، تغییر شیوه های فکری و مواجهه این حوزه ها به پرورش جسمانی و سواد آموزی، ارتباطات خویشاوندی، و روابطی از نوع اخوت را مورد توجه قرار دهد، باید در حوزه فرهنگ شهروندی موسسأت و نهادهایی شکل گیردکه روابط اجتماعی نوین شهروندی را کارکرد اصلی خود تلقی کند، و به نیاز های جدید شهروندان پاسخ دهد. بدین ترتیب خانه های فرهنگ محله، فضاهای فرهنگی شهر جایگزین نهاد های خانواده، آموزش و پرورش و شعائر در شهر می گردد.
ج) مراکز فرهنگی شهر مناسب ترین موسسه برای تمرین پذیرش فرهنگ شهروندی و ایجاد هویت و دیانت مدنی است.زیرا عضویت شهروندان اختیاری و داوطلبانه است و اجبار درونی و بیرونی وجود ندارد و در این مراکز منافع و علایق فردی منجربه این شده که شهروندان به این مراکز بپیونند و حوزه فرهنگ شهروندی خود را تکمیل کنند. همچنین این مراکز در حوزه فرهنگ شهروندی، شهروندان یک جامعه را برای اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری زندگی شهروندی آماده کنند.همچنین این فضاها کارکرد های جنسیتی پیدا کرده و به صورت تجمعی از شهروندان با گرایش و فعالیت خاص را مشغول به مشارکت اجتماعی می کند؛ وتا حدی گامی موثر در ایجاد حساسیت به مشکلات شهری و اجتماعی و ارائه الگو های تازه برای حل اختلاف پیدا کرده، و شهروندان را در حیطه جامعه مدنی بر اساس ویژگی های جماعتی به فعالیت وادار کرده که این امر کمک شایانی به برخی از کارکرد های دولت چون تقویت هویت شهروندی و ملی می کند. در پایان فضاهای فرهنگی به گسترش بسته فیزیکی و فضای ذهنی آن در بین شهروندان کمک زیادی میکنند. پس تأکید بر فضاهای کالبدی شهر در حوزه فرهنگ شهروندی منجربه پاسخگویی به نیاز های شهروندان، ایجاد پیوند های هبستگی تازه میان شهروندان در قالب های جدید شده که به نوعی به باز تولید فضاهای فرهنگی ممکن می گردد، بدین ترتیب احیاء و تقویت های هویت شهری مقدمه ای بر احیاء و تقویت هویت مدنی است که باید مورد تأمل در حوزه فرهنگ شهروندی قرار گیرد.»(رحیمی، ۱۳۸۶: ۴۰- ۳۸)
به اعتقاد دورکیم جایی که فرهنگ شهروندی، حضور فعال ندارد و یا محو و کمرنگ می شود، جرائم و بزهکاری و هنجارشکنی رواج مییابد (سخاوت، ۱۳۷۳: ۲۹). شهروندی[۱۵] و رفتار شهروندان از متغیرها و عوامل بنیادین در گسترش سرمایه اجتماعی و به دنبال آن توسعه جوامع بشری است. مفهوم شهروند و شهروندی از مفاهیمی است که از دیرباز تاکنون مطرح بوده و سیر تکامل خود را در ادوار و جوامع مختلف طی نموده است. این مفهوم که حامل مدنیت و پیشرفت بوده است، از منظرهای گوناگون توسط مکاتب مختلف فلسفی، سیاسی و حقوقی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و علاوه بر زمینه های سیاسی بر روابط اخلاقی بین اعضای جامعه و نیز مسایل سنتی نظری جامعه شناسی، مثل شرایط یگانگی و همبستگی اجتماعی، ناظر است، در بررسی و مطالعه مفهوم شهروندی همواره یک آمیختگی و رابطه تنگاتنگ با اخلاق و روابط اخلاقی به چشم می خورد. به گونه ای که در جامعه شناسی نیز با رویکردی کارکردگرایانه به این موضوع اخلاق شهروندی نگریسته می شود.
