پیدایش بینش معنوی همچون نیرویی مولد سرچشمه مفاهیم اساسی با کارکردهای متنوع است. مفاهیم اخلاقی و مبانی فلسفی با قلمرو وسیع خود از جلوه های متفاوت دین تأثیر گرفته اند. دین حلقه ای است که مردمان را گرد هم می آورد و الگوی یکسانی در فکر، عقیده و عمل پدید می آورد. “در کنگو به پسران ده تا دوازده سال دارویی می نوشانند که آنان را از خود بی خود می کند. سپس آنها را به جنگل برده و ختنه می کنند. آنگاه این پسران را در بت خانه مدفون می کنند و زمانی که از خواب برمی خیزند چنان می نماید که حیات گذشته خود را فراموش کرده اند. به هنگام انزوا در جنگل به رنگ سفید رنگ آمیزی می شوند، به نشانه اینکه به صورت ارواح در آمده اند. به آنان اجازه داده می شود که دزدی کنند و سنت های قبیله ای را بیاموزند و زبان جدیدی را فرا گیرند.” (الیاده، ۱۳۶۸: ۷۴) در برخی از این آیین ها نوعی مرگ نمادین به اجرا گذاشته می شود که بعضاً نوعی تدفین نمادین را نیز در بردارد. نوجوانان طی مراحلی به ظاهر می میرند و طی مراسمی حیات دوباره می یابند. این آیین زادن و باززادن نشان دهنده اعتقاد جوامع ابتدایی به زندگی پس از مرگ است. مرگ و تدفین دو مقوله جدا نشدنی هستند که وجود هر یک مستلزم وجود دیگری است.
در دنیای باستان از ابزار و مواد مختلفی جهت امر تدفین استفاده شده است. یکی از این موارد سفال است که شروع ساخت آن از دوران نوسنگی است. “دوره نوسنگی آغاز استفاده از ابزار سنگی جدیدتر، تغییرات در نحوه معیشت، ساخت سفال و یکجانشینی است. از همین دوران کمابیش ما شاهد قبرستان ها به صورت قبرستان های خمره ای هستیم که در جای خود بدان خواهیم پرداخت. در دوره نوسنگی این نوع تدفین برحسب تصادفات و یا ضروریات و بیشتر در بقایای خمره های ذخیره، مایعات و آذوقه مستقر در بنا دیده می شود و نکته جالب توجه استفاده از این نوع خمره ها برای تدفین نوزادان و خردسالان است.” (چایچی، ۱۳۸۴: ۳۴ و۳۳)
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
طبق مطالعات نگارنده یافته های باستان شناسی حاکی از این است که از خمره های موجود در تپه ازبکی، سیلک، مارال تپه و قلعه گوشه در اریسمان اجساد کودکان و از تپه زاغه، تپه گیان، و موشلان تپه بقایای چند جنین و نوزاد به دست آمده است. از آنجا که “دفن نوزادان در ظروف سفالی نشانگر توجه ویژه به کودکان و سنت توجه به خانواده به عنوان واحد اصل تشکیل دهنده جوامع در دوران نوسنگی است.” (همان، ص۴۶) لذا بعید نیست فرم و شکل خمره ها تداعی کننده فرم رحم مادر باشد. “در هند جنوبی مادربزرگ را مکرراً به شکل ظرف نشان می دهند. ظرف همیشه برای هندیان نماد زهدان است. در جای دیگر جهان چون تدفین به حالت جنینی در ظروف صورت می گیرد، ظرف نماد زهدان پنداشته شده است.” (الیاده، ۱۳۶۸: ۷۴) تدفین به شکل جنینی تعبیری از تسلسل میان مرگ، آشناسازی و بازگشت به رحم است. شاید به همین دلیل است که بیشتر تدفین های خمره ای مربوط به کودکان و نوزادان است.
