- عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر (اصل یکصد و پنجاه دوّم).
- داشتن روابط صلح آمیز متقابل با دول غیرمحارب (اصل یکصد و پنجاه و دوّم).
- ممنوعیت انعقاد قراردادهایی که به نحوی موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی، اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد (اصل یکصد و پنجاه و سوّم).
۲- اندیشه آزادی از استبداد داخلی(آزادی)
با نگاهی به تاریخچه ی نظام اجتماعی ایران و ساختار حکومتی آن می بینیم در گذشته مردم به عنوان رعیت از حقوق و امتیازات محدودی برخوردار بودند. چرا که حاکمان خود را از نژادی برتر می دانستند و حکومت رئیس حکومت بر خلق خدا، به اراده و مشیت خداوند شمرده می شد و جنبه ی الوهیت پیدا کرده بود، چرا که در ایران نیز مانند همه ی ممالک جهان قبل از پذیرش اصل حاکمیت ملی و اجتماعی، نظریه ی حاکمیت الهی پذیرفته و اعلام شده بود. به موجب این اصل منشأ دولت، اراده و مشیت خداوند است و سلاطین نمایندگانی هستند از جانب پروردگار که اداره ی امور عمومی به آن ها سپرده شده است و بنا به عرف حکومت، سلاطین در مقابل خداوند مسئول می باشند نه در مقابل ملت .
قدرت شاهنشاهان چه در ایران باستان و چه در دوران بعد از اسلام محدود نبود. تنها عاملی که قدرت اجرایی آنان را می توانست محدود نماید، دستورهای دینی و سنت و اخلاق واحیاناً سازمان هایی همچون شورای سلطنت و مجالس نجبا و اشراف بود. این روند تقریباً تا قرن دوازدهم هجری ادامه داشت از این دوره به بعد نظر به برقراری ارتباط اقتصادی و سیاسی با کشور های اروپایی، و تأثیر انقلاب صنعتی غرب در اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سرانجام سیاسی ایران از یک سو و عوامل داخلی هم چون سیاست داخلی و قیام های نظامی طوایف و سران ایل و حکام محلی از سوی دیگر زیر بنای تغییر نظام سیاسی در ایران را فراهم ساخت. و سر انجام انقلابات عمومی قرن چهاردهم، به حکومت مطلقه ی شاهان ایران خاتمه داد و سلطنت مشروط و محدود به قانون ملی جایگزین آن گردید. نهضت تاریخی و انقلابی ایران در آغاز قرن چهاردهم و به دنبال آن صدور فرمان مشهور مورخ ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ هجری قمری از طرف مظفرالدینشاه سر آغاز فصل نوینی در تاریخ حکومت ایران گردید. حقوق افراد ملت و اصول حکومت به موجب قانون اساسی که به تاریخ ۸ دیماه ۱۲۸۵ شمسی برابر۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴هجری قمری و متمم آن در مهر ماه ۱۲۸۶شمسی برابر با ۲۹ شعبان ۱۳۲۵قمری به تصویب مجلس رسید، تابع اصل حاکمیت قانون گردید. هر چند دیری نپایید که این دستاورد عظیم ملت دست خوش انحراف گردیده و به گونه ای استبداد در جامعه حاکم گردید و روز به روز از حق حاکمیت ملت بر سرنوشتشان کاسته شد و از قانون فقط سیاهه ای بر کاغذ باقی ماند، و بر فاصله میان مردم و حاکمان افزوده شد، که زمینه ساز وقوع انقلاب اسلامی گردید.
در ادامه اگرچه در مقام ثبوت امکان تصور آزادی به صورت محض و مطلق وجود دارد، اما در مقام اثبات با یکی از ارزشها و ابعاد وجودی انسان انضمامی میشود. به گونهای که در عالم خارج در اثر ترکیب ارزش آزادی با سایر ارزشهای انسانی، انواع مختلف آزادی مضاف تحقق مییابد. آزادی اندیشه یکی از مهمترین گونههای آزادی مضاف است که نقش تعیینکنندهای در کمال و سعادت انسان دارد. از سوی دیگر، منافع ملی، به معنای عالیترین آرمانی که جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی تعریف و تعقیب میکند، یکی از ارزشهای حیاتی آن به شمار میرود. حکومت جمهوری اسلامی ایران از لحاظ پیدایش و ساختار و رهبری غیراستبدادی نامیده شد و در تمام عرصههای فوق مردم نقش مستمر در تعیین سرنوشت خود خواهند داشت و به نظر انقلابیون از لحاظ مردمسالاری متکاملتر و عمیقتر از حکومتهای به اصطلاح دموکراسی خواهد بود زیرا اصول و قوانین و مقررات حاکم بر آن از دین مبین اسلام که کاملترین دین در زمینه تکامل ابعاد مختلف انسان است گرفته شده است که یکی از مسائل این دین آزادی مشروع انسانهاست. با توجه به این که جمهوری اسلامی ایران بر اساس آزادی می خواهد بنا شود به تعریف استبداد اشاره خواهد شد تا از آن برای اندیشه آزادی از استبداد داخلی(آزادی) بهره ببریم. استبداد، یعنی یکه و تنها به کاری پرداختن، خود رأی بودن، به میل و رأی خود کار کردن، خودسری و طرز حکومتی که پادشاهان و فرمانروایان، مقید به قانون نباشند و به میل و اراده خود رفتار کنند (اسلامی، ۱۳۶۹: ۳۷).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اندیشه آزادی در دومین و چهارمین موج از بیداری اسلامی و وقوع انقلاب ایران به مراتب و درجات خاص تأثیرگذار بوده است. این تأثیر در نهضت مشروطیت به صورت نظاممند کردن مشروطیت در کنار «جنبش عدالتخانه» صورت پذیرفته است؛ هرچند در اثر نفوذ فلسفههای سیاسی غربی، اندیشه آزادی از عدالت و متون اسلامی جدا شده و در بستر دیگری افتاد.