بنا بر رویکرد کارکردگرایانه درونگرا، محور اصلی بحث در ارتباط با فرهنگ شهروندی، تحلیلهای کارکردی از ساخت هنجاری اخلاق است که رفتار شهروندان را شکل میدهد. به عبارت دیگر، در این رویکرد رفتار شهروندان اساساً ناشی از ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه فرهنگی تلقی می شود. بنابراین رویکرد، کارکرد اصلی هنجارهای فرهنگی و اخلاقی، سازماندهی و هدایت شهروندان به سوی کنشها و تعاملات و جلوگیری از انحراف آنان (کارکرد کنترل) میباشد. فرض اساسی و زیر بنایی این رویکرد، اینست که وجود همنوایی گسترده با هنجارهای فرهنگ شهروندی و روابط اخلاقی در میان شهروندان، باعث کنترل تعصبات ذهنی و فکری شهروندان و از میان رفتن مقاومت آنان در برابر الگوهای صحیح فرهنگ شهروندی میگردد که نهایتا موجب رشد و گسترش معرفت فرهنگ شهروندی و رسیدن به انسجام اجتماعی می شود. توجه محوری به مناسبات درونی و کنش متقابل شهروندان و شبکه های ارتباطی درون اخلاق و فرهنگ و داخل اجتماع شهروندی باعث می شود که از رویکرد کارکردگرایانه درونی به رویکرد کنش متقابل تعبیر شود. از بعد رویکرد کنش متقابل پیدایش فرهنگ شهروندی، امری به شدت تعاملی در نظر گرفته می شود. به گونه ای که رشد اخلاق و فرهنگ و تغییر در علائق شهروندی، به فعالیت شبکه ای از شهروندان مربوط میگردد. کنشهای متقابل میان شهروندان، از مجموعه هنجارهای فرهنگی جامعه تبعیت می کند (خلفی، ۱۳۸۳: ۱۲۴).
در رویکرد کارکردگرایانه برونگرا، فرض استقلال فضای شهروندی (فرهنگی، اخلاقی و….) از سایر فضاهای جامعه، مردود تلقی می شود و به بررسی تأثیرپذیری جامعه شهروندی (فرهنگی) از سایر فضاهای جامعه، مانند نهاد سیاست، اقتصاد، دین، و…، متقابلا تأثیرگذاری فضای شهروندی بر آنها می پردازد. اما آنچه در این دو تحلیل مشترک می باشد، کارکردگرایانه بودن فرهنگ شهروندی؛ به عنوان نقطه شروع تحلیل میباشد (همان) به طور کلی، پیشینه تاریخی و مفهومی مباحث نظری شهروندی به اندیشه سیاسی اجتماعی افلاطون، سقراط و به ویژه ارسطو در کتاب سیاست در یونان باستان، رواقیون و فلاسفه مسیحی به ویژه آگوستین و آکویناس در عصر رومیان و قرون وسطی و به صورت منسجمتر در اندیشه سیاسی اجتماعی ماکیاولی، هابز، لک، روسو، کانت و هگل در دوره رنسانس برمی گردد (هاتچینگ، به نقل از توسلی و نجاتی حسینی، ۱۳۸۳: ۳۵). با وجود طیف گسترده نظریه های اجتماعی شهروندی محور مشترک در تعریف جامعهشناسانه مفهوم شهروندی تاکید بر حقوق و وظایف شهروندی، مشارکت شهروندی، برابری شهروندی، هویت شهروندی و نقش و پایگاه شهروندی فارغ از تعلقات اجتماعی، طبقاتی، قومی، نژادی و مذهبی اعضای جامعه است.