الیاده معتقد است : “مرگ به بذری شبیه می شود که در سینه ی زمین- مادر کاشته می شود تا به گیاهی نو جان بخشد. بنابراین، می توان از دیدگاهی خوش بینانه درباره ی مرگ سخن گفت، زیرا مرگ به مثابه بازگشت به مادر، و ورود دوباره ی گذرا به سینه ی مادری انگاشته می شود. به همین سبب است اجسادی که از دوران نوسنگی کشف شده اند در حالت جنینی قرار دارند. مرده را به همان صورتی در خاک می گذاشتند که جنین در زهدان قرار دارد. گویی انتظار داشتند دوباره و دوباره متولد شوند.” (الیاده، ۱۳۷۵: ۱۹۴) همچنین شوالیه معتقد است “بازگشت به مرحله جنینی معادل است با راه یافتن به مرحله عدنی یا اولیه. از نظر کمک به تولد دوباره بسیاری از اقوام متوفی را به صورت جنینی درمی آورند.” (شوالیه، ۱۳۸۲: ۴۵۶) بدین ترتیب شاید بتوان چنین نتیجه گیری کرد که تدفین به صورت گورخمره ای، آرمیدن جسد به شکل جنینی و کاشتن آن در دل زمین به نوعی تداعی کننده مرحله پیش از تولد آدمی است؛ به تعبیر دیگر انسان پس از مرگ با قرار گیری در روندی که الیاده از آن با عنوان “مرحله آشناسازی” یاد می کند دوباره زاده می شود و این باززایی همانا جاودانگی است. به همین سبب در بخش بعد شیوه ها و روش های تدفین در ایران باستان بررسی و اساطیر تأثیرگذار بر انواع تدفین بالاخص تدفین گورخمره ای بیان خواهد شد.
۲-۳ تدفین در اساطیر ایران باستان
اساساً اسطوره روایتگر رویدادی است فرا زمان و لا مکان که بشریت از طریق تمسک به آن به رفع بیگانگی از پدیده های طبیعی پیرامون خود می پردازد. بنابراین می توان اسطوره را بخشی از عادت های فرهنگی جوامع دانست که برای نظم بخشیدن به جهان و معنا دادن به آن به وجود آمده اند. از دید انسان اسطوره گرا آنیمیسم یکی از عناصر اصلی اسطوره است و هر جا که آنیمیسم مطرح می شود اسطوره ای نیز در کار است. اسطوره همیشه با تکوین همراه بوده و از چیزی سخن می گوید که هستی یافته است؛ پدیده ای مقدس که بیانگر یک حقیقت است. اسطوره خواستار این است که خاستگاه انسان را به کنکاش گیرد و جایگاه اورا در جهان تثبیت کند و از دیدگاه میرچا الیاده، زیستن با اسطوره تجربه ای آیینی است و اسطوره را خمیر مایه دین می داند. (الیاده، ۱۳۶۸: ۵۷)
از زمان مهاجرت اقوام ایرانی که بعدها به نام همین اقوام فلات ایران نامیده شد تا زمان سقوط سلسله ساسانی در ایران باستان، آیین های پرستش متعددی به وجود آمد. مهمترین جنبه بررسی این آیین ها شناسایی انواع تدفین از جمله تدفین خمره ای و رسومات مربوط به آن است. برخی از این گرایشها عبارتند از :
۲-۳-۱ زروان گرایی
معتقدان به زروان، او را باشندۀ غایی نیک و بد می دانند. بر اساس این تفکر سرچشمۀ خیر و شر در اصل دو برادرند که در یک آن واحد از زروان زاده شده اند؛ “اورمزد” و"اهریمن” که اولی زایندۀ نیکی و دومی آفرینندۀ بدی است و همۀ گیتی آفرینندۀ این دو گیتی است.زروان واژه ای پهلوی و به معنای زمان است. در اوستا زروان ایزدی چندان با اهمیت نیست، اما در یسناها از دو گونه زروان نام برده شده است: یکی زروان با لقب اکرَنَه (بی کران) که زمان بی آغاز و انجام است و دیگری با صفت دَرِغو خوذاته که در پهلوی به ایرنگ خوتای (درنگ خدای) ترجمه شده است که همان زمان محدود و کرانمند است. زروان در این لقب با وای، خدای باد و ثَوَش، خدای فضا و مکان مشترک است. اما تنها زروان است که صفت اکرانه دارد و این نشان دهنده ی اهمیت ایرانیان باستان برای بی کرانگی زمان است. (زنر، ۱۳۷۵: ۲۶) بر طبق مستندات، یکی از آیین های اولیه ایرانیان آیین مغان است. قبل از ظهور زرتشت، یعنی پیش از پادشاه مادها، بومیان غیرآریایی ایران دینی داشتند که آیین مغان نامیده می شود. کلمه مغ (مگوش) در زبان قدیم ایران به معنای خادم بوده است. به نظر می رسد مغان سکنه بومی ایران بوده اند و مانند دراویدیان هندوستان، پس از ورود آریاییان سرزمین خود را تسلیم آنان کرده اند. واژه مجوس که در زبان عربی به زرتشتیان اطلاق می گردد، از همین کلمه مگوش می آید. برخی از پژوهشگران معتقدند که ثنویت یعنی ایمان به آفریدگاری برای خوبی ها و آفریدگاری برای بدی ها در دین زرتشتی از مغان قدیم گرفته شده است و از کتابهای تاریخی برمی آید که مغان قدیم دوگانه پرست بوده اند. مغان به رستاخیر نیز ایمان داشته اند. (توفیقی، ۱۳۸۶: ۵۶) به نظر می رسد آیین مغان قدیم همان زروان گرایی بوده است.