در سیر تکاملی اندیشه آزادی، انقلاب اسلامی قرار دارد و متکاملتر از مشروطیت، نوعی «نظام مدنی دینی» درست کرد. بدون شک یکی از این عوامل «اندیشه آزادی» است که در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی در مرحله سلبی (مبارزه با استعمار و استبداد) و همچنین در مرحله ایجابی (تنظیم قانون اساسی و نظام سیاسی) نقش مهمی ایفا نموده و منزلت خاصی را دارا میباشد. هرچند اندیشه آزادی در مشروطه با فقدان «جنبش نرمافزاری» و «نظریه منسجم دینی» (مثل ولایت فقیه) و گذار نکردن از لایههای عمیقتر تمدن غربی، در نهایت به نوعی آسیب و آفت دچار شده و سرانجام با تأسیس سلسله پهلوی بخشی از میراث خود را تاراج شده دید، اما در انقلاباسلامی همین اندیشه آزادی، بعد از قوام بخشیدن در مرحله نهضت، در تدوین قانون اساسی و همچنین در افق تمدن اسلامی توانست در کنار سایر مفاهیم از سیطره و تفوق تمدن مغرب زمین عبورکرده و خود را در یک موج انقلابی بازیابی نماید و حرکت انقلابی خود را به جلو پیش ببرد.
اما اگر بخواهیم نقش اندیشه آزادی را در مبحث تکامل نظری و عملی در جامعه و سیر تحولات تاریخی ایران پیگیری کنیم، باید بگوییم: صورتمسئله و جواب، حوزه تمدنی و فلسفه سیاسی اسلام در مقابل حوزه تمدنی و فلسفه سیاسی غرب است که ما آن را «تکامل بیداری اسلامی» از نهضت تا تمدن میبینیم و به تبین آن میپردازیم. هرچند این صورتمسئله، تاریخی است ولیکن جوابها در حوزه اندیشه سیاسی خواهد بود.
اندیشه آزادی در ایران به قبل از نهضت مشروطیت باز می گردد، این موج که در ایران با جنگهای ایران و روس آغاز گردید و تا قبل از قیام تحریم تنباکو ادامه مییابد، برخورد ایرانیها با غرب بیش تر یک برخورد سلبی است، زیرا مواجهه غرب با کشورهای اسلامی غالباً نظامی بوده و اروپاییها با جنگافزارهای نظامی خود به سرزمینهای اسلامی از جمله ایران تجاوز میکردند.
با توجه به اینکه عمده مباحث آن دوران، جنگهای نظامی بوده و با رویکرد سلبی مسلمانان و به نوعی با نهضت بیداری اسلامی روبهرو بوده است، مفاهیمی چون آزادی در این میان جایگاه سازنده و اثباتی ندارد، بلکه صرفاً این وقایع سبب شد تا ایرانیان به این فکر کنند که چرا مغلوب میشوند و آهسته آهسته متوجه عیوب ساختارهای قبلی خود بشوند. این صورتمسئله زمینهساز وقایع تاریخی مهمی تا قبل از نهضت مشروطیت میشود. قتل گریبایدوف، سفیر روس متجاوز، به دست مردم و قیام تحریم تنباکو در سال ۱۳۰۹ ﻫ..ق از نمونههای مهم این دوره است (نجفی و حقانی، ۱۳۸۸: ۱۰۴).