جامعهشناسان کلاسیک خصوصا وبر، دورکیم و تونیس قائل به نوعی هویت، عضویت و تعهد عقلانی، عرفی و مدنی جدید برای اعضای جامعه در قالب پدیده شهروندی هستند که منجر به مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دموکراتیک و احساس تعلق اجتماعی بیشتربه جامعه می گردد و نهایتا به تقویت انسجام اجتماعی و نظم اجتماعی منجر می-گردد؛ از این منظر شهروندی عقلانی وبری، شهرووندی مدنی و عرفی دورکیمی و شهروندی عرفی و گزلشافتی تونیسی معنا پیدا می کند (توسلی و نجاتی و حسینی، ۱۳۸۳: ۳۷-۳۳). اما پیشینه ظهور این مفهوم، به عنوان ابزار مهم تحلیلی در تفکر جامعه شناسی به آرای تی. اچ مارشال[۱۶] باز میگردد. تفسیر مارشال از توسعه تاریخی شهروندی برگسترش حقوق شهروندی به عنوان یکی از وجوه پیشرفت جامعه مدرن تأکید داشت. او گسترش این حقوق را دستاورد شهروندی جهانشمول و عام و حقوق برابر برای همه شهروندان، صرف نظر از طبقه اجتماعی اقتصادی می دانست. او به ویژه به توسعه همزمان حقوق شهروندی به عنوان یک نظام برابری، با توسعه سرمایه داری به عنوان یک نظام نابرابری علاقه مند شده بود.
مارشال در آغاز به تاریخ رفاه اجتماعی در بریتانیا بین قرون هجدهم و بیستم بر اساس رشد شهروندی در سه بعد مدنی، سیاسی و اجتماعی علاقمند شد، او شهروندی را به سه بخش یا عنصر مدنی، سیاسی و اجتماعی تقسیم و خود اقرار کرد که در تحلیل این تقسیم بندی بهتر است از منظر تاریخ به قضیه نگریسته شود تا اینکه از منظر منطق به آن توجه شود. عنصر مدنی متشکل از حقوق ضروری برای آزادیهای فردی است: آزادی فردی، آزادی بیان، آزادی تفکر و دین، حق داشتن مالکیت و انعقاد قرارداد و حق دسترسی به دادگاه. منظور از عنصر سیاسی، حق مشارکت در اجراء و اعمال قدرت سیاسی به عنوان عضوی از یک هیات دارای اقتدار سیاسی یا بعنوان رأی دهنده به اعضای چنین هیأتی است. منظور از عنصر اجتماعی، طیف کاملی است از حق برخورداری، از حداقل رفاه اقتصادی و امنیت گرفته تا حق سهیم شدن در تمام میراث اجتماعی و زندگی کردن به شیوه موجودی متمدن مطابق با استانداردهای غالب و رایج در جامعه نهادهایی که بیشترین ارتباط را با این عنصر دارند عبارتند از: نظام آموزشی و خدمات اجتماعی (مارشال[۱۷]، ۱۹۹۴: ۹، نقل از شیانی، ۱۳۸۱: ۶۶).
تعریف مارشال از شهروندی، شهروندی پایگاهی اعطا شده به کسانی است که عضو کامل یک اجتماعاند. تمام کسانی که از این پایگاه برخوردارند بنا بر حقوق و وظایف مرتبط با این پایگاه با هم برابرند. هیچ اصل عامی برای تعیین حقوق و وظایف مذکور وجود ندارد، اما جوامعی که شهروندی در آنها نهادی در حال رشد است تصوری از شهروند آرمانی خلق می کند که میزان دستیابی به آن قابل اندازه گیری است.
پارسونز از جمله نظریه پردازان برجسته جامعه مدنی و حقوق شهروندی است. دیدگاه های وی درباره شهروندی از کارها و اندیشه های تی. اچ. مارشال تاثیر پذیرفته است. پارسونز در حوزه شهروندی ابتدا تأکید بر حفظ دموکراسی در آمریکا، در زمان جنگ جهانی دوم داشته است و برای حفظ این الگوی نگهداشت در آمریکا، بر ارزشهای فرهنگی ریشهدار جامعه و استمرار پایایی آن در حوزه زندگی اجتماعی تأکید کرده است. به نظر او مهمترین ارزشهایی که باعث تقویت دموکراسی و بسط فرهنگ شهروندی در جامعه می گردد شامل: الف) برخوردار بودن از روحیه عقلانی، انتقادی، در دانش علمی؛ ب) احترام به قانون؛ ج) بهرهمندی از آزادیهای مدنی در قانون که رعایت آن بر عهده شهروندان است؛ د) درک همه جانبه بودن از مفهوم شهروندی میباشد (کیویستو، ۱۳۷۸: ۹۹).