علاوه بر اوستا، در برخی روایات بابلی، یونانی، مانوی، زرتشتی، ارمنی و عربی اشاراتی به وجود زروان شده است. اولین منبع موجود دربارۀ زروان مبتنی بر روایات تئوپمپوس خیوسی، مورخ اردشیردوم هخامنشی (۳۵۸-۴۰۴ ق.م) است که پلوتارخوس مورخ یونانی از آن یاد می کند. نوشته ای از اودموس رودسی، از شاگردان ارسطو در اواخر عصر هخامنشی بر جای مانده که در آن، میان خدای مکان (ثوش) و خدای زمان (زروان) تمایز قائل شده است. (کریستین سن، ۱۳۸۴: ۱۲۹) البته هینلز معتقد است زروان گرایی در دوران هخامنشی بر اثر تأثر از باورهای بابلی پدید آمده و اشارۀ لوحه های بابلی بازمانده از صده پانزده پیش از میلاد به ایزدی به نام زروان این نکته را تأیید می کند.(هینلز،۱۳۸۳: ۲۰۷) ویدن گرن نیز این حقیقت را تأیید می کند.(ویدن گرن، ۱۳۷۷: ۳۱۱) بر اساس اشارات ادوموس دروسی، بی تردید آیین زروانی متعلق به عصر هخامنشی است. همچنین “بروموس، به نام پادشاهی افسانه ای به نام زروانوس اشاره می کند.” (بنونیست، ۱۳۵۴: ۷۱)در تخت جمشید ظروفی پیدا شده که در آن استخوانهای مرده که از گوشت جدا شده دفن گردیده ولی هرتسفلد تاریخ این گونه تدفین را به زمان پس از هخامنشیان مربوط دانسته است. به عقیده وی ظرف حاوی استخوانهای مرده متعلق به دوره هخامنشیان فقط در اطراف دریاچه ارومیه، در سرزمین ماد کهن کشف شده و به گئوماتا و پیروان او تعلق دارد. گورهای متعلق به دوران هخامنشیان در شوش نیز در حالی یافت شد که بزرگسالان در گودال های عادی و بچه ها در ظروف دفن شده بودند. (www.Sushiant2. persianblog.ir)
در آیین زروان ، زروان را با کرونوس یونانی و ساتورن رومی یکی می دانند و هر دو خدای زمان و سرنوشت نامیده می شوند. ” کرونوس سمبل جهان گذرا است وبه همین جهت است که او را به صورت پیرمردی پرجوش و خروش که چهره اش محزون و رنجیده و سرش خم شده است، نشان می دهد. در دست او داسی دیده می شود که به معنی این است که زمان همه چیز را درو می کند. او دو بال دارد و به شکل ساعت آن ها را حرکت می دهد و این به معنی گریختن زمان است. او تمام فرزندان خود را می بلعد که به معنی آن است که زمان، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها را می بلعد.” (فاطمی، ۱۳۷۵: ۳۰-۲۹) به عبارتی کرونوس علت اولیه همه چیز است.زروان در نزد اشکانیان به عنوان خدای برتر شناخته می شد و اهمیت فراوانی داشت. “در اواخر قرن۴ ق.م ایرانیان اعتقاد داشتند اصل اول زمان یا فضا است."(هاردی، ۱۳۷۷: ۷۱) به نظر می رسد تکریم زمان در نزد ایرانیان از زمان پارتها اهمیت پیدا کرده است.کریستین سن می گوید: زروانیسم صورت عادی و رایج زرتشتی گری عهد ساسانی نیز است. همچنین در عهد پادشاهی شاپور اول، مانی، نام زروان را برای خدای غالب در دینش انتخاب کرد. (زنر،۱۳۷۵: ۷۹و۷۱) شاید بتوان چنین پنداشت که مانی می خواست از طریق موافق کردن گفتار خود با عقاید زرتشتیان زمان خود به مقبولیت در سطح جامعه دست یابد.