در این زمان که ایران از استقلال قابل توجهی برخوردار است ولی در اثر ضربه معاهدههای ننگین گلستان و ترکمانچای، ضربه روحی و جغرافیایی و اقتصادی سنگینی را متحمل میگردد و در وضعیتی که استعمار خارجی علت مشکلات فزاینده کشور است، جریانی متشکل از دیپلماتها و تحصیل کردههای اروپا رفته در حال شکلگیری است. این گروه ابتدا آرام و طبیعی ولی کمکم به صورت غیرعادی و حتی در مواقعی با حمایت سفارتخانههای خارجی به طرح اندیشهها و تأسیس نهادهایی همت میگمارند که بیش از آنکه ایرانی و بومی باشد، رنگ خارجی و غیر بومی بهخود میگیرد.
بحث از کموکیف این مسئله در اینجا ضرورتی ندارد اما در بین نوشتهها و گفتههای این جریان و تفکر میتوان از مبحث جدیدی به نام «آزادی» سراغ گرفت، آزادی که بیش تر در قالب حسرت تجدد و مدرنیزاسیون از اروپای متمدن شکل گرفته است. این آزادی، ایدئولوژیک شده و بعدها به صورت علنیتر در رسالهها و نوشتههای روشن فکران و مجامع سری عصر مشروطیت و بعد از آن به مطبوعات و جراید و کتب راه پیدا میکند. این ماجرا، آزادی در قالب اندیشه ترقی است.
در حالیکه آزادی در قالب اندیشه تعالی، هر چند با استبداد قاجاریه مخالف است اما حرکت خزنده استعمار خارجی و تضعیف هویت و غرور ملی بعد از ترکمانچای را هم مهم میداند. در این مقطع، آزادی از استعمار خارجی، قراردادهای ضدملی، استبداد داخلی و تضعیف روحیه ملی در قالب نهضتهای اسلامی که اوج آن ابتدا قیام تحریم تنباکو و بعد از آن نهضت مشروطیت است قابل بررسی میباشد.
لازم است در این قسمت از نقش «آزادیخواهان مقدس» سخن به میان بیاوریم. این جریان با تأسیس نظام مشروطه توانست گام اول این تکامل را برداشته و بعد از آن با نقد حاکمیت مشروطه و انحراف آن تا عصر پهلوی، به طور کلی حرکت بیداری اسلامی را از حاکمیت مشروطه جدا کرده و تمنای نظام سیاسی و مدنی دینی را نه در مشروطه حاکم، بلکه در افقی بالاتر جستجو کند. این تمنای آزادیخواهان مقدس از عصر مشروطیت به پیشزمینههای تاریخی و فکری و ذهنی روشن فکران و ایدئولوگ های انقلاب ایران رسیده و آن را در مقوله تأسیس یک نظام سیاسی دینی در تشکیل «جمهوری اسلامی» جلوهگر نمود؛ جلوهای که با نقد جدی و شالودهشکنی در نظام لیبرالیزم و حکومت پهلوی دنبال گردید، این شالودهشکنی و افقگشایی جدید در تأسیس نظام مدنی دینی و تمدن اسلامی، همان آزادی و رسیدن به فضاها و امکانات جدید است که به نظر انقلابیون با تشکیل نظام جمهوری اسلامی تجلی می یافت.
همچنین با تشکیل دولت اسلامی و پیروزی انقلابیون، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصل ۹ به موضوع آزادی های انسان اشاره می کند. در روند انقلاب ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آن ها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کم ترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند. در انقلاب ایران، شعاری که بسیار مورد توجه بوده و هر از گاه آن را بیان کرده اند، شعار «استقلال، آزادی» است. این بخش آزادی از استعمار بیگانگان خارجی و استبداد فردی داخلی را بیان میکند. نیروهای آزادیخواه در جریان انقلاب مشروطه پیشرفت و تکامل ایران را در دو امر میدیدند؛ از یک سو، قطع ید اجانب از دست اندازیهایشان به منافع ملت ایران و از سوی دیگر، برچیدن بساط استبداد و قدرت بیحد و حصر فردی. همین مسئله نیز در انقلاب اسلامی باعث گرد آمدن نیروهای آزادی خواه به دور یکدیگر شد. دومین واژه شعار مذکور آزادی است،که یکی از مهم ترین خواسته های مردم ایران در یک قرن اخیر بوده است و در جریان نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت نیزمطرح شد و درجریان پیروزی انقلاب مردم با صدای رساتری آزادی و رهایی از بند نظام استبدادی را فریاد زدند.آزادی حقی است که به موجب آن افراد بتوانند استعدادها و توانایی های طبیعی و خدادادی خود را به کار اندازند، مشروط بر آن که آسیب یا زیانی به دیگران وارد نسازند. آزادی در اسلام به معنای آزادی از هر قید و بند و از هرعبودیتی به جز عبودیت برای خدای سبحان است (ازغندی،۱۳۸۲: ۳۰).