پارسونز در قالب مفهوم شهروندی اجتماعی مدرنیتی، با مبنا قرار دادن متغیرهای الگویی عامگرایی، بیطرفی ارزشی، اکتساب و نیز جامعه مبتنی بر قرارداد عرفی و مدنی تصویری از شهروندی به عنوان نوعی کردار اجتماعی معطوف به عضویت اجتماعی و انسجام اجتماعی عرضه می کند. در مجموع طرح نظری شهروندی وبری، دورکیمی و پارسونزی یکی از رویکردهای سه گانه مطرح در جامعه شناسی شهروندی است که تأکید آن بر عقلانیت عرفی شده، عضویت و تعهد اجتماعی مدنی، مشارکت و تعلق اجتماعی تمامی اعضای جامعه با هدف تقویت انسجام و نظم اجتماعی مدرن است و از نوعی جهتگیری دموکراتیک و لیبرالی به معنای سیاسی آن برخوردار میباشد (ترنر، ۱۹۹۳: ۳۷ به نقل از توسلی و نجاتی حسینی، ۱۳۸۳: ۳۷).
ترنر[۱۸] یک طرح تکمیلی و تجربی برای مطالعه شهروندی ارائه داده است که میتوان آن را مبنایی برای” رویکرد جامعه شناسی تجربی شهروندی” تلقی کرد. در طرح ترنر پدیده شهروندی با چهار مؤلفه جامعه شناسی تحلیل و تبیین می شود:
الف) شکل اجتماعی شهروندی: این که شهروندی از بالا به پایین یعنی از دولت به سمت جامعه شکل گرفته است، یا از پایین به بالا یعنی از جامعه و نهادهای مدنی به سمت دولت.
ب) قلمرو اجتماعی شهروندی: شهروندی بیشتر متمایل به شکل-گیری در حوزه عمومی بوده است، یا حوزه خصوصی.
پ) گونه اجتماعی شهروندی: مشارکت شهروندی بیشتر حالت فعال دارد یا منفعل.
ت:محتوای اجتماعی شهروندی: این که شهروندی عمدتاً و در عمل ناظر به ایفای وظایف، تکالیف و مسئولیت ها و تعهدات شهروندی بوده است. یا معطوف به حقوق و امتیازات شهروندی. علاوه بر این مؤلفه ها در طرح تجربی ترنر به دو مقوله جامعهشناختی دیگر نظیر: ۱) نیروهای اجتماعی شهروندی، یعنی اینکه کدام دسته از نیروهای اجتماعی یا طبقات و گروه های اجتماعی در شکل گیری شهروندی تأثیرگذار بوده اند، ۲) ترتیبات اجتماعی شهروندی، یعنی اینکه چه نهادسازیها و بسترسازیهایی برای تحقق و تقویت شهروندی صورت گرفته است برخورد می کنیم (ترنر، ۱۹۹۴ به نقل از توسلی و نجاتی حسینی، ۱۳۸۳: ۳۸).
با توجه به چنین اندیشهای، پوپر از بعد برنامه ریزی اجتماعی و فرهنگی، به بسط تقویت فضاهای جامعه مدنی پرداخته است و از این اندیشه این استنباط می شود که مدیریت شهری برای تحکیم و بسط فرهنگ شهروندی در کنار حوزه های آموزشی چون خانواده و آموزش و پرورش، فضاهای اجتماعی و فرهنگی دیگری را درجای جای شهر به وجود آورد وکارکرد اصلی این فضاها در زمینه توسعه و آموزش فرهنگ شهروندی و شهرنشینی قرار دارد و به صورت مستمر و پیاپی شهروندان را با ابعاد مختلف حقوق شهروندی آشنا می کند و ارزش ها و هنجارهای فرهنگی یک شهر را در ذهن شهروندان نهادینه کند (فتحی و ثابتی، ۱۳۹۱: ۱۷۹).