مذهب زروانی در پاسخ به دو پرسش اساسی در دین زرتشتی شکل گرفت یکی قائل شدن به منشأیی برای هورمزد و اهریمن و دیگری پدیدار شدن بدی و ایجاد آمیختگی در جهان. زروانیان زمان را وجود غایی می دانند که منشا توأمان خیر و شر است و با تکیه بر وجود ثنویت در جهان به صورت نهضتی متفکرانه در دین زرتشتی در آمد؛ ثنویتی برای رسیدن به وحدانیت. همچنین باور به تکامل تدریجی جهان از زمان بی کرانه و محدود شدن به ماده در زروانیسم مفاهیم ضمنی تسلط و نظارت سپهر را در پی دارد. به بیان دیگر تقدیر موجودات از طریق جدال گیهانی میان بروج دوازده گانه در ازل مقدر شده است. هرچند این عقیده از دیدگاه زرتشت مردود است اما نفوذ عمیقی بر باورها و افکار ایرانیان داشته است. بدین ترتیب در تفکر ایرانیان قدیم جبر و تقدیر مرگ را در پی داشت اما تکریم زمان نشان از جاودانگی بود. قرار دادن زمان به عنوان خدای قدرتمند وآفریدگار اورمزد و اهریمن می توانست توجیهی برای راز حیات و ممات آدمی باشد. همان گونه که اشاره کردیم هخامنشیان طبیعت و خصوصاً عناطر اربعه را مقدس می شمردند و ارزش خاصی برای زمان قائل بوده اند. تکریم اینها که خود نمایانگر جاودانگی اند تقدیس مفاهیمی چون تسلسل و باززایی است؛ به همین سبب برخی اجساد را که عمدتاً نوزادان بودند از طریق تدفین گورخمره ای به خاک می سپردند. بدین ترتیب است که عناصر اربعه همچنان از آلودگی دور می ماندند و نوزادانی که جبر زمان و دست تقدیر عمر آنها را کوتاه می نمود دوباره در مرحله آشنایی و باززادن قرار می گرفتند.
۲-۳-۲ آیین زرتشت
یکی از ادیان ایرانیان که هنوز هم پیروانی در برخی نقاط ایران دارد، آیین زرتشت است. “هنگامی که چند قرن بر ورود آریایی ها به ایران گذشت این قوم اندک اندک به شهرنشینی روی آوردند و این مسئله در جهان بینی ایشان تاثیر گذاشت. در آن روزگار انسان اصلاح گری برخاست و ایرانیان را به آیین تازه ای دعوت کرد و آیین مغان را برانداخت. این پیامبر مصلح که خود را فرستاده خدای خوبی و روشنایی معرفی می کرد، زرتشت نام داشت. وی مدعی بود آیین خود را از اهورا مزدا دریافت کرده است تا جهان را از تیرگی ها پاک کند و آن را به سوی نیکی و روشنایی رهنمون شود."(توفیقی، ۱۳۸۶: ۵۶) در مورد زمان ظهور زرتشت اختلاف نظر است. “احمد تفضلی و ژاله آموزگار سنواتی میان ۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰ ق.م را برای ظهور زرتشت تخمین زده اند. ” (آموزگار، ۱۳۷۵: ۲۲) ذبیح اله صفا نیز با توجه به مدارک تاریخی و زبان شناختی و مطالعات کریستین سن، زرتشت را مربوط به دوره ای ما بین ۱۴۰۰ تا ۱۰۰۰ ق.م می داند. (کریستین سن، ۲۵۳۷: ۳۱)