۳- اندیشه ایجادنظام جمهوری اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نقطه عطفی مهم در روند تاریخ اندیشه شیعی و جامعه ایرانی به شمار میرود. از آغاز عصر غیبت به جز مقاطعی کوتاه، شیعیان همواره تحت سیطره حکومتهای ستمگر قرار داشتند و مسئله امامت از دغدغههای مهم آنان در ساحت سیاست به شمار میرفت. این امر موجب شد بود تا آنان هرگاه فرصت مییافتند، حاکمیت و رهبری سیاسی جامعه را در قالب نظریه «ولایت فقیه»، که شکل تنزل یافته امامت است، مطرح و در صورت امکان بدان جامه عمل بپوشانند.
برای بررسی فحوا و جهت گیری ایدئولوژی انقلابی در ایران و رفتن به سمت جمهوری اسلامی، به جز تحلیل محتوای بیانیه ها، کتاب ها و سخنرانی و مصاحبه های رهبران بسیج گر و عوامل اقتصادی، می توان سراغ آرمان های درخواست شده از طریق «شعارها»، «اهداف مورد حملۀ» انقلابیون و «روش ها و راهکارهای مورد استفاده» آنان رفت. اهداف مورد تعرض انقلابیون در «تظاهرات شورشی» شهرها، به جز ساختمان های دولتی و مراکز ساواک و شهربانی، اماکنی بوده است که به لحاظ فرهنگی و ارزشی منفی ارزیابی می شدند و برحسب معیارهای ایدئولوژیک انقلابیون مضر و مطرود به شمار می آمدند و عامل گسترش فقر و فساد در جامعه بودند. این اماکن که به عنوان نمادهای فرهنگ غربی و شاهنشاهی مورد حمله قرار می گرفتند، به طور کلی، در سه دسته قابل شناسایی و تفکیک اند: مراکز فساد و فحشا مثل کاباره ها و مشروب فروشی ها، سینماها، به علت سابقۀ نمایش فیلم های مستهجن و بالاخره بانک ها به عنوان شعبات تجهیز کنندۀ اقتصاد سرمایه داری که انقلابیون با طرح شعارهایی مبنی بر اینکه با روی کار آمدن جمهوری اسلامی این مراکز که عامل درماندگی ونماد هجوم فرهنگ غرب و یادآور خاطرات استعمار بودند از میان خواهند رفت و راه برای آزادی و پیشرفت جامعه باز خواهد شد اندیشه ایجاد این حکومت در میان مردم تقویت شد (سیاووشی، ۱۳۸۰: ۱۳۴؛ کدی، ۱۳۷۷ : ۳۵۹ و فوران، ۱۳۷۷ : ۵۷۴- ۵۷۵).
تاریخ وقایع نگاری شدۀ انقلاب ایران حمله به مراکزی به جز این را از سوی انقلابیون گزارش نکرده است لااقل فراوانی قابل اعتنایی نداشته است. زیرا تظاهر کنندگان شورشی، نگران از بدنام شدن در این تهاجم و تخریب ها، کم تر گزارشی از چپاول و غارت اموال و یا آسیب رسانی به اشخاص دیده شده است (شجاعی زند،۱۳۸۲: ۴۸).
همچنین باید به این بحث پرداخت که جمهوری اسلامی مدلی از حکومت است که پس از انقلاب اسلامی در ایران حاکمیت یافت. «اصطلاح جمهوری اسلامی» ترکیبی از دو واژه «جمهوریت» و «اسلام» است. جمهوریت نشانگر مدل حکومت و اسلامیّت قیدی است که بیانگر محتوای آن است. امام خود در این باره معتقد است: «اما رژیم اسلامی و جمهوری اسلامی یک رژیمی است متکی بر آرای عمومی و رفراندوم عمومی، و قانون اساسیاش قانون اسلام، و باید منطبق بر قانون اسلام باشد» (امام خمینی، ۱۳۶۹: ۵۱۴).
در ادامه باید به این نکته اشاره کرد که امام خمینی بر این عقیده بود که اسلام دربردارنده بسیاری از شاخصههای دمکراتیک نظیر آزادی، برابری، استقلال و غیر آن است. از اینرو، پیشنهاد برخی گروههای سیاسی مبنی بر جمهوری دمکراتیک اسلامی را نپذیرفته و بر جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، تأکید کردند. امام در مصاحبه با «حامد الگار» در توضیح چرایی عدم استفاده از واژه «دموکراتیک» در عنوان جمهوری اسلامی ایران میگویند: «برای اینکه این اهانت به اسلام است؛ مثل این که بگویید جمهوری اسلامی عدالتی، این توهین به اسلام است برای اینکه عدالت متن اسلام است» (امام خمینی، ۱۳۶۹: ۱۳۰).