با نگاهی به شهرستان کهگیلویه و کنشهای بین افراد میتوان به این نتیجه دست یافت که بسیاری از بدیهیترین مسائل مربوط به شهر و شهروندی به راحتی زیر پا گذاشته می شود: عبور بیمحابا از چراغ قرمز، تولید صداهای ناهنجار از وسائل نقلیه و بعضی وقتها از حنجره افراد، استفاده از کلمات زشت و بعضاً رکیک در اماکن عمومی و ایجاد دعوا و نزاعهای دسته جمعی و اخلال در امنیت و آرامش شهروندان. گاه هر کدام از موارد ذکر شده و موارد بسیار دیگری که به دلیل عدم وجود فرهنگ شهروندی در میان افراد صورت میگیرد خود زمینه بوجودآمدن تعداد بسیاری از نزاعهای جمعی میگردد نزاعهایی که در بین رانندگان به علت عدم رعایت مقررات راهنمائی و رانندگی از سوی طرفین صورت می گیرد. در این شهرستان به دلیل عدم شکل گیری شهر شهروند و به ویژه فرهنگ شهروندی با ضعف مسئولیت پذیری اجتماعی میان افراد، بیاعتنایی به قانون، ضعف همکاریهای جمعی، بیتوجهی به عرصه های عمومی و تأکید بر عرصه خصوصی و حفظ آن مواجه میباشیم. علاوه بر این احساس تعلق پایین به شهر، عدم شکل گیری “مای” شهروندی و یا شکل گیری هویت افراد بر مبنای روابط خویشاوندی و طایفهای و نه روابط شهروندی، افراد در قبال نظم اجتماعی خود را مسئول ندانسته و با انجام نزاع جمعی در نظم جامعه اختلال ایجاد می-نمایند. جهت بررسی رابطه فرهنگ شهروندی و گرایش به نزاع جمعی می توان از نظریه های کنترل اجتماعی استفاده نمود. کنترل اجتماعی به ساز و کارهایی اطلاق می شود که جامعه برای و اداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری بکار می برد. به مفهومی دیگر، کنترل اجتماعی به مجموعه عوامل محسوس و نامحسوسی که یک جامعه در جهت حفظ معیارهای خود بکار می برد و مجموعه موانعی که به قصد جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنان قرار می دهد، گفته می شود و بالاخره کنترل اجتماعی را می توان” مجموعه ای از منابع مادی و نمادینی ” دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطمینان از همنوایی رفتاری اعضای خود با اصول و مقرراتی از پیش تعیین شده و مورد تأیید از آن استفاده می کند. با نگاه به مولفههای شهروندی میتوان ادعا نمود که مسئولیت پذیری اجتماعی، مشارکت اجتماعی، عامگرایی و دگرخواهی، قانونمداری، وطندوستی، دانایی محوری و … را میتوان همان ساز و کارهایی تلقی نمود که افزایش آنها در میان افراد جامعه باعث سازگاری آنها و در نتیجه رسیدن به انسجام و نظم اجتماعی میگردد. علاوه بر این، در جامعه مورد نظربایستی سازوکارهایی را جستجو نمود که باعث پیوند افراد به جامعه خود و افزایش احساس تعلق به آن گردد؛ و همانگونه که هیرشی میگوید در نتیجه این پیوند همنوایی با نظم حاکم بر جامعه و اعتقاد به هنجارهای اجتماعی و قوانین افزایش یابد.