در عقاید باستانی ایران عناصر اربعه یعنی خاک و آتش و باد و باران مقدس هستند. بنابراین آنان را نباید با پلیدی هایی مانند جسد انسان آلوده کرد. از نظر تدفین، آیین زرتشت دنباله روی عقاید پیشینیان است. شواهد نشان می دهد زرتشتیان جهت جلوگیری از آلودگی عناصر اربعه از روش های متفاوتی استفاده کرده اند. پیروان زرتشتی در گذشتگان خود را به خاک نمی سپردند و آنها را بر روی قله های مرتفع قرار می دادند تا حیوانات وحشی و پرندگان شکاری آنها را از گوشت عاری سازند. در اطراف نیشابور گودال هایی در قله کوهها یافت شده که جسد درگذشتگان را در آنها می گذاشتند هنگامی که استخوان ها پاک و تمیز می شدند، آنها را در استودان قرار می دادند و سپس در غار یا گودال هایی که در دامنه کوهها کنده شده بودند و یا در بناهای زیرزمینی می گذاشتند. (گیرشمن، ۱۳۷۰: ۱۶۶) “گاهی نیز مردگان را در برج ها یا بلندی های کوهستان قرار داده پس از دریده شدن توسط مرغان و لاشخوران بقایای استخوان را جمع آوری نموده و در خمره های کوچک می نهادند و در دل صخره ها دفن می کردند.” (کامبخش فرد، ۱۳۷۴: ۲۴۰) در روایت پهلوی آمده است که: ” مردم از آن گلی اند که کیومرث را از آن آفرید و به شکل نطفه در سپندارمذ (زمین) قرار داد و کیومرث را از سپندارمذ بیافرید.” (میرفخرایی، ۱۳۶۶: ۶۷) در دینکرد نیز آمده است: ” سپندارمذ یعنی زمین به صورت ماده آفریده شده و اورمزد از آن کیومرث را آفرید به صورت نر” (کریستین سن، ۱۳۵۵: ۳۷)
می توان چنین نتیجه گرفت در دین زرتشتی کیومرث - همان نخستین انسان که در آغاز نبود- از زمین سر برآورد و موجود شد پس نوزاد از دنیا رفته نیز می تواند با قرار گیری در دل مادر-زمین دوباره هستی یابد و این مستلزم حضور در محفظه ای مشابه جایگاه اولیه جنین یا همان رحم است. بنابراین متوفی را به حالت جنینی در خمره های سفالین که نماد زهدان بود می گذاشتند و در زمین دفن می کردند تا مردگان پس از مرگ دوباره متولد شوند.
۲-۳-۳ میترائیسم
مهریکیازایزداندینزرتشتاستکههموارهسمبلدوستیوپیمانبودهوگاهینمادآتشواهورامزدا،یاخورشیداست. یکی از قدیمی ترین آیین هایی که در ایران رواج یافت میترائیسم یا همان مهرپرستی است. “مقارن استقرار آیین زرتشت در اواخر دوره هخامنشیان مهرپرستی (Mitraism) در ایران رونق گرفت.” (توفیقی، ۱۳۸۶: ۶۳) هم زاد بودن اهرمزد و اهریمن در عقاید زروانی موجب شد که اهریمن نیز هم پایه اهورامزدا در کیش مهرپرستی مورد تقدیس قرار گیرد. “در معابد میترایی یک رشته نقوش وجود دارد که اهمیت تصاویر خود میترا در آن ها بیشاز چیزهای دیگر است. میترا در این نقوش خدایی غول آسا است که سر چون شیر، بال، ماری که به دور بدن اوپیچیده، علائم صور فلکی که اغلب پوشش اوست، او را چون خدای زمان می نمایاند.” (گیمن، ۱۳۷۸ :۱۴۶)همچنین کتیبه ها و سنگ نوشته های بسیار وجود دارد که وقف اهریمن شده و نشان دهندۀ اهریمن پرستی آنان است. (کومون، ۱۳۸۳: ۴۲۵-۴۲۴) زنر معتقد است که ممنوع شدن دیوپرستی در عهد خشایارشا موجب مهاجرت مغان کیش زروانی شد و این مهاجرت، بسیاری از آرای بابلی ها را با عقاید زروانی آمیخته کرد.(زنر، ۱۳۸۴: ۴۳) که ریشۀ اعتقاد به ستارگان و بروج دوازده گانه در عقاید زروانی را در آرای بابلی بدانند.