ج- کارکرد ایدئولوژی انقلابی
در این قسمت ابتدا به مراحل نحوه تکوین و کارکرد ایدئولوژی انقلاب اسلامی می پردازیم که شرح آن موجب می شود چگونگی نفی وضع موجود و ترسیم وضع مطلوب از سوی رهبران انقلابی ایران را بهتر درک کنیم که چگونه توانستند مسائل روز و مشکلات جامعه را با آموزه های دینی توجیه و تفسیر کنند و توده های انقلابی را به سمت خود جذب کنند. مراحل تکوین و شکل گیری و کارکردهای ایدئولوژی انقلاب ایران و چگونگی توانایی جذب توده های مردم، نسبت به سایر گروه ها و ایدئولوژی های انقلابی در ذیل به ترتیب بیان شده است.
- برطرف کردن نفی تعارض علم و دین: همچنان که قبلاً اشاره شد اندیشه های تجدد گرایانه در درجه اول، با استناد به دانش و علوم جدید غربی و دستاوردهای عینی آن عرضه می شد و بخش عمده متولیان دین و فرهنگ اسلامی در آن مقطع، براساس دل نگرانی های جدی که از مقاصد و انگیزه های بیگانگان داشتند، منفعلانه، این علوم و دانش ها را نیز نفی می کردند. این موضع، عملاً تعارض علم و دین را که ریشه در شرایط تاریخی غرب داشت، در ایران نیز دامن می زد. به طوری که نسل اول و دوم تحصیل کرده های جدید، عمدتاً کسانی بودند که از طریق نادیده انگاشتن مواضع تحریمی مدافعان دین، به تحصیلات جدید روی آورده بودند و در حقیقت ، علم را به قیمت وداع با دین به دست آورده بودند.
اما به تدریج این وضعیت دگرگون شد و افراد و عناصر متدین، با حفظ اعتقاد و دلبستگی به باورهای دینی، رویکرد مثبت به اخذ دانش های جدید را آغاز کردند. این جریان که با ورود بعضی روحانیون به جرگۀ مؤسسین مدارس جدید، روند آن گسترش یافت، منجر به پیدایش اولین نسل تحصیل کرده های جدید شد که ضمن احترام به به احکام شریعت اسلام و باورهای آن، از علوم و دانش های جدید نیز بهره داشتند و نفس حضورشان در مراکز علمی، طلسم تعارض علم و دین را شکست. از نظر تاریخی، این رخداد عمدتاً در دهۀ ۲۰ جلوه های عینی خود را به نمایش گذاشت. حضور تعداد اندکی از فارغ التحصیلان خارج کشور در محیط دانشگاه و در کسوت استادی دانشگاه در حالی که اعتقاد و جسارت آن را داشتند که شجاعانه در آن محیط خود را نمازخوان نشان دهند، اولین جوانه های نورس این امر بود و تأسیس مدارس اسلامی که در آن ضمن آموزش علوم و دانش های جدید و به کارگیری شیوه های جدید تعلیم و تربیت، برای تربیت دینی و تعمیق اندیشه های مذهبی و اسلامی نیز برنامه ریزی شده بود، این فرایند را وارد مرحله نهادی شده و رشد یابنده ای نمود.
- توجیه کردن علمی با دین: با ظهور اولین نسل تحصیل کرده های مسلمان که مسلح به دانش ها و علوم روز نیز بودند، مسأله دفاع از باورها و احکام اسلامی در مقابل شبهاتی که از سوی علم گرایان و تجدد مأبها مطرح می شد، به موضوعی حیثیتی برای این نسل تبدیل شد. واکنش اولیه چهره های برجسته این نسل که عمدتاً دارای تحصیلاتی در حوزه علوم طبیعی و تجربی و فنی بودند تلاش هایی بود که براساس آن، نوعی سازگاری بین یافته ها و دانش های جدید با متون دینی و احکام اسلامی نشان داده می شد. توجیه دینی نظریه تکامل داروین و اثبات سازگاری احکام طهارت در اسلام با اصول بهداشتی و یافته های پزشکی جدید، نمونه های بارز این تلاش هاست. در این مرحله، معمولاً کوشش می شد برای هر یافته علمی، مؤیدی از نص صریح متون و سنت های دینی استخراج شود و غالباً اعتبار این منابع و مواد از طریق حدود سازگاری آن ها با یافته های علمی سنجیده می شد.
هر چند در مراحل بعدی کاستی ها و نواقص اساسی این رویکرد مورد تأمل و توجه ژرف اندیشان قرار گرفت ولی در آن مرحله، همین توجهات نیز در جهت کاهش احساس تعارض علم و دین کارساز بود و اسلام را با توانمندی بیش تری وارد عرصه رقابت های اندیشه ای می کرد. این جریان به تدریج با طرح مباحث ژرفتری در حوزه رابطۀ «عقل و وحی» و «علم و ایمان» و اثبات عدم کفایت دانش های تجربی و فلسفه ماتریالیستی برای پاسخگویی به همۀ عرصه ها و نیازهای معرفتی از عمق و غنای بیش تری برخوردار شد و از ساده اندیشی های اولیه در خصوص مبنا بودن علم و توجیه دین با آن فاصله گرفت و منازعه مربوط به سازگاری یا تعارض علم و دین را به قالبهای اصولی تر هدایت نمود که هنوز هم کمابیش ادامه دارد.