۲-۱۱- رابطه بین نظریه ها با فرضیه ها
بررسی رابطه متغیرهای پرخاشگری و نزاع به خود نظریه پرخاشگری پرداختهایم که بر اساس این نظریه کسانی که دچار ناکامی میشوند و مورد بیاعتنایی و یا در معرض تهدید قرار میگیرند، رفتاری پرخاشگرایانه از خود بروز میدهند چرا که در شرایط ناکام کننده، پرخاشگری یک پاسخ طبیعی وتقربیا خودکار است. از این دیدگاه یک محرک که رفتاری خاص و خشونتآمیز را برمیانگیزد، بیش از آنکه فطری باشد، بر تجربه اکتسابی مبتنی است ازاینرو، برآورده نشدن خواستههای افراد در میان اقشار محروم مناطق حاشیهای و احساس عدم ارضای خواستهها و انتظارات آن ها از سوی نهادهای رسمی و قانونی، منجر به پاسخ به ناکامیها و خواستههای عقیم مانده ایشان از طریق نزاعها و درگیریها میشود. همچنین بر اساس نظریه محرومیت بروکویتر معتقد است اعمال منتهی به ایجاد محدودیت همچون محرکی برای بروز رفتارهای تهاجمی عمل می کند و انگیزه افراد را برای توسل به خشونت و اقدام به تهاجم بالا میبرد به عبارت دیگر اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش میدهد. در این نظریه افراد به واسطه نیروهای محرومیت ساز بیرونی برای توسل به خشونت و اقدام به هجوم آماده میشوند. بنابراین چنانچه خشونت در جامعه کنترل شود به واسطه علت اصلی که همان محرومیت است فقط محل آن تغییر میکند و در مواردی که مجال بیشتری دارند (مثلاً در خانواده) ظهور مییابد. باندورا ریشه رفتارهای خشن را در محیط تعلیمی افراد مییابد و معتقد است فراگیری معمولاً تحت شرایط مستقیم (تنبیه یا تشویق) مشاهدات فردی صورت میگیرد و میتواند نتیجه تجارب شخصی فرد برگرفته از نتایج مرتبط با رفتار سایر افراد باشد.
جهت بررسی رابطه فرهنگ شهروندی و نزاع دستهجمعی میتوان از نظریه کنترل استفاده نمود. کنترل اجتماعی به سازکاری اطلاق میشود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری به کار میبرد. به مفهومی دیگر، کنترل اجتماعی به مجموعه عوامل محسوس و نامحسوسی که یک جامعه در جهت حفظ معیارهای خود بکار میبرد و مجموعه موانعی که به قصد جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنها قرار میدهد گفته میشود و بالاخره را میتوان مجموعهای از منابع مادی و نمادینی دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطمینان از همنوایی رفتاری اعضای خود با اصول و مقرراتی از پیش تعین شده و مورد تائید از آن استفاده میکند. و گاهی بدیهیترین مسائل مربوط به شهر و شهروندی به راحتی زیر پا گذاشته میشود، عبور بیمحابا از چراغ قرمز، تولید صداهای نابهنجار از وسایل نقلیه و بعضی وقتها از هنجره افراد، استفاده از کلمات زشت وبعضا رکیک در اماکن عمومی، ایجاد دعوا و نزاعهای دستهجمعی و اخلال در امنیت و آرامش شهروندان. در واقع در حوزه فرهنگ شهروندی باید به مجموعههایی از ارزشهای اجتماعی چون “مساواتطلبی، آزادی، فردگرایی، مردم سالاری و مسئولیتپذیری مدنی شهروندان” اشاره نمائیم، که این پارامترها جزء حقوق فرهنگ شهروندان یک جامعه شهری محسوب میشود. لازمه حل مسائل شهری، بحرانهای شهرنشینی و اصلاح رفتار شهروندان، وجود یک فرهنگ مناسب شهروندی و شهرنشینی است، که این مقولات جزء پایههای اساسی و دوام شهری می باشند، و همه اجزای یک زندگی شهری باید با در نظر گرفتن نقش فرهنگ در مناسبات اجتماعی شهر، تأسیسات شهری، نظام حمل ونقل، کالبد شهر و کاربردهای شهری سعی کنند، تعادل لازم را بوجود آورند؛ پس این نکته اساسی که در تبیین بعد فرهنگ شهروندی باید اشاره شود این است که «نمیتوان شهروندی را صرفاً از منظر حقوقی و قانون یا صرفاً از منظر رابطه شهروند و دولت بررسی کرد، در واقع هنگامی که از یک عنصر در فرهنگ یک جامعه در زبان عام صحبت می کنیم این مسئله لزوماً نه مثبت است و نه منفی، بلکه بیشتر باید به سازو کارها و شرایط شکل گیری و تحول، زوال و نابودی آن پدیده تأکید کنیم. پس هنگامی که «صحبت از فرهنگ شهروندی میشود بیشتر به نوعی رابطه آن را با سایر پدیده فرهنگی و اجتماعی توجه می کنیم. در حالی که در زبان فارسی امروز به اخلاق شهروندی این پدیده استناد میشود، یعنی وظایفی که شهروندان در یک شهر نسبت به نهاد های اجتماعی و یا سایر شهروندان دارند و یا حداکثر به نوعی حقوق. … در حالی که از نظر ما فرهنگ، پهنه های شناختی بسیار گسترده تری را در برمیگیرد.