کرونوس شیرسر نماد و تجسم رازآمیز ابدیت و زمان بی کران و یکی از شاخص ترین نمونه های هنر میترایی است. همچنین کرونوس را چنان می نمایاند گویی در حال متولد شدن از یک تخم است در حالی که مشعلی فروزان در یک دست و خنجری در دست دیگر. مشعل نماد نوری است که جهان را با آن روشن می کند و خنجر ابزاری است برای کشتن گاو. آن چه مهر را در میان گرفته شکل های منطقه البروج و نماد زاده شدن گیهانی مهر است. “میترا در مقام خدای کنترل کننده نظم کیهان یعنی شب و روز و تغییر فصول با آتش و خورشید در پیوند است و سرانجام در ایران و هم در هند به عنوان خدای خورشید شناخته شد.” (کرتیس، ۱۳۷۴: ۱۲)
شاید روش و جهت تدفین مردگان در گذشته و یا صورت اجساد به سمت خورشید در ارتباط با این موضوع است که خورشید به عنوان عنصری مقدس در اقوام گذشته دارای مقام والایی بوده است. همچنین “تدفین های خمره ای پارتی را به پیروان آئین مهری نسبت داده اند.” (چایچی امیرخیز، ۱۳۸۴: ۲۷)
۲-۳-۴ آناهیتا
از دیگر ایزدان مورد پرستش در ایران می توان به آناهیتا اشاره کرد. آناهیتا ایزد آب، فراوانی، عشق، زایش و باروری است، که در دوره سلوکی و پارت مورد توجه قرار داشت. در نقاط مختلف ایران در دوره پارت معابدی برای پرستش این الهه برپا شده بود. در شهر استخر نیز آتش آناهیتا روشن بوده است که نشانگر احتمالی رابطه آتش با آناهیتا است. از مراکز مهم پرستش این ایزد، کنگاور، تخت سلیمان و شوش است. (سعیدی، ۱۳۷۵: ۲۸) گاهی مردگان را در جوار یا درون معابد دفن می کردند تا تبرک و آمرزش مردگانشان در جوار پرستشگاه فراهم آید.
“یکی از شواهد در اثبات وجود پرستشگاه ناهید در کنگاور، وجود گورهای صخره ای، تابوت های سفالین و گور خمره ها در کف صخره و محوطه شرقی معبد ناهید (هخامنشی- پارتی) است که مرتبط به تقدس زمین نیایشگاه بوده است. معتقدان متمکن چنین صحنی مقدس را ترجیح داده اند که این رسم امروزه نیز اعتبار خود را همچنان حفظ کرده و ریشه در دیرینه دارد.” (کامبخش فرد، ۱۳۷۹: ۲۰۹)
۲-۳-۵ تأثیر کیش یونانی
چنان که می دانیم اندیشه یونانی در تدفین های دوران سلوکی و پارت تأثیر بسیار داشته است. یونانی ها عقاید غریبی داشتند، به خدایان متعددی اعتقاد داشتند اما در عین حال به بهشت و دوزخ نیز معتقد بودند. در جبهه شرقی و پای دیوار ستوندار معبد آناهیتا سکه، پیه سوز، زیب و زیور و اسب سواران سفالین از دوره اشکانی فراوان به دست آمده که در گورهای سلوکی- پارتی صخره ای، در کنار گور خمره ها قرار داده اند. در بین نذورات سکه های پارتی نیز یافت شده و بیشتر سکه ها در خود کنگاور یا همدان ضرب شده که نشانه ضرابخانه هر دو شهر را دارا می باشد. رسم سکه نهادن در زیر سر مردگان، در دهان و یا دست اموات در این دوره تدفینی خاص و مرسوم بین مردم هلنسیتی بوده که پارتیان از یونانیان آن را اخذ نموده اند تا در سفر آرمانی به دنیای دیگر، مردگان قادر باشند مزد دروازه بان دوزخ(ملک الموت) را بپردازند تا به آنها سخت نگذرد و جای مناسبی را تا روز سوال از موکل دوزخ دریافت نمایند. (کامبخش فرد، ۱۳۷۹: ۲۰۱ و ۱۹۸) بدین ترتیب اعتقاد به جهان پس از مرگ در اعتقادات اساطیری، باعث رواج آیین ها و مراسم خاصی در مورد تدفین مرگان می شود که تابع شرایط زمانی و مکانی است. این اساطیر و باورها عاملی برای توجیه این مراسم به حساب می آیند. هر یک از اساطیر قدرتمند ایرانی که درباره آنها به اختصار گفتیم مناسک و آداب خاصی دارند اما چنان که محرز است یکی از آداب مشترک آنها تدفین خمره ای است که موضوع اصلی این پژوهش است. پس اساطیر مؤثر بر پدیده مرگ در ایران، با گذشت زمان تغییر می کنند، تکمیل می شوند و در هر دوره دستخوش تحول و تطور می شوند؛ اما همچنان بر پایه گذشته خود نقش هایی اساسی ایفا می کنند و به نقل سرگذشتی قدسی و مینوی می پردازند.