- دفاع فلسفی از دین و متافیزیک :تلاش هایی که در جهت توجیه علمی دین صورت گرفت هر چند ممکن بود در مقابل پاره ای شبهات و انتقادات شکل گرایانه نسبت به صُوَر احکام شرعی از دین دفاع کند ولی آن گونه تلاش ها هرگز قادر نبود شبهات بنیادینی را که اساس ماوراء الطبیعه را هدف قرار گرفته و معرفت شناسی را در چهارچوب تنگ معرفت حسی و بینشهای ماتریالیستی اسیر کرده بود پاسخ گوید. این تهاجمات فلسفی به دین بویژه وقتی کارسازتر شده بود که در درون حوزه های علمیه و محافل متولیان رسمی فرهنگ دینی نیز معرفت فلسفی و بینش عقلانی زیر ضربات نهضت اخباریگری و گرایش های ضد فلسفی، بشدت تضعیف شده بود و پرداختن به این حوزه های معرفتی، از دستور کار جریان عمومی و مسلط بر حوزه ها خارج شده بود.
در این شرایط غربت و هزیمت که تهاجمات اندیشه های معارض و بیرونی، از درون مجامع دینی نیز بی مدافع مانده بود، در دهۀ ۱۳۳۰، شکل گیری محفلی کوچک و منزوی که با اتکا به فلسفه اسلامی و با نگاهی موقعیت شناس، تأمل در اصول و فلسفه رئالیسم را در دستور کار خود قرار داده بود، بسیار راهگشا و کارساز بود. این کانون با برکت که اجزا و عناصر آن کاملاً معدود بود، به خلق آنچنان زیرساخت های نظری توفیق یافت که طی این دو دهه بعد، سرفرازی و سربلندی مدافعان دین در رویارویی های فلسفی با معارضین را ممکن ساخت. علاوه بر کارسازی تولیدات اندیشه ای این حلقه معنوی در مواجهه با شبهات در مبانی هستی شناختی و معرفتی، پرورش یافتگان این مکتب فکری به مدد عمق و غنای اندیشه ای که به دست آورده بودند در مسائل و موضوعات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیز با پیگیری جبهه اسلام گرایان و روشن فکران دینی را حمایت و ناخالصی های آن ها را جبران می نمودند.
- دفاع از دین در مقابل شبهات و اتهامات سیاسی- اجتماعی: شبهات فلسفی و معرفت شناسانه هر چند بنیادی و زیربنایی بود ولی بُرد محدودی داشت و از حلقه محصور اقشار مرتبط با حوزه اندیشه های نظری محض خارج نمی شد. اما موج شبهات اجتماعی و سیاسی که به ویژه از جانب جریانات مارکسیستی مطرح و دامن زده می شد، حوزه تأثیر و القا به مراتب وسیع تری داشت. طرح این شعار که دین افیون توده هاست و سلطه و حاکمیت طبقات مسلط و بالای جامعه در طول تاریخ، مدیون نقش توجیه گرایانه علمای دین بوده است و آموزه هایی دینی هم چون باور به معاد و تقدیر الهی، صرفاً طرحی فریب کارانه برای تخدیر توده های مردم و تسلیم آنان در برابر نظام های اجتماعی ظالمانه و ناعادلانه بوده است، در آن شرایط، مدافعان دین را در وضعیت دشواری قرار داده بود. به ویژه اگر تأثیرات نسبی تبلیغات جریانات غرب گرا و مدعی تجدد و سیاست های ضد دینی و مخرب رژیم پهلوی در مقابل اسلام و روحانیت را نیز در نظر داشته باشیم، خطر این موج مارکسیستی که به زیور مواضع انقلابی و مبارزه با رژیم شاه نیز آراسته بود بیش تر احساس می شود (حاضری، ۱۳۷۷: ۱۲۲).
این مواضع ظاهراً پرجاذبه بخصوص وقتی با شواهد و نشانه هایی واقعی و ملموس نیز توأم می شد و پاره ای عملکرد و مواضع مدعیان غافل یا ریاکار دین به عنوان مصادیق چنین نقشی نشان داده می شد، در اذهان پرشور جوانان و نسل تحصیل کرده ای که در جستجوی راهی برای نجات کشور بود، دغدغه های بسیار ایجاد می کرد که وسعت و دامنه آن از حلقه محدود روشن فکران فراتر می رفت (حاضری، ۱۳۷۷: ۱۲۵).