بر اساس متغییر مشارکت اجتماعی در رابطه آن با نزاع به نظریه سرمایه اجتماعی پرداختهایم که ارتباط سرمایه اجتماعی با امنیت شهروندی از طریق پارامترهایی چون اعتماد و تعامل متقابل، افزایش روح جمعی نسبت به آینده شکل میگیرد. هدف از ارتباط مشارکت اجتماعی ونزاع تعامل شهروندان و مسئولان برای کاهش هزینه های بی جهت در مورد ناامنی شهری و تقویت هنجارهای موثر برامنیت است. این هدف همراه با نظارت مستمر ونهادینه کردن ارزشها در اذهان شهروندان شکل میگیرد.
در تائید رابطه بین خویشاوندی و تعصبات قومی و رابطه آن با نزاع دستهجمعی، پورافکاری در تحقیق خود به این نتیجه رسیده بود که تعصبات قومی منجر به تنش قومی میشود، بنا براین، براساس نتیجه تحقیق ایشان، میتوان این انتظار را داشت که خود قومپرستی به ایجاد رفتارهای نابهنجار که گرایش به نزاع دستهجمعی از جمله این موارد است، دامن زند. با این توصیف نتایج تحقیق ایشان همسو با نتیجه تحقیق حاضر است، یعنی قابل کاربرد در جامعه آماری مورد مطالعه است.
برای رابطه متغییر کنترل اجتماعی ونزاع به نظریه کنترل پرداختهایم که بر اساس این نظریه جرائم مختلف، بویژه نزاع و درگیری، اغلب به دلیل عدم وجود نظارت درونی وبیرونی اتفاق می افتد ودر مناطق حاشیهای به دلیل عدم وجود امکان کنترل کافی توسط نهادهای نظارتی امنیتی، امکان وقوع نزاع بیشتر خواهد بود همچنین بر اساس تئوری هیرشی، نزاع دستهجمعی معلول کاهش وفقدان نظارت وکنترل اجتماعی است. زمانی که کنترل اجتماعی تضعیف می گردد، متقابلا یکپارچگی اجتماعی دستخوش زوال ونقصان میشود که این خود به کاهش اقتدار ناشی از یکپارچگی منجر شده وبالاخره در اثر آن توانایی پیشگیری موثر از بزهکاری وانحراف نقصان یافته واحتمال بروز نزاع و گژرفتاری افزایش مییابد. بنابراین بر اساس نظریه های کنترل میتوان گفت که نحوه رفتار و ویژگی های والدین از عوامل مؤثر بر آرامش و توانایی فرزرندان است، رفتارهای ناهنجار هر یک از والدین ممکن است بر رفتارهای فرزندانشان موثر واقع است. بنابراین اگر گاهی رفتارهای ناهنجار از سوی فرزندانشان مشاهده میگردد خود ناشی از ضعف کنترل و وجود گسست در ارتباطات سالم خانوادگی است.