۲-۴ شیوه های تدفین در ایران باستان
یکی از بهترین راه های شناخت اعتقادات یک جامعه باستانی مطالعه تدفین های آن است؛ زیرا تفکرات مذهبی و اعتقادات و رسومات بشر در امر تدفین تجلی یافته است. برای شناخت گونه های مختلف تدفین ابتدا باید دو شیوه اصلی یعنی تدفین های اولیه و ثانویه را از یکدیگر باز شناخت:
“تدفین اولیه : تدفینی است که جسد در مدت کوتاهی پس از مرگ در داخل قبر (در مورد تدفین خمره ای در خمره) قرار داده شده باشد و محل دفن با محل قرار گیری جسد تغییری نکرده و از اعضا و مفصل های بدن چیزی کسر نشده باشد. در این نوع تدفین جسد دارای گوشت و بافت در قبر نهاده می شود. این تدفین در طول تاریخ بشر در ایران اکثریت داشته و تدفین های دیگر در مقابل آن تدفین های خاص محسوب می شوند. تدفین های اولیه از نظر تعداد افراد قرار گرفته در گور به دو گروه منفرد و جمعی قابل تقسیم است. گور خمره های گرمی که بیش از یک نفر در خمره قرار داده شده باشد جزء تدفین های جمعی به شمار می آیند و معمولا در تدفین های اولیه افراد یک خانواده به خاک سپرده می شوند. در تدفین های خمره ای اولیه در دوران پیش از تاریخ معمولا خردسالان قرار داده می شوند و محوطه ازبکی یکی از مواردی است که در آن گورهای منظم دیده می شود.
تدفین ثانویه : به تدفینی گفته می شود که جسد قبل از قرار داده شدن در داخل گور در محوطه دیگری از گوشت و بافت پاک شده باشد. تدفین ثانوی در حقیقت دفن بقایای جسد بدون گوشت و بعضی قسمتهای استخوانی است که احتمال دارد در محوطه قبلی مفقود شده باشد. یکی از مشکلات شناخت تدفین های ثانوی وجود قبور مضطرب یا آشفته است. تدفین مضطرب به قبوری گفته می شود که در اثر عوامل مختلف استخوانی در آن مفقود یا جابجا شده باشد. یعنی امکان دارد یک تدفین اولیه در اثر عوامل جوی، تاریخی، انسانی و یا در اثر از بین رفتن قطعات استخوانی به نظر یک تدفین ثانویه برسد.” (چایچی امیرخیز ، ۱۳۸۴: ۷۴ و۷۳)
برخی از شیوه های تدفین در ایران باستان که با ظروف تدفین از جمله ظروف سفالین در ارتباطند، به شرح زیر می باشند:
۲-۴-۱ استودان
استودان ها حفره هایی هستند که در دل کوه و سنگ برای قرار دادن استخوان مردگان ساخته می شدند. گاهی اوقات به این حفره ها دخمه[۱] نیز می گفتند. استخوان مردگان را در ظروف سفالین که همان استخوان دان است قرار داده و در استودان ها جایگزین می کردند. “استخوان دان های سنگی و سفالین در ایران دوره ساسانی تبدیل به استودان ها یعنی محل جایگزینی بقایای جسد شده اند که در دل کوه ها کنده می شد.” (چایچی امیرخیز، ۱۳۸۴: ۸۲) تعداد زیادی از این استودان ها در ایران وجود دارند که یک نمونه از پای دیوار شرقی معبد آناهیتا در کنگاور به دست آمده است. (تصویر۲-۱)استودان های جزیره خارک نیز شهرت زیادی دارند. طبق اظهارات حمید زارعی سرپرست هیأت بررسی و شناسایی جزیره خارک استودان ها قبرهایی هستند که در دوره ساسانی استفاده می شد. در جزیره خارک صخره ای با ۱۰۶ استودان یافت شده است. این تعداد استودان ها نشانگر آن است که این صخره سنگی به عنوان گورستان استفاده می شده است. جهت دفن مردگان در این استودان ها شرقی- غربی است. www.chn.ir)) (تصویر ۲-۲)