همچنین باید به این بحث نیز پرداخت که از مهم ترین کارکرد های انقلابیون، نقد به وضعیت موجود در حکومت پهلوی می باشد و این نقد در حوزه اجتماعی و اعتقادی و سیاسی مورد اشاره خواهد بود. نخست کارکردها در حوزه باور را بررسی کرده، که فلسفه سیاسی متکفل تبیین آن است. دوم، در ساحت ساختار و سوم، در عرصه رفتار که دانش فقه و سایر دانشهای اسلامی عهده دار روشنگری در باره ابعاد آن ها است.. با پیروزی انقلاب اسلامی، تفکر سکولار مورد چالش قرار گرفت. نظام باوری اسلام در جنبه سلبی، با نقد مؤلفههای فکری سکولاریسم و در جنبه ایجابی رفتار و بنایی متفاوت از سازوکار فکر سکولار ارائه کرد. لازمه عقیده به نبوت، امامت و اهداف بعثت پیامبران، حاکمیت پیامبر و معصومین(ع) و در تداوم آن ولایت فقیه است. اجرای قانون در مورد دیگران، نوعی دخالت در حیطه اختیارات آنان است، اما به صرف اینکه قانون برگرفته از دستورات دینی باشد، کافی نیست تا هر کس بتواند آن را در مورد دیگران به اجرا درآورد. تنها کسانی از این صلاحیت برخوردارند که از حق فرمانروایی و الزام و دستور برخوردار باشد. هیچ انسانی و هیچ دستگاهی نمیتواند حکمی را بر دیگران جاری کند، مگر آنکه ثابتشود از چنین حقی برخوردار است یا دارای مشروعیت است؛ زیرا بر مبنای جهان بینی توحیدی، حق حاکمیت و ولایت در انحصار خداست. در انقلاب ایران ایدئولوژی اسلامی نیرویی قاطع و بلامنازع در بسیج و سازماندهی تظاهرات انبوه ناراضیان رژیم پهلوی بوده است. اسلام در قلمرو خصوصی و عمومی دستورالعمل دارد. اما غرب با این رویکرد از اسلام سیاسی، که مانع منافع نامشروع غرب در جهان اسلام باشد، مخالف است و با تحلیلی عرفی از اسلام، خواهان اسلامی فردگرا و در حقیقت استحاله اسلام است.
از کارکردهای دیگر این است که همه حقیقتها و ارزشهای فردی و اجتماعی از خداوند نشات میگیرد. در حالی که تفکر سکولار، انسانمحور است؛ یعنی انسان را محور همه ارزشها و حقیقتها میداند و تمام حقایق جهان، از جمله خدا و دین را در ذیل حقیقت وجود انسان و نفع و ارزش او میداند.
و از دیگر کارکردهای ایدئولوژی انقلاب، نگرش دینی است که دین را در همه ابعاد فردی، اجتماعی، مادی و معنوی زندگی بشر، اصل میداند و جریان دینی امور مقدس را به رسمیت میشناسد و قائل به حفظ و حراست از آن هاست. در این تفکر هدایت عقل و خرد بشری در تعیین اهداف و نه در نیل به سعادت او کافی نمیداند و دارای انسانشناسی دینی فطرتمحور است و تمایلات عالی روحی در انسان (فطرت) را بهعنوان تمایلات برتر به رسمیت میشناسد. تفکر اصولی معتقد به ثبات ارزشهای اخلاقی و حسن و قبح ذاتی و عقلی آن هاست و تساهل اخلاقی را به رسمیت نمیشناسد. در حالی که عرفیگرایی، ارزشهای اخلاقی را نسبت به افراد و موقعیتهای متفاوت سیال و تغییرپذیر میداند. از اینرو، تساهل مطلق اخلاقی را تجویز میکند و ملاک درستی و نادرستی امور اخلاقی را عرف و عقل جمعی میداند (نجفی،۱۳۸۸: ۴۳-۴۴).
۱- نفی وضع موجود:
نقش ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران در نقد وضعیت در سالهای که دولت پهلوی میکوشید به شیوههای مختلف اقتدار ملّی و بینالمللی را نمایش دهد بسیار زیاد است. حکومت پهلوی جشنهای بزرگ بینالمللی در کشور برگزار میکرد، جدیدترین نوع تسلیحات نظامی خریداری و به نمایش گذاشته میشد ولی پایه های مردمی این رژیم کاملاً بیثبات شده بود و مخالفان حکومت از این اعمال ناراضی بودند، تا که در انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ همه نمایشهای اقتدار رژیم پهلوی را بر باد داد.