در سیراف محوطه های وسیع از قبرهای سنگی همچون لانه های زنبور در دل صخره ها و همچنین استودان ها قرار دارد. در زبان محلی به این گورها خونه گوری می گویند، که البته مقصودشان خانه گبری است. سیرافی ها عقیده دارند زرتشتیان در گذشته مردگانشان را در این گورها قرار می دادند تا در مجاورت هوا پوسیده یا طعمه حیوانات وحشی و شوند و استخوان ها را پس از جدا شدن گوشت و خشک شدن، در استودان هایی از سنگ یا آهک یا گل قرار می دادند. در میان قبور، تنگه لیر قرار دارد که در آن دخمه ها به صورت حفره های سیاهی به چشم می خورند که همان استودان ها هستند. (تصویر ۲-۳) (www.Kimicairline. Blogfa.com)
(تصویر۲-۱) استودان ساسانی مکشوفه از کنگاور (کامبخش فرد،۲۴۰:۱۳۷۴)
(تصویر ۲-۲) استودان ساسانی در جزیره خارک(www.chn.ir )
همچنین “در روستای اسحاقوند در هرسین واقع در جنوب بیستون چهار اتاقک کوچک در کوه ایجاد کرده اند که استخوان دان نامیده شده اند. زیرا به اندازه کافی وسعت ندارند که بتوان جسد را در آن قرار داد.” (بویس، ۱۳۷۵: ۱۲۱)
(تصویر۲-۳)استودان زرتشتی در سیراف ( www.kimicairline.blogfa.com )
۲-۴-۲ آرامگاه های سردابه ای
در این نوع تدفین ابتدا سردابه ای در زیرزمین ایجاد و سپس در آن با بهره گرفتن از تابوت اجساد را دفن می کردند. در شوشتر در منطقه ای بنام گلالک نوع خاصی از این آرامگاه ها به دست آمده است. تزئین تابوت ها در این محل شامل آتشدان نخل و حلقه های گل می باشد. در داخل آرامگاه شماره ۱ تعدادی استخوان که از تابوتها خارج کرده و روی سکو ریخته بودند، به دست آمده و نیز در سمت چپ آرامگاه حفره ای به عمق ۹۰ و طول و عرض ۴۰ سانتیمتر ایجاد کرده بودند که داخل آن پر از استخوان انسان بود و همچنین در داخل هر یک از تابوتها بیشتر از یک جسد دفن شده بود. همچنین زمانی که شخص جدیدی از خانواده سلاطین فوت می کرد استخوان های قبلی را که گوشت آن زایل شده بود از تابوت ها خارج و در داخل حفره ها یا روی سکو می ریخته اند تا فضا برای دفن جدید آماده شود. در حقیقت این مساله حد فاصل بین تدفین به طریق زرتشتی که استخوان را در استودان قرار می دادند و تدفین های غیرزرتشتی است. (چایچی امیرخیز ، ۱۳۸۴: ۹۰)[۲]
۲-۴-۳ آرامگاه چاهی با ظروف تدفین
این نوع تدفین در ایران تنها در منطقه آکروپل و شهر شاهی در شوش دیده شده است.گزارش های مارسل دیولافوا از شهر شاهی تنها مدرک مستند مربوط به این قبور است، وی در تل شهر شاهی تعدادی چاه تدفین کشف کرده است که تعدادی سکه مربوط به دوران پارت از آن به دست آمده است.
این تدفین ها حاوی سکه هایی پس از دوره سلوکیان و بیشتر منسوب به فرهاد دوم هستند. همچنین تعدادی سکه سلوکی در شوش به دست آمده که هیچکدام در ظروف تدفین نبودند. آرامگاه بدین شکل است: چاه عمیق به ارتفاع ۱۵-۱۰ متر که در انتها عریض شده و تشکیل اتاق های تدفین را می دهد. در این راهرو و ظروف تدفین موجود است که در بنا کار گذاشته شده اند.این ظروف به ارتفاع ۷۸ سانتیمتر و استوانه ای شکل هستند و انتهای کروی دارند. بعضی از آنها با پرکردگی های سفید رنگ تزئین شده و دارای شیارهای دایره ای در بدنه هستند. این ظروف به تعداد ۱۲ عدد در طول دیوارها یا شکاف درگاه جای داده شده اند و اکثراً دارای درپوش سنگی هستند که آنها را با قیر محکم کرده اند. در این ظروف بی لعاب اجساد به حالت کاملا جمع شده قرار گرفته اند و اشیاء تدفین شده شامل سکه و ظروف سفالین، عطردان و پیکان و سرنیزه می باشند. (تصویر۲-۴) (چایچی امیرخیز، ۱۳۸۴: ۸۲)
(تصویر۲-۴) قبرستان چاهی با ظروف تدفین در شوش(چایچی امیرخیز،۱۰۷:۱۳۸۴)
(تصویر۲-۵) ظروف تدفین در گورستان شغاب(چایچی امیرخیز،۱۱۳:۱۳۸۴)