منتقدین وضع حکومت پهلوی به ساختار اقتصادی دولت پهلوی و پیامدهای ساختار وابسته به نفت نیز نقد داشتند. و کشور را وابسته به کشورهای دیگر می دانستند. آنان بهوضوح می دانستند که واردات کالا از ۵۶۱ میلیون دلار در سال ۱۳۴۱ به ۴/۱۸ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ (نزدیک به پانزده برابر) رسید، درحالیکه صادرات غیرنفتی ایران فقط ۵۲۰ میلیون دلار بود؛ یعنی اگر ایران فقط بر تولید و صدور کالاهای خود، یعنی بدون بهرهگیری از درآمد نفت، متکی بود، جامعه فقط میتوانست کمتر از ۳ درصد کالاهایی را که میخرید بهدست آورد (کاتوزیان،۱۳۸۴: ۲۵۵- ۲۵۶).
منتقدین طی سالهای ۱۳۵۷ ــ ۱۳۴۲ اعتراض داشتند که مدام بر سهم اشتغال بخش خدمات افزوده می شود و از سهم بخش کشاورزی کاسته میشد. آنان وضع موجود در بخش کشاورزی و خدمات را نیز نقد می کردند و اعتقاد داشتند که سهم بخش خدمات طی این سالها از ۸/۲۳ درصد نیروی کار به ۳۴ درصد رسید (افزایش جمعیت فعال کشور در نظر گرفته شده است)، درحالیکه سهم بخش کشاورزی از ۱/۵۵ به ۲/۳۲ کاهش یافت (کاتوزیان،۱۳۸۴: ۲۰۱).
در ادامه، با نگاهی به تاریخ سیاسی ایران در قرن بیستم درمی یابیم که سخن گفتن از اسلامی سیاسی با وجود این تنوع و گوناگونی ممکن است و در حقیقت از اهمیت برخوردار است. از اواسط قرن نوزدهم، سیاست در ایران دل مشغول یک ملاحظه و نگرانی عمده بوده است و آن تلاش برای تحول مادی یک جامعه عقب مانده بود. نوسازی در اشکال مختلفش راه حلی سیاسی به این ملاحظه و نگرانی مرکزی است. بنابراین، مسأله چگونگی نوسازی برای همۀ جنبش های سیاسی اعم از لیبرالیسم ملی گرایانه جنبش مشروطه خواهی، دولت محوری رضاشاه، حکومت خودکامۀ محمدرضاشاه و سیاست ملی گرایانه دورۀ مصدق، اولویت داشت. حتی سال های مخالف حزب توده، که یک اقتصاد طراحی شده متمرکز از نوع شوروی را به عنوان مدلی برای قایق آمدن بر عقب ماندگی پیشنهاد می کرد، منطبق با همان الگوی عمومی بود (نجم آبادی،۱۳۷۷ :۳۶۰).
فعالان و متفکران سیاسی، جامعۀ خود را در مقایسه با اروپای غربی عقب مانده می دانستند. این تفکر تا چندین دهه غالب بود. اما در دهۀ ۱۹۷۰ نگرانی های سیاسی از عقب ماندگی اقتصادی و فکری، به فساد و از نوسازی به پالایش اخلاقی جامعه ای فاسد، از عملکردهای سیاسی حکومت به استفاده از درآمدهای نفتی و ارزش های دست خوش تغییر جامعه معطوف شد. دستاوردهای علمی و سیاسی غرب، که قبلاً معیاری برای ارزیابی عقب ماندگی بود، به عنوان نیروی اساسی در ورای این فساد مورد انتقاد قرار گرفت. این انتقاد جدید از نظم قدیمی، که متضمن تمدن غیردینی غرب به عنوان یک الگو بود، دل نگران شیوۀ نوسازی و نقصان های آن نبود بلکه کل طرح نوسازی را مورد حمله قرار می داد (نجم آبادی،۱۳۷۷ :۳۶۱).
۱-۲- نفی وضعیت سیاسی نظام پهلوی
ایدئولوژی دولت پهلوی، به عنوان یک ایدئولوژی حکومتی، بر نظامی از باورها استوار بود که در قالب افکار و عملکرد دستگاه های ایدئولوژی متجلی می شد. شخص شاه، در دهه های حکومتی چهل و پنجاه به مهم ترین ایدئولوگ رژیم تبدیل شده بود. وی، با هدف تبیین این ایدئولوژی، کتاب «مأموریت برای وطنم» را در ۱۳۳۹، «انقلاب سفید» را بعد از اصلاحات موسوم به انقلاب سفید، و به سوی «تمدن بزرگ» را در ۱۳۵۶، به منظور ترسیم آرمانی آینده تمدن بزرگ آریایی به نگارش در آورد. ایدئولوژی رژیم پهلوی بر آن بود که با تلفیق و گزینش منطقی فرهنگ ایران باستان و ایران دوره اسلامی و عناصری از سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی غربی، مکتبی فکری پدید آورد که (قدرت خلاقه اش از سوسیالیزم بالاتر و تساوی حقوق و آزادی های آن از دموکراسی برتر و نحوه عمل آن از لیبرال های افراطی قوی تر و محکم تر) باشد (هنرمند،۱۳۸۲: ۳۹).